گنجور

شمارهٔ ۱۷ - رنج و گنج

ای همه چون معصیت آلودگی
عمر تو آلایش بیهودگی
چهره گشای صور معصیت
گرم عنان بر اثر معصیت
کامزن اوج سراسیمگی
مشت خس موج سراسیمگی
جعد عروس املت بی شکنج
چون نفس بی هنران بادسنج
عود هوی سوخته در محفلت
عطسه غفلت زده مغز دلت
شمع دلت مرده ز باد گناه
چهره عذر تو ز دودش سیاه
مرده دلی از دلت افسر گرفت
دوش نفس نعش دلت برگرفت
در نفسم جوش که افسرده
ماتم دل گیر که دل مرده
رنجه مشو زین سخن دلخراش
زهر مریز از لب دعوی تراش
میدهم الماس بداغش بنه
آینه بستان بدماغش بنه
ایکه چو خود هرزه درا دانیم
ریش بدرد نمک افشانیم
بسکه تو مدهوش فراموشئی
شیفته مستی و بیهوشئی
بهر تو ای مستی غفلت فروش
خواب شعور آورد و مرگ هوش
راحله عمر بچندین شتاب
میبردت سوی عدم مست خواب
خواب مکن قافله راهی نگر
در نگر و نامه سیاهی نگر
بس رقم آموزی لوح وقلم
لوح وقلم سیر شد از این رقم
خامه تحریر گنه سوده گشت
راقم این شغل هم آسوده گشت
نفس غیور تو زعهد شباب
گرم عنان تر بره ناصواب
دامن عصمت بندامت مکش
فتنه فردای قیامت مکش
شاخ نفس را ثمر ناله ده
گریه برون از جگر لاله ده
ناله سبک خیز ره بندگی
گریه عرق ریز زشرمندگی
رو بدل آور زمعاصی خجل
کای دل غفلت زده نی نی چه دل
برهمن دیر و منادی تن
مرده دیرینه وادی تن
چند توان خفت در این دیوسار
صور دمیدند یکی سر برآر
میوه بیداریت افشانده آب
زندگی و مردگیت مست خواب
کرد دل و دیده عرفی ثمر
خواب غرور تو بر او رنج سر
نی غلطم کز پی اهل سرور
مایه خواب از تو؟؟ غرور
عمر در آغوش ممات آمده
نزع ببالین حیات آمده
عزم تو هر دم بکنار دگر
از نفس باز پسین تیزتر
این دو سه دم برگ رهی ساز کن
قاعده رهبری آغاز کن
کحل شعوری بکش این دیده را
تا نگری راه پسندیده را
پنبه غفلت بدر آور زگوش
تا رسد از محلیانت سروش
چون رسد از قافله بانگ جرس
بانگ بر آرد که بجذب نفس
یوسفت از چاه برون آورند
جامه نیالوده بخون آورند
رو بسر چشمه حیوانشان
خشک لبی بر بسر خوانشان
عرش روان از طیرانند مست
ذیل فرو هشته بامید دست
دامنشان بهر تو حبل المتین
خواب کنان دست تو در آستین
قفل درونی که در او گنجهاست
گو بگشاید که کلید آشناست
روشنی هر گهر سینه تاب
داغ نهد بر جگر آفتاب
رو بگشا این در و گنجی ببر
ور نبری لذت رنجی ببر
گنج که امید بوی زنده است
بر اثر رنج شتابنده است
گام ریاضت بره رنج نه
گنج ستان در کنف رنج به
بوسه بقفلش ده و در باز کن
چشم تماشا بگهر باز کن
نسبت او با گهر او به بین
رنج کشیدی ثمر او بچین
دست در آن مخزن مستور کن
جیب وکنار همه معمور کن
زمزمه عشق از آن تازه ساز
کوس بلندی فلک آوازه ساز
تا چو از این دیر فنا بگذری
جان تو با عرش کند همسری

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای همه چون معصیت آلودگی
عمر تو آلایش بیهودگی
هوش مصنوعی: ای کسانی که به گناه آغشته‌اید، عمرتان در آلودگی و بیهوده‌گی سپری می‌شود.
چهره گشای صور معصیت
گرم عنان بر اثر معصیت
هوش مصنوعی: صورت زیبا و دلربا در حال نمایان شدن است، و در کنار آن، تازگی و حرکتی از گناه و معصیت به وجود آمده است.
کامزن اوج سراسیمگی
مشت خس موج سراسیمگی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف وضعیت هیجان و ناپایداری می‌پردازد. به نوعی نشان می‌دهد که در اوج احساسات و اضطراب‌ها، مانند تلاطم امواجی که دریا را می‌لرزاند، انسان دچار سردرگمی و شتاب می‌شود. این تصویر به ما می‌گوید که چگونه در هنگام مواجهه با چالش‌ها یا اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی، احساسات درونی ما تحت تاثیر قرار می‌گیرند و ما را به سمت هرج و مرج می‌برند.
جعد عروس املت بی شکنج
چون نفس بی هنران بادسنج
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت خاص موهای یک عروس اشاره دارد که بدون حالت و تافت به طبیعی بودن آن‌ها تأکید می‌کند. همچنین به تشبیه نفس افرادی که مهارت و توانایی خاصی ندارند می‌پردازد که مانند بادسنجی هستند که فقط به اندازه‌گیری می‌پردازد و از عمق و زیبا بودن بی‌بهره‌ است. در کل، این شعر به زیبایی طبیعی و سادگی اشاره دارد و مفهوم عمیق‌تری از زندگی و هنر را در خود جای داده است.
عود هوی سوخته در محفلت
عطسه غفلت زده مغز دلت
هوش مصنوعی: عطر عشق تو که به درستی در جمع دوستان پخش شده، مانند نشانه‌ای است که از غفلت‌های دل من خبر می‌دهد.
شمع دلت مرده ز باد گناه
چهره عذر تو ز دودش سیاه
هوش مصنوعی: دل تو مانند شمعی است که در اثر وزش باد، خاموش شده و چهره‌ات هم به خاطر دود این گناه، تیره و تار گشته است.
مرده دلی از دلت افسر گرفت
دوش نفس نعش دلت برگرفت
هوش مصنوعی: دیشب، دل بی‌روحی از دل تو دوستی را جدا کرد و نفس‌هایت جان دل را به خود گرفت.
در نفسم جوش که افسرده
ماتم دل گیر که دل مرده
هوش مصنوعی: در دل من حسی وجود دارد که باعث ناراحتی و غمگینی می‌شود. این احساس مانند ماتمی است برای قلبی که زنده نیست و دچار افسردگی شده است.
رنجه مشو زین سخن دلخراش
زهر مریز از لب دعوی تراش
هوش مصنوعی: از این سخن دلخراش خود را رنجور نکن و زهر نریز از دهان خود که فقط در پی دعوا هستی.
میدهم الماس بداغش بنه
آینه بستان بدماغش بنه
هوش مصنوعی: من الماس را به آنجا می‌گذارم و آینه را در باغش قرار می‌دهم.
ایکه چو خود هرزه درا دانیم
ریش بدرد نمک افشانیم
هوش مصنوعی: شخصی را که به خود می‌بالد و خود را برتر می‌پندارد، در واقع او را بی‌ارزش و بی‌هویت می‌دانیم و به او دردی می‌زنیم که خود را در نمک بپاشیم، یعنی او را در شرایط و مشکلات خاص قرار می‌دهیم که به خود بیاورد.
بسکه تو مدهوش فراموشئی
شیفته مستی و بیهوشئی
هوش مصنوعی: تو چنان در دنیای عشق غرق شده‌ای که فراموش کرده‌ای خودت کیستی و به قدری مجذوب شادمانی شده‌ای که حتی آگاه نیستی.
بهر تو ای مستی غفلت فروش
خواب شعور آورد و مرگ هوش
هوش مصنوعی: به خاطر تو، ای فرد مست، غفلتی که به خواب شعور می‌انجامد، عقل و هوش را به مرگ می‌کشاند.
راحله عمر بچندین شتاب
میبردت سوی عدم مست خواب
هوش مصنوعی: زمان عمر تو با شتاب به سوی نیستی می‌گذرد و تو در خواب غفلت به سر می‌بری.
خواب مکن قافله راهی نگر
در نگر و نامه سیاهی نگر
هوش مصنوعی: بیدار باش و با دقت به قافله‌ای که در حال حرکت است نگاه کن، نامه‌ای که به همراه دارند را هم ببین.
بس رقم آموزی لوح وقلم
لوح وقلم سیر شد از این رقم
هوش مصنوعی: بسیار یاد می‌گیری و می‌نویسی، چنان که لوح و قلم از این نوآوری‌ها متأثر شده‌اند.
خامه تحریر گنه سوده گشت
راقم این شغل هم آسوده گشت
هوش مصنوعی: قلمی که مشغول نوشتن است، به خاطر گناهانش آلوده شده است و نویسنده این کار را با آرامش انجام می‌دهد.
نفس غیور تو زعهد شباب
گرم عنان تر بره ناصواب
هوش مصنوعی: نفست که به شدت غیرت دارد، در دوره جوانی تو، زمام زندگی را به طور نادرستی تحت کنترل گرفته است.
دامن عصمت بندامت مکش
فتنه فردای قیامت مکش
هوش مصنوعی: دامن پاکی و عفت خود را به خطر نینداز و از کارهایی که ممکن است در روز قیامت برایت مشکل‌ساز شود، خودداری کن.
شاخ نفس را ثمر ناله ده
گریه برون از جگر لاله ده
هوش مصنوعی: به خاطر حسرت و اندوهی که در دل دارم، فریاد و ناله‌ام را به ثمر برسان و از عمق وجود، اشک و غم را بیرون بریز.
ناله سبک خیز ره بندگی
گریه عرق ریز زشرمندگی
هوش مصنوعی: در اینجا فردی با حالت تسلیم و بندگی به ناله و گریه مشغول است. او به خاطر احساس شرمندگی و ضعف، عرق می‌ریزد و نشان می‌دهد که در برابر شرایطی که در آن قرار دارد، احساس ناتوانی و زبونی می‌کند. این حالت نشان‌دهنده عمق احساسات و درونیات اوست و به نوعی جستجو برای آرامش و بخشش را بازتاب می‌دهد.
رو بدل آور زمعاصی خجل
کای دل غفلت زده نی نی چه دل
هوش مصنوعی: ای دل غفلت‌زده، از کارهای ناپسند خجالت بکش؛ چرا که دل تو باید بیدار و هوشیار باشد.
برهمن دیر و منادی تن
مرده دیرینه وادی تن
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به این دارد که برهمن، که نماد روح و معنویت است، در مکانی که مرتبط با جسم و دنیای مادی (دیر) قرار دارد، صدای فریاد و آگاهی را از وضعیت انسانی که زنده نیست، به گوش می‌رساند. به نوعی می‌توان گفت که این بیت به تضاد میان جسم و روح و ندای هشیاری از درون اشاره دارد.
چند توان خفت در این دیوسار
صور دمیدند یکی سر برآر
هوش مصنوعی: چند بار می‌توان در این دنیای پر از مشکلات و سختی‌ها بی‌حرکت ماند؟ اکنون زمان آن است که از خواب بیدار شوی و برخیزی.
میوه بیداریت افشانده آب
زندگی و مردگیت مست خواب
هوش مصنوعی: میوه بیداری تو، نشان از زنده بودن و نشاط توست که با آب حیات آغشته شده، در حالی که حالت مردگی‌ات به حالتی شبیه خواب و سستی است.
کرد دل و دیده عرفی ثمر
خواب غرور تو بر او رنج سر
هوش مصنوعی: دل و چشمانم تحت تاثیر خواب و خیال تو قرار دارند و این موضوع برای او (شخص مورد نظر) سختی و رنج به همراه دارد.
نی غلطم کز پی اهل سرور
مایه خواب از تو؟؟ غرور
هوش مصنوعی: من به اشتباه خیال می‌کنم که از وجود تو برای شادمانی دیگران، به من خواب و آرامش نمی‌دهد.
عمر در آغوش ممات آمده
نزع ببالین حیات آمده
هوش مصنوعی: زندگی و مرگ در کنار هم قرار گرفته‌اند، به‌طوری‌که اکنون مرگ در آستانه‌ی زندگی است.
عزم تو هر دم بکنار دگر
از نفس باز پسین تیزتر
هوش مصنوعی: هر لحظه تصمیم تو قوی‌تر از نفس آخرین‌ات است.
این دو سه دم برگ رهی ساز کن
قاعده رهبری آغاز کن
هوش مصنوعی: این لحظات کوتاه را به‌خوبی خرج کن و اصول راهنمایی را یاد بگیر.
کحل شعوری بکش این دیده را
تا نگری راه پسندیده را
هوش مصنوعی: چشم خود را با فهم و شناخت زیبا کن تا بتوانی راه درست و مطلوب را ببینی.
پنبه غفلت بدر آور زگوش
تا رسد از محلیانت سروش
هوش مصنوعی: گوش‌های خود را از خواب و غفلت پاک کن تا صدای الهی و راهنمایی را از جاهای دور بشنوی.
چون رسد از قافله بانگ جرس
بانگ بر آرد که بجذب نفس
هوش مصنوعی: زمانی که از قافله، صدای زنگ جرس به گوش برسد، این صدا به انسان می‌گوید که در نفس خود توجه کند و آن را به سمت خداوند جلب کند.
یوسفت از چاه برون آورند
جامه نیالوده بخون آورند
هوش مصنوعی: یوسف را از چاه بیرون آوردند و جامه‌اش را بی‌آنکه به خون آغشته شود، به او دادند.
رو بسر چشمه حیوانشان
خشک لبی بر بسر خوانشان
هوش مصنوعی: رو به سوی چشمه حیات دارند، اما لب خشک و بی آبند، در کنار سفره‌ای که برایشان آماده شده است.
عرش روان از طیرانند مست
ذیل فرو هشته بامید دست
هوش مصنوعی: عرش با خوشحالی در حال پرواز است و در زیر آن، ما را در انتظار دستاوردی بزرگ نگه داشته‌اند.
دامنشان بهر تو حبل المتین
خواب کنان دست تو در آستین
هوش مصنوعی: پرده‌نشینان دلشان برای تو نگهداری می‌شود و در حالی که خوابیده‌اند، دست تو در آستین آن‌ها قرار دارد.
قفل درونی که در او گنجهاست
گو بگشاید که کلید آشناست
هوش مصنوعی: درون هر فرد، گنجینه‌ای از دانایی و استعدادها وجود دارد. نیاز است که این درون را به وسيله‌ی شناخت و آگاهی باز کنیم، زیرا کلید دستیابی به این گنجینه‌ ها در خود فرد نهفته است.
روشنی هر گهر سینه تاب
داغ نهد بر جگر آفتاب
هوش مصنوعی: نور هر گوهر از سینه باعث می‌شود که گرمای آفتاب بر دل فرود آید.
رو بگشا این در و گنجی ببر
ور نبری لذت رنجی ببر
هوش مصنوعی: به در را باز کن و از آن گنجی ببر، و اگر نتوانی چیزی برداری، لااقل لذت تحمل رنج را تجربه کن.
گنج که امید بوی زنده است
بر اثر رنج شتابنده است
هوش مصنوعی: گنجی که به امید آن بوی زندگی را استشمام می‌کنیم، نتیجه تلاش و زحمات زیاد است.
گام ریاضت بره رنج نه
گنج ستان در کنف رنج به
هوش مصنوعی: برای رسیدن به موفقیت و پاداش‌های بزرگ، باید سختی‌ها و دردها را تحمل کرد. تنها با گذراندن مراحل دشوار می‌توان به هدف‌های ارزشمند دست یافت.
بوسه بقفلش ده و در باز کن
چشم تماشا بگهر باز کن
هوش مصنوعی: لبخند و محبت را به او تقدیم کن و دیدگاه خود را به روی زیبایی‌ها بگشای.
نسبت او با گهر او به بین
رنج کشیدی ثمر او بچین
هوش مصنوعی: رابطه‌ات را با آن چیز ارزشمند درک کن؛ اگر برای آن تلاش کنی، در نهایت به ثمره‌اش دست خواهی یافت.
دست در آن مخزن مستور کن
جیب وکنار همه معمور کن
هوش مصنوعی: دستت را در آن مخزن پنهان کن و جیب و کنارت را پر از آن کن.
زمزمه عشق از آن تازه ساز
کوس بلندی فلک آوازه ساز
هوش مصنوعی: صدای عشق به قدری زیبا و دلنواز است که به مانند نوای بلند و شادابی در آسمان منتشر می‌شود.
تا چو از این دیر فنا بگذری
جان تو با عرش کند همسری
هوش مصنوعی: تا زمانی که از این دنیا و گذرای آن عبور کنی، روح تو به مرتبه‌ای می‌رسد که با عرش و مقام بالا هم‌نشین می‌شود.