قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در مدح شاه شیخ ابواسحق
ای دوش چرخ غاشیه گردان جاه تو
خورشید در حمایت پر کلاه تو
شاه جهان سکندر ثانی جمال دین
ای برتر از شهان جهان دستگاه تو
تا چشم دشمنان شود از بیم او سفید
سر بر فراخت پرچم گیسو سیاه تو
در دعوی سعادت دنیا و آخرت
نزدیک عقل داد و کرم بس گواه تو
در معرضی که جیش تو بر خصم چیره شد
خورشید تیره گشت ز گرد سپاه تو
تو جان عالمی و علی سهل جان جان
تو در پناه خالق و او در پناه تو
تا در پی همند شب و روز و ماه و سال
بادا خجسته روز و شب و سال و ماه تو
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - در مدح خواجه رکنالدین عمیدالملک وزیر: ای آسمان جنیبه کش کبریای توقصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - در وصف بارگاه شیخ ابواسحق و ستایش او: گوئیا خلد برینست این همایون بارگاه
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دوش چرخ غاشیه گردان جاه تو
خورشید در حمایت پر کلاه تو
هوش مصنوعی: ای ایام، تو همچون گردانندهای هستی که تحت حمایت و سایه برخوردار از جاه و قدرت خود، همچون خورشید میدرخشی.
شاه جهان سکندر ثانی جمال دین
ای برتر از شهان جهان دستگاه تو
هوش مصنوعی: ای جمال دین، تو همچون سکندر، شاهی در میان جهان، و برتر از همه شاهان هستی. جایگاه و مقام تو از همه آنها بالاتر است.
تا چشم دشمنان شود از بیم او سفید
سر بر فراخت پرچم گیسو سیاه تو
هوش مصنوعی: تا وقتی که دشمنان از ترس او، چشمانشان ترسیده و سفید میشود، پرچم گیسوی سیاه تو با افتخار بر افراشته است.
در دعوی سعادت دنیا و آخرت
نزدیک عقل داد و کرم بس گواه تو
هوش مصنوعی: در ادعای خوشبختی در دنیا و آخرت، عقل و بخشندگی بهترین گواه هستند.
در معرضی که جیش تو بر خصم چیره شد
خورشید تیره گشت ز گرد سپاه تو
هوش مصنوعی: در میدان جنگی که نیروهای تو بر دشمن پیروز شدند، خورشید به خاطر غبار ناشی از سپاه تو تاریک شد.
تو جان عالمی و علی سهل جان جان
تو در پناه خالق و او در پناه تو
هوش مصنوعی: تو روح زندگی هستی و علی هم آسان جانش را به تو سپرده است؛ هر دوی شما در حمایت خداوند قرار دارید.
تا در پی همند شب و روز و ماه و سال
بادا خجسته روز و شب و سال و ماه تو
هوش مصنوعی: همیشه شب و روز و ماه و سال در پی هم هستند، امید آنکه روزها، شبها، سالها و ماههای تو خوش و خرم باشند.

عبید زاکانی