گنجور

شمارهٔ ۳۷ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او اسیر
رخسار آبدارش در زلف تابدار
گه بنددش بحلقه و گه داردش اسیر
تا همچنانکه اوست سیه گشت و بیقرار
سرو و مه و بنفشه ببستان بهل که او
ماهیست پر بنفشه و سرویست پر کنار
گفتم ستاره دارد در نوش تا بکرد
نوش ستاره دارش چشمم ستاره بار
از عشق خیزد انده ، تا کی بلای عشق
در عشق خیر نیست من و نعت شهریار
سلطان عصر شاه جهان سید ملوک
مسعود فخر عالم و آرایش تبار
شد روزگار بندۀ او زانکه ننگرد
از روزگار جز بخداوند روزگار
تا کامگار گشت بشاهی و خسروی
یکدم زدن نگشت برو خشم کامگار
شاها ز مرکب تو شگفت آیدم همی
کش تن بیافرید خداوند از وقار
بیرون جهد ز دایره گر برکشی عنانش
وندر جهد چو ران بفشاری بچشم مار
اندر هوا چو باد و بباد اندرون چو کوه
وز بار او زمین نتواند کشید بار
جسمش سپهر و زین قمر و تنگ آفتاب
عزمش عنان و حزم لگام و قضا چدار

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چهره و موهای یار، در دستم مشک دارم و در چشمانم باغی پر از لاله.
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
هوش مصنوعی: من به خاطر زلف های مشکی‌ات رنگی مانند مشک دارم و از زیبایی و لطافت روی تو همچون لاله بهره می‌برم.
ماندست چون دل من در زلف او اسیر
رخسار آبدارش در زلف تابدار
هوش مصنوعی: دل من همچون زلف معشوق در این دنیا باقی مانده است و چهره زیبای او که در زلفش نمایان است، به زیبایی تابناکی می‌درخشد.
گه بنددش بحلقه و گه داردش اسیر
تا همچنانکه اوست سیه گشت و بیقرار
هوش مصنوعی: گاهی او را به بند می‌کشد و گاهی در قید و بند نگه می‌دارد، تا او نیز مانند خودش سیاه و بی‌قرار شود.
سرو و مه و بنفشه ببستان بهل که او
ماهیست پر بنفشه و سرویست پر کنار
هوش مصنوعی: در باغ، سرو و ماه و بنفشه را ببین که او همچون ماهی است که در میان بنفشه‌ها شنا می‌کند و مانند سروی است که در کنار رود قرار دارد.
گفتم ستاره دارد در نوش تا بکرد
نوش ستاره دارش چشمم ستاره بار
هوش مصنوعی: گفتم که در نوش، ستاره‌ای وجود دارد. وقتی او نوشید، چشمانش پر از ستاره شد.
از عشق خیزد انده ، تا کی بلای عشق
در عشق خیر نیست من و نعت شهریار
هوش مصنوعی: عشق باعث اندوه می‌شود و دیگر نمی‌توان به بلای عشق ادامه داد، زیرا در عشق خوبی وجود ندارد. من تنها با یاد و توصیف پادشاه عشق می‌زید.
سلطان عصر شاه جهان سید ملوک
مسعود فخر عالم و آرایش تبار
هوش مصنوعی: سلطان زمان، شاه جهان، سید ملوک، مسعود، فخر جهان و زینت نسل‌هاست.
شد روزگار بندۀ او زانکه ننگرد
از روزگار جز بخداوند روزگار
هوش مصنوعی: روزگار بنده خداوند به خاطر این است که او به غیر از خداوند روزگار، به چیز دیگری نگاه نمی‌کند.
تا کامگار گشت بشاهی و خسروی
یکدم زدن نگشت برو خشم کامگار
هوش مصنوعی: تا زمانی که او (کامگار) به مقام سلطنت و رهبری رسید و در سایه شکوه و عظمتش زندگی کرد، هرگز یک لحظه هم خشم و غضب به او نزدیک نشد.
شاها ز مرکب تو شگفت آیدم همی
کش تن بیافرید خداوند از وقار
هوش مصنوعی: ای پادشاه، از اسبت شگفت‌زده شده‌ام، زیرا خداوند بدن را با وقار آفریده است.
بیرون جهد ز دایره گر برکشی عنانش
وندر جهد چو ران بفشاری بچشم مار
هوش مصنوعی: اگر به بیرون از دایره حرکت کنی و لگام را بکشید، و در تلاش باشی که فشار بیاوری، چشمانت مانند ماری خواهد بود.
اندر هوا چو باد و بباد اندرون چو کوه
وز بار او زمین نتواند کشید بار
هوش مصنوعی: در فضا همچون باد حرکت می‌کند و در خود مانند کوهی استوار است. زمین نمی‌تواند بار او را تحمل کند.
جسمش سپهر و زین قمر و تنگ آفتاب
عزمش عنان و حزم لگام و قضا چدار
هوش مصنوعی: وی به گونه‌ای است که جسمش مانند آسمان و دیگر ویژگی‌هایش مانند ماه و نور خورشید است. در عزم و اراده‌اش، کنترل و تدبیر دارد و سرنوشتش نیز با دقت مدیریت می‌شود.