شمارهٔ ۵۸ - در منقبت مولای متقیان
دمی که لشکر غم صف کشد به خونخواری
دلم بناله دهد منصب علمداری
خراب نرگس مستانه توام که نهد
هزار شیوه مستی به طبع هشیاری
مریض عشق تو را اشتها از آن بیش است
که بعد مرگ بیاساید از جگرخواری
دلی توجه آن حسن جاودان یابد
که فیض نامیه اش با جگر کند یاری
هزار چشمه خون سر زند ز هر ذره
چو بعد مرگ به خاکم قدم بیفشاری
چنان به شهر دلم جنس درد ارزانست
که بلهوس کندش رغبت خریداری
زخوش متاعی بازار عشق می ترسم
که دست حسن ببندد کساد بازاری
در آن دیار بسودا رود دلم که دهند
جوی ملال بعمر ابد به بسیاری
زبس ملال و جدایی تنم ز صحبت جان
چو زخم عشق زمرهم ، تمام بیزاری
بدرد عشق که هرگز بذوق گریه من
نکرد قهقه شوق کبک کهساری
هوای شهر محبت چنان مرض خیز است
که مرگ بر اثر خود رود ز بیماری
منم خراب عمارت بکشوری که در او
بود بدست خرابی عنان معماری
چنان بعشق تو درسکر درد بی تابم
که تنگ حوصلگان بیقرار در زاری
زجیب غم که برآرد سرم که طالع من
بخصم شاه دهد مایه نگونساری
شه سریر سخاوت علی که ابر کفش
بذوق دیده عاشق کند گهر باری
مخالفش چو درآید بزمره اسلام
کند بدست ملک تار سبحه زناری
نجوم سبعه اگر صیت عدل او شنوند
نهند برگ تساوی بجیب سیاری
بدیده ای که بنوک سنان او نگرد
کند بگاه اعادت نگاه مسماری
زهی جواد که تأثیر نام جان بخشش
نشاند گوهر صحت بفرق بیماری
اگر بعون سبک روحیت عوارض ثقل
ز طبع سلسله حادثات برداری
سزد که حسرت دیدار بر دل عاشق
بگاه نزع شود مایه سبکساری
چو برق عزم تو بر چرخ پرتو اندازد
بدست مهر بسوزد عنان سیاری
جهان بجاه و جلالت بغایتی پرشد
که آسمان حرکت میکند بدشواری
شعاع دیده آن کس که روی خصم تو دید
کند بآینه آفتاب زنگاری
مسیح خلق ترا در زمان ماضی بود
بجیب دلبر کنعان دکان عطاری
نهیب عدل تو در طبع آسمان محیل
که شیشه است لبالب زمردم آزاری
بسان رنگ زلیخا و زلف مشکینش
بروی هم شکند شیوه های طراری
بعهد عدل تو کز بیم رفع امنیت
کنند دل شکنان غمزه را نگهداری
ز روی فتنه خوابیده تا مگس راند
دهد زمانه مگس ران بدست بیداری
تبارک الله آن برق سیر کز دنبال
چو نور سایه بدزدد بگرم رفتاری
سبکروی که زمین را بپویه بنوازد
چو نور سایه او در محل سیاری
برنج خصمت اگر بلهوس درآمیزد
چو پیر عشق شود ناله هوس کاری
بمدح کرده سرایت رموز عشق رواست
گزیرش از سریان نیست علت ساری
منم که طالع فیروز من بگاه عروج
دهد بتخت ثری مایه نگو نساری
فلک بسهوم اگر داد راه بردرکام
کلید عهد بوی بسته عهد مسماری
دلم بعون شکایت زغم تهی نشود
چو نظم من زمعانی بسعی نثاری
زهی شکنجه طالع که مرگ ظلم گرای
ملول گشت و ندارد سرمدد کاری
بزیر تیغ هلاکم ز بار درد رواست
که بار منت مردن کشم بسرباری
بروزگار فریبم سپهر شعبده باز
تنگ متاع شد از جنسهای عیاری
هزار جرعه زهر از لبم فرو ریزد
تبسمی که بطالع کنم بدشواری
خموش عرفی از این شکوه ملال انگیز
زلاف حوصله یادآر و طی کن این زاری
بیان درد دل است این دعای شه نبود
که بی ملال بود با اجابت باری
همیشه تا نفس گرم نیکبختان است
بیک لباس درون با اجابت باری
حسود جاه تو باد از رحمت یزدان
چنان بعید که ناقوسیان زناری
شمارهٔ ۵۷ - در تهنیت تولد فرزند خانخان: بود درکتم عدم بکر طبیعت را جایشمارهٔ ۵۹ - حکمت و موعظت: به سعی جوهر اندیشه راز دین مگشای
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دمی که لشکر غم صف کشد به خونخواری
دلم بناله دهد منصب علمداری
هوش مصنوعی: زمانی که سپاه غم به جانم حمله میکند و دل را در آتش غم میسوزاند، ناله من از عمق وجودم برمیخیزد و نشان از تسلیم به این احساس دردناک است.
خراب نرگس مستانه توام که نهد
هزار شیوه مستی به طبع هشیاری
هوش مصنوعی: من در عشق تو به قدری مسکوتم که حالت مستی و شیدایی به من دست میدهد، حتی زمانی که به نظر میرسد هوشیار و بیدار هستم.
مریض عشق تو را اشتها از آن بیش است
که بعد مرگ بیاساید از جگرخواری
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده است که بیمار به شدت به زندگی و لذتهای آن علاقهمند باشد، به طوری که حتی پس از مرگ هم، اشتیاق او به سیراب کردن خود از عشق تو پایان نمیپذیرد.
دلی توجه آن حسن جاودان یابد
که فیض نامیه اش با جگر کند یاری
هوش مصنوعی: دل فقط به زیبایی پایدار و ماندگار توجه میکند، آن زمانی که لطف و رحمت آن زیبایی با عمق احساس و درون انسان همراه شود.
هزار چشمه خون سر زند ز هر ذره
چو بعد مرگ به خاکم قدم بیفشاری
هوش مصنوعی: هر ذره از وجود من بعد از مرگ به خون تبدیل میشود و بر زمین میریزد، در حالی که تو بر من پا میگذاری و بیاعتنا عبور میکنی.
چنان به شهر دلم جنس درد ارزانست
که بلهوس کندش رغبت خریداری
هوش مصنوعی: در دل من، درد و رنج به حدی فراوان و بیقیمت است که هر کسی که هوس کند، میتواند به راحتی آن را به دست آورد.
زخوش متاعی بازار عشق می ترسم
که دست حسن ببندد کساد بازاری
هوش مصنوعی: من از این میترسم که در بازار عشق، چون محبوب خوب ویژگیهایش را پنهان کند، همه چیز به رکود و کسادی بیفتد و هیچکس نتواند چیزی از عشق به دست آورد.
در آن دیار بسودا رود دلم که دهند
جوی ملال بعمر ابد به بسیاری
هوش مصنوعی: در آن دیار، دل من به عشق و شوق به تلاطم درآمد که در آنجا جویانی از غم و اندوه به طول عمر ابد وجود داشته باشد.
زبس ملال و جدایی تنم ز صحبت جان
چو زخم عشق زمرهم ، تمام بیزاری
هوش مصنوعی: تنم از ناراحتی و دوری از وجود محبوب دچار درد و رنج شده است، مانند زخم عشق که به شدت عذابآور است و از این حالتی که دارم بیزارم.
بدرد عشق که هرگز بذوق گریه من
نکرد قهقه شوق کبک کهساری
هوش مصنوعی: در عشقی که هرگز به دل من ننشسته، خوشحالی و شادی کبک کوهی وجود ندارد.
هوای شهر محبت چنان مرض خیز است
که مرگ بر اثر خود رود ز بیماری
هوش مصنوعی: آب و هوای عشق و محبت آنقدر بیمارکننده و خطرناک است که حتی مرگ هم به خاطر این بیماری از میان میرود.
منم خراب عمارت بکشوری که در او
بود بدست خرابی عنان معماری
هوش مصنوعی: من کسی هستم که در سرزمینی خراب شده زندگی میکنم، جایی که خودم باعث ویرانی فضای معماری آن هستم.
چنان بعشق تو درسکر درد بی تابم
که تنگ حوصلگان بیقرار در زاری
هوش مصنوعی: من آنقدر به عشق تو دچار درد و بیتابیام که مثل آدمهای کم طاقت، در حال زاری و ناله کشیدن هستم.
زجیب غم که برآرد سرم که طالع من
بخصم شاه دهد مایه نگونساری
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که بر دل من سنگینی میکند، به این خاطر است که سرنوشت من به من اجازه نمیدهد به خوشبختی برسم و باعث میشود که همیشه در حالت ناخوشی و بدبختی باشم.
شه سریر سخاوت علی که ابر کفش
بذوق دیده عاشق کند گهر باری
هوش مصنوعی: علی، که به مانند پادشاهی سخاوتمند است، مانند ابری است که با حیا و محبت، چشمان عاشق را از اشک پر میکند و گوهری گرانبها را نثار میسازد.
مخالفش چو درآید بزمره اسلام
کند بدست ملک تار سبحه زناری
هوش مصنوعی: زمانی که شخص مخالف وارد شود، به دسته اسلام میپیوندد و در دستش انگار که تسلیم شده و به عبادت و پذیرش سرنوشتش مثل زنجیری بر گردنش درمیآید.
نجوم سبعه اگر صیت عدل او شنوند
نهند برگ تساوی بجیب سیاری
هوش مصنوعی: اگر ستارههای هفتگانه خبر از عدالت او بشنوند، به نشانه برابری، ستارههای سیّار از آن به سینه مینهند.
بدیده ای که بنوک سنان او نگرد
کند بگاه اعادت نگاه مسماری
هوش مصنوعی: چشمی که با نوک شمشیر او چشم به راه میشود، در زمان ملاقات دوباره، مانند سایهای قوی و تأثیرگذار میدرخشد.
زهی جواد که تأثیر نام جان بخشش
نشاند گوهر صحت بفرق بیماری
هوش مصنوعی: به چه چیز ارزشمندی اشاره میکند که نام او تاثیر عمیقی دارد و میتواند جوهرهی صحت را بر چهرهی بیماری نمایان کند.
اگر بعون سبک روحیت عوارض ثقل
ز طبع سلسله حادثات برداری
هوش مصنوعی: اگر به خاطر روح سبکت بتوانی بارهای سنگین ناشی از حوادث و مشکلات را کنار بگذاری،
سزد که حسرت دیدار بر دل عاشق
بگاه نزع شود مایه سبکساری
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که طبیعی است که در لحظههای پایانی زندگی، عشق و آرزوی دیدار معشوق به دل عاشق فشار بیاورد و او را دچار اندوه کند. در واقع، احساس حسرت و نوستالژی در این زمان به روح او سبکی و آرامش نمیدهد.
چو برق عزم تو بر چرخ پرتو اندازد
بدست مهر بسوزد عنان سیاری
هوش مصنوعی: وقتی اراده و عزم تو مانند برق بر آسمان تابش کند، نور مهر و محبت میتواند رشته دستگاههای آسمانی را بسوزاند.
جهان بجاه و جلالت بغایتی پرشد
که آسمان حرکت میکند بدشواری
هوش مصنوعی: جهان به حدی از شکوهمندی و عظمت رسیده است که حتی آسمان نیز به سختی در حال حرکت است.
شعاع دیده آن کس که روی خصم تو دید
کند بآینه آفتاب زنگاری
هوش مصنوعی: کسی که چهره دشمن تو را دیده است، قدرت آن را دارد که مانند آینهای که نور خورشید را منعکس میکند، زیبایی و نور را ببیند.
مسیح خلق ترا در زمان ماضی بود
بجیب دلبر کنعان دکان عطاری
هوش مصنوعی: مسیح، به عنوان یک نماد از شفا و نیکی، در گذشته به وجود آمده است و در فستیوالی از محبت و بخشش، به معشوق خود که از سرزمین کنعان است، عشق و عطری را تقدیم میکند.
نهیب عدل تو در طبع آسمان محیل
که شیشه است لبالب زمردم آزاری
هوش مصنوعی: صدای رسا و قوی عدالت تو در طبیعت آسمان، مانند یک معجزه است؛ چرا که من همچون شیشهای پر از سنگهای قیمتی، از آزار و آسیب در امان نیستم.
بسان رنگ زلیخا و زلف مشکینش
بروی هم شکند شیوه های طراری
هوش مصنوعی: چشمهای او مانند رنگ زلیخا و موهایش مشابهند به مشک، و این زیباییاش به قدری است که به راحتی میتواند هر نوع شیوهی فریفتنی را بشکند.
بعهد عدل تو کز بیم رفع امنیت
کنند دل شکنان غمزه را نگهداری
هوش مصنوعی: به خاطر عهدی که تو با عدالت بستهای، کسانی که دلهای دیگران را میشکنند، از ترس اینکه امنیت را از بین نبرند، باید زیر نظر باشند.
ز روی فتنه خوابیده تا مگس راند
دهد زمانه مگس ران بدست بیداری
هوش مصنوعی: شخصی به خاطر مشکلات و آشفتگیهای زندگی به خواب رفته و از چالشها و حوادث روزگار غافل شده است. در این حال، زمان به او یادآوری میکند که باید به واقعیتها و مسائل مهم توجه کند و از خواب غفلت بیدار شود.
تبارک الله آن برق سیر کز دنبال
چو نور سایه بدزدد بگرم رفتاری
هوش مصنوعی: خداوند را سپاس که آن نور درخشانی وجود دارد که مانند سایه از دنبال دیگری میرود و از پرتوِ رفتار گرم و دوستداشتنیاش بهرهمند است.
سبکروی که زمین را بپویه بنوازد
چو نور سایه او در محل سیاری
هوش مصنوعی: سبکروی که به آرامی بر روی زمین میرود، مانند نوری است که سایهاش در جایی در حال حرکت است.
برنج خصمت اگر بلهوس درآمیزد
چو پیر عشق شود ناله هوس کاری
هوش مصنوعی: اگر برنج با طمع و هوس درآمیزد، همانند پیر عاشق، ناله و افسوس هوس به وجود میآورد.
بمدح کرده سرایت رموز عشق رواست
گزیرش از سریان نیست علت ساری
هوش مصنوعی: مدح و ستایش عشق و رمزهای آن کار درستی است و نمیتوان از جریانات و پیامدهای آن فرار کرد.
منم که طالع فیروز من بگاه عروج
دهد بتخت ثری مایه نگو نساری
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که سرنوشت خوشبختی در هنگام بالا رفتن از عرش به من میرسد و درباره این موضوع نگو که متعلق به یک گروه خاص نیستم.
فلک بسهوم اگر داد راه بردرکام
کلید عهد بوی بسته عهد مسماری
هوش مصنوعی: اگر آسمان هم بخواهد، میتواند به ما کمک کند و راه را برای ما هموار کند. اما اگر در دل ما عهد و پیمانی وجود نداشته باشد، هیچ چیز نمیتواند ما را از این مسیر باز دارد.
دلم بعون شکایت زغم تهی نشود
چو نظم من زمعانی بسعی نثاری
هوش مصنوعی: دل من هرگز از درد و غم خالی نمیشود، همانطور که شعر من بدون معانی عمیق و تلاش برای زیبایی نخواهد بود.
زهی شکنجه طالع که مرگ ظلم گرای
ملول گشت و ندارد سرمدد کاری
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به نارضایی و رنجی که به خاطر تقدیر و سرنوشتش تحمل میکند، اشاره میکند. او به طور خاص به مرگ و ظلمی که بر او رفته است، مینگرد و ابراز میکند که دیگر از این وضعیت خسته و دلسرد شده و دیگر کمکی از این وضعیت نمیبیند. به عبارت دیگر، او احساس میکند که تقدیرش به او ظلم کرده و دیگر امیدی به بهبود اوضاع ندارد.
بزیر تیغ هلاکم ز بار درد رواست
که بار منت مردن کشم بسرباری
هوش مصنوعی: زیر فشار سختی و مشکلات قرار دارم و این فشار و درد را به خوبی تحمل میکنم؛ زیرا برای من، بار سنگین مرگ و رنجی که از آن میکشم، قابل قبولتر از منت و دشواریهای زندگی است.
بروزگار فریبم سپهر شعبده باز
تنگ متاع شد از جنسهای عیاری
هوش مصنوعی: در دوران کنونی، زندگی به نوعی فریب و تزویر تبدیل شده و جهان مانند یک شعبدهباز است. کالاها و نعمتهایی که به ما عرضه میشوند، از نوعی فریبکاری و نیرنگ ساخته شدهاند.
هزار جرعه زهر از لبم فرو ریزد
تبسمی که بطالع کنم بدشواری
هوش مصنوعی: اگر هزاران جرعه زهر از لبانم بریزد، باز هم تبسمی میکنم که نشان از بدشانسی دارد.
خموش عرفی از این شکوه ملال انگیز
زلاف حوصله یادآر و طی کن این زاری
هوش مصنوعی: ای عرفی، از این بیحوصلگی و ناراحتی سکوت کن و به یاد آور که باید از این ناله و زاری عبور کنی.
بیان درد دل است این دعای شه نبود
که بی ملال بود با اجابت باری
هوش مصنوعی: این دعا، بیان کننده احساسات و مشکلات درونی است و نمیتوان انتظار داشت که به سادگی بدون دغدغه و ناامیدی به پاسخ برسد.
همیشه تا نفس گرم نیکبختان است
بیک لباس درون با اجابت باری
هوش مصنوعی: هر زمانی که نفس مثبت و خوشبختی در وجود سمتای وجود داشته باشد، میتوان با یک لباس خوب و مناسب درون را با فروتنی و تواضع نمایش داد.
حسود جاه تو باد از رحمت یزدان
چنان بعید که ناقوسیان زناری
هوش مصنوعی: حسودان از رحمت خداوند به قدری دورند که مثل ناقوسزنها از حقیقت، دور افتادهاند.