گنجور

شمارهٔ ۲ - مثنویات

بسم اله الرحمن الرحیم
موج نخست است ز بحر قدیم
تا برم این نکته بتکمیل عرش
زان کنم آرایش قندیل عرش
به که بنام صمد بی نیاز
نامه نوازیم و عنان طراز
از اثر او صمدیت رفیع
بر گهر اواحدیت وسیع
رنگ رز جامه ارباب شید
دام نه عابد دل مرده صید
غازه فروش سر بازار شرم
آبله ریز ته دلهای گرم
زخم چکان مژه دلبران
حسن فزاینده عصمت وران
شهر گشاینده بستان صبح
یاسمن افشان گریبان صبح
زمزمه کاو لب ناقوس دل
داغ فروز دم طاووس دل
زیور آوازه ناقوسیان
چشمه آرایش طاووسیان
آستی افشان نسیم صبا
آشتی انگیز اثر بادعا
جوهر آئینه حوری وشان
جرعه پیمانه معنی کشان
انجمن آرای حریم سماع
نوحه طراز لب گرم وداع
بر نفس گرم ترحم فشان
وز اثر گریه تبسم چکان
بار گشای فلک اندر صعود
ناصیه سای ملک اندر سجود
سرمه کش عبهر زرین قدح
وسمه نه ابروی قوس وقزح
راه نماینده آیندگان
مایه هستی ده پایندگان
لوح عمل ساز ورع پیشگان
نامه بر انداز جزع پیشگان
شمع فروز حرم احترام
نامیه سوز چمن انتقام
بر شفق گریه عطارد شمار
بر ورق دیده عطارد نگار
تاب ده رشته کوتاه عمر
تا بعدم رفته خس از راه عمر
صور دمی داده بباد بهار
نعشکشی کرده خزان را شعار
مرغ شکیبائی از او سینه تنگ
چهره بیماری از او خیره رنگ
گوهر دل شسته بدریای جان
نور اثر داده باو دودمان
کرده مصاحب بر زاغ صفات
بوقلمون مزرعه کاینات
بوسه نگیرد ز دماغ سخن
کش سخن او ندمد در دهن
جل جلاله علم شان اوست
عم نواله مگس خوان اوست
برده دل از حسن چه یغماست این
گوهر خود زاده چه دریاست این
خاک نشین در او بندگی
مرده بیماری او زندگی
بندگی از داغ قبولش فکار
گردن آزادی از او طوق دار
بسکه بود تشنه عفو و عطا
دست نیارد بره سهو ما
دیر و حرم دوش بدوش آورد
سبحه و زنار بجوش آورد
نغمه ناقوس خروشان از اوست
سینه هر زمزمه جوشان از اوست
لغزش مستانه دهد سهو را
چشمه افسوس دهد لهو را
ناطقه را راز فروشی دهد
قفل کری را بخموشی دهد
سامعه را نغمه بدست آورد
باصره فانوس پرست آورد
تلخ کند میوه ناموس را
دست گزان آورد افسوس را
تا نزد این حله ایوان رقم
بود برهنه عدم اندر عدم
زندگی ازوی عدم مرده را
نازکی از وی دل پژمرده را
عشوه شیرین بکمان آورد
وز دل فرهاد نشان آورد
غمزه که شمشیر بدست از وی است
بر اثر نرگس مست از وی است
دایگی حسن دهد ناز را
نغمگی آرا کند آواز را
عقل بجاسوسی راز آورد
جهل زدانش بگداز آورد
روشنی سینه علم ازوی است
مایه آرایش حلم ازوی است
نامیه عقل بتعلیم داد
مرهم ناسور به تسلیم داد
چون در جودش باثر باز شد
جنبش نبض عدم آغاز شد
طوبی حکمت ثمر انداز کرد
دست مآثر زحیا باز کرد
مصحف معنی بگشود از جمال
سوره و الشمس بر آمد بفال
بانگ عروسان چمن زاد کرد
شهر عدم را صنم آباد کرد
زیور صورت بکف خاک بست
آهوی معینش بفتراک بست
کوشش اندیشه بافلاک داد
ذوق تحمل بکف خاک داد
ناز بدرگاه جوانی نشاند
عجز بدر یوزه ثانی نشاند
رنگرز عذر نمود انفعال
بر قد اندازه برید اعتدال
ناصیه را لوح ادب نام کرد
بوس زمین خودش انعام کرد
نور عمل داد بشمع صفا
دود دل افشاند بروی دعا
داد بآوازه شراب نوید
بست ز خمیازه دهان امید
هاضمه را نامزد علم کرد
حافظه را صافگه حلم کرد
غرفه معنی ز تکلم گشاد
چشمه کوثر ز تبسم گشاد
دانه غم در دل افکار کشت
تخم کرشمه به سمن زار کشت
خنده بلب داد که بردار نوش
گریه بدل ریخت که بر چین خروش
خون چمن بر ورق گل فشاند
آب گل از نغمه بلبل چکاند
زمزمه غم بدل تنگ داد
چاشنی نغمه بآهنگ داد
حسن به آرایش سودا نشاند
عشق بمعماری دلها نشاند
خلوتی آراست برون از حساب
سایه حسنی به نماز آفتاب
پنجه فرهاد به هل زیر سنگ
کو ز گهر میطلبد آب و رنگ
چشمه شوق از دل مجنون گشود
سینه او هودج لیلی نمود
دامن یوسف بمیان زد که خیز
آنچه گرفتی بزلیخا بریز
بینش یعقوب ز حرمان بشوی
کو دلش از ما بتو آورد روی
نور وی آرایش هر محفلی
می نشکیبد که نکاود دلی
غیرت حسنش چو بجوش آورد
دست تماشائی یوسف برد
تیشه زند بر دل فرهاد مست
کز الم غیر پذیرد شکست
هر که الم دوست باو بگرود
وآنکه بر او زالم بگذرد
عقل بهم برزده کاین جاهل است
چشمه خون کرده عطا کاین دلست
سینه بغم داده که این گنج تو است
عشق بدل داده که این رنج تو است
چشمه جوداست چو مولی است این
عین وجود است چو مولی است این
زین متفرق شده مشت غبار
ذره وشی کو که نماید شمار
گرچه در این باغچه چند و چون
خار و گل از یک شجر آید برون
بهر چه در مشعله گاه شهود
نور بیک جامه درونست و دود
مه ز چه آغشته زنقص وکمال
گه ز چه بدر آید و گاهی هلال
از ته دل جرعه دیدار نوش
گاه شود مست و گه آید بهوش
گه رودش بر اثر سبحه دست
گه کندش نغمه ناقوس مست
بهر چه هر دل که برانگیخته
از غم و شادی بهم آمیخته
کرده زیک چشمه طراوت گزین
باد مسیح و نفس واپسین
گاه لب از نوحه کند خون چکان
گه زترنم گل شادی فشان
گاه شود جلوه گر از طور ناز
بی دلی انگیزد و عجز و نیاز
گر دهد از مستی و حسرت سرور
شادی آموزد و ناز و غرور
حکمت از این رنگرزیهای نغز
کاید از او بوی بهشتم بمغز
شاهد حالی است که آن رنگ وبوی
در چمن ماست نه در باغ اوی
باغ وی آلوده نیرنگ نی
در چمنش آب نه ورنگ نی
باغ وصالش که تمنا کند
دیده که دارد که تماشا کند
از روش این راه نشانی ندید
سایه دستی و عنانی ندید
وهم درآمد که نشیند برین
تیره شدش دیده نابود بین
سرمه کش دیده ما اعمی است
دیده همان در طلب سلمی است
عقل که در وادی حیرت شتافت
رو بحرم داشت ولی دیر یافت
رهبر ما راه صوابش یکیست
چهره نگویم که نقابش یکیست
پای طلب سوده در اول قدم
وه که نزد برتر از این کس قدم
معرفتش زینت بیرون در
نقش و نگاری است ز خون جگر
طفل محبت که حرم زاد اوست
هم بدرون نغمه دیدار اوست
حسن که وی را بود آئینه دار
دیده و دل صورت آینه دار
حوصله وصل دلارام نیست
باده باندازه نه و جام نیست
ما که و اندازه دیدار دوست
حسن تماشا و تماشای دوست
کو دل اندازه نعمت شناس
تا طلبم نعمت و دارم سپاس
شمع طلب بر نفروزیم به
در تب امید بسوزیم به
دست بدامان طلب چون زنم
ور بزنم لاف ادب چون زنم
ور بمیان آوردم رو سفید
بر در فردوس نویسم امید
ور کند از راه عتابم دلیل
شعله نپوشم نچشم سلسبیل
عرفی اگر بلبل اگر زاغ اوست
نغمه توحید زن باغ اوست

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسم اله الرحمن الرحیم
موج نخست است ز بحر قدیم
هوش مصنوعی: با نام خداوند مهربان و بخشنده، این شروعی است از یک دریا بی‌پایان و کهن.
تا برم این نکته بتکمیل عرش
زان کنم آرایش قندیل عرش
هوش مصنوعی: به منظور زیباسازی عرش، این نکته را به کمال می‌رسانم که جلوه‌ای همچون قندیل در آسمان داشته باشد.
به که بنام صمد بی نیاز
نامه نوازیم و عنان طراز
هوش مصنوعی: بهتر است که به نام خدای بی‌نیاز، نامه‌ای بنویسیم و دستاوردهای خود را به نمایش بگذاریم.
از اثر او صمدیت رفیع
بر گهر اواحدیت وسیع
هوش مصنوعی: از تأثیر وجود او، مقام بی‌نظیر و بلند او بر جوهر یکتایی گسترده‌ای که دارد، نمایان است.
رنگ رز جامه ارباب شید
دام نه عابد دل مرده صید
هوش مصنوعی: رنگ گل سرخ، لباس دلبر را زیبا می‌کند، و نیز دل یک عابد که خالی از عشق است، شکار می‌شود.
غازه فروش سر بازار شرم
آبله ریز ته دلهای گرم
هوش مصنوعی: فروشنده مغازه در وسط بازار، به خاطر زشت بودنش شرمنده است و دل‌های گرم و مهربان مردم را می‌بیند.
زخم چکان مژه دلبران
حسن فزاینده عصمت وران
هوش مصنوعی: مژه‌های افرادی که زیبا هستند، همچون زخم‌هایی هستند که عشق را افزایش می‌دهند و به این ترتیب پاکدامنی را نمایان می‌سازند.
شهر گشاینده بستان صبح
یاسمن افشان گریبان صبح
هوش مصنوعی: شهر را با بوی خوش گل یاس، در صبحی زیبا، پر کرده و صبح را به آغوش می‌کشد.
زمزمه کاو لب ناقوس دل
داغ فروز دم طاووس دل
هوش مصنوعی: این جمله به تصویر کشیدن صدای دل است که مانند صدای ناقوس در حال طنین‌انداز شدن است و احساسات عمیق و زنده را به نمایش می‌گذارد. اشاره به زیبایی و شکوهی دارد که دل را روشن کرده و احساساتی شبیه به پرچم‌داری طاووس را در خود می‌پروراند.
زیور آوازه ناقوسیان
چشمه آرایش طاووسیان
هوش مصنوعی: زیوری که آواز ناقوس‌ها دارد، چشمه‌ای است که زیبایی طاووس‌ها را به نمایش می‌گذارد.
آستی افشان نسیم صبا
آشتی انگیز اثر بادعا
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی بوی عشق و دوستی را گسترش می‌دهد و دل‌ها را به آشتی و صفا می‌آورد.
جوهر آئینه حوری وشان
جرعه پیمانه معنی کشان
هوش مصنوعی: جوهر آئینه زیبارویان، مانند جرعه‌ای از شراب معنوی است که از دل و جان نشانه‌ها و معانی را می‌کشاند.
انجمن آرای حریم سماع
نوحه طراز لب گرم وداع
هوش مصنوعی: مجموعه‌ای از افرادی که در حریم مراسم سماع (نوعی رقص عرفانی) گرد هم آمده‌اند، با صدای دل‌انگیز و گرم، به وداع و یادآوری عزیزانشان مشغول هستند.
بر نفس گرم ترحم فشان
وز اثر گریه تبسم چکان
هوش مصنوعی: با دل گرمی به دیگران مهربانی کن و از تاثیر اشک‌هایت، لبخند بر چهره بیاور.
بار گشای فلک اندر صعود
ناصیه سای ملک اندر سجود
هوش مصنوعی: آسمان به بزرگی و عظمت خود در حال بلند شدن است، در حالی که ملک در حال سجده و خضوع است.
سرمه کش عبهر زرین قدح
وسمه نه ابروی قوس وقزح
هوش مصنوعی: چشم‌های زیبا و درخشان به مانند سرمه‌ای هستند که در ظرفی طلایی ریخته شده‌اند و آن‌ها همچون رنگین کمان زیبایی به نظر می‌رسند.
راه نماینده آیندگان
مایه هستی ده پایندگان
هوش مصنوعی: راهی که افراد آینده به آن می‌روند، از تلاش‌ها و وجود کسانی که در حال حاضر هستند، شکل می‌گیرد.
لوح عمل ساز ورع پیشگان
نامه بر انداز جزع پیشگان
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این است که افرادی که از دغدغه‌های اخلاقی و تقوا پیروی می‌کنند، باید بر روی اعمال خود تمرکز کنند و به جای ترس و شکایات، به دنبال روش‌های مثبت و سازنده باشند. به عبارتی، کسانی که در راه اخلاق و دیانت هستند، باید از نگرانی‌ها و واهمه‌ها دوری کنند و به کارهای نیک و شایسته بپردازند.
شمع فروز حرم احترام
نامیه سوز چمن انتقام
هوش مصنوعی: شمعی که در حرم روشن است، به مانند نماد احترام و نور است، در حالی که سوختن آن یادآور انتقام از ظلم و ستم در دل چمن‌هاست.
بر شفق گریه عطارد شمار
بر ورق دیده عطارد نگار
هوش مصنوعی: در هنگام غروب، اشک‌های عطارد را بر روی صفحه‌ی چشمانش که شبیه به خطوط و نقوش زیبای آن سیاره است، بشمار.
تاب ده رشته کوتاه عمر
تا بعدم رفته خس از راه عمر
هوش مصنوعی: زندگی کوتاهی داریم که باید آن را با صبر و شکیبایی سپری کنیم تا بتوانیم دشواری‌ها و موانع را پشت سر بگذاریم.
صور دمی داده بباد بهار
نعشکشی کرده خزان را شعار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در اینجا به فرارسیدن بهار و دگرگونی طبیعت اشاره شده است. بادی که بهاری است، صورت زیبای روزهای خوش را به یاد می‌آورد، اما در عین حال به یاد نعشکشی می‌افتد که خزان را همواره با خود دارد. در این تصویر، اتّصال بین زیبایی و زوال طبیعت در یک فیگور به تصویر کشیده شده است.
مرغ شکیبائی از او سینه تنگ
چهره بیماری از او خیره رنگ
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که صبر و شکیبایی دارد، به خاطر او در سینه‌اش احساس تنگی می‌کند و چهره‌ی بیمار او از چهره‌ی رنگارنگش حیران و گیج شده است.
گوهر دل شسته بدریای جان
نور اثر داده باو دودمان
هوش مصنوعی: گوهر دل که با احساسات و احساسات عمیق شسته شده است، مانند دریای جان انسان نور و روشنایی را به نسل‌های آینده منتقل کرده است.
کرده مصاحب بر زاغ صفات
بوقلمون مزرعه کاینات
هوش مصنوعی: دوست و همنشین، ویژگی‌های زاغ را به صفات بوقلمون تبدیل کرده است، در مزرعه‌ای به وسعت عالم هستی.
بوسه نگیرد ز دماغ سخن
کش سخن او ندمد در دهن
هوش مصنوعی: اگر کسی از دهانش سخن نگوید و به دیگران بوسه و محبت نرساند، سخن او در دیگران اثر نخواهد گذاشت.
جل جلاله علم شان اوست
عم نواله مگس خوان اوست
هوش مصنوعی: عظمت و شان او به قدری بالاست که حتی بخشش به مگس هم در توان اوست.
برده دل از حسن چه یغماست این
گوهر خود زاده چه دریاست این
هوش مصنوعی: دل از زیبایی چقدر ربوده شده است! این گوهر که خود زاده شده، چه دریا و عمق خاصی دارد!
خاک نشین در او بندگی
مرده بیماری او زندگی
هوش مصنوعی: انسانی که در زمین نشسته و به خاک وابسته است، در واقع به نوعی در بندگی غم و اندوه خود گرفتار شده است؛ اما در عین حال، این بیماری و رنج او نوعی زندگی به شمار می‌رود.
بندگی از داغ قبولش فکار
گردن آزادی از او طوق دار
هوش مصنوعی: بندگی به معنای تسلیم و اطاعت از معشوق است، که این امر خود نوعی آزادی به همراه دارد. زنجیر و طوقی که به گردن می‌آید، نشانه‌ای از عشق و تعلق خاطر به آن محبوب است. در واقع، این داغ محبت بر گردن، به نوعی آزادی در دل می‌آورد.
بسکه بود تشنه عفو و عطا
دست نیارد بره سهو ما
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که انسان به خاطر گناهان و لغزش‌هایش از رحمت و بخشش خداوند دور است و نمی‌تواند به راحتی به این رحمت دست یابد. در واقع، او به شدت نیازمند عفو و محبت الهی است و در عین حال از خطاهای خود آگاه است.
دیر و حرم دوش بدوش آورد
سبحه و زنار بجوش آورد
هوش مصنوعی: دیر و حرم در کنار هم قرار دارند و در این دیدار، خوشحالی و شگفتی مشاهده می‌شود.
نغمه ناقوس خروشان از اوست
سینه هر زمزمه جوشان از اوست
هوش مصنوعی: آواز و نغمه‌ای که با قوت و شجاعت سر می‌زند، از او سرچشمه می‌گیرد و هر نوع زمزمه و صدای نرم و ملایم نیز از او ناشی می‌شود.
لغزش مستانه دهد سهو را
چشمه افسوس دهد لهو را
هوش مصنوعی: غفلت و بی‌توجهی در حال شادی و سرخوشی، موجب پشیمانی شده و بازی‌های بی‌فایده انسان را به یاد می‌آورد.
ناطقه را راز فروشی دهد
قفل کری را بخموشی دهد
هوش مصنوعی: راز و حقیقت را به کسی می‌دهد که بتواند با درک و فهمش، آن را به درستی منتقل کند و در عوض، در سکوت و آرامش به بقیه نیز آموخته شود.
سامعه را نغمه بدست آورد
باصره فانوس پرست آورد
هوش مصنوعی: شنونده با گوش خود، نغمه‌ای زیبا را دریافت کرد و بینایی‌اش، چراغی روشن را به ارمغان آورد.
تلخ کند میوه ناموس را
دست گزان آورد افسوس را
هوش مصنوعی: میوهٔ ناموس با دندان گزیده و تلخ می‌شود و این حرکت سبب افسوس و ناراحتی می‌گردد.
تا نزد این حله ایوان رقم
بود برهنه عدم اندر عدم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فضایی می‌پردازد که در آن وجود و عدم به هم پیوسته‌اند. وجود، به شکل حله‌ای یا پوششی، در این فضا به چشم می‌آید. عدم، که به معنی نبود یا خالی بودن است، در اینجا به صورت مجازی و پنهان در درون خود وجود نمایان می‌شود. این تصویر به نوعی رابطه بین وجود و عدم را به نمایش می‌گذارد، جایی که در یک حالت ظاهری و عمیق‌تر، دوگانگی آنها مشهود است.
زندگی ازوی عدم مرده را
نازکی از وی دل پژمرده را
هوش مصنوعی: زندگی به راحتی و لطافت از وجودی که مرده و بی‌حیات است، جاری می‌شود و دل‌های پژمرده و غمگین را هم تحت تأثیر قرار می‌دهد.
عشوه شیرین بکمان آورد
وز دل فرهاد نشان آورد
هوش مصنوعی: عشق با ناز و زیبایی خود، دل فرهاد را به تصرف درآورد و نشان از او را به نمایش گذاشت.
غمزه که شمشیر بدست از وی است
بر اثر نرگس مست از وی است
هوش مصنوعی: چشمان زیبای محبوب با ناز و بازی، همچون شمشیری تیز و کشنده‌اند و تأثیر نگاه او به اندازه‌ای قوی است که می‌توان به وضوح حس کرد.
دایگی حسن دهد ناز را
نغمگی آرا کند آواز را
هوش مصنوعی: حسن مانند دایه‌ای است که ناز و زیبایی را به نغمه‌ای دلنشین تبدیل می‌کند و صدای دل‌فریب ایجاد می‌کند.
عقل بجاسوسی راز آورد
جهل زدانش بگداز آورد
هوش مصنوعی: عقل به کشف و بررسی اسرار می‌پردازد، در حالی که نادانی از آگاهی‌ها می‌سوزد و نابود می‌شود.
روشنی سینه علم ازوی است
مایه آرایش حلم ازوی است
هوش مصنوعی: علم و دانش در دل او روشنایی می‌بخشد و ویژگی نرمش و بردباری نیز از او نشأت می‌گیرد.
نامیه عقل بتعلیم داد
مرهم ناسور به تسلیم داد
هوش مصنوعی: عقل به کمک آموزش، راه چاره‌ای برای زخم‌های عمیق و دردناک پیدا کرد و با قبول و تسلیم به آن، درمانی برای آن زخم‌ها ارائه داد.
چون در جودش باثر باز شد
جنبش نبض عدم آغاز شد
هوش مصنوعی: وقتی که از بخشش و generosity او روشنایی و رونقی به وجود آمد، حرکت و نوسان عدم و هستی هم آغاز شد.
طوبی حکمت ثمر انداز کرد
دست مآثر زحیا باز کرد
هوش مصنوعی: درخت طوبی که نماد دانش و حکمت است، میوه‌هایش را به بار آورد و آثار و دستاوردهای زندگی را نمایان کرد.
مصحف معنی بگشود از جمال
سوره و الشمس بر آمد بفال
هوش مصنوعی: کتاب مقدس معنای خود را از زیبایی سوره‌ ی "شمس" آشکار کرد و با این تفسیر، به فال نیک آمد.
بانگ عروسان چمن زاد کرد
شهر عدم را صنم آباد کرد
هوش مصنوعی: صدای عروسان گلزار، شهر عدم را به دیاری زیبا و آباد تبدیل کرد.
زیور صورت بکف خاک بست
آهوی معینش بفتراک بست
هوش مصنوعی: زیور زیبایی به دست خاک بسته شده و آهوی زیبایش با کمربند نگهداری شده است.
کوشش اندیشه بافلاک داد
ذوق تحمل بکف خاک داد
هوش مصنوعی: کوشش و خلاقیت ذهنی در آسمان به اوج می‌رسد و قدرت صبر و تحمل را در زمین و واقعیت به دست می‌آورد.
ناز بدرگاه جوانی نشاند
عجز بدر یوزه ثانی نشاند
هوش مصنوعی: زیبایی و جوانی، روح را به سمت خود می‌کشد و انسان را از ناتوانی‌ها و کاستی‌ها دور می‌کند.
رنگرز عذر نمود انفعال
بر قد اندازه برید اعتدال
هوش مصنوعی: رنگرز با عذرخواهی، به ناتوانی خود اشاره کرد و گفت که باید به اندازه قد و قامت خود کار کند و در کارش تعادل برقرار کند.
ناصیه را لوح ادب نام کرد
بوس زمین خودش انعام کرد
هوش مصنوعی: سراسر زندگی و رفتار انسان باید با ادب و شرافت همراه باشد، و در این مسیر، احترام به دیگران و خاک زمین نشانه‌ای از تواضع و بزرگواری محسوب می‌شود.
نور عمل داد بشمع صفا
دود دل افشاند بروی دعا
هوش مصنوعی: نور عمل مانند شعله‌ای روشن است که صفای دل را به نمایش می‌گذارد و غبار غم و اندوه را به دعا و درخواست از خدا می‌برد.
داد بآوازه شراب نوید
بست ز خمیازه دهان امید
هوش مصنوعی: خبر خوشی از شراب تازه منتشر شد که به مانند یکنواختی و خواب آلودگی دهان امید، جان می‌بخشد.
هاضمه را نامزد علم کرد
حافظه را صافگه حلم کرد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در این بیت، حافظه به عنوان یک ویژگی دانشی و یادگیری محسوب شده و تصور می‌شود که فردی با ریشه‌های فکری و علمی توانسته است به نوعی شناخت و فهم عمیق‌تری از موضوعات دست یابد. همچنین، در اینجا به ظرفیت هاضمه نیز اشاره شده که به معنای توانایی در درک و هضم مفاهیم و اطلاعات جدید است. در مجموع، این تعبیر به نوعی از بلوغ فکری و آگاهی اشاره دارد که فرد در مسائل مختلف به دست آورده است.
غرفه معنی ز تکلم گشاد
چشمه کوثر ز تبسم گشاد
هوش مصنوعی: غرفه به معنای فضای بزرگ و باز است و در اینجا اشاره به واژه‌ها و گفت‌وگوها دارد که می‌تواند معنا و مفهوم را به تصویر بکشد. به‌طوری که تبسم و خنده همانند چشمه‌ای، می‌تواند شادی و لطف را به دیگران منتقل کند. در واقع، کلمات و لبخندها به مانند آب گوارایی هستند که احساسات را رویابافتی و امید را در دل‌ها می‌پرورانند.
دانه غم در دل افکار کشت
تخم کرشمه به سمن زار کشت
هوش مصنوعی: غم را در دل مثل دانه‌ای کاشته‌ام و فریب و ناز را مانند تخمی در باغ گل پرورش داده‌ام.
خنده بلب داد که بردار نوش
گریه بدل ریخت که بر چین خروش
هوش مصنوعی: بلبلی که در باغ می‌خندد، نشان از شادی و نشاط دارد، در حالی که گریه‌اش به خاطر غم درونش است و در دلش نگران و مضطرب است. این تضاد بین ظاهر شاد و باطن غمگین، حس عمیق انسانی را به تصویر می‌کشد.
خون چمن بر ورق گل فشاند
آب گل از نغمه بلبل چکاند
هوش مصنوعی: گل‌های چمن زخم‌ها و ناراحتی‌های خود را بر روی برگ‌های گل نشان می‌دهند و آواز پرنده بلبل همچون آب، بر روی گل‌ها جاری می‌شود.
زمزمه غم بدل تنگ داد
چاشنی نغمه بآهنگ داد
هوش مصنوعی: غم و دل‌تنگی به آرامی و بی‌صدا در وجودم پیچیده و باعث شده که موسیقی زندگی‌ام رنگ و حال و هوای خاصی پیدا کند.
حسن به آرایش سودا نشاند
عشق بمعماری دلها نشاند
هوش مصنوعی: زیبایی به دل‌ربایی عشق پیوند خورده و عشق به عنوان معمار دل‌ها شناخته می‌شود.
خلوتی آراست برون از حساب
سایه حسنی به نماز آفتاب
هوش مصنوعی: در یک فضای خصوصی و خلوت، سایه زیبایی به سجده افتاده است و حس می‌کند که در نیایش آفتاب قرار دارد.
پنجه فرهاد به هل زیر سنگ
کو ز گهر میطلبد آب و رنگ
هوش مصنوعی: فرهاد به تلاشی سخت و بی‌وقفه مشغول است تا زیر سنگ، گوهر و زیبایی را پیدا کند. این نشان دهنده‌ی اراده‌ی قوی او و تلاش برای دستیابی به چیزی ارزشمند است.
چشمه شوق از دل مجنون گشود
سینه او هودج لیلی نمود
هوش مصنوعی: شوق و عشق در دل مجنون مانند چشمه‌ای جوشان به حرکت درآمد و سینه‌اش به‌عنوان سرپناهی برای لیلی جلوه‌گر شد.
دامن یوسف بمیان زد که خیز
آنچه گرفتی بزلیخا بریز
هوش مصنوعی: دامن یوسف را به میان آورد که ای زلیخا، هر چه را که از تو گرفتم، به من برگردان.
بینش یعقوب ز حرمان بشوی
کو دلش از ما بتو آورد روی
هوش مصنوعی: یعقوب از رنج و ناکامی خود دلخور است. اما او باید فراموش کند و به عشق و ارتباط با تو، که دلش را به سوی تو آورده است، بپردازد.
نور وی آرایش هر محفلی
می نشکیبد که نکاود دلی
هوش مصنوعی: نور او زیبایی هر جشن و محفل را روشن می‌کند و بدون او، قلبی شاد نمی‌شود.
غیرت حسنش چو بجوش آورد
دست تماشائی یوسف برد
هوش مصنوعی: وقتی غیرت حسن به جوش می‌آید، زیبایی یوسف را به تماشا می‌برد.
تیشه زند بر دل فرهاد مست
کز الم غیر پذیرد شکست
هوش مصنوعی: فرهاد عاشق و بی‌خبر از درد و رنج، با تمام وجود بر روی دلش کار می‌کند و هیچ چیزی نمی‌تواند او را متوقف کند، حتی اگر آسیب ببیند. عشق او به معشوق چنان قوی است که نمی‌تواند تحت تأثیر موانع قرار گیرد.
هر که الم دوست باو بگرود
وآنکه بر او زالم بگذرد
هوش مصنوعی: هر کسی که به محبت و دوستی با تو مایل باشد، به تو نزدیک خواهد شد و آنکه در دلش بدی و ظلم باشد، از تو دور خواهد شد.
عقل بهم برزده کاین جاهل است
چشمه خون کرده عطا کاین دلست
هوش مصنوعی: عقل و فهم من به هم ریخته و گیج شده است، زیرا اینجا شخصی نادان وجود دارد. دل من از شدت احساس و درد، همچون چشمه‌ای جاری شده و خون می‌دهد.
سینه بغم داده که این گنج تو است
عشق بدل داده که این رنج تو است
هوش مصنوعی: دل من پر از درد و غم شده است، زیرا عشق تو به من چیزی با ارزش و گرانبها داده است، ولی این عشق همزمان باعث رنج و سختی برای من شده است.
چشمه جوداست چو مولی است این
عین وجود است چو مولی است این
هوش مصنوعی: فضل و بخشش مانند یک چشمه زنده است و وجود واقعی ما هم بر اساس همین فضیلت و بخشش شکل می‌گیرد.
زین متفرق شده مشت غبار
ذره وشی کو که نماید شمار
هوش مصنوعی: از این ذرات پراکنده و غبارآلود، چه کسی می‌تواند تعداد آن‌ها را بشمارد؟
گرچه در این باغچه چند و چون
خار و گل از یک شجر آید برون
هوش مصنوعی: هرچند در این باغچه خار و گل با هم وجود دارند، اما هر دو از یک درخت به وجود می‌آیند.
بهر چه در مشعله گاه شهود
نور بیک جامه درونست و دود
هوش مصنوعی: در هر جایی که نور حقیقت و آگاهی تجلی پیدا می‌کند، در باطن آن نور حقیقتی نهفته است و آنچه که این نور را پوشانده، مانند دود می‌باشد.
مه ز چه آغشته زنقص وکمال
گه ز چه بدر آید و گاهی هلال
هوش مصنوعی: ماه گاهی با نقص و گاهی با کمال می‌تابد، برخی اوقات کامل و درخشان و گاهی در حالت هلال دیده می‌شود.
از ته دل جرعه دیدار نوش
گاه شود مست و گه آید بهوش
هوش مصنوعی: وقتی از عمق دل، لحظه‌ای دیدار کسی را تجربه می‌کنیم، مانند نوشیدن جرعه‌ای خوشمزه مست و سرخوش می‌شویم، و گاهی به حالت طبیعی خود برمی‌گردیم.
گه رودش بر اثر سبحه دست
گه کندش نغمه ناقوس مست
هوش مصنوعی: گاهی اوقات به خاطر تلاوت و ذکر، آدمی به حالتی روحانی و آرامش می‌رسد، و گاهی هم به خاطر صدا و نغمه‌ای شاداب و سرمست می‌شود.
بهر چه هر دل که برانگیخته
از غم و شادی بهم آمیخته
هوش مصنوعی: هر دلی که تحت تأثیر غم و شادی قرار می‌گیرد، به نوعی این دو احساس را با هم تجربه می‌کند.
کرده زیک چشمه طراوت گزین
باد مسیح و نفس واپسین
هوش مصنوعی: از یک چشمه، طراوت و شادابی به دست آورده‌ام، مانند بادی که بهشتی و روحی تازه را به همراه دارد.
گاه لب از نوحه کند خون چکان
گه زترنم گل شادی فشان
هوش مصنوعی: گاهي با نوحه‌اي آغاز به گريه مي‌كند و خون از چشمانش جاري مي‌شود، و گاهي با آهنگ شادي به سراغ گل‌ها مي‌رود و خوشحالي را روي آنها مي‌پاشد.
گاه شود جلوه گر از طور ناز
بی دلی انگیزد و عجز و نیاز
هوش مصنوعی: گاهی پیش می‌آید که با زیبایی و ناز خود، دل را به تنگ می‌آورد و انسان را در حالت ضعف و نیاز قرار می‌دهد.
گر دهد از مستی و حسرت سرور
شادی آموزد و ناز و غرور
هوش مصنوعی: اگر کسی از شادی و احساس سردرگمی به وجد بیاید، می‌تواند لذت و خودبینی را یاد بگیرد.
حکمت از این رنگرزیهای نغز
کاید از او بوی بهشتم بمغز
هوش مصنوعی: حکمت و دانایی از این هنرهای زیبا و رنگارنگ حاصل می‌شود که بوی بهشت را در عمق وجود انسان به حیات می‌آورد.
شاهد حالی است که آن رنگ وبوی
در چمن ماست نه در باغ اوی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که زیبایی و جذابیتی که در چمن‌زاری که ما داریم وجود دارد، در باغ آن شخص وجود ندارد. به عبارتی، خاصیت و زیبایی‌های خاص ما در جایی دیگر قابل مشاهده نیست.
باغ وی آلوده نیرنگ نی
در چمنش آب نه ورنگ نی
هوش مصنوعی: باغ او از فریب و تزویر خالی است، در گلستانش نه آبی وجود دارد و نه رنگی، یعنی همه چیز در آنجا طبیعی و بی‌غش است.
باغ وصالش که تمنا کند
دیده که دارد که تماشا کند
هوش مصنوعی: چشمی که به دنبال وصال و دیدار محبوبش است، چطور می‌تواند از تماشای او لذت نبرد؟
از روش این راه نشانی ندید
سایه دستی و عنانی ندید
هوش مصنوعی: در این مسیر، هیچ نشانه‌ای از راهنما یا کمک نیست.
وهم درآمد که نشیند برین
تیره شدش دیده نابود بین
هوش مصنوعی: تخیلات و تصورات باعث شده که او فکر کند با غم و اندوهی که بر او مسلط شده، می‌تواند شرایطی را تغییر دهد و دوباره به نگاه روشن و امیدواری بازگردد.
سرمه کش دیده ما اعمی است
دیده همان در طلب سلمی است
هوش مصنوعی: چشمان ما همانند فرد نابینایی است که به دنبال زیبایی و عشق می‌گردد.
عقل که در وادی حیرت شتافت
رو بحرم داشت ولی دیر یافت
هوش مصنوعی: عقل در زمانی که به بی‌راهه افتاد و دچار سردرگمی شد، در نهایت به حقیقت رسید، اما البته با تأخیر.
رهبر ما راه صوابش یکیست
چهره نگویم که نقابش یکیست
هوش مصنوعی: رهبر ما تنها یک راه درست دارد و من نمی‌گویم که چهره‌اش چگونه است، زیرا آن چهره پشت پوششی پنهان است.
پای طلب سوده در اول قدم
وه که نزد برتر از این کس قدم
هوش مصنوعی: به دنبال خواسته‌ام، اولین قدم را برداشتم و وای به حال من که در مقابل کسی که از من برتر است، قدم گذاشته‌ام.
معرفتش زینت بیرون در
نقش و نگاری است ز خون جگر
هوش مصنوعی: شناخت او از زیبایی‌هایی است که با جراحت دل به تصویر کشیده شده‌اند.
طفل محبت که حرم زاد اوست
هم بدرون نغمه دیدار اوست
هوش مصنوعی: کودک عشق که در حرم به دنیا آمده، همواره در دل نغمه و لطافت دیدار اوست.
حسن که وی را بود آئینه دار
دیده و دل صورت آینه دار
هوش مصنوعی: حسن، کسی است که چهره‌اش مانند آینه‌ای است که زیبایی و دل‌انگیزی را به تماشا می‌گذارد و دل و چشم‌ها را روشن می‌کند.
حوصله وصل دلارام نیست
باده باندازه نه و جام نیست
هوش مصنوعی: حوصله‌ای برای وصل و دیدار محبوبم ندارم، شراب به اندازه کافی نیست و جامی هم برای نوشیدن در اختیار ندارم.
ما که و اندازه دیدار دوست
حسن تماشا و تماشای دوست
هوش مصنوعی: ما به اندازه‌ای که زیبایی و دیدار دوست را تماشا می‌کنیم، در واقع تماشای خود دوست هستیم.
کو دل اندازه نعمت شناس
تا طلبم نعمت و دارم سپاس
هوش مصنوعی: دل آدم باید به اندازه نعمت‌ها و خوبی‌هایی که دارد، قدر شناس و سپاس‌گزار باشد. تا زمانی که از خداوند نعمت می‌طلبد، باید به داشتن آن نعمت‌ها نیز شکرگذار باشد.
شمع طلب بر نفروزیم به
در تب امید بسوزیم به
هوش مصنوعی: ما با شمعی که آرزوهایمان را روشن می‌کند، در آتش امید می‌سوزیم و از آن حرارت می‌گیریم.
دست بدامان طلب چون زنم
ور بزنم لاف ادب چون زنم
هوش مصنوعی: وقتی به درخواست و خواسته‌ام توجه می‌کنم، اگر به آن بپردازم، ممکن است با بی‌ادبی صحبت کنم.
ور بمیان آوردم رو سفید
بر در فردوس نویسم امید
هوش مصنوعی: اگر بتوانم با چهره‌ای نیکو و سفید به میدان بیایم، در دروازه بهشت امیدواری‌هایم را می‌نویسم.
ور کند از راه عتابم دلیل
شعله نپوشم نچشم سلسبیل
هوش مصنوعی: اگر از من بابت نکته‌ای انتقاد کند، حقیقت را پنهان نمی‌کنم و از شگفتی زندگی که مانند آب خنک و گواراست، روی برنمی‌گردانم.
عرفی اگر بلبل اگر زاغ اوست
نغمه توحید زن باغ اوست
هوش مصنوعی: اگر بلبل یا زاغ هم باشند، نغمه‌ای که در باغ می‌خوانند، دعوت به توحید و یگانگی خداوند است.