گنجور

بخش ۱۵ - در تمثیل مناظرهٔ ماهی و سمندر با یکدیگر

به ماهی طعنه زد روزی سمندر
که تو ممنون ز آبی من ز آذر
ز دلسردی است با آبت سر و کار
من از دل گرمیم آتش پرستار
مزاج اهل عشق آتش نورد است
ز آتش رو نتابد هرکه مرد است
تو کاتش از نقاب ما نه بینی
عدم از بیم بر هستی گزینی
من آن خضرم کز استیلای امید
در آتش سوختم با عمر جاوید
ز خلد آباد راحت رخت بستم
چو داغ عشق در آتش نشستم
چو ماهی این نوای طعنه بشنید
صدف از تاب حسنش تابه گردید
فروزان شد ز سر تا پا چو اخگر
زبان شد شعله و حرفش سمندر
بگفت ای خام طبع خام گفتار
ز بس خامیت با آتش سر و کار
تو از دلسردی و افسرده جانی
کنی دایم در آتش زندگانی
ز بس سردست اجزای وجودت
نبیند چشم آتش روی دورت
نه سردی در تو آتش کارگر نیست
همی سوزی و از سوزت خبر نیست
اگر صد سال در آتش نشینی
به طبعت یک شرر گرمی نبینی
همان جسمت زسردی ناگزیر است
همان در طبعت آتش زمهریر است
خوشا من کز تف و تاب محبت
شدم غواص غرقاب محبت
من آن برقم که با باران نشینم
ز حرقت آب بر آتش گزینم
ز سوز عشق دارم در جگر تاب
بسوزم گر نسایم سینه بر آب
وصال آب شد هستی فروزم
گر از دریا برون افتم بسوزم
سرشتند آتشی در سینهٔ من
که کردم قعر دریا بیخ گلخن
به آبم داد بخت سرکش من
به صد طوفان نمیرد آتش من
اگر صد سال گردم غوطه پرورد
سر موئی نگردد آتشم سرد
وگر در دل بدزدم در جگر تاب
ز سوز سینه خاکستر کنم آب
تو از سردی کنی آتش پرستی
من از گرمی به طوفان داده هستی
ترا بامن نه لاف عشق نیکوست
بر این فتوی نویسد دشمن [و] دوست
به کیش عشق از من تا تو فرق است
کسی داند که در خوناب غرق است
تو سوز عاشقی از من بیاموز
چراغ خود ز آب من برافروز
الهی تافروزان است ز آذر
چراغ ماهی و شمع سمندر
فروزان باد از مه تا به ماهی
چراغ دولت دانیال شاهی
نهال شمع بزمش باد شاداب
چراغ مجلسش باد آسمان تاب
کند طغرای فرمانش منقش
چو باد از جلوه روی آب و آتش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به ماهی طعنه زد روزی سمندر
که تو ممنون ز آبی من ز آذر
هوش مصنوعی: روزی سمندر به ماهی کنایه‌ای زد و گفت: تو باید از آب من قدردانی کنی، نه از آتش.
ز دلسردی است با آبت سر و کار
من از دل گرمیم آتش پرستار
هوش مصنوعی: به خاطر ناامیدی و دلزدگی، به تو پناه می‌برم، اما از شوق و امید درونم، شعله‌ای وجود دارد که مثل پرستاری از آن مراقبت می‌کند.
مزاج اهل عشق آتش نورد است
ز آتش رو نتابد هرکه مرد است
هوش مصنوعی: طبیعت افرادی که عاشقند، شبیه آتش است و هر کس که شجاع و مقاوم باشد، نمی‌تواند از درخشش آتش دور بماند.
تو کاتش از نقاب ما نه بینی
عدم از بیم بر هستی گزینی
هوش مصنوعی: تو آتش وجود ما را از پشت نقاب نمی بینی، و از ترس عدم، وجود را انتخاب می کنی.
من آن خضرم کز استیلای امید
در آتش سوختم با عمر جاوید
هوش مصنوعی: من آن جوانی هستم که به خاطر امید و آرزوهایم در آتش بی‌قراری سوختم، اما با این حال، زندگی‌ام همیشه ادامه دارد و پایدار است.
ز خلد آباد راحت رخت بستم
چو داغ عشق در آتش نشستم
هوش مصنوعی: از بهشت راحتی خود بیرون آمدم، چون آتش عشق در جانم شعله‌ور شد.
چو ماهی این نوای طعنه بشنید
صدف از تاب حسنش تابه گردید
هوش مصنوعی: وقتی ماهی این صدا و کنایه را شنید، صدف به خاطر زیبایی‌اش به شدت متحیر و تحت تأثیر قرار گرفت.
فروزان شد ز سر تا پا چو اخگر
زبان شد شعله و حرفش سمندر
هوش مصنوعی: او مانند آتش می‌درخشد و از سر تا پا شعله‌ور است؛ سخنانش همچون سمندری است که در آتش می‌سوزد.
بگفت ای خام طبع خام گفتار
ز بس خامیت با آتش سر و کار
هوش مصنوعی: گفت: ای انسان نادان، نادانی تو در حرف‌هایت پیداست؛ به خاطر نادانی‌ات دچار مشکلات و تنش‌های زیادی می‌شوی.
تو از دلسردی و افسرده جانی
کنی دایم در آتش زندگانی
هوش مصنوعی: تو به خاطر ناامیدی و کسالت همیشه در آتش رنج زندگی می‌سوزی.
ز بس سردست اجزای وجودت
نبیند چشم آتش روی دورت
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه اجزای وجودت به شدت سرد و بی روح هستند، چشم نمی‌تواند زیبایی و تابش چهره‌ات را ببیند.
نه سردی در تو آتش کارگر نیست
همی سوزی و از سوزت خبر نیست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگرچه در وجود تو آتش و حرارتی وجود دارد، اما خودت از این شعله و سوزی که در وجودت تیمار می‌کند، آگاهی نداری. به عبارت دیگر، تو برای دیگران تأثیرگذار و گرمابی، اما خودت از این واقعیت بی‌خبر هستی.
اگر صد سال در آتش نشینی
به طبعت یک شرر گرمی نبینی
هوش مصنوعی: اگر صد سال هم در آتش بسوزی، هرگز به فطرتت تغییر و گرما نخواهی داد.
همان جسمت زسردی ناگزیر است
همان در طبعت آتش زمهریر است
هوش مصنوعی: بدن تو به خاطر سرما ناچار است، اما در ذات تو آتش سردی وجود دارد.
خوشا من کز تف و تاب محبت
شدم غواص غرقاب محبت
هوش مصنوعی: خوشا به حال من که با شدت و حرارت عشق، به عمق دریای محبت فرو رفته‌ام و گویا غرق شده‌ام.
من آن برقم که با باران نشینم
ز حرقت آب بر آتش گزینم
هوش مصنوعی: من برقی هستم که با باران زندگی می‌کنم و از ترکیب آب و آتش باز هم جان می‌گیرم.
ز سوز عشق دارم در جگر تاب
بسوزم گر نسایم سینه بر آب
هوش مصنوعی: از شدت عشق، در درونم آتشی شعله‌ور است و اگر نتوانم سینه‌ام را در آب خنک کنم، باید بسوزم.
وصال آب شد هستی فروزم
گر از دریا برون افتم بسوزم
هوش مصنوعی: نزدیکی به محبوب برای من مانند آبی است که وجودم را خنک می‌کند، اما اگر از دریای عشق جدا شوم، به شدت دچار سوزش و حرارت می‌شوم.
سرشتند آتشی در سینهٔ من
که کردم قعر دریا بیخ گلخن
هوش مصنوعی: آتش شدتی در دل من به وجود آوردند که به خاطر آن، عمق دریا را هم به راحتی از این حس و حال می‌گذرانم.
به آبم داد بخت سرکش من
به صد طوفان نمیرد آتش من
هوش مصنوعی: سرنوشت سرکش من مثل آب به دست من افتاده، اما حتی با وجود صد طوفان، آتش من نمی‌میرد.
اگر صد سال گردم غوطه پرورد
سر موئی نگردد آتشم سرد
هوش مصنوعی: اگر به مدت صد سال هم در آب غوطه‌ور شوم، هیچ چیز از آتش وجودم کاسته نخواهد شد.
وگر در دل بدزدم در جگر تاب
ز سوز سینه خاکستر کنم آب
هوش مصنوعی: اگر در دل خود حسرتی پنهان داشته باشم، از شدت ناراحتی و آتش‌سوزی در سینه‌ام، جگرم را به خاکستر تبدیل می‌کنم.
تو از سردی کنی آتش پرستی
من از گرمی به طوفان داده هستی
هوش مصنوعی: اگر تو به بی‌مهری ادامه دهی و احساساتم را سرد کنی، من هم از شدت عشق و اشتیاقم به طوفان می‌آیم و همه چیز را در هم می‌ریزم.
ترا بامن نه لاف عشق نیکوست
بر این فتوی نویسد دشمن [و] دوست
هوش مصنوعی: با تو عشق بازی کردن خوب نیست، چون این کار باعث می‌شود که دشمن و دوست هر دو درباره‌ات نظر بدهند.
به کیش عشق از من تا تو فرق است
کسی داند که در خوناب غرق است
هوش مصنوعی: در مکتب عشق، فاصله‌ای که بین من و تو وجود دارد، برای کسی قابل فهم است که در درد و رنج عاطفی غوطه‌ور شده است.
تو سوز عاشقی از من بیاموز
چراغ خود ز آب من برافروز
هوش مصنوعی: از عشق و احساس خود به من آموزش بده و از آب وجود من روشنایی و نور خود را فراهم کن.
الهی تافروزان است ز آذر
چراغ ماهی و شمع سمندر
هوش مصنوعی: خداوندا، روشنایی این ماه و شمعی که از سمندر می‌درخشد، از آتش توست.
فروزان باد از مه تا به ماهی
چراغ دولت دانیال شاهی
هوش مصنوعی: نزدیک به نور و روشنایی مهتاب، چراغی که نماد موفقیت و پادشاهی دانیال است، فروزان باد.
نهال شمع بزمش باد شاداب
چراغ مجلسش باد آسمان تاب
هوش مصنوعی: درخت جوان و شاداب او، همانند شمعی در جشن و نورانی‌کننده‌ی مجلسش، باعث تابندگی و روشنی آسمان می‌شود.
کند طغرای فرمانش منقش
چو باد از جلوه روی آب و آتش
هوش مصنوعی: پرچم فرمان او همانند زیبایی و جلوه‌ای است که در آب و آتش دیده می‌شود.