گنجور

شمارهٔ ۳ - ستایش

نشسته بودم ودی در وثاق می گفتم
چه فتنه بود که ایام در جهان انداخت
چه درد بود که هجر همای دولت و دین
بجان عافیت اندوز همگنان انداخت
غرور عشرت و تقصیر شکروصل این بود
که کار مابدعای سحرگهان انداخت
من اندرین غم و اینداستان درد افزای
که ناگهان خردم دست در میان انداخت
چه گفت گفت ای که فخر دودمان سخن
بگوکه خود چه گمانت در اینگمان انداخت
ز جای جستم و دردم بپاسخش گفتم
خود آنکه فرقت او آتشم بجان انداخت
جواب داد که آسوده باش و خاطر جمع
که آید آنکه ترا هجرش از توان انداخت
بگفتمش ز کجا داری این بشارت گفت
ز صد علامتم اقبال در مظان انداخت
فلک که در سفر ازرخش او جدا نشدی
همان بگردش معهود اوعنان انداخت
جهان که سایه نشین کلاه دولت بود
بمهر اوست که تابندگی برآن انداخت
قضا که رشته نظم جهان دوتا میخواست
عنان مژده سوی ناظم جهان انداخت
عنان گرم شتابش که بهر سجده شاه
هزارا شهب و ادهم بهر مکان انداخت
سران درگه شه تهنیت کنان گویند
که خویش رابچه شوقی بر آستان انداخت
هزار شکر هزاران هزار شکر که باز
همای دولت و دین ره بر آشیان انداخت
دراین خجسته زمان کز نشاط آمدنت
قضا لباس طرب دربر زمان انداخت
کراست غم زچنین آستان که از شادی
کلاه را نتواند برآسمان انداخت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نشسته بودم ودی در وثاق می گفتم
چه فتنه بود که ایام در جهان انداخت
هوش مصنوعی: نشسته بودم و در حال فکر کردن بودم که چه حادثه‌ای باعث شد که دوران مختلفی در جهان به وجود بیاید.
چه درد بود که هجر همای دولت و دین
بجان عافیت اندوز همگنان انداخت
هوش مصنوعی: هجران و جدایی از خوشبختی و دین، به راستی چه دردی است که به جان آرامش‌طلبان و دوستداران می‌زند.
غرور عشرت و تقصیر شکروصل این بود
که کار مابدعای سحرگهان انداخت
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که غرور و لذت‌های دنیوی و کوتاهی در سپاس‌گزاری و ارتباط با معشوق سبب شد که ما در ساعت‌های خاص و سحرآمیز دچار اشتباهات و نقایص شویم.
من اندرین غم و اینداستان درد افزای
که ناگهان خردم دست در میان انداخت
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از غم و درد شدید خود سخن می‌گوید. او در حال تجربه‌ای ناگهانی و غیرمنتظره است که به شدت بر او تاثیر گذاشته و ذهنش را درگیر کرده است.
چه گفت گفت ای که فخر دودمان سخن
بگوکه خود چه گمانت در اینگمان انداخت
هوش مصنوعی: ای کسی که به خانواده‌ات می‌نازی، صحبت کن و بگو که خودت چه تصوری داری که دیگران در این مورد چه فکر می‌کنند.
ز جای جستم و دردم بپاسخش گفتم
خود آنکه فرقت او آتشم بجان انداخت
هوش مصنوعی: از جایی برخاستم و دردی که داشتم را با صدای بلند بیان کردم. گفتم آن کسی که جدایی‌اش آتش در وجودم انداخته، خود اوست.
جواب داد که آسوده باش و خاطر جمع
که آید آنکه ترا هجرش از توان انداخت
هوش مصنوعی: جواب داد که آرام باش و خیالت راحت باشد، زیرا کسی که دوری‌اش تو را به زحمت انداخته، به زودی برخواهد گشت.
بگفتمش ز کجا داری این بشارت گفت
ز صد علامتم اقبال در مظان انداخت
هوش مصنوعی: به او گفتم این خبر خوش را از کجا آورده‌ای. پاسخ داد که از نشانه‌های فراوانی است که نشان‌دهنده خوشبختی من است.
فلک که در سفر ازرخش او جدا نشدی
همان بگردش معهود اوعنان انداخت
هوش مصنوعی: آسمان که در سفر از چهره او جدا نشده، همان‌طور که به دور او می‌چرخد، مهار را به دست گرفته است.
جهان که سایه نشین کلاه دولت بود
بمهر اوست که تابندگی برآن انداخت
هوش مصنوعی: دنیا که تحت سلطه و مدیریت قدرت قرار دارد، به خاطر محبت و تاثیر اوست که روشنایی و درخشندگی به خود گرفته است.
قضا که رشته نظم جهان دوتا میخواست
عنان مژده سوی ناظم جهان انداخت
هوش مصنوعی: زمانی که تقدیر خواست نظم کل جهان را به دو بخش تقسیم کند، فرمان و نشانه‌ی این کار را به دست ناظم جهان سپرد.
عنان گرم شتابش که بهر سجده شاه
هزارا شهب و ادهم بهر مکان انداخت
هوش مصنوعی: عصبانی و با سرعت به سرعت پیش می‌رود تا جایی را برای سجده به پیشوایی بزرگ فراهم کند و در هر جایی که لازم باشد، سوارکاران رنگین و سیاه را به اطراف می‌فرستد.
سران درگه شه تهنیت کنان گویند
که خویش رابچه شوقی بر آستان انداخت
هوش مصنوعی: مقامات و بزرگان دربار شاه با شادی و تبریک می‌گویند که عزیزانشان از شوق و علاقه، بر درگاه او حاضر شده‌اند.
هزار شکر هزاران هزار شکر که باز
همای دولت و دین ره بر آشیان انداخت
هوش مصنوعی: بسیار سپاسگزارم که بار دیگر خوشبختی و نعمت‌ها بر سرزمین ما سایه افکنده و راهی به سوی آرامش و امنیت فراهم آمده است.
دراین خجسته زمان کز نشاط آمدنت
قضا لباس طرب دربر زمان انداخت
هوش مصنوعی: در این زمان پرخوشی، وقتی که شادی و نشاط ورود تو به وجود آمد، سرنوشت لباس خوشی را به تن زمان پوشاند.
کراست غم زچنین آستان که از شادی
کلاه را نتواند برآسمان انداخت
هوش مصنوعی: کسی که در این مکان احساس غم کند، نمی‌تواند از شادی به حدی برسد که کلاهی را به آسمان پرتاب کند.