شمارهٔ ۳۹ - در مدح محمد بن ابراهیم طائی
نه خفته ست آن سیه چشم و نه بیدار
نه مستست آن سیه زلف و نه هشیار
یکی بیدار طبع و خفته صورت
یکی هشیار طبع و مست کردار
سر جعد و سر زلفش نگه کن
چو خطّ دایره برسیم گلنار
یکی شد مستوی بی رنج مسطر
یکی شد منحنی بی رنج پرگار
بروی و موی او مر مانوی را
ز مذهب آشکارا کرده اسرار
یکی را حجت اهریمن آمد
یکی را حجت یزدان دادار
ز عطاری و نقاشی دو گنج است
بزلف تیره و رخشنده رخسار
یکی برسان عطاران تبت
یک برسان نقاشان فرخار
رخ و جعدش ز دو رنگ مخالف
همی بی اصل بنماید نمودار
یکی مانندۀ زهره است رویش
یکی مانند هاروت نگونسار
یکی شنگرف جوی و رنگ شنگرف
یکی زنگار جوی و رنگ زنگار
گل ار با خار و بی خارست نرگس
رخ و چشمش چرا بی خار و با خار
یکی چون سرخ گل بیخار و دلبند
یکی چون نرگس و خارش جگر خوار
مرا جان و خرد هر دو عزیزست
ندارم هر دو را جز شاد هموار
یکی را نام بخشنده پیمبر
یکی را بنده بخشاینده جبار
محمد ابن ابراهیم طایی
که امرش در دو جان آرد دو ابار
یکی در جسمها روشن تر از جان
یکی در چشمها خوشتر ز دیدار
گرامی تر ندانم نزد او چیز
ز نام شاعران و نام زوار
یکی را بر طراز جامه پیوست
یکی بر داغ اسب و مرد دینار
نشاند بر جهان آزاد مردی
ولی را دو کف رادش دو بازار
یکی را برزه گر دریای سبزست
یکی را پیشکاره ابر آزار
وگر یک نکته از فضلش کنی شرح
وگر یک نکته از حلمش کنی بار
یکی را بر نتابد نفس ناطق
یکی را بر نگیرد چرخ دوّار
ندارد مشتری بر برج کیوان
جز افزودن دگر کاری بی آوار
یکی بر تاج او گوهر فزاید
یکی بر بند خود خواهانش مسمار
مبارک طلعت خورشید روشن
چراغ اوست بی شک نام بردار
یکی یابند اندر جان دشمن
یکی دانند اندر ملک بیمار
بمهرش گر بجوید دیو الفت
بکینش گر بجوید شیر پیکار
یکی باشد برای خویش موقف
یکی باشد بخون خود گرفتار
میان نیزۀ خطّی و اسبش
چو روز جنگ باشد چار و ناچار
یکی بیرون جهد از کوه آهن
یکی اندر جهد با دیدۀ مار
به هیجا تیغ او انبار دارست
سنانش رود بار کشور آغار
یکی انبار دارد خمّ گیسو
یکی راند ز خون خسته انبار
بدو چون دولت و رایش به پیوست
که عدل و فضل او دارد باقرار
یکی را بی عمارت گشت معنی
یکی را بی نهایت گشت مقدار
کجا تو عادتی بینی ستوده
کجا تو مدحتی بینی سزاوار
یکی از طبع او باشد بتعلیم
یکی از مدح او باشد بتکرار
دو مرکز را همی مردی و رایش
بدو آسان نماید هر دو دشوار
یکی از مرکز احسان و دولت
یکی از مرکز ارواح و انوار
مدان جز اختلاف و اتفاقش
نخیزد اختیار اندر دو سالار
یکی مختار را مجبور کردست
یکی مجبور را کردست مختار
ایا رادی کجا علم و شجاعت
بتو رسته شدند از رنج و تیمار
یکی را با دل تو تازه چهره
یکی را با دل تو تازه بازار
همی تا فروردین ماه نشاطست
چنان چون مهرگان دزدست و عیار
یکی زیور ببندد بر درختان
یکی بر باید آن زیور ز اشجار
بقایادت بکام و بخت فیروز
مطیعت باد سعد و نحس دیار
یکی در بزم او عیار [و] خدّام
یکی در رزم او اعوان و انصار
ولایت مر ترا دایم شکارست
سعادت مر ترا دایم پرستار
یکی را تا همی باید همی گیر
یکی را تا همی پاید همی دار
شمارهٔ ۳۸ - در مدح ابو جعفر محمد بن ابی الفضل: هزار گونه زره بست زلف آن دلبرشمارهٔ ۴۰ - در مدح امیر نصر بن ناصرالدین سبکتگین: گر از عشقش دلم باشد همیشه زیر بار اندر
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نه خفته ست آن سیه چشم و نه بیدار
نه مستست آن سیه زلف و نه هشیار
هوش مصنوعی: او نه در خواب است و نه در بیداری، نه مستی در چشمانش دیده میشود و نه هشیاری در زلفهای سیاهش.
یکی بیدار طبع و خفته صورت
یکی هشیار طبع و مست کردار
هوش مصنوعی: در این بیت، به دو حالت متفاوت اشاره شده است. یکی از افراد دارای طبع بیدار و آگاهی است، در حالی که ظاهر او خوابآلود به نظر میرسد. در عوض، فرد دیگر شاید به ظاهر هشیار و آگاه باشد، اما در واقع در اعمال و رفتار خود مست و ناآگاه است. این تعادل بین درون و بیرون، واقعیت و ظاهر را به چالش میکشد.
سر جعد و سر زلفش نگه کن
چو خطّ دایره برسیم گلنار
هوش مصنوعی: به موها و زلفهای او دقت کن، که همچون خط دایرهای زیبا به نظر میرسند، مشابه زیبایی یک گل نارنجی.
یکی شد مستوی بی رنج مسطر
یکی شد منحنی بی رنج پرگار
هوش مصنوعی: یکی به راحتی و بدون زحمت به حالت درست و مستقیم درآمد، و دیگری بدون زحمت و تلاش به حالت منحنی و خمیده تغییر شکل داد.
بروی و موی او مر مانوی را
ز مذهب آشکارا کرده اسرار
هوش مصنوعی: به چهره و موهای تو، آن چیزی را که مانویان پنهان میداشتند، به وضوح نشان دادهای.
یکی را حجت اهریمن آمد
یکی را حجت یزدان دادار
هوش مصنوعی: یکی برای او دلایل شیطان را به نمایش گذاشت و دیگری دلایل خداوند دادار را به او عطا کرد.
ز عطاری و نقاشی دو گنج است
بزلف تیره و رخشنده رخسار
هوش مصنوعی: از عطاری و نقاشی، دو چیز باارزش به وجود آمدهاند: یکی موهای تیره و دیگری چهرهای درخشان.
یکی برسان عطاران تبت
یک برسان نقاشان فرخار
هوش مصنوعی: به من بگو که عطاران تبت در کجا هستند و همچنین نقاشان فرخار کجا هستند.
رخ و جعدش ز دو رنگ مخالف
همی بی اصل بنماید نمودار
هوش مصنوعی: چهره و موهای او به خاطر تضاد رنگهای مختلف، به گونهای غیرعادی و بیپایه جلوه میکنند.
یکی مانندۀ زهره است رویش
یکی مانند هاروت نگونسار
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند زهره زیبا و دلرباست و حالتی دارد که مانند هاروت، آن فرشته که به زمین آمده و دچار سرنوشت بدی شده، اندکی افسرده و گوشهگیر به نظر میرسد.
یکی شنگرف جوی و رنگ شنگرف
یکی زنگار جوی و رنگ زنگار
هوش مصنوعی: یکی مانند شنگرف، جستجو و خواستار زیبایی و رنگش است، و دیگری به دنبال زنگار و نازیبایی و رنگ آن میگردد.
گل ار با خار و بی خارست نرگس
رخ و چشمش چرا بی خار و با خار
هوش مصنوعی: اگر گل به خار و یا بدون خار باشد، چرا چهره و چشمان نرگس همواره با خار و هم بدون خار دیده میشود؟
یکی چون سرخ گل بیخار و دلبند
یکی چون نرگس و خارش جگر خوار
هوش مصنوعی: یک نفر مانند گل سرخ است که بیخواب و عاشق است و فرد دیگری مانند نرگس است که دل را میآزارد و دردناک است.
مرا جان و خرد هر دو عزیزست
ندارم هر دو را جز شاد هموار
هوش مصنوعی: جان و خرد، هر دو برای من ارزشمند هستند و من هیچ کدام را جز در حالتی که شاد باشم نمیخواهم.
یکی را نام بخشنده پیمبر
یکی را بنده بخشاینده جبار
هوش مصنوعی: یکی از آنها را به عنوان بخشنده میشناسند که پیامبر است و دیگری را به عنوان بندۀ خداوند بزرگ و بخشاینده میدانند.
محمد ابن ابراهیم طایی
که امرش در دو جان آرد دو ابار
هوش مصنوعی: محمد ابن ابراهیم طایی کسی است که تأثیرش بر روح و جان انسانها بسیار عمیق و نافذ است.
یکی در جسمها روشن تر از جان
یکی در چشمها خوشتر ز دیدار
هوش مصنوعی: در میان انسانها، یکی از دیگران از نظر وجود و روشنایی برتر است و دیگری در دیدگاهها و چشمها زیباتر و دلپذیرتر از دیدن است.
گرامی تر ندانم نزد او چیز
ز نام شاعران و نام زوار
هوش مصنوعی: برای او هیچ چیز ارزشمندتر از نام شاعران و زائران نیست.
یکی را بر طراز جامه پیوست
یکی بر داغ اسب و مرد دینار
هوش مصنوعی: یکی لباس و جامهای به خود بسته و دیگری بر روی اسب زخمی و داغ نشسته است و مردی هم در حال شمارش دینارها است.
نشاند بر جهان آزاد مردی
ولی را دو کف رادش دو بازار
هوش مصنوعی: مردی آزاد و بزرگ، در دنیا نشانهای از قدرت و ارادهاش را به نمایش گذاشته است؛ او همانند دو دست قوی، در دو بازار مختلف قدرت خود را نشان میدهد.
یکی را برزه گر دریای سبزست
یکی را پیشکاره ابر آزار
هوش مصنوعی: یکی دریا را به رنگ سبز میبیند و دیگری ابر را به عنوان عذابی مینگارد.
وگر یک نکته از فضلش کنی شرح
وگر یک نکته از حلمش کنی بار
هوش مصنوعی: اگر بخواهی حتی یک نکته از دانش و فضایل او را توضیح دهی، یا یک نکته از صبر و بردباریاش را بیان کنی، کار بسیار سنگینی است.
یکی را بر نتابد نفس ناطق
یکی را بر نگیرد چرخ دوّار
هوش مصنوعی: در زندگی، برخی افراد نمیتوانند وجود دیگران را تحمل کنند، در حالی که برخی دیگر به سختی میتوانند با تغییرات و ناپایداریهای زندگی کنار بیایند.
ندارد مشتری بر برج کیوان
جز افزودن دگر کاری بی آوار
هوش مصنوعی: هیچ مشتریای برای برج کیوان وجود ندارد جز این که کار دیگری انجام دهد و بر آواری بیفزاید.
یکی بر تاج او گوهر فزاید
یکی بر بند خود خواهانش مسمار
هوش مصنوعی: یک نفر بر روی تاج او جواهری اضافه میشود و یکی دیگر بر دستان خود به دنبال خواستهاش میافتد.
مبارک طلعت خورشید روشن
چراغ اوست بی شک نام بردار
هوش مصنوعی: به راستی، چهرهی تابناک خورشید، روشناییبخش و علامت بارزی است که همگان او را میشناسند و به خوبی از او نام میبرند.
یکی یابند اندر جان دشمن
یکی دانند اندر ملک بیمار
هوش مصنوعی: کسی در دل دشمن به دنبال یک فرد میگردد، و یکی دیگر در سرزمین بیمار به دنبال کسی میداند.
بمهرش گر بجوید دیو الفت
بکینش گر بجوید شیر پیکار
هوش مصنوعی: اگر کسی به محبت او تمسک جسته و تلاش کند، مثل دیوی که در محبتش گرفتار شده است، باید بدانید که این محبت مانند شیر در میدان جنگ است.
یکی باشد برای خویش موقف
یکی باشد بخون خود گرفتار
هوش مصنوعی: برای خود باید یک موقعیت مشخص داشته باشی، و به خاطر خودت، به مشکلات و چالشها بپردازی.
میان نیزۀ خطّی و اسبش
چو روز جنگ باشد چار و ناچار
هوش مصنوعی: در روز نبرد، بین نیزه و اسبش، هیچ راهی جز جنگیدن وجود ندارد.
یکی بیرون جهد از کوه آهن
یکی اندر جهد با دیدۀ مار
هوش مصنوعی: یک نفر تلاش میکند تا از کوه آهنی بیرون بیاید، در حالی که نفر دیگر با چشمی مانند چشم مار در حال تلاش است.
به هیجا تیغ او انبار دارست
سنانش رود بار کشور آغار
هوش مصنوعی: تیغ او در هر جا آماده و به کار است و نیز تیرهایش مانند سیلاب، سرزمین را پر از نیرو و قدرت میکند.
یکی انبار دارد خمّ گیسو
یکی راند ز خون خسته انبار
هوش مصنوعی: یک نفر موهای بلند و پرپشتی دارد که به نوعی مثل انباری پر از گنجینه است، و دیگری از خستگی و درد به حالت نامتعادل در آمده و مانند انباری پر از خون به نظر میرسد.
بدو چون دولت و رایش به پیوست
که عدل و فضل او دارد باقرار
هوش مصنوعی: وقتی که دولت و قدرتش به او ملحق شود، بدان که او به عدالت و فضل خود پایبند است.
یکی را بی عمارت گشت معنی
یکی را بی نهایت گشت مقدار
هوش مصنوعی: یکی بدون خانه یا مکان مشخص، به معنا و مفهوم واقعی رسید، در حالی که دیگری بدون هیچ حد و اندازهای، به بینهایت راه یافت.
کجا تو عادتی بینی ستوده
کجا تو مدحتی بینی سزاوار
هوش مصنوعی: هر جا که تو عادتهای خوب و ستودهای را ببینی، هر جا که تو صفات و ویژگیهای زندهای را ببینی که شایسته ستایش باشند.
یکی از طبع او باشد بتعلیم
یکی از مدح او باشد بتکرار
هوش مصنوعی: یکی از ویژگیهای او به سبب آموزش اوست و یکی دیگر از ستایشهای او به خاطر تکرار است.
دو مرکز را همی مردی و رایش
بدو آسان نماید هر دو دشوار
هوش مصنوعی: یک مرد میتواند دو مرکز را به راحتی مدیریت کند، اما این کار برای دیگران دشوار است.
یکی از مرکز احسان و دولت
یکی از مرکز ارواح و انوار
هوش مصنوعی: مرکزی برای نیکوکاری و خوشبختی وجود دارد و همچنین مرکز دیگری برای وجود و نورهای روحانی.
مدان جز اختلاف و اتفاقش
نخیزد اختیار اندر دو سالار
هوش مصنوعی: تنها در اختلاف و توافق آن، اختیار در دست دو سرور نمیافتد.
یکی مختار را مجبور کردست
یکی مجبور را کردست مختار
هوش مصنوعی: گاهی اوقات افرادی که به نظر میرسد قدرتی در تصمیمگیری دارند، در واقع تحت فشار و اجبار قرار دارند. و برعکس، کسانی که به نظر میرسد تحت فشار هستند، در واقع انتخابهای خود را میسازند و مستقل عمل میکنند.
ایا رادی کجا علم و شجاعت
بتو رسته شدند از رنج و تیمار
هوش مصنوعی: آیا میدانی که علم و شجاعت چگونه از رنج و مشکلات به تو رسیدند؟
یکی را با دل تو تازه چهره
یکی را با دل تو تازه بازار
هوش مصنوعی: یک نفر با عشق و احساسی که در دل تو دارد، زیبا و تازه به نظر میآید و نفر دیگری نیز با عشق و احساس تو، به رونق و زندگی میآید.
همی تا فروردین ماه نشاطست
چنان چون مهرگان دزدست و عیار
هوش مصنوعی: تا فروردین ماه، حال و هوای شادابی وجود دارد، مانند مهرگان که به شکل دزدی و فریبنده جلوه میکند.
یکی زیور ببندد بر درختان
یکی بر باید آن زیور ز اشجار
هوش مصنوعی: یکی به درختان زیور میآویزد و دیگری باید آن زیور را از درختان بگیرد.
بقایادت بکام و بخت فیروز
مطیعت باد سعد و نحس دیار
هوش مصنوعی: امیدوارم که در کنار تو زندگی خوب و خوشی داشته باشم و بختی خوب و موفقیتهای فراوان پیش رویت باشد.
یکی در بزم او عیار [و] خدّام
یکی در رزم او اعوان و انصار
هوش مصنوعی: یکی در میخانه او، شیوهای خاص و ظریف دارد و دیگری در میدان نبرد، یاوران و همراهانی وفادار است.
ولایت مر ترا دایم شکارست
سعادت مر ترا دایم پرستار
هوش مصنوعی: ولایت همیشه در جستجوی توست و سعادت همیشه از تو مراقبت میکند.
یکی را تا همی باید همی گیر
یکی را تا همی پاید همی دار
هوش مصنوعی: هرکس را باید به نوعی در آغوش کشید و محبت کرد، و برای هر شخصی باید به گونهای که شایسته اوست، حمایت و پشتیبانی کنم.

عنصری