گنجور

شمارهٔ ۱۱ - حکایت

صبحدمی شعبده بازی که هست
حلیه نیرنگ بناهید بست
گفت که ای مطرب بزم حجاز
انجمن لهو و لعب اگرم ساز
زهره ببازیچه دری باز کرد
انجمن عشوه گری ساز کرد
نغمه زنان جام و صراحی بدست
جرعه فشان گشت بهشیار و مست
تیز روی بود و حیا تیز بود
انجمن آلوده ما تیز بود
زخمه لب عود چنان میگزید
کز لب او خون جگر می چکید
خنده گشای لب شادی ملال
بلکه تبسم بلب غم حلال
نغمه ده و نغمه ستان در سماع
عمر فروشان همه ارزان متاع
خسته دلی بود در آن انجمن
دست و لبش قفل سماع و سخن
روی بوی کرد یکی هرزه سنج
کای بصفت کارگه درد و رنج
چند کسی مهر نفس نشکند
عهد طرب نیست که کس نشکند
نغمه بگو تا بگشاید متاع
خیز و در اموج زنان در سماع
ور نسماعی و نریزی خروش
نیم تبسم بطبر زد فروش
گفت چگویم نفست گرم باد
دست و لبت چرب و زبان نرم باد
من که طلاق طیران داده ام
بال و پرم نیست که افتاده ام
رویم از این باده بیفروختند
صوت و سماع نوم آموختند
خنده مستانه کبکم هواست
لذت پژمردگی دل بلاست
حیف که شیرینی خون جگر
هر دو لبم دوخته بر یکدگر
خنده زنم لیک برآسودگان
دست برافشانده ام اما بجان
انکه دهد لخت جگر شکرش
زهر بود شهد تبسم برش
تشنه لبم بوسه زهر لب ربود
چشمه کوثر زدمش تلخ بود
برگ طرب را چه کنم غم کجاست
داغ مرا طاقت مرهم کجاست
سایه داغ از سردل کم مباد
بر اثرش رغبت مرهم مباد
عرفی ازین درد حلاوت فشان
در دلم آید که در این داستان
یا منم آن سوخته دل یا توئی
این حد من نیست همانا توئی

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبحدمی شعبده بازی که هست
حلیه نیرنگ بناهید بست
هوش مصنوعی: در سپیده دم، فردی که در کار شعبده‌بازی مهارت دارد، با ترفندهایی از نیرنگ و فریب، محیطی خاص و جذاب به وجود آورده است.
گفت که ای مطرب بزم حجاز
انجمن لهو و لعب اگرم ساز
هوش مصنوعی: ای مطرب، در گردهمایی شاد و پرسر و صدای حجاز، اگر می‌توانی، ساز بزن و موسیقی برپا کن.
زهره ببازیچه دری باز کرد
انجمن عشوه گری ساز کرد
هوش مصنوعی: زهره به عنوان یک بازیچه، دری را باز کرد و جمعی از عاشقان را برای رقص و ناز و کرشمه گرد هم آورد.
نغمه زنان جام و صراحی بدست
جرعه فشان گشت بهشیار و مست
هوش مصنوعی: شخصی با جام و لیوان در دست، سرودخوان و سرمست، به آرامی نوشیدنی را می‌نوشد و نشانی از بی‌خبری و حالت خمار دارد.
تیز روی بود و حیا تیز بود
انجمن آلوده ما تیز بود
هوش مصنوعی: این بیت به موضوعاتی مانند شجاعت و حیا اشاره دارد. در آن می‌توان دریافت که فردی با طبع تند و سرزنده، در جمعی دچار آلودگی‌ها و زشتی‌ها شده است. این تضاد میان ویژگی‌های فردی و فضای اجتماعی اطراف او را نشان می‌دهد.
زخمه لب عود چنان میگزید
کز لب او خون جگر می چکید
هوش مصنوعی: صدایی که از ساز عود به گوش می‌رسد، آن‌چنان دلنشین و تأثیرگذار است که گویی از دل و جان نوازنده بیرون می‌آید و به قدری احساسات را تحت تأثیر قرار می‌دهد که شبیه اشکی از دل سنگین و پرغصه می‌ریزد.
خنده گشای لب شادی ملال
بلکه تبسم بلب غم حلال
هوش مصنوعی: خنده، لبخند شادی را به همراه می‌آورد و می‌تواند غم و نگرانی را از بین ببرد.
نغمه ده و نغمه ستان در سماع
عمر فروشان همه ارزان متاع
هوش مصنوعی: حرفی از شادی و آواز بزن و به دیگران هم اجازه بده که از آن لذت ببرند، چرا که زندگی کوتاه است و همه باید از این لحظات ارزشمند بهره‌مند شوند.
خسته دلی بود در آن انجمن
دست و لبش قفل سماع و سخن
هوش مصنوعی: در آن جمع، دلی ناراحت و خسته بود که نه می‌توانست سخن بگوید و نه به نواها گوش دهد.
روی بوی کرد یکی هرزه سنج
کای بصفت کارگه درد و رنج
هوش مصنوعی: شخصی با شجاعت که در مواجهه با مشکلات و سختی‌ها استوار است، در جستجوی راهی برای مقابله با درد و رنج زندگی است.
چند کسی مهر نفس نشکند
عهد طرب نیست که کس نشکند
هوش مصنوعی: چند نفر می‌توانند محبت و دوستی خود را بر هم نزنند؟ در حقیقت، هیچ کسی قادر نیست عهد و پیمان شادی را بشکند.
نغمه بگو تا بگشاید متاع
خیز و در اموج زنان در سماع
هوش مصنوعی: آواز سر بده تا کالا و سرمایه‌ات شکوفا شود و در میان زنان در حال رقص و خوشحالی، اوج بگیرد.
ور نسماعی و نریزی خروش
نیم تبسم بطبر زد فروش
هوش مصنوعی: اگر به بانگ و نغمه خوشی گوش ندهی و نغمه‌سرا را به بهانه‌ای عدم توجه کنی، مانند این است که به زحمت و کوشش او بی‌اعتنا هستی.
گفت چگویم نفست گرم باد
دست و لبت چرب و زبان نرم باد
هوش مصنوعی: می‌گوید چه بگویم، نفست گرم و دلنشین است، دستانت نرم و لبان‌ات پر لطافت و زبان‌ات شیرین است.
من که طلاق طیران داده ام
بال و پرم نیست که افتاده ام
هوش مصنوعی: من که رهایی و پرواز را تجربه کرده‌ام، حالا دیگر قدرت پرواز ندارم و به زمین افتاده‌ام.
رویم از این باده بیفروختند
صوت و سماع نوم آموختند
هوش مصنوعی: صورت من را از این شراب جوانی پرشور ساخته‌اند و صدا و موسیقی را به من آموخته‌اند.
خنده مستانه کبکم هواست
لذت پژمردگی دل بلاست
هوش مصنوعی: کبک شاداب و بی‌پروا می‌خندد و این شادی او نشان از لذت و زیبایی است، اما در عین حال، دل من به خاطر مشکلات و سختی‌ها دچار پژمردگی و غم است.
حیف که شیرینی خون جگر
هر دو لبم دوخته بر یکدگر
هوش مصنوعی: خوب است که تلخی درد دل و رنجی که در دل دارم، بر لب‌های من دوخته شده و نمی‌توانم آنها را بیان کنم.
خنده زنم لیک برآسودگان
دست برافشانده ام اما بجان
هوش مصنوعی: من لبخند می‌زنم اما برای کسانی که در آسایش هستند، دست افشانده‌ام ولی این کار را با تمام وجودم انجام می‌ دهم.
انکه دهد لخت جگر شکرش
زهر بود شهد تبسم برش
هوش مصنوعی: کسی که به ظاهر شیرینی و خوشی می‌دهد، اما در باطن برای انسان ضرر دارد، مانند تمسخر و لبخندهایی که از روی نیرنگ نشان می‌دهند.
تشنه لبم بوسه زهر لب ربود
چشمه کوثر زدمش تلخ بود
هوش مصنوعی: من تشنه‌ی بوسه‌ای هستم که چاشنی تلخی دارد، مثل چشمه‌ی کوثر که به شیرینی و طراوتش مشهور است، اما در این لحظه احساس می‌کنم که تلخی را می‌چشمو.
برگ طرب را چه کنم غم کجاست
داغ مرا طاقت مرهم کجاست
هوش مصنوعی: برگ شادی را چگونه به دست آورم در حالی که غم وجود دارد؟ داغ من به قدری سنگین است که دیگر جایی برای آرامش و تسکین نمی‌یابم.
سایه داغ از سردل کم مباد
بر اثرش رغبت مرهم مباد
هوش مصنوعی: اگر کسی دچار درد و رنجی باشد، نباید از تأثیر آن غافل شود و بهتر است به دنبال درمان و تسکین برای آن باشد.
عرفی ازین درد حلاوت فشان
در دلم آید که در این داستان
هوش مصنوعی: از این درد، لذتی در دل من به وجود می‌آید که در این ماجرا نهفته است.
یا منم آن سوخته دل یا توئی
این حد من نیست همانا توئی
هوش مصنوعی: من همانی هستم که دلش سوخته، یا تویی اینجا. من به این حد که هستم راضی نیستم، حقیقت این است که تویی.