شمارهٔ ۴۵ - قصیدهٔ ثانی غضایری که در جواب عنصری گفته است
پیام داد بمن بنده دوش باد شمال
ز حضرت ملک مال بخش دشمن مال
که شمر شکر بحضرت رسید و بپسندید
خدایگان جهان خسرو خجسته خصال
توهم شعرا کی رسد بحضرت تو
کجا بلند بود با جلال عرش تلال
ثنا بسنده کند تا عطاش فرض شود
سخای او بشناسد گه نوال و جدال
در خزانۀ جود ملک تعنت خصم
چگونه بندد و آن ایزدی در اقبال
نخست بیت چو آغاز مدح خواهی کرد
جواب بدره دهد بیت را به بیت المال
کمال مرتبت ار بامکان همت اوست
نه واجبست که هرگز فلک رسد بکمال
فرود عرش هر آنجا که وهم برفکنی
بوهم همت او را بود نشان فعال
فرشته بی خطر آنجا گذر نکرد هگرز
که بر ناوک پیکان آن فرشته فعال ،
بتیغ نصرت او بر اجل فشاند گهر
بباغ دولتش اندر ابد نشاند نهال
ز تیغ جوهر جویند گاه قیمت او
ز تیغ شاه بجای گهر همه آجال
جهان بنوک سنانش بر آفرید خدای
چو او بجنبد گیتی بجنبد از زلزال
بشهر دشمنش از بستگان همت او
زلازل است ز بانگ سلاسل و اغلال
ببوم دوزخ ماند زمین هند همه
ز بس فروخته انگشت و سوخته چندال
کمر ببستن تو بر دو دست فتنه ببست
گشادن در یاجوج و فتنۀ دجال
قیاس خرجش یک ساعت از هزاران قرن
تمام ناید با دخل یک جهان عمال
بهفت کشور پیغمبرانش بایستی
چو کوس بندد برزنده پیل بر طبال
چه گفت چون ز بر لوح بر نوشت قلم
ز سال عمرش پرسید ایزد متعال
هزار چرخ و بهر چرخ بر هزاران لوح
هزار سطر و بهر سطر بر هزاران سال
خدایگانا نامی بزرگ گستردی
چو آفتاب جهانتاب بی کسوف و زوال
همه سراسر تمویه شاعرانست این
کمان فکندن و آشوب و جنگ و بالابال
نخست لفظ کند آشکار گوهر نفس
عدو چو گوهر طبعی بگاه زخم نصال
چو جای طعنه نباشد چه گفت داند خصم
چو پا نباشد کی جنبش آید از خلخال
هر آینه که تویی آفتاب هفت اقلیم
گهی ببدره فرستی عطا گهی بجوال
بهر دو بیت مضاعف کنی همی دینار
چنانکه بدره بگردون کشندگاه رحال
اگر سگی بود از بس حسد چرا بطپد
وگر ز سنگ بود پس چگونه یابد هال
هزار عیب نهادند نظم فرقان را
که سورۀ الاعراف است و سورۀ الانفال
گه تعنت گفتند هست قول بشر
گه نقیضه بماندند از شبیه و مثال
پس آنکه نظم قران کرد هیچ چیز نگفت
هر آینه سخنی گفت بر طریق محال
نخست طعنه مرا گفت بس خطا گفتی
بجد بکوش ومده عقل را بهزل و هزال
دو شاعرند ، بهنگام شعر ، گفت یکی :
غنی شدم بس و سیری گرفتم از اموال
«نه بس» «نه بس» دگری گفت گاه شعر و عطا
تهی نماند و ملا شد صحیفۀ اعمال
چگونه گویم گویم همه صحیفه تهی است
ز شعر شکر چه گویند پس جز این اقوال
وگر دو سطر تهی ماند نانوشته هنوز
تمام بهتر باشد هزینه از همه حال
امانتی است عطای تو کآسمان و زمین
همی برنج ابر تابد و بجهد خیال
اگر فغان کنم از بار شکر او نه شگفت
فغان ز لهو و ز شادی بود نه از احوال
اگر بچشمۀ حیوان کسی غریق شود
که باسلامت باقی همو دهدش وصال
یقین شناسم کز آب چشمۀ حیوان
فغان کنند چو از سرگذشت آب زلال
بشعر شکر نگه کن که رودکی گفته است :
«همه کسی را درویشی است و رنج عیال»
غم و عناست مرا گفت زین ضیاع و عقار
«فغان همی کنم از رنج گنج وضعیت و مال»
فغان بنده همان و غم عناش همین
نه جای طعنه بماند نه حیلت محتال
بشعر نیک فریبد دل ملوک حکیم
چو حور خلد روان پیامبر و ابدال
فریب خصم بود عیب شهر یاران را
نه دل فریفتن نیکوان مشکین خال
هزار بیش شنیدی بت ملوک فریب
اگر جحود کند پس خرد بروست و بال
درست گفت که کس کردگار را نفریفت
گر اعتقاد کند بیره است و کافر وضال
فریب از آرزوست ، آرزو همیشه بدل
خدای بیدل و جانست و نیز بیغم وحال
نه نعمت از پی مدح و غزل دهد چو ملوک
نه زلف مشکین جوید نه قامت میال
نه کردگار ز جهال روزگار مسیح
خبرش داد ازین قیل و قال و آن احوال
چه سرزنش رسد اکنون مرا و شعر مرا
اگر حکایت کردم ز اهل جهل و ضلال
بگفت آنچه پسندیده نیست ملکانی
نگفت آنچه نکوهیده نیست مذهب غال
ز فرض داد یک انگشتری بگاه نماز
نتیجه مذهب غال آمد و چنان اشغال
وگر سوار گرفت و حصار کفر گشاد
نه خیبرست چو بدکر نه عمر و چون چیپال
به نیمساعت گفتم هزار گنج مبخش
ازین حدیث بگفتا چه آید از جهال
همال هرگز خادم نوشت و مولانا
سوی همال نکردی سپهر جاه و جلال
اگر مخاطبه یاردت کرد اختر و چرخ
طغان نویسد مهتاب و آفتاب ینال
اگر ز روی تعبد رهی و بندۀ تست
ز روی خدمت من نیز خادمم نه همال
دوست گفتم کت صد هزار سال بقاست
ببخش خردک بانداز ، ای شه ابطال
چنینت بود و چنین باد و همچنین باشد
بقا فزون تر و نونو ز ذوالجلال جلال
بدین کفایت جود اندرست و غایت مدح
بدین عنایت بخت اندرست و فرخ فال
نگفتمت که مرا جاودانه نعمت بس
دگر نخواهم کردن گه نوال سؤال
نصیب سایل را این بس است گفت رهی
هزار چندین امید دارم از خرطال
بدان دو بیت مدیح شریف طعنه زدست
بزر سرخ و سفال و بفاضل و مفضال
درست فاضل و مفضول باید از ره راست
ضرور تست سروی و سرین گور و غزال
بزر سرخ و سفال اندرون چه داند گفت
هر آنکه فرق شناسد میان شیر و شکال
ز زر سرخ گرانمایه تر چه دانی نیز
بگیتی اندر ، یا خوار مایه تر ز سفال
وگر بشاعری من مقر نیاید او
چنانکه گفت نه جنگست مر مرا نه جدال
نه عجز بود کلیم خدای را چو عدو
بحیله گفت همی اژدها کنم بجبال
بس اند مایه که تمویهش آشکاره شود
وگر نه هیچ نپیچاند اینچنین امثال
دگر معارضه ظن برد زو عجب نبود
ز کوه و سنگ جواب آید و ز دیو خیال
ایا بحکمت از اطفال و هیبت از اطلال
تو از عقاب خشنش آری از براق عقال
نه شاعرست هر آنکو دو بیت نظم کند
نه کیمیاست همه یکسره رماد و رمال
چنانکه گفتم لؤلؤ برآید از لؤلؤ
نه تاج تمسیح آید ز عقد ماهی وال
مرا که شاه پسندید و پاک خاطر او
چو آفتاب بتوحید پاک داده مقال
اگر ترا خرد و خدمت ملوکستی
بکاه مدح خداوند چون شنیدی قال
اگرت موی بسر بر همه زبان گردد
ز بیم سر همه یک سر چرا نگردد لال
اگر نبود سزاوار بدره شهر رهی
تفضل است و تفضل به است گاه نوال
وگر نبود تفضل غلط فتاد برو
زبان بریدن تو واجبست و زخم کفال
خدایگان خراسان نوشتی اول شعر
کجاست هند و کجا نیمروز و رستم زال
مگر بشهر تو باشد بشهر ما نبود
هوای با دندان و قضای با چنگال
قدر خرید ندید هیچکس دوال قضا
اگر بدستی پوشیده نیست بر اطفال
گمان بری که بتاریخ کس بزرگ شود
زمین سیمین چهر و هوای زر اشکال
بر آسمان شدن مصطفی ز هجرت بود
کجا گرفت بر او از محرم و شوال
ز بخت نصر نه تاریخ عبری است دلیل
نه یزدگرد گرفت از زوال ملک نیال
همان عطا که ازو ذره بود کوه و زمی
چگونه بار بود و یک بر دو صد حمال
سپاس باد که نامت بصیر داد خدای
نبهره نیک شناسد ز سیم خرد و حلال
بهانه نیست سخا را دگر بهانه مجوی
کرانه نیست عطا را دگر مرنج و منال
بچون تو ابر نبندد فروغ شمسۀ دهر
بلند کوه نجنبد بچون تو باد شمال
ز تو سرشک نیاید بهار خیره مناز
ز تو نهال نیاید درخت چیره مبال
صدقت طعنه زند پشه زنده پیلان را
بجهد خویش کند گرد زنده پیل مجال
ولیکن آنکه کز بیخ کند باید کوه
بمعرکه اندر دندان پیل باید و بال
نخست مصرع من بر نگین نگار کنند
هنوز مصرع دیگر خرد سگال سگال
خیال شعر تو هرگز زمین ما بنسود
زبان ناقد اشعار و مطرب قوال
ایا یگانه بهر فن ز طول و عرض جهان
کجا زمانه کند عرض بیهمال رجال
بپیش تیغ تو کی سبز گشت آز و اجل
ز پیش مال تو کی بی نیاز گشت آمال
همیشه تا بنگاری بشکل ماند شکل
همیشه تا بنویسی بدال ماند دال
ثناء جود تو گسترده باد گرد جهان
چنان کجا صلوات رسول باشد و آل
شمارهٔ ۴۴ - در مدح سلطان محمود و انتقاد از قصیدهٔ غضائری: خدایگان خراسان و آفتاب کمالشمارهٔ ۴۶ - در مدح سلطان محمود: نوروز بزرگ آمد آرایش عالم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پیام داد بمن بنده دوش باد شمال
ز حضرت ملک مال بخش دشمن مال
هوش مصنوعی: دیشب باد شمال پیامی به من رساند که از سوی فرشتهای آمده بود. او مال و ثروت را به من بخشید و به دشمنانم یادآوری کرد که به من توجه کنند.
که شمر شکر بحضرت رسید و بپسندید
خدایگان جهان خسرو خجسته خصال
هوش مصنوعی: شکر به حضرت رسید و از آن خوشنود شد، خدایی که جهان را اداره میکند و شاهی خوشسیرت است.
توهم شعرا کی رسد بحضرت تو
کجا بلند بود با جلال عرش تلال
هوش مصنوعی: شعرا چگونه میتوانند به مقام رفیع و عظمت تو برسند، در حالی که تو جایگاهی بالاتر از عرش داری و با جلال و شکوهی درخشان هستی؟
ثنا بسنده کند تا عطاش فرض شود
سخای او بشناسد گه نوال و جدال
هوش مصنوعی: ستایش کافی است تا بخشش او به ضرورت درآید، او را بشناسید در زمان بخشش و جنگ.
در خزانۀ جود ملک تعنت خصم
چگونه بندد و آن ایزدی در اقبال
هوش مصنوعی: در گنجینه بخشندگی خداوند، دشمن چگونه میتواند مانع شود، در حالی که رحمت الهی در دسترس است؟
نخست بیت چو آغاز مدح خواهی کرد
جواب بدره دهد بیت را به بیت المال
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مدح و ستایشی شروع کنی، باید ابتدا به زندگی و داراییهای افراد توجه کنی و نخستین چیزی که نیاز است، پاسخگویی به نیازهای مالی و مادی آنهاست.
کمال مرتبت ار بامکان همت اوست
نه واجبست که هرگز فلک رسد بکمال
هوش مصنوعی: اگر کمال و بالاترین مقام به تلاش و همت او مربوط باشد، پس ضروری نیست که فلک به کمال برسد.
فرود عرش هر آنجا که وهم برفکنی
بوهم همت او را بود نشان فعال
هوش مصنوعی: هر جا که خیال تو را به فکر وادارد، نشان همت و ارادهات در آنجا خواهد بود.
فرشته بی خطر آنجا گذر نکرد هگرز
که بر ناوک پیکان آن فرشته فعال ،
هوش مصنوعی: فرشتهای که در آنجا وجود داشت، هرگز از جای خطرناکی عبور نکرد، مگر اینکه در مسیر تیرکهای آن فرشتهای که همیشه در حرکت است، قرار بگیرد.
بتیغ نصرت او بر اجل فشاند گهر
بباغ دولتش اندر ابد نشاند نهال
هوش مصنوعی: با شمشیر پیروزیاش بر مرگ ضربه میزند و در باغ خوشبختیاش، نهالی را برای همیشه میکارد.
ز تیغ جوهر جویند گاه قیمت او
ز تیغ شاه بجای گهر همه آجال
هوش مصنوعی: بعضی از ارزشها و لذتها در زندگی ممکن است از چیزهای ساده و طبیعی به دست بیایند، در حالی که بعضی دیگر از چیزهای معتبر و گرانبها ممکن است بیارزش باشند. ارزش واقعی ممکن است در جای دیگری نهفته باشد، نه در آنچه که بهظاهر زیبا و باارزش به نظر میرسد.
جهان بنوک سنانش بر آفرید خدای
چو او بجنبد گیتی بجنبد از زلزال
هوش مصنوعی: جهان به دو دلیل آفرینش خداوند است؛ هرگاه او حرکتی کند، زمین نیز به لرزش میآید.
بشهر دشمنش از بستگان همت او
زلازل است ز بانگ سلاسل و اغلال
هوش مصنوعی: در میان دشمنانش، از نزدیکان او هم به لرزه در میآیند، به خاطر صدای زنجیرها و قیدهایی که بر او تحمیل شده است.
ببوم دوزخ ماند زمین هند همه
ز بس فروخته انگشت و سوخته چندال
هوش مصنوعی: زمین هند به قدری دچار مشکل و گرفتاری شده که مانند دوزخ به نظر میرسد، زیرا انسانها آنجا به اندازهای در حال آسیب دیده و نابود شدن هستند که انگشتانشان سوخته و آسیب دیده است.
کمر ببستن تو بر دو دست فتنه ببست
گشادن در یاجوج و فتنۀ دجال
هوش مصنوعی: تو با جدیت و ارادهای که برای دوری از فتنهها داری، خود را آماده کردهای تا در برابر بلایای بزرگ و مشکلات اجتماعی ایستادگی کنی. به عبارت دیگر، تو در شرایط سخت و پرآشوب به فکر حل مسائل هستی و از گشودن درهای خطرناک و تلخ به دوری میکنی.
قیاس خرجش یک ساعت از هزاران قرن
تمام ناید با دخل یک جهان عمال
هوش مصنوعی: خرج یک ساعت از زندگی با درآمد یک جهان از کارمندان قابل مقایسه نیست.
بهفت کشور پیغمبرانش بایستی
چو کوس بندد برزنده پیل بر طبال
هوش مصنوعی: در هفت سرزمین، پیامبران باید مانند دستگاه کوس، صدای بلند و رسا برای مردم بیاورند تا از آنچه که ضروری است، آگاه شوند.
چه گفت چون ز بر لوح بر نوشت قلم
ز سال عمرش پرسید ایزد متعال
هوش مصنوعی: وقتی که قلم بر روی لوح هستی نوشت، خداوند از سالهای عمر او سوال کرد.
هزار چرخ و بهر چرخ بر هزاران لوح
هزار سطر و بهر سطر بر هزاران سال
هوش مصنوعی: به هر چرخ دنیای زمان، هزاران ورق نوشته شده و برای هر نوشته، هزاران سال در نظر گرفته شده است.
خدایگانا نامی بزرگ گستردی
چو آفتاب جهانتاب بی کسوف و زوال
هوش مصنوعی: خداوندی بزرگ و روشن را معرفی کردی که همچون خورشید، همیشه درخشان و بدون خسوف و زوال است.
همه سراسر تمویه شاعرانست این
کمان فکندن و آشوب و جنگ و بالابال
هوش مصنوعی: اینجا تمام ماجرا به شعر و شعرگویی مربوط میشود، زیرا شاعران در این عرصه با استحکام و جدیت به ارائه آثار خود میپردازند و درگیریها و شور و شوقهای آنها به نوعی در خود شعرها نمایان است.
نخست لفظ کند آشکار گوهر نفس
عدو چو گوهر طبعی بگاه زخم نصال
هوش مصنوعی: در آغاز، کلمات خود را به وضوح بیان کن و نشان بده که واقعیت های درونی دشمن را درک میکنی، همانطور که در یک زمان دشوار و پرتنش، طبیعت واقعی او نمایان میشود.
چو جای طعنه نباشد چه گفت داند خصم
چو پا نباشد کی جنبش آید از خلخال
هوش مصنوعی: زمانی که جایی برای تمسخر وجود نداشته باشد، دشمن نمیداند چه بگوید. مانند این است که اگر پا نباشد، حرکتی از زنجیر روی پا نخواهد بود.
هر آینه که تویی آفتاب هفت اقلیم
گهی ببدره فرستی عطا گهی بجوال
هوش مصنوعی: هر زمان که تو مثل آفتابی برای هفت اقلیم میدرخشی، گاهی نعمت و رحمت را میفرستی و گاهی هم با سختی و مشکلات روبهرو میکنی.
بهر دو بیت مضاعف کنی همی دینار
چنانکه بدره بگردون کشندگاه رحال
هوش مصنوعی: اگر بخواهی دو برابر کنی، مانند اینکه دو دینار به جای یک دینار بدهی، بهگونهای که مثل ساکی در آسمان، بار سنگین را حمل کند.
اگر سگی بود از بس حسد چرا بطپد
وگر ز سنگ بود پس چگونه یابد هال
هوش مصنوعی: اگر سگی حسود باشد، چرا باید بخواهد خالی از حسد باشد؟ و اگر سنگ باشد، چگونه میتواند حالتی پیدا کند؟
هزار عیب نهادند نظم فرقان را
که سورۀ الاعراف است و سورۀ الانفال
هوش مصنوعی: بسیاری از نقصها و ایرادات را به شعر و نظم قرآن نسبت دادند، به ویژه به سورههای الاعراف و الانفال.
گه تعنت گفتند هست قول بشر
گه نقیضه بماندند از شبیه و مثال
هوش مصنوعی: گاهی درباره انسانها سخنانی میگویند که با واقعیت تضاد دارد و در عین حال، همچنان دلیلی برای ابراز این نظرات وجود دارد، به گونهای که نه تنها با معانی دیگر همخوانی ندارد بلکه هیچ نمونهای برای اثبات آنها وجود ندارد.
پس آنکه نظم قران کرد هیچ چیز نگفت
هر آینه سخنی گفت بر طریق محال
هوش مصنوعی: کسی که نظم قرآن را ایجاد کرد، چیزی نگفت. اما اگر بخواهد سخنی بگوید، آن سخن بر اساس غیرممکنها خواهد بود.
نخست طعنه مرا گفت بس خطا گفتی
بجد بکوش ومده عقل را بهزل و هزال
هوش مصنوعی: در ابتدا به من انتقاد کردی و گفتی که اشتباه میکنی، اما با جدیت تلاش کن و عقل خود را در امور بیهوده صرف نکن.
دو شاعرند ، بهنگام شعر ، گفت یکی :
غنی شدم بس و سیری گرفتم از اموال
هوش مصنوعی: دو شاعر در حال سرودن شعر هستند که یکی از آنها میگوید: من به حد کافی ثروتمند شدم و از داراییها سیر شدم.
«نه بس» «نه بس» دگری گفت گاه شعر و عطا
تهی نماند و ملا شد صحیفۀ اعمال
هوش مصنوعی: کسی دیگر گفت که اشعار و هدایای ما هیچگاه کم و کاستی نخواهد داشت و به همین دلیل، اعمال ما به مانند یک دفتر ثبت میشود.
چگونه گویم گویم همه صحیفه تهی است
ز شعر شکر چه گویند پس جز این اقوال
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم بگویم که تمام نوشتهها از شعر شیرین خالی است؟ پس جز این حرفها چه گفته میشود؟
وگر دو سطر تهی ماند نانوشته هنوز
تمام بهتر باشد هزینه از همه حال
هوش مصنوعی: اگر دو سطر خالی باقی بماند و نوشته نشود، هنوز بهتر است تا اینکه هزینهای بیشتر از همه چیز صرف شود.
امانتی است عطای تو کآسمان و زمین
همی برنج ابر تابد و بجهد خیال
هوش مصنوعی: هدیه تو به من یک امانت است که مانند افراز آسمان و زمین، به زیبایی و فراوانی میدرخشد و به ذهن میرسد.
اگر فغان کنم از بار شکر او نه شگفت
فغان ز لهو و ز شادی بود نه از احوال
هوش مصنوعی: اگر از خوشی و زیباییهای او نالهای کنم، تعجبی ندارد؛ چون این ناله ناشی از شادی و سرور است، نه از غم و اندوه.
اگر بچشمۀ حیوان کسی غریق شود
که باسلامت باقی همو دهدش وصال
هوش مصنوعی: اگر کسی در عشق به موجودی دیگر غرق شود، در حالی که همچنان به سلامت خودش ادامه میدهد، ممکن است آن موجود به او احساس وصال و نزدیکی ببخشد.
یقین شناسم کز آب چشمۀ حیوان
فغان کنند چو از سرگذشت آب زلال
هوش مصنوعی: من به خوبی میدانم که حیوانات از درد و رنج خود فریاد میزنند، چرا که از تجربه تلخ خود در آب زلال، ناله و زاری میکنند.
بشعر شکر نگه کن که رودکی گفته است :
«همه کسی را درویشی است و رنج عیال»
هوش مصنوعی: به زیبایی و لذت شعر توجه کن، چرا که رودکی به درستی بیان کرده است: "هر فردی در زندگی خود با سختیها و مشکلاتی به نام داراییهای خود روبهروست."
غم و عناست مرا گفت زین ضیاع و عقار
«فغان همی کنم از رنج گنج وضعیت و مال»
هوش مصنوعی: غم و درد من از این زمینها و املاک است. از دردی که در نتیجهی وضعیت و داراییام میکشم، ناله میکنم.
فغان بنده همان و غم عناش همین
نه جای طعنه بماند نه حیلت محتال
هوش مصنوعی: ناله و نغمهی من و حالم از دردهای زندگیام است. نه جایی برای سرزنش باقی مانده و نه راهی برای فریب دیگران.
بشعر نیک فریبد دل ملوک حکیم
چو حور خلد روان پیامبر و ابدال
هوش مصنوعی: شعر زیبا دلهای پادشاهان خردمند را فریب میدهد، همچنان که حورهای بهشتی پیامآوران و پاکان را سرشار از خوشی میکنند.
فریب خصم بود عیب شهر یاران را
نه دل فریفتن نیکوان مشکین خال
هوش مصنوعی: شکست و ناتوانی یاران در واقع به دلیل فریب دشمن است و نه به خاطر اینکه دلها را بتوان با زیباییهای خوبان گول زد.
هزار بیش شنیدی بت ملوک فریب
اگر جحود کند پس خرد بروست و بال
هوش مصنوعی: اگرچه بارها از زیبایی و جذابیتهای پادشاهان و دلبندان شنیدهای، اما اگر کسی کفران نعمت کند، پس عقل و درک درست از او دور خواهد بود.
درست گفت که کس کردگار را نفریفت
گر اعتقاد کند بیره است و کافر وضال
هوش مصنوعی: هر کس که به خداوند و آفریننده ایمان نداشته باشد، در حقیقت فریب نخورده و او نه تنها به کافر بودن خود اعتراف میکند، بلکه در گمراهی نیز به سر میبرد.
فریب از آرزوست ، آرزو همیشه بدل
خدای بیدل و جانست و نیز بیغم وحال
هوش مصنوعی: فریب از خواستهها و آرزوها به وجود میآید. آرزو همیشه به نوعی در دل انسان وجود دارد و به او حسی بیخیالی و فراغت میبخشد.
نه نعمت از پی مدح و غزل دهد چو ملوک
نه زلف مشکین جوید نه قامت میال
هوش مصنوعی: نه از ملامت و ستایش، پادشاهان چیزی به کسی نمیدهند، نه به دنبال موهای مشکی میگردند و نه به قامت خوشحالت توجه میکنند.
نه کردگار ز جهال روزگار مسیح
خبرش داد ازین قیل و قال و آن احوال
هوش مصنوعی: خداوند به مسیح از بیخبری و مشکلات زمانه خبر داد و وضعیت و درگیریهای آن زمان را به او نشان داد.
چه سرزنش رسد اکنون مرا و شعر مرا
اگر حکایت کردم ز اهل جهل و ضلال
هوش مصنوعی: اکنون چه انتقادی میتوانند به من و اشعارم وارد کنند اگر من داستان افرادی نادان و گمراه را بیان کنم؟
بگفت آنچه پسندیده نیست ملکانی
نگفت آنچه نکوهیده نیست مذهب غال
هوش مصنوعی: او گفت که چیزی که خوشایند نیست را پادشاهان نگفتهاند و آنچه که ناپسند است در مذهب غالب بیان نشده است.
ز فرض داد یک انگشتری بگاه نماز
نتیجه مذهب غال آمد و چنان اشغال
هوش مصنوعی: در زمان نماز، فرض کن که یک انگشتر به تو دادهاند. با این حال، نتیجهای که از این مذهبی به دست میآید، بسیار مخرب و بیمعنی است.
وگر سوار گرفت و حصار کفر گشاد
نه خیبرست چو بدکر نه عمر و چون چیپال
هوش مصنوعی: اگر کسی سوار بر اسب شد و دیوار نافرمانی را شکست، نه خیبر مانند اوست و نه عمر، همچنان که چیپال هم نیست.
به نیمساعت گفتم هزار گنج مبخش
ازین حدیث بگفتا چه آید از جهال
هوش مصنوعی: به او گفتم اگر نیم ساعتی دربارهی هزاران گنج و رازهای عظیم صحبت کنیم، او در پاسخ گفت که این چیزها از نادانی چه نتیجهای میتواند بگیرد.
همال هرگز خادم نوشت و مولانا
سوی همال نکردی سپهر جاه و جلال
هوش مصنوعی: هرگز خدمتگزار چیزی ننوشت و مولانا به خدمتگزار نگاه نمیکرد، در حالی که آسمان پُر از عظمت و شکوه بود.
اگر مخاطبه یاردت کرد اختر و چرخ
طغان نویسد مهتاب و آفتاب ینال
هوش مصنوعی: اگر معشوقهات تو را یاری کند، ستارهها و آسمان به تو خواهند نوشت که ماه و خورشید نیز بر تو میگروند و نالهای از عشق سر میدهند.
اگر ز روی تعبد رهی و بندۀ تست
ز روی خدمت من نیز خادمم نه همال
هوش مصنوعی: اگر به خاطر ادای فرمان و عبادت به من محبت کنی، من هم از روی محبت و خدمتگزاری، همانند تو نیستم که فقط مطیع باشم.
دوست گفتم کت صد هزار سال بقاست
ببخش خردک بانداز ، ای شه ابطال
هوش مصنوعی: دوست، گفتم که این لباس میتواند برای صد هزار سال دوام بیاورد. لطفاً آن را دور نینداز، ای شاهی که هر چیزی را باطل میکنی.
چنینت بود و چنین باد و همچنین باشد
بقا فزون تر و نونو ز ذوالجلال جلال
هوش مصنوعی: این گونه هستی و همیشه همینطور خواهد بود و این حالت باقی خواهد ماند و به استفاده از نعمتهای بزرگ الهی ادامه خواهی داد.
بدین کفایت جود اندرست و غایت مدح
بدین عنایت بخت اندرست و فرخ فال
هوش مصنوعی: این عبارت به این معنی است که بخشش و سخاوت به اندازه کافی وجود دارد و در همین حال، ستایش و تمجید نیز به خاطر لطف و رحمت بخت و شانس خوب در اینجا قرار دارد.
نگفتمت که مرا جاودانه نعمت بس
دگر نخواهم کردن گه نوال سؤال
هوش مصنوعی: من به تو نگفتم که دیگر نیازی به نعمتهای جاودانه ندارم و دیگر سوالی نخواهم کرد.
نصیب سایل را این بس است گفت رهی
هزار چندین امید دارم از خرطال
هوش مصنوعی: سایل (درخواستکننده) به همین بسنده میکند که بگوید از طرف من، هزاران امید دارم و این امیدها را با گنجی از ارزشی مثل خرطیل (سکه) تجسم میکند.
بدان دو بیت مدیح شریف طعنه زدست
بزر سرخ و سفال و بفاضل و مفضال
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر میرسد که گوینده به ستایش و تمجید از شخصیتهای بزرگ و محترم پرداخته و در عین حال به برخی از ویژگیهای سطحی و ظاهری انتقاد کرده است. به عبارت دیگر، او از یک سو به عظمت و مقام کسانی که میستاید اشاره میکند و از سوی دیگر به کسانی که دارای ویژگیهای کمارزش هستند، طعنه میزند.
درست فاضل و مفضول باید از ره راست
ضرور تست سروی و سرین گور و غزال
هوش مصنوعی: برای رسیدن به کمال و فضیلت، باید در مسیر درست قدم برداری. در این راه، هم از زیباییهای طبیعی مانند درختان سرو و غزالها لذت ببری و هم از واقعیتهای زندگی مثل قبر و سرنوشت آگاه باشی.
بزر سرخ و سفال اندرون چه داند گفت
هر آنکه فرق شناسد میان شیر و شکال
هوش مصنوعی: هر کسی که فرق بین شیر و شغال را بداند، نمیتواند از سرخ بودن و سفالی بودن چیزی که درون آن است، بیخبر باشد.
ز زر سرخ گرانمایه تر چه دانی نیز
بگیتی اندر ، یا خوار مایه تر ز سفال
هوش مصنوعی: بیش از زر سرخ باارزش چیز دیگری در دنیا مهم نیست، یا از خاک و سفال چه ارزشی میتواند داشته باشد.
وگر بشاعری من مقر نیاید او
چنانکه گفت نه جنگست مر مرا نه جدال
هوش مصنوعی: اگر کسی به شاعری من اعتقادی ندارد، همانطور که گفته است، نه درگیریام با اوست و نه جدالی.
نه عجز بود کلیم خدای را چو عدو
بحیله گفت همی اژدها کنم بجبال
هوش مصنوعی: کلیم، به معنی موسی(ع)، در برابر دشمن خود، نشان داد که خداوند به او ناله و شکایت نخواهد کرد. او به جای اینکه از ضعف و ناچیزی خود بگوید، با اعتماد به نفس و قدرت الهی مقابله کرد و تأکید کرد که هرگز تسلیم نخواهد شد، حتی اگر دشمنش با فریب و رنگ و لعاب، او را تهدید کند و بخواهد او را در مأمن کوهها زندانی کند.
بس اند مایه که تمویهش آشکاره شود
وگر نه هیچ نپیچاند اینچنین امثال
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد هستند که اگر به علل و انگیزههایشان پی ببریم، خودشان را نشان میدهند؛ اما اگر نه، هیچوقت نمیتوانیم بهراحتی آنها را درک کنیم.
دگر معارضه ظن برد زو عجب نبود
ز کوه و سنگ جواب آید و ز دیو خیال
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که پاسخهای غیرمنتظره و عجیب به سؤالاتی که از موارد سخت و دشوار مطرح میشود، میتواند از هر جایی به ویژه از اندیشههای ما بیاید. یعنی حتی از چیزهایی که به نظر محکم و ثابت میرسند، ممکن است جوابهای غیرمعمول و جالبی دریافت کنیم.
ایا بحکمت از اطفال و هیبت از اطلال
تو از عقاب خشنش آری از براق عقال
هوش مصنوعی: آیا به خاطر حکمت، از کودکان و شجاعت در برابر ویرانهها، تو از عذاب سخت و ترسناک فرار میکنی؟
نه شاعرست هر آنکو دو بیت نظم کند
نه کیمیاست همه یکسره رماد و رمال
هوش مصنوعی: هر کسی که دو بیت شعر بگوید شاعر نیست و هر چیزی که به نظر گرانبها برسد، در حقیقت شاید ارزش چندانی نداشته باشد و همه چیز در نهایت بیارزش و بیفایده است.
چنانکه گفتم لؤلؤ برآید از لؤلؤ
نه تاج تمسیح آید ز عقد ماهی وال
هوش مصنوعی: چنان که گفتهام، مروارید از مروارید به وجود میآید، نه اینکه تاج تسبیح از گرههای ماهی به دست بیاید.
مرا که شاه پسندید و پاک خاطر او
چو آفتاب بتوحید پاک داده مقال
هوش مصنوعی: مرا که شاه انتخاب کرده و دل او مثل آفتاب، خالص و بینقص است، به من اهمیت و احترام ویژهای داده است.
اگر ترا خرد و خدمت ملوکستی
بکاه مدح خداوند چون شنیدی قال
هوش مصنوعی: اگر تو از نظر فهم و دانش و خدمت به سلاطین کم بکنی، خداوند را ستایش مکن و در این بابت حرفی نزن.
اگرت موی بسر بر همه زبان گردد
ز بیم سر همه یک سر چرا نگردد لال
هوش مصنوعی: اگر موی سر بر زبانها بیفتد و همه به آن بپردازند، چرا باید سر همه، تنها یک که کاملاً بیصدا و خاموش بماند؟
اگر نبود سزاوار بدره شهر رهی
تفضل است و تفضل به است گاه نوال
هوش مصنوعی: اگر شایسته نبودن انسانها سبب نشود که برکاتی از شهر تقدیم نشود، پس این بخشش و مهربانی از سوی خداوند است که به انسانها عطا میشود.
وگر نبود تفضل غلط فتاد برو
زبان بریدن تو واجبست و زخم کفال
هوش مصنوعی: اگر لطف و رحمت وجود نداشت، خطا کردن اجتنابناپذیر بود و در آن صورت، زبان تو باید بریده میشد و زخم به سر تو میافتاد.
خدایگان خراسان نوشتی اول شعر
کجاست هند و کجا نیمروز و رستم زال
هوش مصنوعی: خدای بزرگ خراسان، اولین شعر را درباره این که هند کجاست و نیمروز کجاست و همچنین رستم زال نوشته است.
مگر بشهر تو باشد بشهر ما نبود
هوای با دندان و قضای با چنگال
هوش مصنوعی: آیا ممکن است در شهر تو، در شهر ما هم چنین شرایطی نباشد که با دندان و چنگال به قضا برخورد کنیم؟
قدر خرید ندید هیچکس دوال قضا
اگر بدستی پوشیده نیست بر اطفال
هوش مصنوعی: هیچکس ارزش خریدن را ندید، چون تقدیر اگر به دقت پوشیده است، بر کودکان آشکار نیست.
گمان بری که بتاریخ کس بزرگ شود
زمین سیمین چهر و هوای زر اشکال
هوش مصنوعی: اگر فکر کنی که در تاریخ، کسی به قدری بزرگ میشود که زمین به رنگ نقرهای و آسمان به رنگ طلا در میآید، سخت در اشتباهی.
بر آسمان شدن مصطفی ز هجرت بود
کجا گرفت بر او از محرم و شوال
هوش مصنوعی: مصطفی (پیامبر اسلام) به آسمان رفت و این اتفاق ناشی از هجرت او بود، و در این سفر، دو ماه محرم و شوال در نظر گرفته شد.
ز بخت نصر نه تاریخ عبری است دلیل
نه یزدگرد گرفت از زوال ملک نیال
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که سرنوشت و قدرت یک قوم یا حکومت به تاریخ و نوشتههای گذشته آنها بستگی ندارد. همچنین، به یادآوری این نکته میپردازد که حتی شخصیتهای بزرگ تاریخی مانند یزدگرد هم نتوانستند از زوال و سقوط حکمرانی خود جلوگیری کنند. در نهایت، این بیت نشان میدهد که قدرت و ناموری هر ملتی ممکن است به سادگی از بین برود، بدون اینکه به تاریخ و تسلطش بر دیگران وابسته باشد.
همان عطا که ازو ذره بود کوه و زمی
چگونه بار بود و یک بر دو صد حمال
هوش مصنوعی: همان نعمت و بخششی که از آن، ذرهای به وجود میآید، چگونه میتواند بر دو صد بار سنگین باشد و حمل شود؟
سپاس باد که نامت بصیر داد خدای
نبهره نیک شناسد ز سیم خرد و حلال
هوش مصنوعی: سپاس خدا را که به من بصیرتی عطا کرد تا بتوانم نیکی را بشناسم و از چیزهای بیارزش دوری کنم.
بهانه نیست سخا را دگر بهانه مجوی
کرانه نیست عطا را دگر مرنج و منال
هوش مصنوعی: دلیل و توجیهی برای بخشندگی و سخاوت وجود ندارد، پس دنبال دلیل دیگری نگرد. دیگر به عطا و بخشش فکر نکن و از آن ناراحت و بیحوصله نباش.
بچون تو ابر نبندد فروغ شمسۀ دهر
بلند کوه نجنبد بچون تو باد شمال
هوش مصنوعی: چون تو مانند ابر نیستی، نور خورشید درخشان نمیتواند از کوه بالا برود، و کوه هم به خاطر تو حرکت نمیکند چنان که باد شمال میوزد.
ز تو سرشک نیاید بهار خیره مناز
ز تو نهال نیاید درخت چیره مبال
هوش مصنوعی: از چشمان تو اشکی نمیریزد، ای بهار زیبا؛ از تو نهالی نمیروید، ای درخت سرسبز.
صدقت طعنه زند پشه زنده پیلان را
بجهد خویش کند گرد زنده پیل مجال
هوش مصنوعی: صدای زنگ زدن پشه، در برابر قدرت و بزرگی فیل چنان است که فیل به جنب و جوش میافتد و اطرافش را با حرکاتش پر میکند.
ولیکن آنکه کز بیخ کند باید کوه
بمعرکه اندر دندان پیل باید و بال
هوش مصنوعی: اما کسی که میخواهد ریشه را بزند، باید در میان معرکه با قدرتی دوچندان بایستد و همچون فیل دندانهای تیزش را به کار گیرد.
نخست مصرع من بر نگین نگار کنند
هنوز مصرع دیگر خرد سگال سگال
هوش مصنوعی: در آغاز، زیباییهای عشق در دل نقش میبندد و هنوز در دلم فکر و اندیشهای دیگر جاری است.
خیال شعر تو هرگز زمین ما بنسود
زبان ناقد اشعار و مطرب قوال
هوش مصنوعی: تصور شعر تو هرگز به زمین ما نمیرسد و به واسطهی زبان ناقد و خوانندهی شعرها، به ما آسیب نمیزند.
ایا یگانه بهر فن ز طول و عرض جهان
کجا زمانه کند عرض بیهمال رجال
هوش مصنوعی: ای یگانه و بهترین در مهارتها و هنرها، کجاست زمانه که بتواند چنین مردان بینظیری را به نمایش بگذارد؟
بپیش تیغ تو کی سبز گشت آز و اجل
ز پیش مال تو کی بی نیاز گشت آمال
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند در برابر تیغ تو به آسودگی زندگی کند و آرزوهایش را برآورده کند؛ همچنین، هیچکس نمیتواند به تهدید مرگ بیتوجهی کند، زیرا هیچچیز نمیتواند او را از نیاز به مال و ثروت بینیاز کند.
همیشه تا بنگاری بشکل ماند شکل
همیشه تا بنویسی بدال ماند دال
هوش مصنوعی: هر وقت که به چیزی نگاه کنی، آن شکل خودش را حفظ میکند و هر زمان که بخواهی چیزی را بنویسی، حرف "دال" همواره به همان صورت خواهد بود.
ثناء جود تو گسترده باد گرد جهان
چنان کجا صلوات رسول باشد و آل
هوش مصنوعی: ستایش بخشش و generosity تو باید در سرتاسر جهان گسترش یابد، مانند اینکه درود بر پیامبر و خاندان ایشان فرستاده میشود.
حاشیه ها
1402/09/02 00:12
امیرحسین صباغی
دیس و دیسبک جالبی بود :)
محظوظ شدیم

عنصری