گنجور

بخش ۱۵ - حکایت

عنکبوتی درگوشه بام از مشقت تمام تاری چند بر یکدیگر تافته بود و دام پرشکنجی با هزاران رنج بافته خواست تا مگسی صید نماید خود به قید درآمد چندانکه سعی درآزادی کرد بر گرفتاری افزود عاقبت از دامی که نهاده بود کامی نبرد و خود بدام افتاده ناگاه بمرد.

جانوری جانوری را بدام
خواست کند صید بصد اهتمام
حلقه دامش به قدم قید شد
صید بکف نامده خود صید شد
باز کن آخر تو بعبرت نظر
بین که چه شد عاقبت جانور
قید منه تا ننهی پا به قید
صید مکن تا نشوی خویش صید
بخش ۱۴ - حکایت: صاحبدلی را شنیدم در قصر تنهائی نشسته و در آمیزش بررخ اغیار بسته شمشیر ذکر مدامش حمایل و سپر فکر تمامش مقابل نه هوای باغ بودش و نه تمنای راغ پیوسته قدم بعرصه مجاهده نهادی وابواب مشاهده گشادی سخن نگفتنی جز بحلقه عرفان و قدم نزدی جز بدایره ایقان از آنجا که آفتاب جهانتاب حقیقت از مشرق دلش طالع بود و پرتو انوار الهی پیوسته از مطلع رخسارش ساطع شعشعه جمالش تابان گشت و مشعله کمالش فروزان قلاب محبتش دل را صید کرد و زنجیر محبتش جان را قید خواستم دیدار فرخنده آثارش ببینم و گلی از گلزارش بچینم کمر ارادت برمیان بسته بی اختیارکوچه چند با قدم شوق دویدم و عاقبت الامر بپای قصرش رسیدم دیدم عقد نماز مغرب بسته و دل با حضور به نیاز پیوسته شارب الخمری درپای قصرش ایستاده و باب عداوت از روی شقاوت گشوده نصیحت گفتمش نشنید ملامت کردمش رنجید زبان بدرشتی گفتن باز و سنگ جفا براهل وفا انداختن آغاز بیخبر ازآنکه چاه کن همیشه در چاهست و راهزن گمراه خواست تا سنگی برصاحبدل اندازد و ویرا بیگناه مقتول سازد سنگ حرمت صاحبدل را دانسته از در دریچه بازگشت و بر سنگ انداز فرودآمده سرش را بشکست و در خاک آمیخت سنگ انداز را چون سرشکست و خون فرو ریخت بی اختیار دست تضرع گشوده بدامن معذرت آویخت چون هدف ندامت شد و از کردار زشت بازگشت صاحبدل را بروی رحمت آمده از سر تقصیرش گذشت.

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عنکبوتی درگوشه بام از مشقت تمام تاری چند بر یکدیگر تافته بود و دام پرشکنجی با هزاران رنج بافته خواست تا مگسی صید نماید خود به قید درآمد چندانکه سعی درآزادی کرد بر گرفتاری افزود عاقبت از دامی که نهاده بود کامی نبرد و خود بدام افتاده ناگاه بمرد.
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای از بام، عنکبوتی با زحمت تمام تارهایی را به هم بافته بود و دامی برای به دام انداختن مگسی درست کرده بود. اما خودش به دام افتاد و هرچه سعی کرد تا خود را آزاد کند، تنها به گرفتاری‌اش افزوده شد. در نهایت، نه تنها موفق به شکار مگس نشد، بلکه خود به دام افتاده و ناگهان مرد.
جانوری جانوری را بدام
خواست کند صید بصد اهتمام
هوش مصنوعی: یک حیوان به دنبال دیگری است تا آن را با جدیت و تلاش بسیار شکار کند.
حلقه دامش به قدم قید شد
صید بکف نامده خود صید شد
هوش مصنوعی: حلقه‌ای که او در پاهایش انداخته، باعث گرفتار شدنش شده و خود او که به شکار نیامده، در واقع شکار شده است.
باز کن آخر تو بعبرت نظر
بین که چه شد عاقبت جانور
هوش مصنوعی: نگاهی به سرنوشت حیوان بینداز، که در نهایت چه بر سرش آمد.
قید منه تا ننهی پا به قید
صید مکن تا نشوی خویش صید
هوش مصنوعی: برای رهایی از قید و بندها باید از خودت گذر کنی و زمین‌گیر نشوی، وگرنه خودت گرفتار و صید می‌شوی.