گنجور

غزل شمارهٔ ۴۷

باد صبا جیب سمن برگشاد
غلغل بلبل به چمن در فتاد
زنده کند مردهٔ صد ساله را
باد چو بر گل گذرد بامداد
زمزم مرغان سخندان شنو
تا نکنی نغمهٔ داود یاد
موسم عیشست غنیمت شمار
هرزه مده عمر و جوانی به باد
وقت به افسوس نشاید گذاشت
جام می از دست نباید نهاد
تا بتوان خاطر خود شاددار
نیست بدین یک دو نفس اعتماد
خاک همانست که بر باد داد
تخت سلیمان و سریر قباد
چرخ همانست که بر خاک ریخت
خون سیاووش و سر کیقباد
انده دنیا بگذار ای عبید
تا بتوان زیست یکی لحظه شاد

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باد صبا جیب سمن برگشاد
غلغل بلبل به چمن در فتاد
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی دامن گل را گشود و آواز خواندن بلبل در باغ شروع شد.
زنده کند مردهٔ صد ساله را
باد چو بر گل گذرد بامداد
هوش مصنوعی: باد، وقتی صبح بر گل‌ها می‌وزد، می‌تواند حتی یک مرده‌ی صد ساله را زنده کند.
زمزم مرغان سخندان شنو
تا نکنی نغمهٔ داود یاد
هوش مصنوعی: به صحبت‌های پرنده‌های سخنگو گوش کن تا اینکه آهنگ داود را فراموش نکنی.
موسم عیشست غنیمت شمار
هرزه مده عمر و جوانی به باد
هوش مصنوعی: زمان لذت و خوشی است، از فرصت‌ها بهره ببر و عمر و جوانی‌ات را هدر نده.
وقت به افسوس نشاید گذاشت
جام می از دست نباید نهاد
هوش مصنوعی: نباید وقت را به افسوس و حسرت سپری کرد و باید از لحظه‌ها بهره‌برداری کرد و اجازه نداد که چیزهای باارزش از دست بروند.
تا بتوان خاطر خود شاددار
نیست بدین یک دو نفس اعتماد
هوش مصنوعی: برای این که بتوانی دل خود را شاد نگه‌داری، نباید به این چند لحظه کوتاه اعتماد کنی.
خاک همانست که بر باد داد
تخت سلیمان و سریر قباد
هوش مصنوعی: زمین همان خاکی است که باد، تخت سلیمان و جایگاه قباد را به باد داده است.
چرخ همانست که بر خاک ریخت
خون سیاووش و سر کیقباد
هوش مصنوعی: چرخ (سرنوشت) همان است که بر خاک، خون سیاووش و سر کیقباد را ریخت.
انده دنیا بگذار ای عبید
تا بتوان زیست یکی لحظه شاد
هوش مصنوعی: ای عبید، دنیا را رها کن تا بتوانیم یک لحظه شاد زندگی کنیم.

حاشیه ها

1403/01/08 02:04
محمد نصری

الحق این پند از خواجه عبید زاکانی بسیار آدم را سرحال و غم را به باد می دهد.