گنجور

شمارهٔ ۶

ای شریعت را قرار و ای مدیحت را مدار
شهریار بامداری پادشاه با قرار
دین و دانش را ز جبهۀ رای تو باشد فخور
جور و بخشش را ز هیجۀ راد تو باشد مدار
راح را هنگام لطف آموخت طبع تو شتاب
خاکرا فرحین عفو آموخت علم تو وقار
حمله بشتابد چو رجس رجس نشکیبد ز حمد
عزم و حلمت هر دو کو گویند بشتاب و بدار
برد خواند از خصایل برتر و این هر دو راست
بر بنانت اقتداء و بر بیانت افتخار
گر به اشنج لطف ورزی زو برویانی سخن
ور با خضر کینه توزی زو برانگیزی شرار
هرکجا ابیض نمایی غله برگیرد هوا
هرکجا باره دوانی ذله بردارد غبار
هم ترا زیبد که باشی فرس را خیرالجواد
هم ترا شاید که باشی علم را فخرالکبار
با وفاق تو برویاند همی کانون خرد
با خلاف تو پدید آرد همی سنجر قیار
ای سهامجدی که گر پرسند ازر کوه ستون
کانکه یاردبد که چون راح تواش بر دوقار
همت تو ملطفت را همچو شایح را رواج
خانۀ تو مملکت را همچو دین را ذوالفقار
با وجود این نشانیها بآواز بلند
در زمان گوید که آن فخرالمم خیرالکبار
یوسف الدین آنکه گر بر قیر تا بدرای او
همچنان گردد که نزدش مور باشد کم زمار
اردوان اعزاز و راحم جود و جمشید احتشام
لوحیا آیین و کیتر جاه و تقدیر اقتدار
ای ترا بر مجدیان از روی مجدت امجدی
وی ترا بر مفخران از روی طاعت افتخار
هر کجا لطفت علق گردد بهار اندر خریف
هر کجا عنفت سمر گردد خریف اندر بهار
گر زو افدا و فدی بینی زوفد خویش بین
ور ز خور روشنتری یابی زرای خود شمار
نزد رایت بیضۀ میخور بی پرتو چو قیر
نزد وفدت تپۀ بر جیس در پستی چو غار
وهم تو چون ذیل عطفت کم پذیرد گرد بخل
ذیل تو چون جیب عصمت برنگیر ز عدعار
با جنابت بی جلال آمد همی چرخ هزبر
با اجارت بی عیار آمد همی غم عیار
زشت آن گر بخشششت دارد همی در همبرت
زشت آن گر بیعتت دارد عدو در زینهار
رودت ناصح نوازت را چو فصلت بی نهاست
ابیض عبهر گدازت را چو رمحت آبدار
نحم و رجم زود عنفت را نیارم گفت میل
هر یکی گر چار گردند آخشیجان چهار
گر بصف اندر کنی آهوی اعتدرا حفاظ
ور بعنف اندر دهی محرور آهن را فشار
شمع ازین آهو زبون گردد چو از مسحی حمام
آب از آهن فرو بارد چو از بخشش نثار
سهم با بأس تو هار و حصن با سهم تو هیر
خضر با بد تو شمر و ضیم با بیض تو قار
با وقار و عزم و شمشیرت بصیر عجل و حرب
حمد حرص و حرص حمد و نور هر دو صحب شار
ور بحویی از هرام شمس سازی مرقشیش
ور بگویی از صبا تو و شبی سازی طرار
یک فراس از حبس تو و ز ضیق اعدا صد کرنگ
یک دو شاخ از کف تو وز ظن کیتر صد بهار
هر کجا رخشت دهد بر تو سعادین چو جلای
هر کجا شهوت کند سرعت رواحین چون کوار
از نواهت خالس را سد فوتیا بر میتیان
از نوات جبهت صد آزیون بر احمرار
آبی ای رخ ار مر تو بو ید شود حمش غلال
صص بی مهر تو باید شود بیشین ذخار
در تکلم چیست نیلت شاعی ایلوج سکن
در سخاوت چیست ابلت صفرۀ اکلیل بار
برنگردد آز را از تو اله هرگز بطن
بر سرسید عطایت تا نگردد چشم خوار
چیست دستت در سخاوت اخضر و خضر شمر
در شجاعت چیست بیضت ارقم نسرین قبار
آسمانرا در سهامت بر جشن نبود خشنود
زانکه مور او مرا عین است و مر این را عقار
قاف تا قاف جهان بر عقر جودت یک عقیق
پای تا فرق فلک بر آجنابت سلمشار
دشمنت بر شعر مکمخت ماند آهخته تیر
ناصحت درارم دولت مانده را احبحه سهار
نیست گردیدت جناب از بهر چه رو حاعدی
بر همیدست و همی بارد در ریر همه عار
دشمنت راندب بردار شهقه نامد برحدیم
تا بمعجز آمد درون این روزه را حالت گمار
رنج جیش از سمق صد غربال کم برآی
کاسمانرا حاجت صید جزا نبود بهار
اشجمال ای در بر قازبچه اندوختم
و انتباه ای در بر اندیشۀ اندر ختار
هفت اخضر نزد یک اشباح دستت نیم شبر
هفت اسپهپا نزدیک صمصامت بیضۀ سومنار
با علو حضرت تو بی علو آمد سهام
با توان اسود تو بی توان آمد عضار
یک بطالی از تو و از صد جشامی صد ستام
یک بر آویز از تو و از صد ترازی صد غمار
گر شهر برخیزد از ایام کوهان بر شهان
کاینچنین ایام را بهر شهر شخرت ایار
گر بعالم در بود شیروی نبود جز که حزم
دشمن خدو خزان افهورای شهریار
ای ترا بر هر که هست از سروران سرور شدی
وی ترا بر هرچه هست از شهر باران شهریار
با یکی خاصه ز نافت سهل باشد شهرقی
با یکی نیمه زهانت سهل باشد انتمار
گر ز تو فرمان بود تیزی بزآرد حسن باغ
ور زتو باغی آیی بر آرد فتح کار
سیحه از رای تو با اندر قهر صرصهال
حمد از حلم تو بار حیلولم عیار
می نمیگویم که با کین تو با غم هم شکست
این همی گویم ناعم اندرو به ز انضمار
ملک را آرا بود از تیغ برق آسای تو
قفعلو از بد اشارت همی مهن تبار
ارقم رمح ترا اعجاز بیضای قرین
بختم بختم ترا اقبال یزدی مبار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شریعت را قرار و ای مدیحت را مدار
شهریار بامداری پادشاه با قرار
هوش مصنوعی: ای که شریعت تو باعث ثبات و آرامش است و ای که مدح و ستایش تو برای دیگران ملاک و محور است، ای پادشاه بزرگ و با تدبیر که در زندگی و حاکمیت خود آرامش و ثبات را ایجاد کرده‌ای.
دین و دانش را ز جبهۀ رای تو باشد فخور
جور و بخشش را ز هیجۀ راد تو باشد مدار
هوش مصنوعی: آموخته‌ها و باورهای مذهبی و علمی تو به خاطر اندیشه‌ات می‌باشد، و ستمگری و بخشندگی تو به خاطر احساسات توست.
راح را هنگام لطف آموخت طبع تو شتاب
خاکرا فرحین عفو آموخت علم تو وقار
هوش مصنوعی: طبع تو در زمان لطف و محبت، راه را به سرعت یاد گرفت و علم تو با عطوفت و صمیمیت به آرامش و وقار رسید.
حمله بشتابد چو رجس رجس نشکیبد ز حمد
عزم و حلمت هر دو کو گویند بشتاب و بدار
هوش مصنوعی: زمانی که مشکلات و پلیدی‌ها به شدت حمله می‌کنند، تو با عزم و صبوری خود می‌توانی مقابله کنی. آنها به تو می‌گویند که با قدرت و شتاب جلو برو و از موضع خود دفاع کن.
برد خواند از خصایل برتر و این هر دو راست
بر بنانت اقتداء و بر بیانت افتخار
هوش مصنوعی: این جملات به این معناست که تو از ویژگی‌های مثبت و برجسته‌ای برخورداری، و این خصوصیات نه تنها بر شخصیت تو تأثیر دارند، بلکه دیگران نیز به آنها احترام می‌گذارند و از آن‌ها الهام می‌گیرند.
گر به اشنج لطف ورزی زو برویانی سخن
ور با خضر کینه توزی زو برانگیزی شرار
هوش مصنوعی: اگر به محبوبی نیکی کنی، او نیز به تو مهربانی خواهد کرد، اما اگر با دشمنی و کینه برخورد کنی، آتش تنش و درگیری را شعله‌ور می‌کنی.
هرکجا ابیض نمایی غله برگیرد هوا
هرکجا باره دوانی ذله بردارد غبار
هوش مصنوعی: هر جا که برف و سرما حضور داشته باشد، هوا به راحتی کشش می‌یابد و محصول رشد می‌کند. و هر جا که باران ببارد، غبار و آلودگی‌ها از بین می‌رود.
هم ترا زیبد که باشی فرس را خیرالجواد
هم ترا شاید که باشی علم را فخرالکبار
هوش مصنوعی: شما شایستگی این را دارید که مانند اسب‌های شریف و نیکو باشید و همچنین شایستگی دارید که در زمینه دانش و علم به عنوان بزرگ‌ترین و باارزش‌ترین فرد شناخته شوید.
با وفاق تو برویاند همی کانون خرد
با خلاف تو پدید آرد همی سنجر قیار
هوش مصنوعی: هرگاه تو با همدلی و توافق همراه شوی، کانون خرد و اندیشه به خوبی پرورش می‌یابد؛ اما زمانی که با نفاق و اختلاف بروز کنی، تنها مشکلات و ناهنجاری‌ها ظهور می‌یابند.
ای سهامجدی که گر پرسند ازر کوه ستون
کانکه یاردبد که چون راح تواش بر دوقار
هوش مصنوعی: ای فرزندی از نسل برجسته که اگر از تو بپرسند چه کسی است که مانند تو در کوه استواری و پایمردی وجود دارد، تو با افتخار می‌گویی که تو همانند او هستی.
همت تو ملطفت را همچو شایح را رواج
خانۀ تو مملکت را همچو دین را ذوالفقار
هوش مصنوعی: همت و تلاش تو، محبت و مهربانی‌ات را مانند کشاورزی که بذر می‌کارد، در خانه‌ات رونق می‌بخشد و سرزمینت را مانند یک دین قوی که با شمشیر ذو الفقار حمایت می‌شود، استوار می‌سازد.
با وجود این نشانیها بآواز بلند
در زمان گوید که آن فخرالمم خیرالکبار
هوش مصنوعی: با وجود این نشانه‌ها، او با صدای بلند در زمان خودش می‌گوید که او بهترین و بزرگ‌ترین است.
یوسف الدین آنکه گر بر قیر تا بدرای او
همچنان گردد که نزدش مور باشد کم زمار
هوش مصنوعی: یوسف دین کسی است که اگر بر روی قیر هم قرار گیرد، همچنان که در برابر مور به نظرش کوچک است، در حضور او می‌تواند بزرگ‌منش باقی بماند.
اردوان اعزاز و راحم جود و جمشید احتشام
لوحیا آیین و کیتر جاه و تقدیر اقتدار
هوش مصنوعی: اردوان انسانی محترم و بخشنده، جمشید دارای عظمت و شکوه، و لوحیا با آیین و کیتری که نشان‌دهنده مقام و قدرت اوست.
ای ترا بر مجدیان از روی مجدت امجدی
وی ترا بر مفخران از روی طاعت افتخار
هوش مصنوعی: تو با مقام و شان خود بر دیگران برتری و افتخار داری، و از روی اطاعت و بندگی‌ات، به دیگران فخر می‌فروشی.
هر کجا لطفت علق گردد بهار اندر خریف
هر کجا عنفت سمر گردد خریف اندر بهار
هوش مصنوعی: هر جا که محبت و لطف تو برقرار باشد، بهار در پاییز خود را نشان می‌دهد و هر جا که نشانه‌های بی‌نظمی و ناامیدی پیدا شود، پاییز در بهار نمایان می‌شود.
گر زو افدا و فدی بینی زوفد خویش بین
ور ز خور روشنتری یابی زرای خود شمار
هوش مصنوعی: اگر به خاطر او جان خود را فدای او کنی، در تصویر خودت او را ببین و اگر از آفتاب روشن‌تر هستی، ارزش خود را بشناس و بر آن بیفزای.
نزد رایت بیضۀ میخور بی پرتو چو قیر
نزد وفدت تپۀ بر جیس در پستی چو غار
هوش مصنوعی: در نزد پرچم سفید، به مانند قیر در تاریکی، نباش و در زمانی که به وفادت می‌رسد، بر تپه‌ای پایین‌تر از غار قرار بگیر.
وهم تو چون ذیل عطفت کم پذیرد گرد بخل
ذیل تو چون جیب عصمت برنگیر ز عدعار
هوش مصنوعی: تو به خاطر خیال و تصور خود، مانند پرده‌ای برای محبتت عمل می‌کنی و از حسادت دوری می‌کنی، چرا که در حجاب عفتت از نادانی و کینه دست نمی‌کشی.
با جنابت بی جلال آمد همی چرخ هزبر
با اجارت بی عیار آمد همی غم عیار
هوش مصنوعی: با وجود اینکه از زیبایی و قدرت دور شده‌ای، چرخه زمان همچنان به حرکت خود ادامه می‌دهد و درد و رنج نیز به شکلی بی‌ارزش در زندگی ما وجود دارد.
زشت آن گر بخشششت دارد همی در همبرت
زشت آن گر بیعتت دارد عدو در زینهار
هوش مصنوعی: اگر کسی که زشت است، سخاوت و بخشش داشته باشد، باز هم زشت است. و اگر دشمنی به تو بیعت کند و در پی امنیت باشد، باز هم زشت است.
رودت ناصح نوازت را چو فصلت بی نهاست
ابیض عبهر گدازت را چو رمحت آبدار
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و بی‌نظیری یک رود اشاره دارد و می‌گوید که به مانند راهنمایی دلسوز، این رود در فصل خود بی‌پایان و دل‌انگیز است. همچنین، اشاره می‌کند که زیبایی آب‌هایی که از این رود جاری هستند، مانند رودی است که همیشه جاری و زنده است. به عبارت دیگر، شاعر به وصف زیبایی و آرامش آب و حضور آن در زندگی می‌پردازد.
نحم و رجم زود عنفت را نیارم گفت میل
هر یکی گر چار گردند آخشیجان چهار
هوش مصنوعی: من از شتاب و تند روی دوری می‌کنم و هرگز نمی‌توانم بر اساس میل و خواسته‌های هر یک از آن‌ها (آخشیجان) تصمیم بگیرم، حتی اگر چهار نفر شوند.
گر بصف اندر کنی آهوی اعتدرا حفاظ
ور بعنف اندر دهی محرور آهن را فشار
هوش مصنوعی: اگر بخواهی آهویی با اعتدال را در سیر و حرکت نگه‌داری، باید با دقت و مراقبت این کار را انجام دهی. اما اگر بخواهی به آهن داغ فشار بیاوری، باید با نیروی شدید این کار را انجام دهی.
شمع ازین آهو زبون گردد چو از مسحی حمام
آب از آهن فرو بارد چو از بخشش نثار
هوش مصنوعی: این جمله به مفهوم این است که وقتی آهو با زیبایی و لطافت خود نمایان می‌شود و از محبت و پذیرایی دیگران بهره‌مند می‌شود، شمع هم به خاطر این جذابیت و عشق به شعله در می‌آید و می‌سوزد. به عبارتی، عشق و بخشش می‌تواند روح را روشن کند و آن را به فعالیت و حرکت وا دارد.
سهم با بأس تو هار و حصن با سهم تو هیر
خضر با بد تو شمر و ضیم با بیض تو قار
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به توانایی‌ها و قدرت‌های فردی شده است. به نظر می‌رسد که هر یک از اشیاء یا مفاهیم به نوعی با ویژگی‌های شخصیتی یا رفتاری فرد مرتبط هستند. به طور کلی، به نوعی تلاش، استقامت و تاثیرات مختلف در زندگی اشاره شده است. هر کدام از عناصر به نقش ویژه‌ای در زندگی فرد اشاره دارد و نشان می‌دهد که چگونه می‌توان از نقاط قوت و ضعف خود برای پیشرفت استفاده کرد.
با وقار و عزم و شمشیرت بصیر عجل و حرب
حمد حرص و حرص حمد و نور هر دو صحب شار
هوش مصنوعی: با وقار و اراده‌ی قوی خود، با شمشیرت که نماد بینش و آگاهی‌ست، به جنگ دشمنان برو و با شجاعت و حرص برای دستیابی به فضایل و روشنایی هر دو راه را طی کن.
ور بحویی از هرام شمس سازی مرقشیش
ور بگویی از صبا تو و شبی سازی طرار
هوش مصنوعی: اگر از نور خورشید به درختان اشاره کنی، درختان شکوفه خواهند زد و اگر از نسیم بگویی، شب را به زیبایی و آرامش تبدیل می‌کنی.
یک فراس از حبس تو و ز ضیق اعدا صد کرنگ
یک دو شاخ از کف تو وز ظن کیتر صد بهار
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف احساس آزادی و رهایی از مشکلات و موانع می‌پردازد. او از حبس و تنگنای دشمنان دور می‌شود و به فضایی خوب و دلپذیر می‌رسد. همچنین، به زیبایی و سرسبزی بهارهای آینده اشاره می‌کند که به نوعی نشانی از امید و شکوفایی است. در واقع، احساس رهایی و خوشبختی در برابر دشواری‌ها و دشمنی‌ها را به تصویر می‌کشد.
هر کجا رخشت دهد بر تو سعادین چو جلای
هر کجا شهوت کند سرعت رواحین چون کوار
هوش مصنوعی: هر جا که حضور تو باعث خوشبختی و شادمانی باشد، مانند زیبایی‌ای که همه جا را می‌آراید. و هر لحظه‌ای که میل و اشتیاق برای عشق و جذبه به وجود بیاید، مانند جریانی سریع و دلپذیر خواهد بود.
از نواهت خالس را سد فوتیا بر میتیان
از نوات جبهت صد آزیون بر احمرار
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی از احساسات عمیق و حالت‌های درونی اشاره دارد. شاعر به تمایل و عشق اشاره می‌کند که می‌تواند به عنوان مانعی بر سر راه انسان‌ها عمل کند. همچنین به رنگی اشاره شده که ممکن است نشان‌دهنده شدت احساسات باشد. در کل، این متن به پیچیدگی‌های روابط انسانی و تاثیرات عاطفی آنها بر زندگی فرد اشاره دارد.
آبی ای رخ ار مر تو بو ید شود حمش غلال
صص بی مهر تو باید شود بیشین ذخار
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ات بوی آبی بدهد، عشق و محبت باید در وجودش بیفتد. در حقیقت، بدون محبت تو، نمی‌تواند به کمال برسد.
در تکلم چیست نیلت شاعی ایلوج سکن
در سخاوت چیست ابلت صفرۀ اکلیل بار
هوش مصنوعی: در گفتار و سخن چه چیزی نهفته است که در آن هنر شاعری وجود دارد، و در بخشش و سخاوت چه چیزی است که نشان از عجز و ناتوانی در فراهم کردن مهمانی دارد؟
برنگردد آز را از تو اله هرگز بطن
بر سرسید عطایت تا نگردد چشم خوار
هوش مصنوعی: هرگز آز و آزمایش را از تو دور نکن، زیرا وقتی که بر جمال و لطف تو توجه می‌شود، دیگر کسی با چشم طعنه به تو نگاه نمی‌کند.
چیست دستت در سخاوت اخضر و خضر شمر
در شجاعت چیست بیضت ارقم نسرین قبار
هوش مصنوعی: دست تو در مورد سخاوت مانند سبزه و گیاهان سرسبز است، و در شجاعت، مانند تخم‌مرغی که علامت نسرین را دارد، توصیف می‌شود.
آسمانرا در سهامت بر جشن نبود خشنود
زانکه مور او مرا عین است و مر این را عقار
هوش مصنوعی: در آسمان بزرگ و وسیع، جشن و شادی حاضر نیست، زیرا من با دیدن مور خود شاد هستم و دلم به این چیزها راضی نیست.
قاف تا قاف جهان بر عقر جودت یک عقیق
پای تا فرق فلک بر آجنابت سلمشار
هوش مصنوعی: دنیا به اندازه‌ای وسیع است که مثل یک عقیق در دست قدرت توست و حتی از زمین تا آسمان، سرت را به عنوان نشانه‌ای از فضل و کرامت تو می‌دانند.
دشمنت بر شعر مکمخت ماند آهخته تیر
ناصحت درارم دولت مانده را احبحه سهار
هوش مصنوعی: دشمنت در برابر شعر تو مانند تیر ناصحتی است که به زودی از بین می‌رود. من نیز خواسته‌ام که حاکمیت بر جای مانده را در گام‌های صبحگاهی به پایان برسانم.
نیست گردیدت جناب از بهر چه رو حاعدی
بر همیدست و همی بارد در ریر همه عار
هوش مصنوعی: چرا بر تو غم و اندوهی نیست، همچنان که باران بر زمین می‌بارد و همه چیز را در بر می‌گیرد؟
دشمنت راندب بردار شهقه نامد برحدیم
تا بمعجز آمد درون این روزه را حالت گمار
هوش مصنوعی: دشمنت را دور کن و از افسوس و غم رهایی پیدا کن، تا معجزه‌ای درون این روزه تو را به وضعیت بهتری برساند.
رنج جیش از سمق صد غربال کم برآی
کاسمانرا حاجت صید جزا نبود بهار
هوش مصنوعی: رنج و درد ناشی از تلاش برای جمع‌آوری و تصفیه چیزی مانند آب یا سایر منابع، در نهایت بسیار کمتر از زحمت و دردهایی است که در حقیقت هدف اصلی را برآورده نمی‌کند. در واقع، اگر هدف اصلی برآورده نشود، کارهای اضافی و بی‌فایده، تنها زحمت می‌آفرینند و نتیجه‌ای به دنبال نخواهند داشت.
اشجمال ای در بر قازبچه اندوختم
و انتباه ای در بر اندیشۀ اندر ختار
هوش مصنوعی: ای زیبا، من در آغوش تو مانند قازبچی که در خواب است، به غفلت فرورفته‌ام و در اندیشه‌ام به یاد درختی هستم.
هفت اخضر نزد یک اشباح دستت نیم شبر
هفت اسپهپا نزدیک صمصامت بیضۀ سومنار
هوش مصنوعی: نزدیک هفت موجود سبز، دستت را به آرامی حرکت بده و به هفت استر نزدیک صمیمیت رسیدن که همچون تخم مرغ سومنار هستند.
با علو حضرت تو بی علو آمد سهام
با توان اسود تو بی توان آمد عضار
هوش مصنوعی: با عظمت تو، سهام (نصیب) به اوج خود رسید و بدون قدرت، همه چیز تحت تسلط تو قرار گرفت.
یک بطالی از تو و از صد جشامی صد ستام
یک بر آویز از تو و از صد ترازی صد غمار
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر می‌رسد شاعر به ویژگی‌های خاص و تأثیرگذار یک فرد اشاره می‌کند. او می‌گوید که در میان بسیاری از دیگران، فقط یک چیز از تو می‌تواند از سایرین متمایز باشد. به عبارت دیگر، وجود و تأثیر تو در مقایسه با دیگران بسیار ویژه و باارزش است و معرفی تو به نوعی برتری و زیبایی در دل می‌نهد که نمی‌توان با چیزهای دیگر مقایسه کرد.
گر شهر برخیزد از ایام کوهان بر شهان
کاینچنین ایام را بهر شهر شخرت ایار
هوش مصنوعی: اگر شهر از دوران گذشته بر بلندای پادشاهان برخیزد، به آن دلیل است که این روزها برای هر شهری نشانه‌ای است از گرفتاری‌ها و مشکلات.
گر بعالم در بود شیروی نبود جز که حزم
دشمن خدو خزان افهورای شهریار
هوش مصنوعی: اگر در دنیا خصم و دشواری نباشد، تنها ویژگی‌اش احتیاط و دوراندیشی خواهد بود، مانند رفتار دشمنان با شهریاران در دوران سختی.
ای ترا بر هر که هست از سروران سرور شدی
وی ترا بر هرچه هست از شهر باران شهریار
هوش مصنوعی: ای تو که بر هر سروری برتری و بر هر چیزی که وجود دارد، مانند فرمانروایی در سرزمین باران هستی.
با یکی خاصه ز نافت سهل باشد شهرقی
با یکی نیمه زهانت سهل باشد انتمار
هوش مصنوعی: دوستی با فرد خاصی آسان است، اما همراهی با کسی که نیمه‌راهی را طی کرده، می‌تواند دشوار باشد.
گر ز تو فرمان بود تیزی بزآرد حسن باغ
ور زتو باغی آیی بر آرد فتح کار
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی، زیبایی به مانند تیزی خواهد درخشید و اگر تو به باغی بیایی، موفقیت را به همراه خواهی آورد.
سیحه از رای تو با اندر قهر صرصهال
حمد از حلم تو بار حیلولم عیار
هوش مصنوعی: صدای سیاهی از تصمیم تو به گوش می‌رسد، در حالی که در قهر و خشم صحرایی هستی. ستایش از بردباری‌ات می‌گوید که در برابر نیرنگ‌ها و حیله‌ها ایستاده‌ای.
می نمیگویم که با کین تو با غم هم شکست
این همی گویم ناعم اندرو به ز انضمار
هوش مصنوعی: من نمی‌گویم که با دشمنی تو یا غم دلی، شکست خورده‌ام؛ بلکه می‌گویم که من بی‌تفاوت نیستم و از اندوه دوری می‌کنم.
ملک را آرا بود از تیغ برق آسای تو
قفعلو از بد اشارت همی مهن تبار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف قدرت و زیبایی کسی می‌پردازد که با جذبه خاص خود، نیکوئی و شکوه به جهان می‌بخشد. فردی که با حضور خود، تاثیر عمیق و ressaltonم بر دیگران دارد و آنان را تحت تاثیر قرار می‌دهد. همچنین، از اهمیت و تأثیر نشانه‌ها و حرکات او بر محیط اطرافش سخن می‌گوید.
ارقم رمح ترا اعجاز بیضای قرین
بختم بختم ترا اقبال یزدی مبار
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به تقدیر و سرنوشت اشاره دارد و از آن صحبت می‌کند که سرنوشت یا خوشبختی با شخص را می‌سازد و بر زندگی‌اش تأثیر می‌گذارد. به نظر می‌رسد که شاعر به قدرت یا تأثیر خاصی در زندگی افراد اشاره کرده و از یک پیروزی یا موفقیت صحبت می‌کند که به او و بختش نسبت داده می‌شود. همچنین این بیت نشان‌دهنده‌ی باور به قدرت تقدیر و نقش آن در زندگی افراد است.