بخش ۱ - توحید
ای که از هستی ترا آثار نیست
عاقل از هستیت در انکار نیست
نیست محروم از ظهور یک گیاه
خالی از انوار تو یک پر کاه
با وجود آنکه اندر پرده ای
سر ز هر پرده برون آورده ای
کوهها پاشید از توحید تو
زهره ها، بدرید از تمجید تو
طالبانت «رب ارنی » گو همه
«لن ترانی » پاسخ از هر سو همه
گه وجودت مخفی از فرط ظهور
بر مثال آفتاب از فرط نور
زان سبب تمثیل کردم آفتاب
تا بیابد نکته فهم دیر یاب
ورنه بیرونی تو از ادراک ما
کی بروید این گیاه از خاک ما
اندر اینجا شاهدی گیرم قوی
از کتاب مستطاب مثنوی
«ای برون از فهم قال و قیل من
خاک بر فرق من و تمثیل من »
عارفانت در ثنا، مبهوت و مات
وز ثنایت جمله عاجز در صفات
جمله محتاجند و ذات تو غنی
بر تو زیبد کبریایی و منی
مایه مجموع هستی ها تویی
خالق بالا و پستی ها تویی
ظاهر از بود تو بوده کاینات
ما به تو قائم تو چه قائم به ذات
نیستی و کس نداند چیستی
هستی اما در ردای نیستی
چشم و گوشی ده که بی گفت و شنفت
یا زبانی ده که نتوانیم گفت
ورنه بیرونی تو از فهم عقول
ای منزه ذات تو عمایقول
یا بگیر این لغوهای خام ما
یا زبان خود بنه در کام ما
گر که تنزیهت کنم آن فهم نیست
گر که تشبیهت کنم از کافریست
وانکه وصفت بر مذاق خاص و عام
این همه گفتند و مطلب ناتمام
معذرت را پیش ارباب کظیم
خوش بگو «واستغفر الله العظیم »
کی دهد صورت ز صورتگر خبر
آن بود مبهوت صورتگر صور
وان که باشد عارف صاحبنظر
بیندت در هر گیاهی جلوه گر
مور را فر سلیمانی دهد
خاک را تشریف سلطانی دهد
خوش نباشد وصف سیمرغ از مگس
ای تو کمتر از مگس این حرف بس
ملک تو باشد قدیم و تازه نیست
کبریایی ترا اندازه نیست
از خیال تو برون در هیچ حال
ما نباشیم ای تو بیرون از خیال
از دل و جانت بیارای کارساز
هر شب آریم ای تو از ما بی نیاز
ای ز اسمت مانده اندر پرده در
پرده ما روسیاهان را مدر
کافران عشق تو ای بی قرین
جمله را نسبت خداوندان دین
می کشی عشاق هیچت نیست غم
نیستت اندر ترازو سنگ کم
در ره عشق تو سرها ریخته
خونشان با خاک ره آمیخته
نه به تعریفت حدی نه غایت است
«ماعرفناک » رسولت آیت است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای که از هستی ترا آثار نیست
عاقل از هستیت در انکار نیست
هوش مصنوعی: ای کسی که از وجودت هیچ نشانی وجود ندارد، اما عاقل در انکار وجود تو تردید ندارد.
نیست محروم از ظهور یک گیاه
خالی از انوار تو یک پر کاه
هوش مصنوعی: هیچ گلی از تابش نور تو بیبهره نیست، حتی یک دانه کاه نیز نمیتواند از نور تو بینیاز بماند.
با وجود آنکه اندر پرده ای
سر ز هر پرده برون آورده ای
هوش مصنوعی: با اینکه تو در پس پردهای، اما باز هم سر از هر پردهای بیرون آوردهای.
کوهها پاشید از توحید تو
زهره ها، بدرید از تمجید تو
هوش مصنوعی: کوهها به خاطر یکتایی و یگانهپرستی تو، تکهتکه شدند و ستایش تو دلها را پر درد کرد.
طالبانت «رب ارنی » گو همه
«لن ترانی » پاسخ از هر سو همه
هوش مصنوعی: میگویند هر که به دنبال دیدن من است، باید بداند که هرگز نمیتواند مرا ببیند. این پاسخ در هر موردی شنیده میشود.
گه وجودت مخفی از فرط ظهور
بر مثال آفتاب از فرط نور
هوش مصنوعی: گاهی وجود تو به قدری روشن و آشکار است که انگار ناپدید شدهای، مانند خورشیدی که به خاطر نورش به طور کامل نمایان است.
زان سبب تمثیل کردم آفتاب
تا بیابد نکته فهم دیر یاب
هوش مصنوعی: به همین دلیل، از خورشید به عنوان مثال استفاده کردم تا نکتهای را که فهم آن زمانبر است، روشن کنم.
ورنه بیرونی تو از ادراک ما
کی بروید این گیاه از خاک ما
هوش مصنوعی: اگر نبودیم و درک ما وجود نداشت، چگونه این گیاه میتواند از خاک ما رشد کند؟
اندر اینجا شاهدی گیرم قوی
از کتاب مستطاب مثنوی
هوش مصنوعی: در اینجا شاهدی محکم از کتاب معتبر مثنوی میآورم.
«ای برون از فهم قال و قیل من
خاک بر فرق من و تمثیل من »
هوش مصنوعی: ای کسی که فراتر از عبارتها و گفتههای من هستی، گرد و غبار بر سر من نشسته و من تنها یک نماد و تصویر از توام.
عارفانت در ثنا، مبهوت و مات
وز ثنایت جمله عاجز در صفات
هوش مصنوعی: عارفان در ستایش تو شگفتزده و گیج هستند و همه در باره صفات تو ناتوانند.
جمله محتاجند و ذات تو غنی
بر تو زیبد کبریایی و منی
هوش مصنوعی: همه موجودات به کمک و نیاز دارند، اما تو از هر نیازی بینیازی. شایسته است که بزرگی و عظمت تو نمایان باشد و من هیچگاه نمیتوانم خود را با تو مقایسه کنم.
مایه مجموع هستی ها تویی
خالق بالا و پستی ها تویی
هوش مصنوعی: تو اصل و بنیاد تمام هستی هستی، و خالق همه چیزهایی که در بالا و پایین وجود دارند، تویی.
ظاهر از بود تو بوده کاینات
ما به تو قائم تو چه قائم به ذات
هوش مصنوعی: ظاهر این جهان به وجود تو بوده و هستی ما به تو وابسته است. تو چه نیازی به خودت داری؟
نیستی و کس نداند چیستی
هستی اما در ردای نیستی
هوش مصنوعی: تو وجود نداری و هیچکس نمیداند که وجود واقعی تو چیست، اما در قالب عدم خود را پنهان کردهای.
چشم و گوشی ده که بی گفت و شنفت
یا زبانی ده که نتوانیم گفت
هوش مصنوعی: چشم و گوشی به ما بده که بدون گفتگو و شنیدن بتوانیم ارتباط برقرار کنیم، یا زبانی به ما بده که نتوانیم حرف بزنیم.
ورنه بیرونی تو از فهم عقول
ای منزه ذات تو عمایقول
هوش مصنوعی: اگر تو از درک عقلها بیرونی و فراتر هستی، پس ذات تو از هرگونه نقص و کمبود پاک و منزه است.
یا بگیر این لغوهای خام ما
یا زبان خود بنه در کام ما
هوش مصنوعی: یا این حرفهای بیمعنی ما را قبول کن یا اینکه زبانت را در دندان بزن و چیزی نگو.
گر که تنزیهت کنم آن فهم نیست
گر که تشبیهت کنم از کافریست
هوش مصنوعی: اگر من تو را پاک و خالص معرفی کنم، این فهم واقعی نیست. و اگر تو را به چیزی همانند کنم، این کار به نوعی کفر است.
وانکه وصفت بر مذاق خاص و عام
این همه گفتند و مطلب ناتمام
هوش مصنوعی: کسانی که درباره تو سخن گفتهاند، هم برای مردم عادی و هم برای خاصان، بسیار گفتهاند، اما هنوز نتوانستهاند همه ی ویژگیهای تو را به طور کامل بیان کنند.
معذرت را پیش ارباب کظیم
خوش بگو «واستغفر الله العظیم »
هوش مصنوعی: در حضور مقام بلندمرتبه، با ادب و احترام عذرخواهی کن و از خداوند بزرگ آمرزش بخواه.
کی دهد صورت ز صورتگر خبر
آن بود مبهوت صورتگر صور
هوش مصنوعی: کیست که از سازندهی صورت، خبر میدهد؟ او، خود مستغرق در زیبایی و هنرش است.
وان که باشد عارف صاحبنظر
بیندت در هر گیاهی جلوه گر
هوش مصنوعی: کسی که عارف و صاحبنظر باشد، میتواند در هر گیاه، جلوه و زیبایی تو را مشاهده کند.
مور را فر سلیمانی دهد
خاک را تشریف سلطانی دهد
هوش مصنوعی: مور که موجودی کوچک و ناچیز است، میتواند به برتری و مقام بالایی دست یابد و حتی احساس ارزشمندی کند. همچنین، خاک، که معمولاً به عنوان نمادی از پستی و عادی بودن دیده میشود، میتواند به طور شگفتانگیزی مقام و منزلتی بزرگ را به خود اختصاص دهد. در واقع، هر موجودی با هر اندازه و توانایی، میتواند به سطحی از عظمت برسد.
خوش نباشد وصف سیمرغ از مگس
ای تو کمتر از مگس این حرف بس
هوش مصنوعی: توصیف کردن سیمرغ، پرندهای افسانهای و بزرگ، به وسیله مگس که موجودی کوچک و بیاهمیت است، خوشایند نیست. این نشان میدهد که افراد کوچک و نامناسب نمیتوانند درباره چیزهای بزرگ و ارزشمند صحبت کنند و این ادعاها بیمعنی و بیاعتبار است.
ملک تو باشد قدیم و تازه نیست
کبریایی ترا اندازه نیست
هوش مصنوعی: سروقد تو همیشه با عظمت و شکوه است و هیچ چیزی نمیتواند به مقام و بزرگی تو نزدیک شود.
از خیال تو برون در هیچ حال
ما نباشیم ای تو بیرون از خیال
هوش مصنوعی: ما نمیتوانیم از یاد تو خارج شویم، حتی در هیچ وضعیتی، تو هم که فراتر از خیال ما هستی.
از دل و جانت بیارای کارساز
هر شب آریم ای تو از ما بی نیاز
هوش مصنوعی: هر شب با دل و جان خود، کارهای سازنده انجام بدهیم، ای کسی که از ما هیچ نیازی نداری.
ای ز اسمت مانده اندر پرده در
پرده ما روسیاهان را مدر
هوش مصنوعی: ای که نام تو در سایههاست، ما گناهکاران را مورد لطف قرار بده و از ما بگذر.
کافران عشق تو ای بی قرین
جمله را نسبت خداوندان دین
هوش مصنوعی: کافران عشق تو، ای کسی که بیهمتایی، همه را به خداوندان دین نسبت میدهند.
می کشی عشاق هیچت نیست غم
نیستت اندر ترازو سنگ کم
هوش مصنوعی: تو با کشتن عاشقان هیچ نگران نیستی و غمی نداری؛ در ترازوی عشق، کمبودی برایت وجود ندارد.
در ره عشق تو سرها ریخته
خونشان با خاک ره آمیخته
هوش مصنوعی: در مسیر عشق تو، سرها (دستگاهها و زندگیها) به خاطر عشق ریخته شده و خونشان با خاک زمین در هم آمیخته است.
نه به تعریفت حدی نه غایت است
«ماعرفناک » رسولت آیت است
هوش مصنوعی: نه تعریف تو حد و مرزی دارد و نه پایان مشخصی. آنچه از تو میشناسیم، نشانهای از رسالت توست.