شمارهٔ ۲۹ - نقش فرهاد
گرامی چهره پرداز معانی
چنین زد آستین بر نقش مانی
که چون فرزانه فرهاد غم اندیش
بلوح سنگ زد نقش دل خویش
جهان عار از نگارستان چین کرد
فلک صد نوبت آهنگ زمین کرد
چنان طوفانی افتاد اندرین فرش
که میزد موج شهرت سینه بر عرش
که باور داشت با آن حسن تمکین
که بر تابد عنان شور شیرین
بشه گفتند نزدیکان درگاه
که تاج عرش بادا سایه شاه
مراد هر دوکونت ره نشین باد
هلاک دشمنت در آستین باد
شنید ستیم رازی از زبانها
که واگویش به شه دارد زیانها
چنین گویند کاندر سنگ خارا
چنان بنکاشت فرهاد آن دلارا
که بر وی تهمت آید هجر شیرین
ندارد غم گرش ناید بتحسین
چنان بنکاشتش بروجه دلخواه
که از آئینه مستغی شد آنماه
چو بشنید این سخن گشت از جهان سیر
زبانش برق شد گفتار شمشیر
بگفت آن کز دماغ جهل زاید
بدین بیهودگی ار ژاژ خاید
شوند از می چو سر خوش جرعه نوشان
کنند اوصاف می بامی فروشان
نه میخوار از شراب افکن خراب است
شراب از اوست مستی از شراب است
نکو بنکاشتش کین صنعت اوست
اگر تمثال شیرینست نیکوست
گر آن صورت که او سازد به تیشه
به بیند مرغکی تقلید پیشه
بهر نوعش که بنگارد بمنقار
شود مانی بصد جانش خریدار
نه زان خوشتر قلم نقشی برآرد
نه زشت آرد هر آن نقشی نگارد
حسودان چهره گر صدره گشاید
گر آید زشتتر نیکوتر آید
خیال او گهی کز من رمیدست
غیوری همچو من قربش ندیدست
اگر فرهاد اگر مانی نگارد
مثال اوست حسن خویش دارد
ولی باید کشیدن مغزش از پوست
کسی کز پرده بیرون آورد دوست
زعشق ار بهره ور بودی و عبرت
نبستی نقش او بر لوح شهرت
وگربستی بحکم شهرت خویش
فرو بستی نقابی هم فراپیش
چو بر کس بخت بد فیروز گردد
هنرمندیش دست آموز گردد
زعشق ارطینت او داشتی ننگ
بدل بستی مثال او نه برسنگ
چه میگویم مثال او کدامست
برآن بازیچه این تهمت حرام ست
چنان شیرافکنی هم شوخ وهم شنگ
مثالش کی بماند خشک بر سنگ
درآنجا نقش او ماند ز رفتار
کجا خورشید گردد نقش دیوار
مثالی کز شبیه او کشیدی
پر و بالش ز شوخی بر دمیدی
کسی کو را مثال او کند نام
بود از قرب او مهجور و ناکام
کسی را کز زبان این نغمه خیزد
اگر من خون بریزم عشق ریزد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرامی چهره پرداز معانی
چنین زد آستین بر نقش مانی
هوش مصنوعی: چهره زیبای معانی، با دقت و هنرمندی، نشانههای خاصی را به نمایش گذاشته است.
که چون فرزانه فرهاد غم اندیش
بلوح سنگ زد نقش دل خویش
هوش مصنوعی: فرزانهای به نام فرهاد که غمگین بود، بر روی سنگ حکاکی کرد تصویری از دل خود را.
جهان عار از نگارستان چین کرد
فلک صد نوبت آهنگ زمین کرد
هوش مصنوعی: دنیا از زیباییهای خود خالی شده و آسمان بارها و بارها به زمین نزدیکی کرده است.
چنان طوفانی افتاد اندرین فرش
که میزد موج شهرت سینه بر عرش
هوش مصنوعی: یک طوفان شدید در این دنیای فرش (نماد زندگی) به وجود آمد که قدرت و محبوبیت آن به حدی بود که گویی صدای آن به آسمان میرسید.
که باور داشت با آن حسن تمکین
که بر تابد عنان شور شیرین
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که کسی با زیبایی خاصی خود را نشان میدهد و با این حال قدرتی که در کنترل احساسات خود دارد، به زیبایی او افزوده است.
بشه گفتند نزدیکان درگاه
که تاج عرش بادا سایه شاه
هوش مصنوعی: به کسانی که در درگاه سلطنت قرار دارند، گفته شد که سایهی پادشاه مانند تاج آسمان است.
مراد هر دوکونت ره نشین باد
هلاک دشمنت در آستین باد
هوش مصنوعی: توجه و آرزوی من این است که هر دو جهان برای تو خوشبخت و سعادتمند باشد و دشمنانت به سرعت از میان بروند.
شنید ستیم رازی از زبانها
که واگویش به شه دارد زیانها
هوش مصنوعی: شنیدیم که رازی از زبانها وجود دارد که اگر بیان شود، به پادشاه ضرر میزند.
چنین گویند کاندر سنگ خارا
چنان بنکاشت فرهاد آن دلارا
هوش مصنوعی: میگویند که فرهاد به خاطر عشق خود، چنان سختیهایی را تحمل کرد و بر سر کوه سنگی کار کرد که عشقش را به دست بیاورد.
که بر وی تهمت آید هجر شیرین
ندارد غم گرش ناید بتحسین
هوش مصنوعی: اگر کسی به او اتهام بزند، درد جدایی او شیرین نیست و حتی اگر چیزی هم به خوبی بیان شود، برایش تاثیری نخواهد داشت.
چنان بنکاشتش بروجه دلخواه
که از آئینه مستغی شد آنماه
هوش مصنوعی: او به گونهای زیبا و دلپذیر او را پرورش داد که همچون ماهی در آینه به خود نگریست و از زیباییاش حیرتزده شد.
چو بشنید این سخن گشت از جهان سیر
زبانش برق شد گفتار شمشیر
هوش مصنوعی: وقتی این حرفها را شنید، دنیای خود را ترک کرد. زبانش مانند برقی روشن شد و سخنانش مانند تیزی شمشیر شد.
بگفت آن کز دماغ جهل زاید
بدین بیهودگی ار ژاژ خاید
هوش مصنوعی: گفت آن کسی که از جهل و نادانی به وجود میآید، اگر در این بیهودهگویی به شلوغکاری بپردازد، نتیجهای جز بیفایده بودن نخواهد داشت.
شوند از می چو سر خوش جرعه نوشان
کنند اوصاف می بامی فروشان
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب باعث سرخوشی میشود و عدهای که از آن لذت میبرند، ویژگیها و صفات شراب را توصیف میکنند.
نه میخوار از شراب افکن خراب است
شراب از اوست مستی از شراب است
هوش مصنوعی: این بیت به این موضوع اشاره دارد که فردی به خاطر شراب به حالت خراب و مستی دچار شده است، اما در واقع شراب خودش منبع این حالت نیست؛ بلکه او به گونهای تحت تاثیر شراب است که این موضوع نشاندهنده ضعف اراده یا تسلیم او در برابر آن میباشد. به عبارت دیگر، حالت مستی ناشی از خود فرد و نسبت به شراب است.
نکو بنکاشتش کین صنعت اوست
اگر تمثال شیرینست نیکوست
هوش مصنوعی: اگر کار او زیباست و هنری است، پس هر تصویری که از او به نمایش گذاشته شود نیز زیبا و پسندیده خواهد بود.
گر آن صورت که او سازد به تیشه
به بیند مرغکی تقلید پیشه
هوش مصنوعی: اگر آن موجودی که او میسازد را با دقت نگاه کنی، مانند مرغی است که تقلید میکند.
بهر نوعش که بنگارد بمنقار
شود مانی بصد جانش خریدار
هوش مصنوعی: هر نوعی که به او نگاه شود، به وسیلهی نوکش، به نوعی دلخواه تبدیل میشود و جانهای زیادی حاضرند برای او بخرند.
نه زان خوشتر قلم نقشی برآرد
نه زشت آرد هر آن نقشی نگارد
هوش مصنوعی: نه هیچ قلمی نمیتواند نقشی زیباتر از آنچه در دل دارد، به تصویر بکشد و نه هیچ نقشی زشتتر از آنچه در دل است، میتواند خلق کند.
حسودان چهره گر صدره گشاید
گر آید زشتتر نیکوتر آید
هوش مصنوعی: حسودان اگر چهرهای زیبا و خوشایند داشته باشند، باز هم در دل زشتتر از آنچه به نظر میرسند هستند و این نه تنها زیبایی آنها را نمیافزاید، بلکه زشتیهای درونشان را بیشتر نمایان میکند.
خیال او گهی کز من رمیدست
غیوری همچو من قربش ندیدست
هوش مصنوعی: تصور او گاهی از من دور شده، اما حسادتش همیشه نسبت به من وجود دارد، چرا که مانند من کسی را در نزدیکیاش ندیده است.
اگر فرهاد اگر مانی نگارد
مثال اوست حسن خویش دارد
هوش مصنوعی: اگر فرهاد یا مانی نقاشی کنند، باز هم نمیتوانند زیبایی او را به تصویر بکشند، زیرا حسن و زیبایی او به قدری خاص و منحصر به فرد است که حتی بهترین هنرمندان هم نمیتوانند آن را به درستی نمایش دهند.
ولی باید کشیدن مغزش از پوست
کسی کز پرده بیرون آورد دوست
هوش مصنوعی: برای اینکه دوستی را از پس پرده بیرون بیاوری، باید به عمق فکر و احساسات او پی ببری و گاهی لازم است حقایق ناگواری را تحمل کنی.
زعشق ار بهره ور بودی و عبرت
نبستی نقش او بر لوح شهرت
هوش مصنوعی: اگر از عشق بهرهمند بودی و از آن عبرت نمیگرفتی، تصویر او بر لوح شهرتت باقی نخواهد ماند.
وگربستی بحکم شهرت خویش
فرو بستی نقابی هم فراپیش
هوش مصنوعی: اگر به خاطر شهرت خود، خود را محدود کنی و نقابی بر چهره بگذاری، این کار میتواند پیامدهایی داشته باشد.
چو بر کس بخت بد فیروز گردد
هنرمندیش دست آموز گردد
هوش مصنوعی: وقتی که شانس بد بر کسی رو کند، مهارتهای او به دست خود او خواهد آمد و شکل خواهد گرفت.
زعشق ارطینت او داشتی ننگ
بدل بستی مثال او نه برسنگ
هوش مصنوعی: اگر عشق او را داشتی، ننگ بر دل خود میبستی، مثل او بر سنگ نمیگشتی.
چه میگویم مثال او کدامست
برآن بازیچه این تهمت حرام ست
هوش مصنوعی: چه بگویم که شبیه او کدام است؟ این بازیچه و این اتهام، جایز نیست.
چنان شیرافکنی هم شوخ وهم شنگ
مثالش کی بماند خشک بر سنگ
هوش مصنوعی: چنان بازیگوش و سرزندهای که حتی نمیتوان مثالی از تو پیدا کرد که خشک و بیروح باشد.
درآنجا نقش او ماند ز رفتار
کجا خورشید گردد نقش دیوار
هوش مصنوعی: در آنجا اثر و نشانهی او باقی میماند، جایی که خورشید میتواند سایهای بر دیوار بیفکند.
مثالی کز شبیه او کشیدی
پر و بالش ز شوخی بر دمیدی
هوش مصنوعی: شما از کسی یا چیزی که شبیه اوست، الگویی گرفتهاید و با ایجاد سرودی یا شعفی، او را به پرواز درآوردهاید.
کسی کو را مثال او کند نام
بود از قرب او مهجور و ناکام
هوش مصنوعی: کسی که دیگران او را به عنوان الگو معرفی میکنند، در حقیقت از مقام و نزدیکی خود دور و ناکام است.
کسی را کز زبان این نغمه خیزد
اگر من خون بریزم عشق ریزد
هوش مصنوعی: اگر کسی از دلش نغمهای سر بزند و احساساتش را بیان کند، حتی اگر من خونم بریزد، عشق و عاطفهام را نثار او میکنم.