گنجور

باب بیست و دوم - در یقین

قالَ اللّهُ تَعالی وَالَّذِینَ یُْؤمِنونَ بِما اُنْزِلَ اِلَیْکَ وَما اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُم یُوقِنُونَ.

سلیمان از خَیْثَمه روایت کند از عبداللّه مسعود که پیغمبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت نگر رضاء مردمان نجوئی بخشم خدای و نگر شکر نکنی کسی را بر فضل خدای عَزَّوَجَلَّ و نگر کسی را نکوهش نکنی بر آنچه خدای ترا ننهاده باشد که روزیِ خدای عَزَّوَجَلَّ بحرص حریصان زیادت نشود و بکراهیتِ کس رد نشود خداوند تعالی بعدل خویش راحت اندر رضا و یقین نهاد و اندوه و اندیشه اندر شک و خشم.

ابوعبداللّه انطاکی گوید اندکی یقین چون بدل رسد دلرا پر از نور کند و شکها از دل ببرد و دلرا پر از شکر گرداند و خوف، از خدای تعالی عَزَّوعَلا.

بوجعفر حدّاد گوید ابوتراب نخشبی مرا دید اندر بادیه بر سر حوضی نشسته بودم و شازده روز بود تا چیزی نخورده بودم، مرا گفت ترا چه نشانده است گفتم میان علم و یقین بمانده ام انتظار میکشم تا چه غلبه کند اگر غلبه علم را باشد آب خورم و اگر غلبه یقین را باشد بگذرم گفت زود بود که ترا کاری پیدا آید.

ابوعثمان حیری را گوید یقین آن بود که اندوه فردا نخوری.

سهل عبداللّه گوید که یقین از زیادت ایمان بود و از تحقیق آن در دل.

و هم او گوید که یقین شاخی است از ایمان فروتر از تصدیق.

بعضی گویند از پیران، یقین علمی بود از حق سُبْحانَهُ وَتَعالی که در دل پیدا شود.

استاد امام قُدِّسَ سِرُّهُ گوید این لفظ اشارتست بدان که یقین مُکْتَسَب نیست.

و سهل گوید ابتداء یقین مکاشفه بود و از بهر این گفته اند بزرگان لَوْکُشِفَ الْغِطاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقیناً و پس ازان معاینت و مشاهدت.

ابوعبداللّه خفیف گوید یقین بینا شدن سِرّ بود باحکام غیبت.

ابوبکر طاهر گوید که علم آن بود که شک بردارد و یقین آن بود که در وی شک نبود.

استاد امام گوید رَحِمَهُ اللّهُ بدین اشارت بعلم کسبی کند و در یقین آنچه بر بدیهه در دل حاصل شود و علوم قوم برین جمله بود در ابتدا کسبی بود و در انتها بدیهی.

و بعضی از پیران گفته اند که اوّل مقامات، معرفتست پس یقین پس تصدیق پس اخلاص پس شهادت پس طاعت و ایمان نامی است که برین همه افتد.

استاد امام گوید رَحِمَهُ اللّهُ که اشارت گویندۀ این لفظ بدانست که اوّل چیزی که بر بنده واجب شود معرفت حق سُبْحانَهُ وَتَعالی است و معرفت حاصل نشود مگر بتقّدم شرائط آن و آن نظر راستست در مخلوقات و دلائل توحید پس چون دلیل بدانست و بیان حاصل شد ایمان در دل ظاهر شود، محتاج نباشد بعد ازان بطلب کردن برهان. این حال را یقین خوانند پس حق سُبْحانَهُ وَتَعالی را باور دارد بدانچه خبر داد بر زبان انبیا صَلَواتُ اللّه عَلَیْهِم اَجمَعِین. زیرا که تصدیق آن بود که خبر را باور دارد پس اخلاص در آنچه فرمان باشد بجای آرد و زبان اجابت فرمان را آشکارا کند و در آنچه فرموده اند بطاعت بایستند و از آنچه نهی کرده اند بازایستند و بدین معنی اشارت کرده است استاد امام ابوبکر فورک رَحِمَهُ اللّهُ که گوید ذکر زبان، زیادتی نور دلست که بر زبان ظاهر میشود.

سهل بن عبداللّه گوید که حرامست بر دلی که بوی یقین شنیده باشد که بعد از آن بغیر حق سُبْحانَهُ وَتَعالی التفات کند.

ذوالنّون مصری گوید یقین بکوتاهی امل خواند و کوتاهی امل، بزهد خواند و زهد، حکمت میراث دهد و حکمت، نظر در عواقب کار اقتضا کند.

هم او گوید سه چیزست از نشان یقین، با مردمان مخالطت کم کردن و چون عطا بتو رسد از مخلوقی مدح ناکردن و چون چیزی نرسد ذم نا کردن.

و سه چیز از نشان یقینِ یقین بود دیدن همه چیزها از حق تعالی و رجوع کردن با وی در همه کارها و استعانت کردن به وی در همه حالها.

جنید گوید که یقین قرار گرفتن علمی بود در دل که تغیّر بدان راه نیابد.

ابن عطا گوید هرکسی را یقین در دل بمقدار نزدیکی او بود در تقوی و اصل تقوی آن بود که از مناهی اعراض کنی و اعراض کردن از مناهی جدا شدن بود از نفس، پس از جدا شدن ایشان از نفس بیقین رسند.

و بعضی گفته اند از پیران، یقین مکاشفه بود و مکاشفه بر سه وجه بود مکاشفۀ در خبر بود و مکاشفۀ بود باظهار قدرت و مکاشفۀ دل بود بحقایق ایمان.

استاد امام رحمه اللّه گوید مکاشفه در سخن ایشان عبارت از ظاهر شدن چیزی بود دل ایشانرا بغلبه گرفتن ذکر آن چیز بر دل ایشان بی آنک در آن هیچ شکی بود و باشد که بکاشفه آن خواهند که میان خواب و بیداری چیزی بیند و ازین حالت عبارت بسیار کنند بخواب.

استاد امام گوید از امام ابوبکر فورک شنیدم که از بو عثمان مغربی پرسیدم که آنچه شما گوئید که شخصی را دیدم معاینه بود یا بر طریق مکاشفه گفت بر طریق مکاشفه.

عامربن عبدالقیس گوید یقین دیدن چیزها بود بقوّت ایمان.

جنید گوید یقین برخاستن شک بود بمشهد غیب.

از استاد ابوعلی شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ که گفت در قول پیغامبر عَلَیْهِ السَّلامُ در حق عیسی عَلَیْهِ السَّلامُ که اگر یقین بیفزودی در هوا برفتی اشارت بحال خویش کرد شب معراج که در لطائف معراج است که گفت براق را دیدم که بماند و من همی شدم.

جنید گوید از سری شنیدم که او را پرسیدند از یقین گفت آرام گرفتن بود آنگاه که واردات اندر دلت آید از آنک یقین بدانسته باشی که حرکت تو هیچ منفعت نکند در آن ترا و هرچه بر تو قضا کردند از تو بازدارند.

علیّ بن سهل گوید حضور فاضلترین از یقین زیرا که حضور، وطنهاست و یقین خطرهاست، یقین از ابتداء حضور نهادست و حضور دوام آن بود که گوئی روا میدارد حصول یقین، خالی از حضور و روا ندارد حضور بی یقین و از بهر این گفت نوری که یقین مشاهده بود یعنی که اندر مشاهده یقین بود که درو شک نه، زیرا که مشاهده نبود آنرا که باور ندارد آنچه ازو بود.

ابوبکر ورّاق گوید یقین قاعدۀ دلست و کمال ایمان بدوست و بیقین بشناسند خدایرا عَزَّوَجَلَّ و بعقل بدانند آنچه از خدای بود و غیر او را از وی بعقل بدانند.

جنید گوید خداوندان یقین بر سر آب برفتند و آنک یقین وی از آنِ ایشان بیش بود از تشنگی بمرد.

ابراهیم خوّاص گوید غلامی را دیدم در تیه بنی اسرائیل گفتم یا غلام تا کجا گفت بمکّه همی روم گفتم بی زاد و راحله مرا گفت ای ضعیف یقین آنک هفت آسمان و هفت زمین بی ستون نگاه تواند داشت، قادر نیست که مرا بی علاقتی بمکّه رساند چون در مکّه شدم او را دیدم اندر طواف و همی گفت.

یا عینُ سَحّی ابداً
یا نَفْسُ موتی کَمَداً
ولا تُحِبّی اَحَداَ
اِلَّا الْجَلیلَ الصَّمَدا

چون مرا دید گفت یا شیخ هنوز بر آن ضعف یقینی که من دیدم.

ابویعقوب نهرجوری گوید بنده چون بکمال رسد از حقیقت یقین، بلانزدیک او نعمت گردد و رخا مصیبت گردد.

ابوبکر روّاق گوید یقین بر سه وجه باشد یقینِ خبر است و یقینِ دلالتست و یقینِ مشاهدتست.

ابوتراب گوید غلامی را دیدم اندر بادیه همی رفت بی زاد و راحله گفتم اگر یقین نیست با او هلاک شود گفتم ویرا یا غلام اندر چنین جای بی زاد همی روی گفت ای پیر سربردار تا جز خدای هیچکس را بینی گفتم اکنون هرکجا خواهی رو

ابوسعید خرّاز گوید علم ترا کار فرماید و یقین ترا برگیرد.

ابراهیم خوّاص گوید طلب معاش حلال همی کردم، ماهی میگرفتم، روزی ماهیی اندر دام افتاد، برآوردم و دام اندر آب افکندم یکی دیگر درافتاد آن نیز برآوردم و دام دیگر باره در آب افکندم گفت هاتفی آواز داد که معاشی دیگر یابی که دیگری را از ذکر ما باز نداری، دلم بشکست و دست از آن بداشتم.

اطلاعات

وزن: مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن (بسیط مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قالَ اللّهُ تَعالی وَالَّذِینَ یُْؤمِنونَ بِما اُنْزِلَ اِلَیْکَ وَما اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُم یُوقِنُونَ.
هوش مصنوعی: خداوند متعال فرمود: کسانی که به آنچه به تو نازل شده و به آنچه قبلاً نازل شده ایمان دارند و به آخرت یقین دارند.
سلیمان از خَیْثَمه روایت کند از عبداللّه مسعود که پیغمبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت نگر رضاء مردمان نجوئی بخشم خدای و نگر شکر نکنی کسی را بر فضل خدای عَزَّوَجَلَّ و نگر کسی را نکوهش نکنی بر آنچه خدای ترا ننهاده باشد که روزیِ خدای عَزَّوَجَلَّ بحرص حریصان زیادت نشود و بکراهیتِ کس رد نشود خداوند تعالی بعدل خویش راحت اندر رضا و یقین نهاد و اندوه و اندیشه اندر شک و خشم.
هوش مصنوعی: سلیمان از خیثمه نقل می‌کند که عبدالله مسعود گفته است: پیامبر اسلام فرمودند که مراقب باشید رضایت مردم را در پی جلب خدای بزرگ نگردید و اگر نعمت‌های خدا را شکر نکنید، کسی را سرزنش نکنید به خاطر آنچه خداوند به شما نداده است. روزی خداوند به دست حرص و طمع انسان‌ها افزوده نمی‌شود و با ناپسند شدن کسی نیز از آن کاسته نمی‌گردد. خداوند متعال بر اساس عدالت خود آرامش را در رضایت و یقین قرار داده و اندوه و نگرانی را در تردید و خشم قرار داده است.
ابوعبداللّه انطاکی گوید اندکی یقین چون بدل رسد دلرا پر از نور کند و شکها از دل ببرد و دلرا پر از شکر گرداند و خوف، از خدای تعالی عَزَّوعَلا.
هوش مصنوعی: ابوعبدالله انطاکی می‌گوید که هنگامی که انسان به یک نوع یقین دست پیدا کند، دلش پر از نور می‌شود و تمام شک‌ها از آن زدوده می‌شود. در نتیجه، دل انسان پر از سپاسگزاری خواهد شد و ترس از خداوند، عزت و عظمت دارد.
بوجعفر حدّاد گوید ابوتراب نخشبی مرا دید اندر بادیه بر سر حوضی نشسته بودم و شازده روز بود تا چیزی نخورده بودم، مرا گفت ترا چه نشانده است گفتم میان علم و یقین بمانده ام انتظار میکشم تا چه غلبه کند اگر غلبه علم را باشد آب خورم و اگر غلبه یقین را باشد بگذرم گفت زود بود که ترا کاری پیدا آید.
هوش مصنوعی: بوجعفر حداد می‌گوید: ابوتراب نخشبی مرا دید که در بیابان بر لبه‌ی حوضی نشسته بودم و روزها بود که چیزی نخورده بودم. او از من پرسید چرا اینجا نشسته‌ام. پاسخ دادم که در میانه‌ی علم و یقین مانده‌ام و منتظرم ببینم کدام یک پیروز می‌شود. اگر علم بر یقین غلبه کند، آب می‌نوشم، و اگر یقین پیروز شود، از آب می‌گذرم. او گفت: به زودی کار مهمی برای تو پیش خواهد آمد.
ابوعثمان حیری را گوید یقین آن بود که اندوه فردا نخوری.
هوش مصنوعی: ابوعثمان حیری می‌گوید که مطمئن است اگر از مشکلات و نگرانی‌های فردا ناراحت نشوید، زندگی بهتری خواهید داشت.
سهل عبداللّه گوید که یقین از زیادت ایمان بود و از تحقیق آن در دل.
هوش مصنوعی: سهل عبداللّه می‌گوید که یقین نشانه‌ای از افزایش ایمان است و نتیجه‌ی درک و فهم عمیق آن در دل انسان است.
و هم او گوید که یقین شاخی است از ایمان فروتر از تصدیق.
هوش مصنوعی: او می‌گوید که یقین، شاخه‌ای از ایمان است که پایین‌تر از تصدیق قرار دارد.
بعضی گویند از پیران، یقین علمی بود از حق سُبْحانَهُ وَتَعالی که در دل پیدا شود.
هوش مصنوعی: برخی از بزرگان می‌گویند که شناخت حقیقی و علمی از خداوند در دل انسان به وجود می‌آید.
استاد امام قُدِّسَ سِرُّهُ گوید این لفظ اشارتست بدان که یقین مُکْتَسَب نیست.
هوش مصنوعی: استاد امام قُدِّسَ سِرُّهُ می‌فرمایند که این کلمه دلالت دارد بر این که یقین چیزی نیست که به دست آمده باشد.
و سهل گوید ابتداء یقین مکاشفه بود و از بهر این گفته اند بزرگان لَوْکُشِفَ الْغِطاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقیناً و پس ازان معاینت و مشاهدت.
هوش مصنوعی: در آغاز، یقین به طور طبیعی از طریق مکاشفه حاصل می‌شود، به طوری که بزرگان گفته‌اند اگر پرده‌برداری شود، من به یقین بیشتری نخواهم رسید. پس از آن، انسان تجربیات و مشاهدات عینی را درک می‌کند.
ابوعبداللّه خفیف گوید یقین بینا شدن سِرّ بود باحکام غیبت.
هوش مصنوعی: ابوعبدالله خفیف می‌گوید که یقین به بینایی، رازی است همراه با قوانین غیبت.
ابوبکر طاهر گوید که علم آن بود که شک بردارد و یقین آن بود که در وی شک نبود.
هوش مصنوعی: ابوبکر طاهر می‌گوید که علم به معنای داشتن شک و تردید است، در حالی که یقین به معنای عدم شک و باور قاطع است.
استاد امام گوید رَحِمَهُ اللّهُ بدین اشارت بعلم کسبی کند و در یقین آنچه بر بدیهه در دل حاصل شود و علوم قوم برین جمله بود در ابتدا کسبی بود و در انتها بدیهی.
هوش مصنوعی: استاد امام می‌فرماید که علم به دو نوع تقسیم می‌شود: علم کسبی و علم بدیهی. علم کسبی، دانشی است که از راه یادگیری و کسب تجربه به‌دست می‌آید، در حالی‌که علم بدیهی دانشی است که در دل انسان به‌طور طبیعی و بدون نیاز به یادگیری خاص شکل می‌گیرد. او اشاره می‌کند که تمامی علوم در ابتدا به‌صورت کسبی بوده‌اند و در نهایت به دانشی بدیهی تبدیل می‌شوند که در دل انسان حاصل می‌شود.
و بعضی از پیران گفته اند که اوّل مقامات، معرفتست پس یقین پس تصدیق پس اخلاص پس شهادت پس طاعت و ایمان نامی است که برین همه افتد.
هوش مصنوعی: برخی از حکمت‌مندان گفته‌اند که نخستین مرحله‌ها شناخت است، سپس یقین، بعد از آن تصدیق، پس از آن اخلاص، سپس شهادت و در نهایت طاعت و ایمانی که بر این همه نام نهاده شده است.
استاد امام گوید رَحِمَهُ اللّهُ که اشارت گویندۀ این لفظ بدانست که اوّل چیزی که بر بنده واجب شود معرفت حق سُبْحانَهُ وَتَعالی است و معرفت حاصل نشود مگر بتقّدم شرائط آن و آن نظر راستست در مخلوقات و دلائل توحید پس چون دلیل بدانست و بیان حاصل شد ایمان در دل ظاهر شود، محتاج نباشد بعد ازان بطلب کردن برهان. این حال را یقین خوانند پس حق سُبْحانَهُ وَتَعالی را باور دارد بدانچه خبر داد بر زبان انبیا صَلَواتُ اللّه عَلَیْهِم اَجمَعِین. زیرا که تصدیق آن بود که خبر را باور دارد پس اخلاص در آنچه فرمان باشد بجای آرد و زبان اجابت فرمان را آشکارا کند و در آنچه فرموده اند بطاعت بایستند و از آنچه نهی کرده اند بازایستند و بدین معنی اشارت کرده است استاد امام ابوبکر فورک رَحِمَهُ اللّهُ که گوید ذکر زبان، زیادتی نور دلست که بر زبان ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: استاد امام می‌گوید که نخستین چیزی که بر هر بنده واجب است، شناخت و معرفت پروردگار است و این معرفت تنها با رعایت شرایط لازم به دست می‌آید. این شرایط شامل نگاه به مخلوقات و دلایل توحید است. وقتی که بنده این دلایل را شناخت و به حقیقت پی برد، ایمانش در دلش ظهور می‌کند و نیازی به جستجوی برهان‌های دیگر ندارد. این حالت را یقین می‌نامند و بنده به آنچه که انبیا درباره حق بیان کرده‌اند، ایمان دارد. بنابراین، تصدیق این خبرها به معنای باور به آنهاست و باعث می‌شود که بنده در انجام فرمان‌های خدا اخلاص داشته باشد و به آنچه که در دستورات الهی آمده، عمل کند و از آنچه که نهی شده است، دوری کند. استاد امام ابوبکر فورک نیز به این نکته اشاره کرده که ذکر زبانی، مانند نوری است که در دل انسان تجلی می‌کند و بر زبان او ظاهر می‌شود.
سهل بن عبداللّه گوید که حرامست بر دلی که بوی یقین شنیده باشد که بعد از آن بغیر حق سُبْحانَهُ وَتَعالی التفات کند.
هوش مصنوعی: سهل بن عبداللّه بیان می‌کند که اگر دلی به حقیقت یقین دست یافته باشد، دیگر نمی‌تواند غیر از خداوند سبحان و متعال را مورد توجه قرار دهد.
ذوالنّون مصری گوید یقین بکوتاهی امل خواند و کوتاهی امل، بزهد خواند و زهد، حکمت میراث دهد و حکمت، نظر در عواقب کار اقتضا کند.
هوش مصنوعی: ذوالنون مصری می‌گوید که یقین به کوتاهی عمر، باعث می‌شود که انسان به فکر پذیرش زهد باشد و زهد هم به انسان حکمت می‌آموزد. حکمت نیز ما را وادار می‌کند تا به پیامدهای کارهایمان توجه کنیم.
هم او گوید سه چیزست از نشان یقین، با مردمان مخالطت کم کردن و چون عطا بتو رسد از مخلوقی مدح ناکردن و چون چیزی نرسد ذم نا کردن.
هوش مصنوعی: او می‌گوید سه نشانه از یقین وجود دارد: اول اینکه با مردم کم‌تر معاشرت کنی، دوم اینکه هنگامی که نعمت و عطایی به تو می‌رسد، از دیگران ستایش نکنی و سوم اینکه اگر چیزی به تو نرسید، از دیگران بدگویی نکنی.
و سه چیز از نشان یقینِ یقین بود دیدن همه چیزها از حق تعالی و رجوع کردن با وی در همه کارها و استعانت کردن به وی در همه حالها.
هوش مصنوعی: سه چیز نشانه‌ای از یقین کامل است: دیدن همه چیزها به عنوان manifestation حق تعالی، بازگشت به او در تمام امور و درخواست کمک از او در هر شرایطی.
جنید گوید که یقین قرار گرفتن علمی بود در دل که تغیّر بدان راه نیابد.
هوش مصنوعی: جنید می‌گوید: یقین به معنای دانشی است که در دل انسان قرار می‌گیرد و هیچ‌گونه تغییر و دگرگونی نمی‌پذیرد.
ابن عطا گوید هرکسی را یقین در دل بمقدار نزدیکی او بود در تقوی و اصل تقوی آن بود که از مناهی اعراض کنی و اعراض کردن از مناهی جدا شدن بود از نفس، پس از جدا شدن ایشان از نفس بیقین رسند.
هوش مصنوعی: ابن عطا می‌گوید که هر فرد به اندازه‌ای که به تقوا نزدیک باشد، در دلش یقین دارد. اصل تقوا این است که از کارهای نادرست دوری کنی و دوری از این کارها به معنای جدا شدن از نفس است. بنابراین، هنگامی که کسی از اعمال نادرست جدا شود، قطعاً به یقین دست خواهد یافت.
و بعضی گفته اند از پیران، یقین مکاشفه بود و مکاشفه بر سه وجه بود مکاشفۀ در خبر بود و مکاشفۀ بود باظهار قدرت و مکاشفۀ دل بود بحقایق ایمان.
هوش مصنوعی: بعضی از بزرگترها گفته‌اند که مکاشفه یقیناً وجود دارد و این مکاشفه به سه صورت اتفاق می‌افتد: یکی مکاشفه درباره اخبار، دیگری مکاشفه از طریق نمایاندن قدرت، و سومی مکاشفه‌ای که به حقایق ایمان مرتبط است.
استاد امام رحمه اللّه گوید مکاشفه در سخن ایشان عبارت از ظاهر شدن چیزی بود دل ایشانرا بغلبه گرفتن ذکر آن چیز بر دل ایشان بی آنک در آن هیچ شکی بود و باشد که بکاشفه آن خواهند که میان خواب و بیداری چیزی بیند و ازین حالت عبارت بسیار کنند بخواب.
هوش مصنوعی: استاد امام رحمه الله می‌فرماید که مکاشفه در سخن ایشان به معنای آن است که چیزی بر دل او غالب می‌شود و به طوری واضح در دل او نمایان می‌گردد، به گونه‌ای که هیچ شکی در مورد آن ندارند. همچنین ممکن است که این مکاشفه به شکل دیدن چیزی میان خواب و بیداری باشد و در این حالت، افراد در مورد آن بسیار سخن می‌گویند و آن را خواب می‌نامند.
استاد امام گوید از امام ابوبکر فورک شنیدم که از بو عثمان مغربی پرسیدم که آنچه شما گوئید که شخصی را دیدم معاینه بود یا بر طریق مکاشفه گفت بر طریق مکاشفه.
هوش مصنوعی: استاد امام می‌گوید که از امام ابوبکر فورک شنیدم که از بو عثمان مغربی پرسید: آیا آن چیزی که شما می‌گویید، دیدن شخص به صورت واقعی است یا از طریق الهام و مکاشفه؟ او پاسخ داد که به وسیله مکاشفه بوده است.
عامربن عبدالقیس گوید یقین دیدن چیزها بود بقوّت ایمان.
هوش مصنوعی: عامربن عبدالقیس می‌گوید که دیدن واقعیت‌ها به وسیله ایمان قوی ممکن است.
جنید گوید یقین برخاستن شک بود بمشهد غیب.
هوش مصنوعی: جنید می‌گوید که یقین، در حقیقت، شک و تردید در برابر دیدن حقیقت در عالم غیب است.
از استاد ابوعلی شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ که گفت در قول پیغامبر عَلَیْهِ السَّلامُ در حق عیسی عَلَیْهِ السَّلامُ که اگر یقین بیفزودی در هوا برفتی اشارت بحال خویش کرد شب معراج که در لطائف معراج است که گفت براق را دیدم که بماند و من همی شدم.
هوش مصنوعی: از استاد ابوعلی شنیدم که گفت در مورد سخنی از پیامبر (ص) درباره عیسی (ع) گفته شده است که اگر یقین او افزایش می‌یافت، می‌توانست در آسمان پرواز کند. همچنین اشاره‌ای به حال عیسی در شب معراج شده است که در لطائف معراج ذکر شده و او گفت براق را دید و در آن حال در حال رفتن بود.
جنید گوید از سری شنیدم که او را پرسیدند از یقین گفت آرام گرفتن بود آنگاه که واردات اندر دلت آید از آنک یقین بدانسته باشی که حرکت تو هیچ منفعت نکند در آن ترا و هرچه بر تو قضا کردند از تو بازدارند.
هوش مصنوعی: جنید می‌گوید که کسی از او پرسید برای یقین چه تعریفی وجود دارد. او در پاسخ گفت که یقین به معنای آرامش است، زمانی که احساسات و افکار به درون قلبت وارد می‌شوند، زیرا می‌دانی که هیچ حرکتی از سمت تو در آن موضوع تأثیری نخواهد داشت و هرچه مقدر شده است، نمی‌توانی از آن جلوگیری کنی.
علیّ بن سهل گوید حضور فاضلترین از یقین زیرا که حضور، وطنهاست و یقین خطرهاست، یقین از ابتداء حضور نهادست و حضور دوام آن بود که گوئی روا میدارد حصول یقین، خالی از حضور و روا ندارد حضور بی یقین و از بهر این گفت نوری که یقین مشاهده بود یعنی که اندر مشاهده یقین بود که درو شک نه، زیرا که مشاهده نبود آنرا که باور ندارد آنچه ازو بود.
هوش مصنوعی: علی بن سهل اشاره می‌کند که بالاترین مرتبه یقین، حضور است. او توضیح می‌دهد که حضور مکان‌های مختلف را در بر می‌گیرد، در حالی که یقین با خطرات همراه است. یقین از آغاز به وجود حضور وابسته است و حضور نیز استمرار یقین را تضمین می‌کند. به بیان دیگر، حصول یقین به‌تنهایی بدون وجود حضور ممکن نیست و حضور نیز بدون یقین معنا ندارد. او در ادامه می‌گوید که نوری که از یقین به دست می‌آید، در واقع به مشاهده‌ای اشاره دارد که در آن هیچ گونه شکی وجود ندارد، زیرا آنچه که شک و تردید ندارد، قابل مشاهده نیست.
ابوبکر ورّاق گوید یقین قاعدۀ دلست و کمال ایمان بدوست و بیقین بشناسند خدایرا عَزَّوَجَلَّ و بعقل بدانند آنچه از خدای بود و غیر او را از وی بعقل بدانند.
هوش مصنوعی: ابوبکر ورّاق می‌گوید که یقین یکی از اصول دل است و کمال ایمان به آن بستگی دارد. همچنین، انسان‌ها باید با یقین خداوند را بشناسند و با عقل خود چیزهایی را که از اوست درک کنند و غیر او را نیز با عقل تشخیص دهند.
جنید گوید خداوندان یقین بر سر آب برفتند و آنک یقین وی از آنِ ایشان بیش بود از تشنگی بمرد.
هوش مصنوعی: جنید می‌گوید: افرادی که به حقیقت و یقین مطمئن بودند، به کنار آب رفتند و وقتی که یقین آنها از تشنگی بیشتر بود، به مرگ دچار شدند.
ابراهیم خوّاص گوید غلامی را دیدم در تیه بنی اسرائیل گفتم یا غلام تا کجا گفت بمکّه همی روم گفتم بی زاد و راحله مرا گفت ای ضعیف یقین آنک هفت آسمان و هفت زمین بی ستون نگاه تواند داشت، قادر نیست که مرا بی علاقتی بمکّه رساند چون در مکّه شدم او را دیدم اندر طواف و همی گفت.
هوش مصنوعی: ابراهیم خوّاص می‌گوید: در بیابان بنی اسرائیل غلامی را دیدم و از او پرسیدم به کجا می‌روی. او پاسخ داد که به مکه می‌رود. من تعجب کردم که او بدون زاد و توشه چگونه می‌تواند سفر کند. او به من گفت: ای ضعیف، کسی که می‌تواند هفت آسمان و هفت زمین را بدون ستون نگه دارد، قطعاً می‌تواند مرا بدون هیچ وسیله‌ای به مکه برساند. وقتی به مکه رسیدم، او را در حال طواف دیدم که همچنان این جمله را تکرار می‌کرد.
یا عینُ سَحّی ابداً
یا نَفْسُ موتی کَمَداً
هوش مصنوعی: یا چشمی همیشه پر از اشک، یا نفسی که با غم می‌میرد.
ولا تُحِبّی اَحَداَ
اِلَّا الْجَلیلَ الصَّمَدا
هوش مصنوعی: فقط زیبایی و عظمت را دوست داشته باش و کسی دیگر را نپرست.
چون مرا دید گفت یا شیخ هنوز بر آن ضعف یقینی که من دیدم.
هوش مصنوعی: وقتی مرا دید گفت: ای شیخ، هنوز بر آن یقین ضعیفی که من مشاهده کردم، هستی؟
ابویعقوب نهرجوری گوید بنده چون بکمال رسد از حقیقت یقین، بلانزدیک او نعمت گردد و رخا مصیبت گردد.
هوش مصنوعی: ابو یعقوب نهرجوری می‌گوید: وقتی انسان به کمال یقین برسد، نزد او نعمت و خوشحالی به وجود می‌آید، اما در عین حال ممکن است مصیبت و سختی نیز رخ دهد.
ابوبکر روّاق گوید یقین بر سه وجه باشد یقینِ خبر است و یقینِ دلالتست و یقینِ مشاهدتست.
هوش مصنوعی: یقین به سه صورت مختلف وجود دارد: یکی یقین حاصل از دریافت اطلاعات و اخبار، دیگری یقین ناشی از دلایل و شواهد، و سومی یقین از طریق مشاهده مستقیم و تجربی.
ابوتراب گوید غلامی را دیدم اندر بادیه همی رفت بی زاد و راحله گفتم اگر یقین نیست با او هلاک شود گفتم ویرا یا غلام اندر چنین جای بی زاد همی روی گفت ای پیر سربردار تا جز خدای هیچکس را بینی گفتم اکنون هرکجا خواهی رو
هوش مصنوعی: ابوتراب می‌گوید: غلامی را در بیابان دیدم که بدون بار و توشه‌ای در حال رفتن بود. به او گفتم اگر با خیال و یقین نیست، در این راه هلاک خواهد شد. او به من پاسخ داد: ای پیر، سر بلند کن و نگاه کن، تا جز خدا هیچ‌کس را نبینی. من هم گفتم حالا هر کجا که می‌خواهی برو.
ابوسعید خرّاز گوید علم ترا کار فرماید و یقین ترا برگیرد.
هوش مصنوعی: ابوسعید خرّاز می‌گوید که علم می‌تواند به شما راهنمایی کند و یقین و اعتماد شما را تقویت می‌کند.
ابراهیم خوّاص گوید طلب معاش حلال همی کردم، ماهی میگرفتم، روزی ماهیی اندر دام افتاد، برآوردم و دام اندر آب افکندم یکی دیگر درافتاد آن نیز برآوردم و دام دیگر باره در آب افکندم گفت هاتفی آواز داد که معاشی دیگر یابی که دیگری را از ذکر ما باز نداری، دلم بشکست و دست از آن بداشتم.
هوش مصنوعی: ابراهیم خوّاص می‌گوید که به دنبال تأمین معاش حلال بودم. ماهی صید می‌کردم و روزی یکی از ماهی‌ها در دامم افتاد. آن را بیرون کشیدم و دام را دوباره به آب انداختم. سپس ماهی دیگری نیز گرفتار شد که من آن را نیز بیرون آوردم و دوباره دام را به آب انداختم. ناگهان صدایی به من رسید که می‌گفت: "معاشی دیگر پیدا خواهی کرد، به شرطی که دیگران را از یاد ما بازداری." این سخن دل مرا شکست و از آن کار دست کشیدم.