گنجور

بخش ۴۶ - ابوبکر محمّد بن موسی الواسطی

و از ایشان بود ابوبکر محمّدبن موسی الواسطی، باصل خراسانی بود و از فَرْغانه، صحبت جنید کرده بود و آن نوری، عالمی بزرگوار بود و بمرو نشستی و وفاة وی آنجا بود پس از سیصد و بیست.

واسطی گوید خوف و رجا دو ماهار اند کی از بی ادبی باز میدارند.

هم او گوید عوض طمع داشتن بر طاعت از فراموش کردن فضل بود.

واسطی گوید هر وقت که خدای حواری بنده خواهد او را اندرین جیفگان اندازد یعنی صحبت کودکان.

محمّدبن عبدالعزیز المَرْوَزی گوید که واسطی گفت بی ادبی خویش را اخلاص نام کرده اند و شَرَه را انبساط و دون همّتی را جلدی نام کرده اند، همه از راه برگشتند و بر راه مذموم همی روند و زندگانی اندر مشاهدة ایشان ناخوش بود و نقصان روح بود، اگر سخن گویند بخشم گویند و اگر خطاب کنند بکبر بود، نفس ایشان همی خبر دهد از ضمیر ایشان و شَرَه ایشان اندر اکل منادی همی کند از آنچه در اسرار ایشان است، قاتَلَهُمُ اللّهُ اَنّی یُْؤفَکونَ. و این آیة تفسیر کرده اند که مراد بدین لعنة است.

استاد ابوعلی گوید در مرو از پیری شنیدم که واسطی بدر دکان من بگذشت روز آدینه بود و بجامع می شدم، شِراک نعلین وی بگسست گفتم ایّهاالشیخ دستوری باشد تا نیک باز کنم نعلین تو، گفت بکن و نیکو باز کردم گفت دانی که چرا بگسست این شراک گفتم تا شیخ بگوید گفت زیرا که امروز غسل نکرده ام گفتم که گرمابه هست اینجا در آنجا شو گفت شوم، بگرمابه بردم ویرا تا غسل بکرد.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و از ایشان بود ابوبکر محمّدبن موسی الواسطی، باصل خراسانی بود و از فَرْغانه، صحبت جنید کرده بود و آن نوری، عالمی بزرگوار بود و بمرو نشستی و وفاة وی آنجا بود پس از سیصد و بیست.
هوش مصنوعی: ابوبکر محمّد بن موسی الواسطی که اهل خراسان و از فرغانه بود، با جنید معاشرت کرده بود. او نوری بود که در علم و فضل بسیار بزرگوار بود و در مرو اقامت گزید و در آنجا درگذشت، پس از گذشت سیصد و بیست سال.
واسطی گوید خوف و رجا دو ماهار اند کی از بی ادبی باز میدارند.
هوش مصنوعی: واسطی می‌گوید که ترس و امید دو چیز هستند که انسان را از بی‌احترامی باز می‌دارند.
هم او گوید عوض طمع داشتن بر طاعت از فراموش کردن فضل بود.
هوش مصنوعی: او می‌گوید که به جای این که امیدوار باشیم که به اطاعت و بندگی‌ای که داریم پاداشی داده شود، باید به خاطر سپردن نعمت‌ها و فضائل خداوند توجه کنیم.
واسطی گوید هر وقت که خدای حواری بنده خواهد او را اندرین جیفگان اندازد یعنی صحبت کودکان.
هوش مصنوعی: واسطی می‌گوید هر زمانی که خدا بخواهد، بنده‌اش را در میان این بازی‌های کودکانه قرار می‌دهد.
محمّدبن عبدالعزیز المَرْوَزی گوید که واسطی گفت بی ادبی خویش را اخلاص نام کرده اند و شَرَه را انبساط و دون همّتی را جلدی نام کرده اند، همه از راه برگشتند و بر راه مذموم همی روند و زندگانی اندر مشاهدة ایشان ناخوش بود و نقصان روح بود، اگر سخن گویند بخشم گویند و اگر خطاب کنند بکبر بود، نفس ایشان همی خبر دهد از ضمیر ایشان و شَرَه ایشان اندر اکل منادی همی کند از آنچه در اسرار ایشان است، قاتَلَهُمُ اللّهُ اَنّی یُْؤفَکونَ. و این آیة تفسیر کرده اند که مراد بدین لعنة است.
هوش مصنوعی: محمّد بن عبدالعزیز المروزی می‌گوید که واسطی به بی‌ادبی خود لقب اخلاص داده و پرخاشگری را انبساط و تنبلی را عجله نامیده‌اند. همه‌ی آن‌ها از راه درست منحرف شده و به مسیر ناپسند می‌روند. زندگی‌شان از دید دیگران ناخوشایند و روحشان دچار نقصان است. اگر صحبت کنند، با سخنانی توخالی و اگر با کسی صحبت کنند، با تکبر است. نفس آن‌ها خودشان را نشان می‌دهد و پرخاشگری‌شان از طریق غذا خوردن، آنچه در دل دارند را فاش می‌کند. خداوند آن‌ها را لعنت کند که چگونه منحرف می‌شوند. این آیه به معنای لعنت تفسیر شده است.
استاد ابوعلی گوید در مرو از پیری شنیدم که واسطی بدر دکان من بگذشت روز آدینه بود و بجامع می شدم، شِراک نعلین وی بگسست گفتم ایّهاالشیخ دستوری باشد تا نیک باز کنم نعلین تو، گفت بکن و نیکو باز کردم گفت دانی که چرا بگسست این شراک گفتم تا شیخ بگوید گفت زیرا که امروز غسل نکرده ام گفتم که گرمابه هست اینجا در آنجا شو گفت شوم، بگرمابه بردم ویرا تا غسل بکرد.
هوش مصنوعی: استاد ابوعلی می‌گوید که در مرو از مردی پیر شنیدم که در روز جمعه از مقابل دکان من می‌گذشت و در حال ورود به مسجد بود. ناگهان بند نعلین او پاره شد. به او گفتم: ای شیخ، آیا دستوری هست تا نعلین تو را خوب درست کنم؟ او پاسخ داد: بله، می‌توانی این کار را انجام بدهی. من بند نعلین او را خوب درست کردم. سپس او گفت: می‌دانی چرا این بند پاره شده است؟ من منتظر ماندم که شیخ بگوید. او گفت: زیرا که من امروز غسل نکرده‌ام. من گفتم در اینجا حمام وجود دارد، برو در آنجا غسل کن. او گفت: خوب، می‌روم. سپس من او را تا حمام بردم تا غسل کند.