بخش ۱ - سرآغاز
خدایا تا از این فیروزه ایوان
فروزد ماه و مهر و تیر و کیوان
شه خاور جهان آرای باشد
زمان باقی زمین بر جای باشد
بر این نیلوفری کاخ کیانی
کند خورشید تابان قهرمانی
جهانرا چار عنصر مایه باشد
مکانرا از جهت شش پایه باشد
ز جوهر تا عرض راهست تاری
هیولا تا کند صورت نگاری
همیشه تا فراز فرش غبرا
معلق باشد این نه سقف مینا
جهان محکوم سلطان جهان باد
فلک مامور شاه کامران باد
نخستین دم که خاطر خامه دربست
بر این دیبای ششتر نقش بربست
چو استاد طبیعت داد سازش
نوشتم نام خسرو بر طرازش
شهنشاه جهان دارای عالم
چراغ دودمان نسل آدم
همایون گوهر دریای شاهی
وجودش آیت لطف الهی
ضمیرش نقطهٔ پرگار معنی
درونش مهبط انوار معنی
جم ثانی جمال دنیی و دین
ابواسحاق سلطان السلاطین
خجسته پادشاه دادگستر
جهانگیر آفتاب هفت کشور
غلام بارگاهش تاجداران
جنابش سجدهگاه شهریاران
زخیلش هر سوی صاحب کلاهی
سپاهش هریکی میری و شاهی
بروز بزم چون برگاه جمشید
بگاه رزم چون تابنده خورشید
سریرش پایه بر گردون کشیده
قدم بر جای افریدون کشیده
سرافکنده برش هر سر فرازی
ز باغش هر تذوری شاهبازی
بدو بادا فلک را سربلندی
مبادا دشمنش را زورمندی
در او قبلهٔ اقبال بادا
حریمش کعبهٔ آمال بادا
گرم اقبال روزی یار گردد
غنوده بخت من بیدار گردد
بر آن درگاه خواهم داد از این دل
مسلمانان مرا فریاد از این دل
دلی دارم دل از جان برگرفته
امید از کفر و ایمان برگرفته
دل ریشی غم اندوزی بلائی
به دام عشق خوبان مبتلائی
دلی شوریده شکلی بیقراری
دلی دیوانهای آشفته کاری
دلی دارم غم دوری کشیده
ز چشم یار رنجوری کشیده
دلی کو از خدا شرمی ندارد
ز روی خلق آزرمی ندارد
مشقت خانهٔ عشق آشیانی
محلت دیدهٔ بی دودمانی
بخون آغشته ای سودا مزاجی
کهن بیمار عشق بی علاجی
چو چشم شاهدان پیوسته مستی
مغی کافر نهادی بت پرستی
چو زلف کافران آشفته کاری
سیه روئی پریشان روزگاری
همیشه بر بلای عشق مفتون
سراپای وجودش قطرهٔ خون
نباشد در پی مالی و جاهی
نباشد هرگزش روئی به راهی
ز غم هردم به صد دستان برآید
ز بهر خط و خالش جان برآید
ز شیدائی و خود رائی نترسد
چو نادانان ز رسوائی نترسد
شود حیران هر شوخی و شنگی
نباشد هرگزش نامی و ننگی
هرانکو داردش چون دیده در تاب
نهانش را به خون دل دهد آب
درون خویش دائم ریش خواهد
بلا چندانکه بیند بیش خواهد
همیشه سوگواری پیشه دارد
همیشه عاشقی اندیشه دارد
ز دور ار سرو بالائی ببیند
به پایش در فتد دردش بچیند
چو دست نار پستانی بگیرد
به پیش نار بستانش بمیرد
ز بهر خوبرویان جان ببازد
به کفر زلفشان ایمان ببازد
تو گوئی عادت پروانه دارد
به جان خویشتن پروا ندارد
من از افکار او پیوسته افگار
من از تیمار او پیوسته بیمار
به نور چشم بیند هر کسی راه
دل مسکین ز چشم افتاده در چاه
مرا دل کشت فریاد از که خواهم
اسیر دل شدم داد از که خواهم؟
ز دست این دل دیوانه مستم
درون سینه دشمن میپرستم
ندیده دانهای از وصف دلدار
به دام دل گرفتارم گرفتار
بدینسان خسته کسرا دل مبادا
کسی را کار دل مشکل مبادا
ز دست دل شدم با غصه دمساز
خدایا این دلم را چارهای ساز
مرا دل در غم دلداری افکند
به دام عشق گل رخساری افکند
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خدایا تا از این فیروزه ایوان
فروزد ماه و مهر و تیر و کیوان
هوش مصنوعی: پروردگارا، تا زمانی که از این آبی آسمان، نور ماه، خورشید و سیارات بدرخشد، ما نیز در زندگی درخشان و پربرکت باشیم.
شه خاور جهان آرای باشد
زمان باقی زمین بر جای باشد
هوش مصنوعی: پادشاه شرق جهان زیباست و تا زمانی که این کره زمین پابرجاست، او نیز باقی خواهد ماند.
بر این نیلوفری کاخ کیانی
کند خورشید تابان قهرمانی
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که بر روی نیلوفر آبی، که نماد زیبایی و طراوت است، کاخی از شکوه و عظمت ساخته شده است و خورشید تابان بر آن میتابد و آن را به جلوهای قهرمانانه تبدیل کرده است. در واقع، تصویر زیبای طبیعت و قدرت را به تصویر میکشد.
جهانرا چار عنصر مایه باشد
مکانرا از جهت شش پایه باشد
هوش مصنوعی: جهان از چهار عنصر تشکیل شده و مکان به واسطه شش اصل ایجاد میشود.
ز جوهر تا عرض راهست تاری
هیولا تا کند صورت نگاری
هوش مصنوعی: از وجود لطیف تا به ظاهر دنیای مادی، هیولی (اصل اولیه) میتواند صورتگری کند و شکل بگیرد.
همیشه تا فراز فرش غبرا
معلق باشد این نه سقف مینا
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که همیشه باید از بالای فرش غبارآلودی که در زیر پاهاست، فاصله وجود داشته باشد و اشاره میکند که این فضا، به مانند سقف مینا نیست که در پوشش و آرامش باشد. به عبارت دیگر، شرایط در حال حاضر نشان دهنده نوعی ناآرامی و بیثباتی است و نمیتوان از آن انتظار پایداری و آرامش داشت.
جهان محکوم سلطان جهان باد
فلک مامور شاه کامران باد
هوش مصنوعی: جهان تحت فرمان و سلطنت پرقدرتی است و آسمان نیز به عنوان خدمتگزار این سلطان عمل میکند.
نخستین دم که خاطر خامه دربست
بر این دیبای ششتر نقش بربست
هوش مصنوعی: در ابتدای کار، زمانی که قلم بر روی این پارچه زیبا و نرم حرکت کرد، طرحی را خلق کرد که نشاندهندهی هنر و زیبایی بود.
چو استاد طبیعت داد سازش
نوشتم نام خسرو بر طرازش
هوش مصنوعی: وقتی که طبیعت به من الهام کرد، من آهنگی را تدوین کردم و نام خسرو را بر روی آن نوشتم.
شهنشاه جهان دارای عالم
چراغ دودمان نسل آدم
هوش مصنوعی: فرمانروای جهانی که نور و روشنایی بخش نسل بشریت است.
همایون گوهر دریای شاهی
وجودش آیت لطف الهی
هوش مصنوعی: وجود او همچون جواهری گرانبها در دریای پادشاهی است و نشاندهندهی رحمت و لطف الهی میباشد.
ضمیرش نقطهٔ پرگار معنی
درونش مهبط انوار معنی
هوش مصنوعی: ضمیر او به مانند نقطهای است که پرگار دور آن میچرخد و معانی عمیق در درونش مانند نوری تابان وجود دارد.
جم ثانی جمال دنیی و دین
ابواسحاق سلطان السلاطین
هوش مصنوعی: جم ثانی به معنای زیبایی و جاذبهای است که در دنیا و دین وجود دارد و ابواسحاق به عنوان سلطان سلاطین، شخصیتی است که نماد قدرت و نفوذ در این عرصه میباشد. این عبارت توصیفکنندهٔ حیثیت و جذابیت فوقالعادهٔ اوست.
خجسته پادشاه دادگستر
جهانگیر آفتاب هفت کشور
هوش مصنوعی: پادشاه خوشبخت و دادگر که مانند آفتاب بر هفت کشور میدرخشد.
غلام بارگاهش تاجداران
جنابش سجدهگاه شهریاران
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که دربار و مقام والای یک شخص بزرگ را خدمت میکند، به اندازهای مورد احترام و ارادت است که حتی پادشاهان و شخصیتهای بزرگ نیز به او سجده میکنند و در برابرش تعظیم میکنند. این نشاندهندهی مقام و منزلت بالای آن شخص در جامعه است.
زخیلش هر سوی صاحب کلاهی
سپاهش هریکی میری و شاهی
هوش مصنوعی: هر کسی از طرف دارایی و مقام خود، به دنبال به دست آوردن قدرت و سلطنت است. این نشان میدهد که هر کسی به دنبال رزق و روزی خود میدود و میخواهد به رهبری برسد.
بروز بزم چون برگاه جمشید
بگاه رزم چون تابنده خورشید
هوش مصنوعی: در زمان جشن و سرور، مانند جایگاه جمشید، و در زمان میدان جنگ، مانند درخشش آفتاب.
سریرش پایه بر گردون کشیده
قدم بر جای افریدون کشیده
هوش مصنوعی: این شعر به فلسفه و قدرت اشاره دارد. یک شخص در جایگاهی بسیار بلند و با اراده ای قوی، کاملاً در موقعیتی است که تاریخ و اسطوره ها را تحت تاثیر قرار داده است. این فرد در واقع به نماد عظمت و پیروزی تبدیل شده و به شکلی از میراث افریدون، یکی از شخصیت های بزرگ اسطوره ای در تاریخ ایران، بهره میبرد. این بیان نشاندهندهی تسلط و قوت شخصیتی است که با قدمهای خود بر جایگاههای بزرگ تاریخ تاثیر گذاشته است.
سرافکنده برش هر سر فرازی
ز باغش هر تذوری شاهبازی
هوش مصنوعی: هر کس که سرش را بلند میکند، از زیبایی باغ او شرمنده میشود، زیرا در آنجا هنر و زیبایی به اوج خود رسیده است.
بدو بادا فلک را سربلندی
مبادا دشمنش را زورمندی
هوش مصنوعی: ای کاش آسمان همیشه سربلند باشد و دشمنانش هرگز قدرت نداشته باشند.
در او قبلهٔ اقبال بادا
حریمش کعبهٔ آمال بادا
هوش مصنوعی: جایگاه او مرکز خوشبختی است و حریم او به مانند کعبهای است که آرزوها در آن جمع میشوند.
گرم اقبال روزی یار گردد
غنوده بخت من بیدار گردد
هوش مصنوعی: اگر روزی طرفی به من توجه کند، بخت خفتهام بیدار خواهد شد.
بر آن درگاه خواهم داد از این دل
مسلمانان مرا فریاد از این دل
هوش مصنوعی: من از دل مومنانهام فریاد میزنم و در آن درگاه به دنبال کمک خواهم بود.
دلی دارم دل از جان برگرفته
امید از کفر و ایمان برگرفته
هوش مصنوعی: دلی دارم که عشق و زندگی را از جان خود گرفته و امیدم را از دو نوع ایمان و کفر به دست آورده است.
دل ریشی غم اندوزی بلائی
به دام عشق خوبان مبتلائی
هوش مصنوعی: دل رنجیدهای که پر از غم است، به دام عشق زیباییها گرفتار شده است.
دلی شوریده شکلی بیقراری
دلی دیوانهای آشفته کاری
هوش مصنوعی: دل من در حال تلاطمی دائمی است، همواره در حال ناآرامی و آشفتگی به سر میبرد.
دلی دارم غم دوری کشیده
ز چشم یار رنجوری کشیده
هوش مصنوعی: من دلی دارم که به خاطر دوری از دیدار معشوق، رنج و غم زیادی را تحمل کرده است.
دلی کو از خدا شرمی ندارد
ز روی خلق آزرمی ندارد
هوش مصنوعی: دلهی که از خدا شرم ندارد، هیچ گونه حیا و خجالتی از مردم هم ندارد.
مشقت خانهٔ عشق آشیانی
محلت دیدهٔ بی دودمانی
هوش مصنوعی: سختیها و دوریهای عشق، مانند خانهای است که در آن، چشمها بدون دودمان و بدون آرامش مینگرند.
بخون آغشته ای سودا مزاجی
کهن بیمار عشق بی علاجی
هوش مصنوعی: شما در حال و هوایی هستید که به عشق و احساسات عمیق پیوند خوردهاید و دچار حالتی از بیماری عاطفی هستید که هیچ درمانی ندارد.
چو چشم شاهدان پیوسته مستی
مغی کافر نهادی بت پرستی
هوش مصنوعی: چشمهای تماشاگران همیشه در حال پریشانی و شگفتی هستند، چرا که تو با زیباییات، کافرانی را که بتپرست بودند، به حیرت انداختهای.
چو زلف کافران آشفته کاری
سیه روئی پریشان روزگاری
هوش مصنوعی: مانند زلف معشوقانی که آشفته و در هم است، کارهایی باعث پریشانی و تیرهروئی شده که روزگار را نیز در هم میآورد.
همیشه بر بلای عشق مفتون
سراپای وجودش قطرهٔ خون
هوش مصنوعی: او همیشه تحت تأثیر عشق قرار دارد و تمام وجودش از این احساس سرشار شده است، به طوری که حتی یک قطره خونش هم نشانهای از این شور و حال است.
نباشد در پی مالی و جاهی
نباشد هرگزش روئی به راهی
هوش مصنوعی: اگر کسی در پی مال و مقام نباشد، هرگز به هیچ راهی نمیرود.
ز غم هردم به صد دستان برآید
ز بهر خط و خالش جان برآید
هوش مصنوعی: از شدت ناراحتی و غم، هر لحظه و هر دم به گونهای برمیآید که جانم در اثر زیبایی و نقشِ روی او به خطر میافتد.
ز شیدائی و خود رائی نترسد
چو نادانان ز رسوائی نترسد
هوش مصنوعی: شخصی که دچار شیدایی و خودرایی است، از مشکلات و رسواییها نمیترسد، همانطور که افراد نادان از عواقب نادانی خود نمیهراسند.
شود حیران هر شوخی و شنگی
نباشد هرگزش نامی و ننگی
هوش مصنوعی: هر شوخی و شادی که باشد، به زودی به حیرت و تعجب میانجامد و هیچکدام از آنها برای همیشه نام و نشانی نخواهند داشت و از یادها میروند.
هرانکو داردش چون دیده در تاب
نهانش را به خون دل دهد آب
هوش مصنوعی: هر کسی که به محبت و زیبایی چشمانش توجه دارد، باید با تمام وجود و از عمق دل برای آن عشق و علاقهاش بپردازد.
درون خویش دائم ریش خواهد
بلا چندانکه بیند بیش خواهد
هوش مصنوعی: انسان هرچه بیشتر در دل خود به مشکلات و بلاها فکر کند، بر نگرانیهایش افزوده میشود.
همیشه سوگواری پیشه دارد
همیشه عاشقی اندیشه دارد
هوش مصنوعی: او همیشه به سوگواری مشغول است و در دل خود همیشه عاشقانه فکر میکند.
ز دور ار سرو بالائی ببیند
به پایش در فتد دردش بچیند
هوش مصنوعی: اگر سرو بلندی از دور کسی را ببیند، از دیدن او به دردش میافتد و از این حس غمگین میشود.
چو دست نار پستانی بگیرد
به پیش نار بستانش بمیرد
هوش مصنوعی: وقتی که دست نار (مقصود از نار، آتش یا شعله) به پستانی (منظور از پستان، چیزی است که میتوان آن را گرفت) برخورد کند، به معنای واقعی کلمه، بانی آسیب و مرگ است. در واقع، وقتی که چیزی به شدت داغ و خطرناک به چیزی دیگر نزدیک شود، آن را نابود میکند.
ز بهر خوبرویان جان ببازد
به کفر زلفشان ایمان ببازد
هوش مصنوعی: برای خوشچهرگان جان خود را فدای زیباییهای زلفشان میکند و حتی به خاطر آن، اعتقاداتش را نیز از دست میدهد.
تو گوئی عادت پروانه دارد
به جان خویشتن پروا ندارد
هوش مصنوعی: انگار پروانه به جان خود اهمیتی نمیدهد و به زیست خود عادت کرده است.
من از افکار او پیوسته افگار
من از تیمار او پیوسته بیمار
هوش مصنوعی: من به طور مداوم تحت تاثیر افکار او هستم و از حضور او همیشه در رنج و بیماری قرار دارم.
به نور چشم بیند هر کسی راه
دل مسکین ز چشم افتاده در چاه
هوش مصنوعی: هر کس به دیدگانش بر اساس نور و روشنایی دلش راهی را میبیند، اما دل مسکینی که در چاه افتاده، نمیتواند به درستی راه خود را پیدا کند.
مرا دل کشت فریاد از که خواهم
اسیر دل شدم داد از که خواهم؟
هوش مصنوعی: دل من به شدت در حال رنج کشیدن است و نمیدانم از چه کسی یاری بخواهم. احساس اسیری در دل دارم و نمیدانم که باید فریاد بزنم و از چه کسی کمک بگیرم.
ز دست این دل دیوانه مستم
درون سینه دشمن میپرستم
هوش مصنوعی: دل دیوانهام مرا به مستی میکشاند و در دل سینهام کسی را میپرستم که به عنوان دشمن میشناسم.
ندیده دانهای از وصف دلدار
به دام دل گرفتارم گرفتار
هوش مصنوعی: من به خاطر دلبستگی به محبوبم، در دام عشق او گرفتار شدم، حتی بدون آنکه هیچ شناختی از ویژگیهایش داشته باشم.
بدینسان خسته کسرا دل مبادا
کسی را کار دل مشکل مبادا
هوش مصنوعی: اینطور که معلوم است، کسی نباید دلش شکسته شود و نباید کارهای قلبی و احساسی برای کسی دشوار باشد.
ز دست دل شدم با غصه دمساز
خدایا این دلم را چارهای ساز
هوش مصنوعی: از شدت غم و اندوهی که دارم، دلم به تنگ آمده و خواهان کمک خدایا! از تو میخواهم که راهی برای درمان این دل غمگینم پیدا کنی.
مرا دل در غم دلداری افکند
به دام عشق گل رخساری افکند
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دلداری، در دام عشق کسی با چهره زیبا گرفتار شده است.
حاشیه ها
1388/09/23 11:11
موج آبی
مرادرزیستن اندوهی آمد
کزین پس آسان نی ماندگاری
سرزلف یاران رادراین روزگار
دل عاشق خواهدوجیبی پرپول
خداوندا،خداوندامرادرکف عشق بنماومرادراین وادی تنهاننما