شمارهٔ ۱ - ای متاع درد در بازار جان انداخته
ای متاع درد در بازار جان انداخته
گوهر هر سود در جیب زیان انداخته
نور حیرت در شب اندیشهٔ اوصاف تو
بس همایون مرغ عقل از آشیان انداخته
از کمان تا جسته در چشم تحیر کرده جا
معرفت کو تیر حکمی بر نشان انداخته
ای به طبع باغ کون از بهر برهان حدوث
طرح رنگ آمیزی از فصل خزان انداخته
سرعت اندیشه را افکنده در دامان تیر
عادب خمیازه در جیب کمان انداخته
در چمن های محبت هر قدم چون کربلا
از نسیم عشوه فرش ارغوان انداخته
مرغ طبع اندر هوای معصیت نگشوده بال
عفو تو شاهین رحمت را بر آن انداخته
سایه پرورد غمت در آفتاب رستخیز
فرش استبرق به زیر سایبان انداخته
طعمه ی عشق تو را از مغز جان آورده ام
آن هما تا سایه بر این استخوان انداخته
ای مذلت را روایی داده در بازار عشق
عزت و شان را از اوج عز و شان انداخته
هر کجا تاثیر غم را داده ای اذن عموم
شادی راحت فشان را ناتوان انداخته
زین خحالت چون برون آیم که دل در موج خون
نو عروسان غمت را مو کشان انداخته
فیض را نازم که هر کس پا به راهت مانده است
دل به دست آورد و جان را از میان انداخته
صید دل را بهر آگاهی ز صیاد ازل
در کمند طره ی عنبر فشان انداخته
کرده از عرفان لباس عجز را دامن دراز
کوتهی در جیب عقل نکته دان انداخته
طعمه ای کز خوان عشق افکنده ام درکام دل
ریزه ی آن را جحیم اندر دهان انداخته
شرع گوید منع لب کن، عشق گوید نعره زن
کای تو هم در راه عشق خود عنان انداخته
دولت وصلت که در یابد که با آن محرمی
جوهر اول علم بر آستان انداخته
حیرت حسن تو را نازم که در بزم وصال
جام آب زندگی از دست جان انداخته
وصف صنعت کز لب هز ذره می ریزد برون
نطق را در معرض عقداللسان انداخته
در ثنایت چون گشایم لب که برق ناکسی
منطقم را آتش اندر خان و مان انداخته
من که باشم عقل کل را ناوک انداز ادب
مرغ اوصاف تو از اوج بیان انداخته
مست ذوق عرفی ام کز نغمه ی توحید تو
لذت آوازه در کام جهان انداخته
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای متاع درد در بازار جان انداخته
گوهر هر سود در جیب زیان انداخته
هوش مصنوعی: ای کالاهای درد، در دنیای جان ما عرضه شدهاند و هر چیز خوبی هم در دستان کسانی قرار گرفته که بهرهای از آن نمیبرند.
نور حیرت در شب اندیشهٔ اوصاف تو
بس همایون مرغ عقل از آشیان انداخته
هوش مصنوعی: نور حیرت به مانند شعاعی در تاریکی افکار اوست و باعث شده که مرغ عقل از لانهاش پرواز کند.
از کمان تا جسته در چشم تحیر کرده جا
معرفت کو تیر حکمی بر نشان انداخته
هوش مصنوعی: در اینجا به تصوری اشاره میشود که بین تیر کمان و جستهای در چشم وجود دارد. این تصویر به نوعی نشاندهنده حالتی از حیرت و تعجب است که به وسیله تجربه و معرفت به وجود آمده است. این تیر که بر نشانهای انداخته شده، نماد قضاوت و حکمی است که در زندگی جاری است و درک و شناخت ما از امور را نشان میدهد.
ای به طبع باغ کون از بهر برهان حدوث
طرح رنگ آمیزی از فصل خزان انداخته
هوش مصنوعی: ای آنکه به ذات خود در فضای وجود، برای اثبات تازگی و ایجاد زیباییها، نقش و رنگهایی از فصل پاییز را به نمایش گذاشتهای.
سرعت اندیشه را افکنده در دامان تیر
عادب خمیازه در جیب کمان انداخته
هوش مصنوعی: فکر و اندیشه به سرعت در حال حرکت است و مانند تیری در حالت آمادهباش، در دامان خواب و خمیدگی قرار گرفته است. انگار که در جیب کمان، آماج هایی برای پرتاب آماده شده است.
در چمن های محبت هر قدم چون کربلا
از نسیم عشوه فرش ارغوان انداخته
هوش مصنوعی: در باغهای عشق، هر قدمی که برداشته میشود، مانند واقعه کربلا است که نسیم لطیفی فرشی از گلهای ارغوانی زیر پا میگستراند.
مرغ طبع اندر هوای معصیت نگشوده بال
عفو تو شاهین رحمت را بر آن انداخته
هوش مصنوعی: پرندهی خُلق و خوی من در فضای گناه پرواز نکرده، اما رحمت تو مانند شاهینی بر آن سایه افکنده است.
سایه پرورد غمت در آفتاب رستخیز
فرش استبرق به زیر سایبان انداخته
هوش مصنوعی: غمی که بر دل من سنگینی میکند، در روز قیامت مانند فرشی زیر نور آفتاب گسترده شده است و همچون برقی در زیر سایهبان تابیده است.
طعمه ی عشق تو را از مغز جان آورده ام
آن هما تا سایه بر این استخوان انداخته
هوش مصنوعی: من طعمهی عشق تو را از دل و جانم به ارمغان آوردهام، مانند پرندهای که سایهاش بر این استخوانها میافتد.
ای مذلت را روایی داده در بازار عشق
عزت و شان را از اوج عز و شان انداخته
هوش مصنوعی: ای کسی که در بازار عشق به ذلت و خواری عادت کردهای، تو باعث شدهای که عظمت و کرامت از اوج خود سقوط کند.
هر کجا تاثیر غم را داده ای اذن عموم
شادی راحت فشان را ناتوان انداخته
هوش مصنوعی: هر کجا که غم و اندوهی را ایجاد کردهای، اجازهی ورود شادی و خوشی را از بین بردهای و باعث شدهای که شادی نتواند حضور یابد.
زین خحالت چون برون آیم که دل در موج خون
نو عروسان غمت را مو کشان انداخته
هوش مصنوعی: وقتی از این حالت بیرون میآیم، چه طور میتوانم دل و احساساتم را که در حال غرق شدن در دردهای عشق توست، بیان کنم؟ مانند عروسهای نو که موهایشان را به زیبایی آرایش کردهاند، درد و اندوهم را با خود میکشم.
فیض را نازم که هر کس پا به راهت مانده است
دل به دست آورد و جان را از میان انداخته
هوش مصنوعی: من خوشحالم که هر کس در مسیر تو گام برداشته، دل خود را به دست آورده و جان را از نگرانیها رها کرده است.
صید دل را بهر آگاهی ز صیاد ازل
در کمند طره ی عنبر فشان انداخته
هوش مصنوعی: صیاد ازل برای به دام انداختن دلها، به کمک موی خوشبو و دلچسبی که مثل عنبر میماند، دام خود را گسترده است.
کرده از عرفان لباس عجز را دامن دراز
کوتهی در جیب عقل نکته دان انداخته
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به نوعی اشاره دارد که با استفاده از عرفان، لباس عجز را بر تن کرده است. همچنین به کمبود عقل و درک اشاره میکند که نکتههای عمیق و معرفتی را در جیب عقل خود قرار داده و به نوعی این نکتهها را در موقعیتهای مختلف به کار میبرد. به طور کلی، شاعر به تضاد بین عجز و دانش اشاره دارد و نشان میدهد که چگونه میتوان از عرفان برای درک عمیقتری از زندگی استفاده کرد.
طعمه ای کز خوان عشق افکنده ام درکام دل
ریزه ی آن را جحیم اندر دهان انداخته
هوش مصنوعی: من غذایی که از سفره عشق برای دل خود آماده کرده بودم، اکنون در کام جهنم گرفتار شده است.
شرع گوید منع لب کن، عشق گوید نعره زن
کای تو هم در راه عشق خود عنان انداخته
هوش مصنوعی: قانون میگوید که از عشق دوری کن و خودت را کنترل کن، اما عشق به تو میگوید که با تمام وجود فریاد بزن و از تعهداتت بگذر، زیرا تو در مسیر عشق خود به شکلی آزاد و بدون restraints حرکت میکنی.
دولت وصلت که در یابد که با آن محرمی
جوهر اول علم بر آستان انداخته
هوش مصنوعی: اگر کسی به خوشبختی و سعادت عشق برسد، آن عشق به او کمک میکند تا به درکی عمیق و بنیادی از علم و دانش نائل شود.
حیرت حسن تو را نازم که در بزم وصال
جام آب زندگی از دست جان انداخته
هوش مصنوعی: من به شگفتی زیبایی تو غبطه میزنم، زیرا در جشن وصال، جام آب زندگی را از دست جان انداختهای.
وصف صنعت کز لب هز ذره می ریزد برون
نطق را در معرض عقداللسان انداخته
هوش مصنوعی: توصیف هنری که از زبان دلنشین و شیرین بیرون میآید، سخن را در معرض قید و محدودیتها قرار داده است.
در ثنایت چون گشایم لب که برق ناکسی
منطقم را آتش اندر خان و مان انداخته
هوش مصنوعی: وقتی که برای ستایش تو زبانم را باز میکنم، ناگهان حس میکنم که کسی به کلام من آسیب زده و آن را به آتش کشیده است.
من که باشم عقل کل را ناوک انداز ادب
مرغ اوصاف تو از اوج بیان انداخته
هوش مصنوعی: من کی هستم که درباره عقل کل نظر بدهم، در حالی که رفتار خوب تو باعث شده است که زیباییهای تو از اوج بلاغت و بیان پایینتر بیفتند.
مست ذوق عرفی ام کز نغمه ی توحید تو
لذت آوازه در کام جهان انداخته
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و لذت صدای توحید تو، سرشار از شادی و سرخوشی هستم و این لذت را در تمام جهان حس میکنم.
حاشیه ها
1396/02/04 04:05
عباس حاکی
این قصیده بر ورن:
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
(رمل مثمن محذوف)
سروده شده است. اما در مصراع اول بیت دوم به اندازه یک افاعیل کم دارد مثلا بایستی می بود:
( پر تلالو) نور حیرت در شب اوصاف او...
1396/02/04 04:05
عباس حاکی
این قصیده که در بحر رمل مثمن محذوف و بر وزن:
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
ساخته شده است ، در مصراع اول بیت دوم به اندازه یک رکن افتادگی دارد...مثلا میبایستی چنین باشد:
(پر تلولو) نور حیرت در شب اوصاف تو
بس همایون مرغ عقل از آشیان انداخته.
1396/02/04 04:05
عباس حاکی
Preview attachment complete book May 2016.pdfcomplete book May 216.pdf2.9 MB
1396/04/04 18:07
حسین چمنسرا
در بیت دوم مصرع اول یک فاعلاتن کم است :
"نور حیرت در شب اندیشه ی اوصاف تو "
فکر میکنم باشد
1397/06/25 00:08
فاطمه
به گمانم نهمین بیت مصراع دوم می بایست شان و عزت باشد