گنجور

شمارهٔ ۵ - در مدح هژبر سالب و شهاب ثاقب اسد الله الغالب علی بن ابیطالب علیه السلام

زندگانی چیست دانی؟ جان منور داشتن
بوستان معرفت را تازه و تر داشتن
عرش فرش پای کوب تست همت کن بلند
تا کی از این خاکدان بالین و بستر داشتن
بگسل این دام هوس ای مرغ قدسی آشیان
گر دو عالم بایدت در زیر شهپر داشتن
بهر دیناری کش از خاکست پذیرفتن وجود
بهر دیبایی کش از کرمست گوهر داشتن
ای مسلمان تا به کی خون مسلمان ریختن
ای برادر تا به کی کین برادر داشتن
سینه خالی کن ز کبر و آز و شهوت تا به کی
خانه پر گندم نمودن کیسه پر زر داشتن
تا به چند این نخوت و ناز و غرور و عجب و کبر
از غلام و باغ و راغ و اسب و استر داشتن
این سر غدار را تا کی نهفتن در کلاه
وین تن مردار را تا کی به زیور داشتن
بی کلاهانند اندر ساحت اقلیم عشق
پای تا سر ننگ از خورشید افسر داشتن
کرده هر نقشی و بی زحمت فکندن بر قلم
خوانده هر درسی و بی منت ز دفتر داشتن
کاشف راز درون از مژه آوردن به هم
واقف سر ضمیر از لب ز هم برداشتن
کارشان بر روی نطع عاشقی پا کوفتن
شغلشان در زیر تیغ دوستی سر داشتن
بی در و بامند، اما آسمان را آرزوست
بر مثال حاجبانشان جای بر در داشتن
لب خموش اما نشایدشان سر هر موی را
لحظه یی غافل ز ذکر نام حیدر(ع) داشتن
شیر یزدان داور امکان خدیو دین علی(ع)
کز وجود اوست دین را زینت و فر داشتن
باید آن کس را که مهر او نباشد ای پدر
اعتقاد او به ناپاکی مادر داشتن
شخص قدرش در تمام عالم کون و فساد
سخت دلتنگست از جای محقر داشتن
دوش در معراج توصیفش براق فکر را
کش بود در پویه ننگ از نام صرصر داشتن
خوش همی راندم به تعجیلی که جبریل خرد
ماند اندر نیم ره با آن همه پر داشتن
تا میان ممکن و واجب که دریاییست ژرف
واجب آمد فلک جرئت را به لنگر داشتن
عشق گفتا، رفرفم من بر نشین برتر خرام
تا کی آخر رخت بر این کندرو، خر داشتن
حاجب وهمم گریبان سبکرایی گرفت
گفت گستاخانه نتوان رو بر این در داشتن
جز پس این پرده هر جا دست دست مرتضی است
لیک بالاتر نشاید پا از این در داشتن
عشق گفتا ای گرانجان سبکسر لب ببند
من توانم از میان این پرده را بر داشتن
از پس این پرده دست او مگر نامد برون
خواست چون در سفره شرکت با پیمبر داشتن
زان زمان در حیرتستم کاین عجایب مظهریست
تا کی آخر حیرت این پاک مظهر داشتن
ممکن و در لامکان، جهل است کردن اعتقاد
واجب و در خاکدان، کفر است باور داشتن
عشق گوید هرچه می خواهی بیان کن باک نیست
خوش نباشد سر ایزد را مستر داشتن
عقل گوید حد نگهدار ای مسلمان زینهار
می نیندیشی ز ننگ نام کافر داشتن
فتنه خیزد، دست اگر خواهی بیاوردن فرود
خون بریزد پای اگر خواهی فراتر داشتن
عشق گوید غایت کفر است با صدق مقال
عاشقان را باکی از شمشیر و خنجر داشتن
عقل گوید تا به کی زین فکرت آشوب خیز
دل مشوش ساختن خاطر مکدر داشتن
در بر اغیار سر حق مگو زشت است زشت
پیش چشم کور، آیینه سکندر داشتن
ای علی(ع) ای معدن جود و جلال و فضل و علم
جز تو کس را کی رسد تیغ دو پیکر داشتن
جز تو کس را کی رسد در کعبه ای دست خدا
بی محابا پای بر دوش پیمبر داشتن
فاش می خواندم خدایت در میان خاص و عام
گر نبودی کفر مطلق شرک داور داشتن
من نمی گویم خدایی لیک بی توفیق تو
باد برگی را نیارد از زمین برداشتن
من نمی گویم خدایی لیک بی امداد تو
نطفه را صورت نبندد شکل جانور داشتن
من نمی گویم خدایی لیک می گردد پسر
در رحم، زن را کنی گر منع دختر داشتن
من نمی گویم خدایی لیک باید خلق را
بر کف تو چشم روزی را مقدر داشتن
منکران را هم سر و کار اوفتد آخر به تو
ناگزیر آمد رسن از ره به چنبر داشتن
نوح را کشتی به گرداب فنا بودی هنوز
گر نه او را بودی از لطف تو لنگر داشتن
طبع من از ریزش دست تو آرد شعر نغز
زانکه «عمان » را ز باران است گوهر داشتن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زندگانی چیست دانی؟ جان منور داشتن
بوستان معرفت را تازه و تر داشتن
هوش مصنوعی: زندگی چه چیز است؟ داشتن روحی روشن و نگهداری از باغ دانش و شناخت به‌طور مداوم و زنده.
عرش فرش پای کوب تست همت کن بلند
تا کی از این خاکدان بالین و بستر داشتن
هوش مصنوعی: بلند همت باش و تلاش کن، چون عرش (بهشت) زیر پاهای توست. دیگر چه وقت باید در این خاک و زمین، خواب و استراحت را برگزینی؟
بگسل این دام هوس ای مرغ قدسی آشیان
گر دو عالم بایدت در زیر شهپر داشتن
هوش مصنوعی: ای پرندهٔ آسمانی، این دام هوس را بکن و از آن رها شو. اگر می‌خواهی دو جهان را زیر بال و پر خود داشته باشی، باید از این گرفتار‌ی‌ها دوری کنی.
بهر دیناری کش از خاکست پذیرفتن وجود
بهر دیبایی کش از کرمست گوهر داشتن
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن یک دینار، می‌توان از خاکستر نیز بهره برد و برای داشتن یک لباس فاخر، حتی از کرم نیز می‌توان گوهر به دست آورد.
ای مسلمان تا به کی خون مسلمان ریختن
ای برادر تا به کی کین برادر داشتن
هوش مصنوعی: ای مسلمان، تا کی باید خون مسلمانان ریخته شود؟ ای برادر، تا کی بایستی کینه و دشمنی بین برادران ادامه یابد؟
سینه خالی کن ز کبر و آز و شهوت تا به کی
خانه پر گندم نمودن کیسه پر زر داشتن
هوش مصنوعی: دل را از کبر، حسد و شهوت پاک کن، زیرا که تا چه زمانی می‌خواهی خانه‌ات را پر از گندم کنی و کیسه‌ات را پر از طلا داشته باشی؟
تا به چند این نخوت و ناز و غرور و عجب و کبر
از غلام و باغ و راغ و اسب و استر داشتن
هوش مصنوعی: چقدر دیگر می‌خواهی به این خودبزرگ‌بینی و فخر فروشی ادامه بدهی، در حالی که داشتن غلام، باغ، زمین، اسب و الاغ به چه دردی می‌خورد؟
این سر غدار را تا کی نهفتن در کلاه
وین تن مردار را تا کی به زیور داشتن
هوش مصنوعی: تا چه زمانی می‌خواهیم سر نیرنگ‌آمیز را زیر کلاه پنهان کنیم و تا چه زمان می‌خواهیم بدن مرده را با زیورآلات زینت دهیم؟
بی کلاهانند اندر ساحت اقلیم عشق
پای تا سر ننگ از خورشید افسر داشتن
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، افرادی که بی‌کلاه هستند، به معنای کسانی که از ظواهر و آداب و تشریفات دوری می‌کنند، وجود دارند. آنها در واقع به چیزی که در سطح جامعه مورد ستایش است، اهمیتی نمی‌دهند و نباید از داشتن ظاهری شیک و جذاب، یعنی "افسر داشتن" که به معنای تاج و نشان است، شرم داشته باشند.
کرده هر نقشی و بی زحمت فکندن بر قلم
خوانده هر درسی و بی منت ز دفتر داشتن
هوش مصنوعی: هر نوع خلاقیتی را به راحتی بر روی کاغذ آورده و همه درس‌ها را بدون هیچ‌گونه فشاری از یاد گرفته است.
کاشف راز درون از مژه آوردن به هم
واقف سر ضمیر از لب ز هم برداشتن
هوش مصنوعی: دوست داشتم کسی با یک نگاه عمیق به درونم پی ببرد و از سکوت من، افکار و احساسات پنهانم را بفهمد.
کارشان بر روی نطع عاشقی پا کوفتن
شغلشان در زیر تیغ دوستی سر داشتن
هوش مصنوعی: آنها مشغول عاشقی هستند و در این مسیر با مشکلات زیادی روبه‌رو می‌شوند، اما همچنان در زیر فشار عشق و دوستی، به تلاش ادامه می‌دهند.
بی در و بامند، اما آسمان را آرزوست
بر مثال حاجبانشان جای بر در داشتن
هوش مصنوعی: بدون در و بام هستند، اما همچنان آسمان را آرزو دارند و به‌سان خدمت‌کاران خواهان جایی در دروازه هستند.
لب خموش اما نشایدشان سر هر موی را
لحظه یی غافل ز ذکر نام حیدر(ع) داشتن
هوش مصنوعی: لب‌ها اگر سکوت کنند، اما نباید آن قدر غافل بود که لحظه‌ای از یاد کردن نام حیدر (علی علیه‌السلام) بگذریم. هر تار مویی باید به خاطر او و ذکرش زنده باشد.
شیر یزدان داور امکان خدیو دین علی(ع)
کز وجود اوست دین را زینت و فر داشتن
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگی‌های علی (ع) اشاره دارد و بیان می‌کند که او همچون شیر، قوی و الهی است و داوری در دین را به عهده دارد. دین به واسطه وجود او زینت یافته و دارای توانمندی است. به‌عبارت دیگر، وجود علی (ع) باعث قوت و جمال دین و پیشرفت آن شده است.
باید آن کس را که مهر او نباشد ای پدر
اعتقاد او به ناپاکی مادر داشتن
هوش مصنوعی: باید اعتقاد داشته باشی که کسی که محبت حقیقی نداشته باشد، به نوعی ناپاکی را از مادرش به ارث برده است.
شخص قدرش در تمام عالم کون و فساد
سخت دلتنگست از جای محقر داشتن
هوش مصنوعی: شخصی که ارزش و مقام بالایی دارد، به شدت ناراحت و ناخرسند است از اینکه در موقعیتی بی‌اهمیت و پایین قرار دارد.
دوش در معراج توصیفش براق فکر را
کش بود در پویه ننگ از نام صرصر داشتن
هوش مصنوعی: دیروز در لحظه‌ای که به اوج بلندی رسیدم، تفکر مانند پرنده‌ای تند و پراحساس در حرکت بود و از تصویر ننگین نامی که داشت، فرار می‌کرد.
خوش همی راندم به تعجیلی که جبریل خرد
ماند اندر نیم ره با آن همه پر داشتن
هوش مصنوعی: من با شتاب و سرعت بسیار می‌رانم و به جایی می‌رسم که حتی جبریل، با آن‌همه قدرت و بزرگی‌اش، در میانسری راه متوقف مانده است.
تا میان ممکن و واجب که دریاییست ژرف
واجب آمد فلک جرئت را به لنگر داشتن
هوش مصنوعی: این بیت به تفسیر روابط بین ممکن و واجب می‌پردازد. در اینجا گفته می‌شود که بین وجودهای ممکن و وجود واجب، فاصله‌ای عمیق وجود دارد. در واقع، وجود واجب به قدری قوی و برجسته است که جرئت نداشتن بر آن، مثل لنگر انداختن در دریا، ناممکن به نظر می‌رسد. در کل، این ابیات به تقابل قدرت و بی‌نهایت بودن وجود واجب در مقایسه با وجودهای ممکن اشاره می‌کند.
عشق گفتا، رفرفم من بر نشین برتر خرام
تا کی آخر رخت بر این کندرو، خر داشتن
هوش مصنوعی: عشق گفت: من برتر از این دنیا قرار دارم، پس چرا هنوز بر این راه ناهموار قدم می‌گذاری و اسیر این مشکلاتی که داری هستی؟
حاجب وهمم گریبان سبکرایی گرفت
گفت گستاخانه نتوان رو بر این در داشتن
هوش مصنوعی: حاجب و خدمتگزار، لباس زیبای کسی را گرفت و گفت به طور بی‌احترامی نمی‌توانی در برابر این در بایستی.
جز پس این پرده هر جا دست دست مرتضی است
لیک بالاتر نشاید پا از این در داشتن
هوش مصنوعی: به جز این پرده، هر جا که دست مرتضی در کار است، اما نباید از این در پا فراتر نهاد.
عشق گفتا ای گرانجان سبکسر لب ببند
من توانم از میان این پرده را بر داشتن
هوش مصنوعی: عشق به شخصی می‌گوید که ای ارزشمند و بی‌فکر، سکوت کن! من می‌توانم پرده‌های میان ما را کنار بزنم و حقیقت را آشکار کنم.
از پس این پرده دست او مگر نامد برون
خواست چون در سفره شرکت با پیمبر داشتن
هوش مصنوعی: تنها زمانی که پرده کنار برود و او به طور علنی ظاهر شود، می‌توان درک کرد که خواسته او چیست. مانند زمانی که در مهمانی با پیامبر (ص) حضور دارند و از سر سفره ایشان بهره‌مند می‌شوند.
زان زمان در حیرتستم کاین عجایب مظهریست
تا کی آخر حیرت این پاک مظهر داشتن
هوش مصنوعی: از آن زمان به شدت در فکر و حیرت هستم که این شگفتی‌ها چقدر نمایانند. تا چه زمانی می‌توانم این حالت شگفتی از این وجود پاک را حفظ کنم؟
ممکن و در لامکان، جهل است کردن اعتقاد
واجب و در خاکدان، کفر است باور داشتن
هوش مصنوعی: باور کردن به اموری که واقعاً ممکن نیست، نشانه نادانی است و اگر کسی به چیزهایی که در حقیقت وجود ندارد ایمان بیاورد، در واقع به منبع کفر روی آورده است.
عشق گوید هرچه می خواهی بیان کن باک نیست
خوش نباشد سر ایزد را مستر داشتن
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید هرچه که می‌خواهی بگو، نگران نباش چون خوشایند و مورد تایید خداوند نیست که ذهنش را مشغول کنی.
عقل گوید حد نگهدار ای مسلمان زینهار
می نیندیشی ز ننگ نام کافر داشتن
هوش مصنوعی: عقل به مسلمانان هشدار می‌دهد که مراقب خود باشند و به هیچ وجه در مورد بدنامی و داشتن لقب کافر فکر نکنند.
فتنه خیزد، دست اگر خواهی بیاوردن فرود
خون بریزد پای اگر خواهی فراتر داشتن
هوش مصنوعی: اگر فتنه‌ای به وجود بیاید و بخواهی دستی به آن بیاوری، خون از پای ریخته خواهد شد؛ اما اگر بخواهی پا را فراتر بگذاری، با عواقب سخت‌تری روبرو خواهی شد.
عشق گوید غایت کفر است با صدق مقال
عاشقان را باکی از شمشیر و خنجر داشتن
هوش مصنوعی: عشق می‌گوید که در نهایت می‌تواند به انکار عقیده منجر شود، اما عاشقان با گفتار راستین خود از هیچ چیز نمی‌ترسند، حتی اگر در معرض خطر خنجر و شمشیر باشند.
عقل گوید تا به کی زین فکرت آشوب خیز
دل مشوش ساختن خاطر مکدر داشتن
هوش مصنوعی: عقل می‌گوید تا کی باید در این فکر و آشفتگی بمانی و دل را بی‌دلیل ناراحت کنی و ذهن را مشغول؟
در بر اغیار سر حق مگو زشت است زشت
پیش چشم کور، آیینه سکندر داشتن
هوش مصنوعی: در کنار دیگران، سخن حق را به زبان نیاور که زشت است. چون در برابر چشمان نادان، داشتن آینه‌ای که نشانگر حقیقت باشد، بی‌فایده است.
ای علی(ع) ای معدن جود و جلال و فضل و علم
جز تو کس را کی رسد تیغ دو پیکر داشتن
هوش مصنوعی: ای علی(ع) تو به عنوان منبع سخاوت، عظمت، فضیلت و دانش شناخته می‌شوی. هیچ کس دیگری نمی‌تواند به مرتبه‌ای برسد که مانند تو قدرت و شجاعت داشته باشد.
جز تو کس را کی رسد در کعبه ای دست خدا
بی محابا پای بر دوش پیمبر داشتن
هوش مصنوعی: جز تو هیچ‌کس نمی‌تواند به خدای بزرگ در کعبه نزدیک شود و به راحتی بر دوش پیامبر بایستد.
فاش می خواندم خدایت در میان خاص و عام
گر نبودی کفر مطلق شرک داور داشتن
هوش مصنوعی: به وضوح می‌دیدم که خداوند را در دل‌های مردم، چه خاص و چه عام، می‌خواندم و احساس می‌کردم. اگر این واضحیت و درک نبود، نتیجه‌اش باعث می‌شد که به کفر مطلق و عدم ایمان به داور دچار شوم.
من نمی گویم خدایی لیک بی توفیق تو
باد برگی را نیارد از زمین برداشتن
هوش مصنوعی: من نمی‌گویم که خدایی وجود ندارد، اما بدون حمایت و کمک تو، هیچ چیز نمی‌تواند حتی یک برگ را از زمین بلند کند.
من نمی گویم خدایی لیک بی امداد تو
نطفه را صورت نبندد شکل جانور داشتن
هوش مصنوعی: من نمی‌گویم که خدا وجود ندارد، ولی بدون کمک تو، نطفه‌ای نمی‌تواند شکل بگیرد و جانداری به وجود نیاید.
من نمی گویم خدایی لیک می گردد پسر
در رحم، زن را کنی گر منع دختر داشتن
هوش مصنوعی: من نمی‌گویم که خداوندی وجود ندارد، اما اگر دختری را ممانعت کنی، فرزند پسری در رحم زن شکل می‌گیرد.
من نمی گویم خدایی لیک باید خلق را
بر کف تو چشم روزی را مقدر داشتن
هوش مصنوعی: من نمی‌گویم که خدا وجود دارد، اما باید بگویم که مردم باید به تو اعتماد کنند و چشم به روزی داشته باشند که برایشان مقدر شده است.
منکران را هم سر و کار اوفتد آخر به تو
ناگزیر آمد رسن از ره به چنبر داشتن
هوش مصنوعی: در نهایت، حتی کسانی که منکر و مخالف هستند نیز ناچار به ارتباط و تعامل با تو خواهند بود. مانند این است که در مسیر زندگی، راهی نیست جز اینکه در چنبره‌ای از مشکلات و چالش‌ها گرفتار شوند.
نوح را کشتی به گرداب فنا بودی هنوز
گر نه او را بودی از لطف تو لنگر داشتن
هوش مصنوعی: نوح اگرچه در گرداب مرگ و نابودی قرار داشت، اما لطف تو همچنان او را از غرق شدن نجات می‌داد و به او وجودی مستحکم می‌بخشید.
طبع من از ریزش دست تو آرد شعر نغز
زانکه «عمان » را ز باران است گوهر داشتن
هوش مصنوعی: روح و خلاقیت من به خاطر لمس و وجود تو، شعر زیبا و دلنشینی خواهد آفرید، چرا که همان‌طور که «عمان» از باران به جواهر و الماس می‌رسد، من نیز از حضور تو الهام می‌گیرم.

حاشیه ها

1397/01/01 06:04
سعید

شعر ولایی پرمغزی است. متاسفانه اغلاط تایپی اش خیلی زیاد است. نیاز به بازبینی دارد. متشکر

1399/06/20 15:09
Polestar

از بیت 34 به بعد غوغا کرده... ای علی ای معدن...