قالَ اللّهُ تَعالی وَاَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّه وَنَهیَ النَّفْسَ عَنِ الهَوی فَاِنَّ الجَنَّةَ هِیَ الْمَأوی.
جابربن عبداللّه گوید که پیغامبر صَلی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت که بیشترین چیزی که بر امّت خویش بترسم متابعت هواست و درازی امل امّا متابعت هوا مرد را از راه حق بیفکند و درازی امل آخرت را فراموش کند.
و بدانک مخالفت نفس سَرِ همه عبادتهاست. از پیران پرسیدند از اسلام گفتند نفس را بشمشیر مخالفت بکش و بدانک چون جویندگان نفس پدیدار آیند روشنائی انس فرو شود.
ذوالنّون مصری گوید فکرت کلید عبادتست و علامت صواب، مخالفت نفس و هواست و مخالفت نفس، دست بداشتن شهوتهاست.
ابن عطا گوید سرشت نفس بر بی ادبی است و بنده مأمورست بر ملازمت ادب پس نفس بدانچه او را سرشته اند می رود اندر میدان مخالفت و بنده او را بجهد می باز دارد از مطالبت بد، هر که عنان باز گذارد شریک او بود اندر معاملت بد و فساد وی.
جنید گوید نفس ببدی فرماینده است، بهلاک خواند و یاری دشمنان کند، متابع هوی بود، بهمه بدی متّهم بود.
ابوحفص گوید هر که نفس خویش را متّهم ندارد اندر همه وقتها و اندر همه حالها مخالفت وی نکند و خویشتن را بر مکروهها ندارد، در جمله اوقات مغرور بود و هر که بعین رضا بدو نگریست هلاک کرد ویرا و چون درست آید که خردمند از نفس راضی بود و کریم ابن کریم یوسف صدّیق گوید وَ ما اُبَرَّیءُ نَفْسِی اِنَّ النَفْسَ لاَمّارَةٌ بِالسوءِ.
جُنَیْد گوید شبی بیخواب بودم برخاستم که ورد تمام کنم، آن حلاوت نیافتم که پیشتر یافتم، خواستم که بخسبم توانائی نداشتم، بنشستم، طاقت نشستن نبود در باز کردم و بیرون آمدم مردی دیدم خویشتن در گلیمی پیچیده و در راه افتاده، چون بدانست سر برداشت، گفت یااباالقاسم نزدیک من آی گفتم یا سیّدی بی وعده گفت آری اندر خواستم از مُحَرِّکُ القلوب تا دل ترا بحرکت آرد از بهر من. جنید گفت چه حاجت گفت کی بود که بیماریِ بیمار داروِ بیمار گردد من گفتم آنگه که مخالفت هوای خویش کند بیماری وی داروی وی گردد، فراخویشتن گفت یا تن بشنو، هفت بار جواب دادم، فرا نپذیرفتی اکنون از جنید بشنو و از من برگشت و ندانستم که کیست.
ابوبکر طَمَستانی گوید نعمت بزرگترین، بیرون آمدنست از نفس زیرا که نفس بزرگترین حجابی است میان تو و خدای عزَّوجَلَّ.
و گفته اند مخالفت نفس شیرین تر از آن بود که نفس بدو مائل بود.
سهل گوید خدایرا هیچ عبادت نکنند مانند مخالفت هوا و نفس.
ابن عطا را پرسیدند که بر خدای تعالی چه دشمن تر گفت رؤیت نفس و حالهای او و ازین دشمن تر عوض جستن بر فعل خود.
خوّاص گوید اندر کوه لکام می رفتم نارُبنی دیدم، مرا آرزو آمد، فرا شدم و یکی باز کردم، بشکستم، ترش بود، بیو کندم فراتر شدم، مردی دیدم افتاده زنبور بر وی جمع شده، گفتم سلامٌ عَلَیْکُمْ گفت وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اِبراهیمُ گفتم مرا چه دانی گفت هر که خدایرا داند، هیچ بر وی پوشیده نباشد گفتم ترا حالی می بینم با خدای، اگر بخواهی تا ترا نگاه دارد ازین زنبوران و رنج این از تو بازدارد گفت من نیز ترا حالی می بینم با خدای، اگر دعا کنی تا خدای تعالی آرزوِ انار از تو باز دارد که گزیدن انار، الم آخرت یابد و الم گزیدن زنبور اندر دنیا بود او را بگذاشتم و برفتم.
از ابراهیم بن شیبان حکایت کنند که گفت چهل سالست تا اندر زیر هیچ نهفت نبوده ام شب، و بهیچ جای نیز که پوششی بودست، وقتی مرا آرزوی عدس بود از آن بخوردم و بیرون شدم، شیشها دیدم آویخته مانند نمودگارها، من پنداشتم سرکه است کسی مرا گفت چه فکری اندرین نمودگارها، می است و این خنبها می است گفتم فریضه بر من لازم آمد، اندر دکان خمّار شدم و از آن همی ریختم و آن مرد پنداشت که بفرمان سلطان همی ریزم، چون بدانست که بذات خود می ریزم مرا بگرفتند و بنزدیک ابن طولون بردند، فرمود تا دویست چوب بزدند و مرا اندر زندان بازداشتند و مدّتی دراز اندر آن زندان بودم تا آنگاه که ابوعبداللّه مغربی استاد من بدان شهر آمد و مرا شفاعت کرد، چون چشم وی بر من افتاد گفت چه کرده بودی گفتم عدس خوردم و دویست چوب، گفت از آن جستی.
سرّی سقطی گوید سی سال بود یا چهل سال تا نفس من از من همی خواست تا گَزَری اندر دوشاب زنم و بخورم و نخوردم.
کسی دیگر گوید آفت بنده اندر آن بود که از خویشتن رضا دهد اندر حالی که بود.
عِصام بن یوسف امیر بلخ چیزی فرستاد نزدیک حاتم اصمّ، فرا پذیرفت، او را گفتند چونست که بستدی گفت اندر گرفتن آن ذلّ خویش دیدم و عزّ او و اندر باز فرستادن عزّ خویش دیدم و ذلّ او، ذلّ خود بر عزّ خویش اختیار کردم.
کسی را گفتند که من میخواهم که حج کنم بتجرید گفت نخست دلت را مجرّد کن از نفس و نفست را از لهو و زبانت را از لغو، پس هر جا که خواهی رو.
ابوسلیمان دارانی گوید که هر که بشب نیکوئی کند به روزش مکافات کنند و هر که به روز نیکوئی کند بشبش مکافات کنند، و هر که بصدق، شهوتی دست بدارد مؤنت آن او را کفایت کنند و خدای کریم تر از آنست که عذاب کند دلی را که برای حق از شهوتی دست بداشت.
و خداوند سُبْحانَهُ وَتَعالی بداود علیه السّلام وحی کرد که قوم خویش را بترسان و بیم کن از خوردن شهوات دنیا که دلها که در شهوت دنیا بسته بود، عقل آن دل، از من محجوب بود.
مردی را دیدند اندر هوا نشسته گفتند این بچه یافتی گفت هوا داشتم هوا مرا مسخّر کردند.
و گفته اند اگر هزار شهوت بر مؤمنی عرضه کنند خویشتن را بخوف از آن باز دارد و اگر یک شهوت بر فاجر عرضه کنند او را از خوف بیرون آرد.
و گفته اند لگام خویش اندر دست هوا منه که ترا بتاریکی کشد.
جعفر نصیر گوید جنید درمی فرا من داد که انجیر وزیری بخر بخریدم و بیاوردم چون روزه بگشاد یکی برگرفت و اندر دهان نهاد و پس بیو کند و بگریست و گفت برگیر، از وی پرسیدم سبب آن، گفت هاتفی اندر دلم گوید شرم نداری که از بهر ما دست بداشته بودی ازان و باز سر آن شدی. و اندرین معنی گفته اند:
شعر:
نُونُ الْهَوانِ مِنَ الهوی مَسْروقَةٌ
وَصَریعٌ کُلِّ هَویً صَریعٌ هَوانِ
و بدان که نفس را خویهای زشتست، یکی از آن خوی حسد است. نَعوذُ باللّهِ مِنْهُ.
برگردان به زبان ساده
قالَ اللّهُ تَعالی وَاَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّه وَنَهیَ النَّفْسَ عَنِ الهَوی فَاِنَّ الجَنَّةَ هِیَ الْمَأوی.
هوش مصنوعی: خداوند متعال میفرماید: هر کس از مقام پروردگارش بترسد و نفس خود را از هوای نفس بازدارد، به یقین بهشت جایی برای او خواهد بود.
جابربن عبداللّه گوید که پیغامبر صَلی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت که بیشترین چیزی که بر امّت خویش بترسم متابعت هواست و درازی امل امّا متابعت هوا مرد را از راه حق بیفکند و درازی امل آخرت را فراموش کند.
هوش مصنوعی: جابربن عبدالله میگوید که پیامبر اکرم (ص) فرمودند که آنچه بیشتر از همه بر امت خود میترسد، پیروی از هوا و هوس است و همچنین طولانی شدن عمر. زیرا پیروی از هوس انسان را از مسیر حق منحرف میکند و طولانی شدن عمر موجب فراموشی آخرت میشود.
و بدانک مخالفت نفس سَرِ همه عبادتهاست. از پیران پرسیدند از اسلام گفتند نفس را بشمشیر مخالفت بکش و بدانک چون جویندگان نفس پدیدار آیند روشنائی انس فرو شود.
هوش مصنوعی: مخالفت با نفس، ریشه و اساس همه عبادتهاست. از بزرگترها پرسیدند که چیستی اسلام، آنها گفتند: با شمشیر مخالفت به جنگ با نفس برو. زیرا هنگامی که کسانی که دنبال خواستههای نفس هستند، ظاهر شوند، نور محبت و دوستی خداوند کم میشود.
ذوالنّون مصری گوید فکرت کلید عبادتست و علامت صواب، مخالفت نفس و هواست و مخالفت نفس، دست بداشتن شهوتهاست.
هوش مصنوعی: ذوالنون مصری میگوید که تفکر و اندیشه کلید عبادت و نشانه درست بودن مسیر است. انسان باید با نفس و هوسهای خود مبارزه کند، و این مبارزه به معنای دوری از تمایلات و خواستههای نفسانی است.
ابن عطا گوید سرشت نفس بر بی ادبی است و بنده مأمورست بر ملازمت ادب پس نفس بدانچه او را سرشته اند می رود اندر میدان مخالفت و بنده او را بجهد می باز دارد از مطالبت بد، هر که عنان باز گذارد شریک او بود اندر معاملت بد و فساد وی.
هوش مصنوعی: ابن عطا میگوید: نفس آدمی ذاتاً تمایل به بیادبی دارد، اما وظیفه بنده این است که ادب را رعایت کند. نفس بر اساس سرشت خود به سمت رفتارهای نادرست میرود، اما بنده باید با تلاش خود او را از این خواستههای بد باز دارد. اگر کسی اجازه دهد که نفسش آزادانه عمل کند، در واقع در تناسب با آن رفتارهای ناپسند شریک میشود.
جنید گوید نفس ببدی فرماینده است، بهلاک خواند و یاری دشمنان کند، متابع هوی بود، بهمه بدی متّهم بود.
هوش مصنوعی: جنید میگوید که نفس انسان باعث بدی و تباهی میشود و به دشمنان کمک میکند. این نفس پیرو خواستههای شهوانی است و به هر گونه خطا و بدی متهم است.
ابوحفص گوید هر که نفس خویش را متّهم ندارد اندر همه وقتها و اندر همه حالها مخالفت وی نکند و خویشتن را بر مکروهها ندارد، در جمله اوقات مغرور بود و هر که بعین رضا بدو نگریست هلاک کرد ویرا و چون درست آید که خردمند از نفس راضی بود و کریم ابن کریم یوسف صدّیق گوید وَ ما اُبَرَّیءُ نَفْسِی اِنَّ النَفْسَ لاَمّارَةٌ بِالسوءِ.
هوش مصنوعی: ابوحفص میگوید هرکسی که در هر زمان و حال، خود را متهم نمیداند و در برابر خواستههای نفسش مقاومت نمیکند، در واقع فریب خورده است. همچنین، هر کسی که با چشم رضا به نفس خود نگاه کند، به هلاکت میرسد. به همین دلیل، خردمند باید همیشه نسبت به نفس خود هوشیار باشد. یوسف صدّیق نیز میگوید: "من خود را تبرئه نمیکنم، زیرا نفس انسان همواره به بدیها تحریک میشود."
جُنَیْد گوید شبی بیخواب بودم برخاستم که ورد تمام کنم، آن حلاوت نیافتم که پیشتر یافتم، خواستم که بخسبم توانائی نداشتم، بنشستم، طاقت نشستن نبود در باز کردم و بیرون آمدم مردی دیدم خویشتن در گلیمی پیچیده و در راه افتاده، چون بدانست سر برداشت، گفت یااباالقاسم نزدیک من آی گفتم یا سیّدی بی وعده گفت آری اندر خواستم از مُحَرِّکُ القلوب تا دل ترا بحرکت آرد از بهر من. جنید گفت چه حاجت گفت کی بود که بیماریِ بیمار داروِ بیمار گردد من گفتم آنگه که مخالفت هوای خویش کند بیماری وی داروی وی گردد، فراخویشتن گفت یا تن بشنو، هفت بار جواب دادم، فرا نپذیرفتی اکنون از جنید بشنو و از من برگشت و ندانستم که کیست.
هوش مصنوعی: جُنَیْد روایتی دارد که شبی بیخواب بوده و تصمیم میگیرد ذکر و دعا کند. اما حلاوت و شیرینی که قبلاً احساس میکرد، این بار نیست. او میخواهد بخوابد اما نمیتواند، پس نشسته و طاقت نشستن را هم ندارد. از خانه بیرون میآید و مردی را میبیند که در گلیمی پیچیده و در حال قدم زدن است. وقتی آن مرد او را میبیند، سرش را بلند کرده و به او میگوید که نزدش بیاید. جُنَیْد پاسخ میدهد و او میگوید که از پروردگار خواسته تا دل جُنَیْد را به حرکت درآورد. جُنَیْد از او میپرسد که چه نیازی دارد و مرد پاسخ میدهد که هر بیماری نیاز به داروی خاص خود دارد. سپس، جُنَیْد میگوید که اگر انسان با هوای نفس خود مخالفت کند، بیماریاش درمان خواهد شد. مرد به او میگوید که به بدنی که به آن اشاره میکند گوش کند و جُنَیْد هفت بار پاسخ میدهد، اما آن مرد سخنانش را نمیپذیرد و از جُنَیْد میخواهد که او را بشنود و سپس برگشته و جُنَیْد نمیداند او کیست.
ابوبکر طَمَستانی گوید نعمت بزرگترین، بیرون آمدنست از نفس زیرا که نفس بزرگترین حجابی است میان تو و خدای عزَّوجَلَّ.
هوش مصنوعی: ابوبکر طَمَستانی میگوید بزرگترین نعمت، رهایی از نفس است، زیرا نفس بزرگترین مانع میان انسان و خداوند متعال است.
و گفته اند مخالفت نفس شیرین تر از آن بود که نفس بدو مائل بود.
هوش مصنوعی: گفته شده است که مخالفت با نفس، جذابتر از آن است که نفس به آن تمایل داشته باشد.
سهل گوید خدایرا هیچ عبادت نکنند مانند مخالفت هوا و نفس.
هوش مصنوعی: خداوند فرمود که هیچ عبادتی به اندازه مخالفت با خواستهها و تمایلات نفس، ارزشمند نیست.
ابن عطا را پرسیدند که بر خدای تعالی چه دشمن تر گفت رؤیت نفس و حالهای او و ازین دشمن تر عوض جستن بر فعل خود.
هوش مصنوعی: از ابن عطا پرسیدند بزرگترین دشمن خداوند چیست؟ او پاسخ داد: "رؤیت نفس و حالهای آن"، و افزود که از این نیز بدتر، عوض جستن بر اعمال خود است.
خوّاص گوید اندر کوه لکام می رفتم نارُبنی دیدم، مرا آرزو آمد، فرا شدم و یکی باز کردم، بشکستم، ترش بود، بیو کندم فراتر شدم، مردی دیدم افتاده زنبور بر وی جمع شده، گفتم سلامٌ عَلَیْکُمْ گفت وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اِبراهیمُ گفتم مرا چه دانی گفت هر که خدایرا داند، هیچ بر وی پوشیده نباشد گفتم ترا حالی می بینم با خدای، اگر بخواهی تا ترا نگاه دارد ازین زنبوران و رنج این از تو بازدارد گفت من نیز ترا حالی می بینم با خدای، اگر دعا کنی تا خدای تعالی آرزوِ انار از تو باز دارد که گزیدن انار، الم آخرت یابد و الم گزیدن زنبور اندر دنیا بود او را بگذاشتم و برفتم.
هوش مصنوعی: در کوه لکام سیر میکردم و ناگهان به درخت نارنجی برخورد کردم که دلم خواست میوهاش را بچینم. به سمت درخت رفتم، یکی از میوهها را چیدم، اما آن میوه ترش بود. آن را کنار گذاشتم و ادامه دادم. در ادامه، فردی را دیدم که روی زمین افتاده و زنبورهایی بر او جمع شده بودند. به او سلام کردم و او نیز به من سلام کرد و نامم را با صدای آرامی شهر کرد. پرسیدم چه میدانی، او پاسخ داد کسی که خدا را بشناسد، هیچ چیزی بر او پوشیده نیست. به او گفتم حالتی را میبینم که با خداوند داری و اگر بخواهی، میتوانم دعا کنم تا خداوند تو را از شر زنبورها و رنجی که به تو تحمیل میکنند، حفظ کند. او پاسخ داد که من هم حالتی را با خدا بین میبینم و اگر دعا کنی خداوند میتواند آرزوی تو برای انار را از تو بگیرد، چرا که گزیدن انار دردهای آخرت را به دنبال دارد و گزیدن زنبورها دردهای دنیا را. سپس او را رها کرده و ادامه دادم.
از ابراهیم بن شیبان حکایت کنند که گفت چهل سالست تا اندر زیر هیچ نهفت نبوده ام شب، و بهیچ جای نیز که پوششی بودست، وقتی مرا آرزوی عدس بود از آن بخوردم و بیرون شدم، شیشها دیدم آویخته مانند نمودگارها، من پنداشتم سرکه است کسی مرا گفت چه فکری اندرین نمودگارها، می است و این خنبها می است گفتم فریضه بر من لازم آمد، اندر دکان خمّار شدم و از آن همی ریختم و آن مرد پنداشت که بفرمان سلطان همی ریزم، چون بدانست که بذات خود می ریزم مرا بگرفتند و بنزدیک ابن طولون بردند، فرمود تا دویست چوب بزدند و مرا اندر زندان بازداشتند و مدّتی دراز اندر آن زندان بودم تا آنگاه که ابوعبداللّه مغربی استاد من بدان شهر آمد و مرا شفاعت کرد، چون چشم وی بر من افتاد گفت چه کرده بودی گفتم عدس خوردم و دویست چوب، گفت از آن جستی.
هوش مصنوعی: ابراهیم بن شیبان نقل میکند که چهل سال است که هر شب به زیر هیچ سرپناهی نرفتهام. هرگاه که آرزوی خوردن عدس میکردم، از آن میخوردم و به بیرون میرفتم. یک بار شیشههایی را دیدم که مانند ظرفهای شراب آویزان بودند و فکر کردم که سرکه است. از کسی پرسیدم که چه چیزی در این ظرفهاست و او گفت: اینها شراب هستند. گفتم که بر من واجب است که از آن بنوشم. به دکان شرابفروشی رفتم و از آن شراب ریختم. آن مرد تصور کرد که به دستور سلطان این کار را میکنم، اما وقتی متوجه شد که خودم میریزم، مرا گرفتند و نزد ابن طولون بردند. او دستور داد که دویست چوب به من بزنند و مرا به زندان انداختند. مدتی طولانی در زندان بودم تا این که ابوعبداللّه مغربی، استاد من به آن شهر آمد و برایم شفاعت کرد. وقتی او مرا دید، پرسید که چه کار کردهام، من گفتم که عدس خوردهام و دویست چوب زدهاند، او با تعجب گفت که برای آن این همه مجازات شدهای؟
سرّی سقطی گوید سی سال بود یا چهل سال تا نفس من از من همی خواست تا گَزَری اندر دوشاب زنم و بخورم و نخوردم.
هوش مصنوعی: سرّی سقطی میگوید که به مدت سی یا چهل سال، نفسش از او میخواست تا یکبار گازری در دوشاب (شیرین) بزند و بخورد، اما او هیچ وقت این کار را نکرد.
کسی دیگر گوید آفت بنده اندر آن بود که از خویشتن رضا دهد اندر حالی که بود.
هوش مصنوعی: شخصی دیگر میگوید که مشکل بنده این است که در شرایطی که هستم، خود را راضی میکنم.
عِصام بن یوسف امیر بلخ چیزی فرستاد نزدیک حاتم اصمّ، فرا پذیرفت، او را گفتند چونست که بستدی گفت اندر گرفتن آن ذلّ خویش دیدم و عزّ او و اندر باز فرستادن عزّ خویش دیدم و ذلّ او، ذلّ خود بر عزّ خویش اختیار کردم.
هوش مصنوعی: عصام بن یوسف، امیر بلخ، پیامی نزد حاتم اصم فرستاد و او آن را پذیرفت. به او گفتند دلیل این کار چیست؟ حاتم پاسخ داد که در زمان دستگیریام، عزت خود را در خطر دیدم و به همین خاطر تصمیم گرفتم که ذلت خود را بر عزت و بزرگیام ترجیح دهم.
کسی را گفتند که من میخواهم که حج کنم بتجرید گفت نخست دلت را مجرّد کن از نفس و نفست را از لهو و زبانت را از لغو، پس هر جا که خواهی رو.
هوش مصنوعی: به شخصی گفتند که میخواهد به حج برود. او در جواب گفت: ابتدا باید دل خود را از دنیا و عشق به دنیا خالی کنی، همچنین باید نفس خود را از سرگرمیها و زبانت را از صحبتهای بیفایده دور نگهداری. سپس برای رفتن به هر جایی که میخواهی آماده باش.
ابوسلیمان دارانی گوید که هر که بشب نیکوئی کند به روزش مکافات کنند و هر که به روز نیکوئی کند بشبش مکافات کنند، و هر که بصدق، شهوتی دست بدارد مؤنت آن او را کفایت کنند و خدای کریم تر از آنست که عذاب کند دلی را که برای حق از شهوتی دست بداشت.
هوش مصنوعی: ابوسلیمان دارانی میگوید که هر کس در شب کار نیک انجام دهد، در روز rewarded میشود و هر کسی که در روز کار نیک انجام دهد، در شب پاداش میگیرد. او همچنین میافزاید که اگر کسی با صداقت از خواستههای نفسانی خود پرهیز کند، خداوند برای او کافی خواهد بود و خداوند بخشندهتر از آن است که دلی را که به خاطر حق از امیال خود چشمپوشی کرده، عذاب کند.
و خداوند سُبْحانَهُ وَتَعالی بداود علیه السّلام وحی کرد که قوم خویش را بترسان و بیم کن از خوردن شهوات دنیا که دلها که در شهوت دنیا بسته بود، عقل آن دل، از من محجوب بود.
هوش مصنوعی: خداوند به داود علیه السّلام وحی فرستاد که به قوم خود هشدار دهد و آنها را از پیروی از لذات دنیوی برحذر دارد، زیرا دلهایی که در غرق لذتهای دنیا هستند، عقل آنها از خداوند دور و محجوب گشته است.
مردی را دیدند اندر هوا نشسته گفتند این بچه یافتی گفت هوا داشتم هوا مرا مسخّر کردند.
هوش مصنوعی: مردی را در هوا دیدند که نشسته بود و گفتند این بچه گم شده است. او پاسخ داد: "من در هوا بودم و هوا مرا تحت کنترل خود قرار داد."
و گفته اند اگر هزار شهوت بر مؤمنی عرضه کنند خویشتن را بخوف از آن باز دارد و اگر یک شهوت بر فاجر عرضه کنند او را از خوف بیرون آرد.
هوش مصنوعی: اگر هزاران آرزو و تمایل به یک مؤمن پیشنهاد شود، او خود را از آنها دور نگه میدارد. اما اگر فقط یک آرزو و تمایل به یک فرد فاسق پیشنهاد شود، او به خاطر ترس و تمایل به آن، از مسیر خود خارج میشود.
و گفته اند لگام خویش اندر دست هوا منه که ترا بتاریکی کشد.
هوش مصنوعی: گفته شده که کنترل خود را به دست باد نسپار، چرا که این کار ممکن است تو را به سمت تاریکی سوق دهد.
جعفر نصیر گوید جنید درمی فرا من داد که انجیر وزیری بخر بخریدم و بیاوردم چون روزه بگشاد یکی برگرفت و اندر دهان نهاد و پس بیو کند و بگریست و گفت برگیر، از وی پرسیدم سبب آن، گفت هاتفی اندر دلم گوید شرم نداری که از بهر ما دست بداشته بودی ازان و باز سر آن شدی. و اندرین معنی گفته اند:
هوش مصنوعی: جعفر نصیر میگوید که جنید به او درم (نوعی پول) داد و از او خواست که انجیر وزیری بخرد. او نیز انجیر را خرید و آورد. وقتی روزهاش را افطار کرد، یکی از انجیرها را برداشت و در دهان گذاشت، سپس آن را بیرون آورد و شروع به گریه کرد و گفت: "این را بگیر." من از او پرسیدم دلیلش چیست، او پاسخ داد که صدایی در دلش میگوید: "شرم نمیکنی که به خاطر ما دست به این کار زشتی زدی و حالا دوباره به آن برگشتی." و در این مورد گفتهاند:
نُونُ الْهَوانِ مِنَ الهوی مَسْروقَةٌ
وَصَریعٌ کُلِّ هَویً صَریعٌ هَوانِ
هوش مصنوعی: پیدایش ذلت و اندوه از عشق و وابستگی به آن است، زیرا هر نوع عشق و خواهش میتواند موجب افت و خفت انسان شود.
و بدان که نفس را خویهای زشتست، یکی از آن خوی حسد است. نَعوذُ باللّهِ مِنْهُ.
هوش مصنوعی: بدان که نفس انسان دارای صفات ناپسند است و یکی از این صفات، حسادت است. از این صفت به خدا پناه میبریم.