گنجور

بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

سپاس بیقیاس و حمد بیحد
مر آن کنز خفا را باد سرمد
که چون روز ازل زاجبت دم زد
ز خلوتخانه در بیرون قدم زد
پی اظهار حسن آئینه ها ساخت
بهر آئینه عکسی پرتو انداخت
چه حسنش کرد در آئینه خانه
شد از عکسش جهان آئینه خانه
دراین آئینه خانه جلوه گر اوست
ز حسن دلربایان عشوه گر اوست
بسر بنهاده تاج کبریائی
ببر کرده قبای دلربائی
ز خال و خط فکنده دام و دانه
که سازد صید دلها زین بهانه
بدامش از پی دانه زدن گام
بود آزادی از هر دانه و دام
تعالی الله زهی احسان و یاری
که بخشد بستگان را رستگاری

اهل معرفت گویند که حسن علت غائی ایجاد است و عشق اساس حسن را بنیاد و بر هر ذی عقلی ظاهر است که حسن غیر عشق نیست اگر چه در عبارت دو است بمعنی یکیست و آن یکی نوریست سرمدی اعنی حقیقتی است محمدی(ص) پس انبیاء گرام و اولیاء ذوی الاحترام همگی مظهر حسنند و آئینه دیدار تاج سرور برابر سرو قبای دلبری را در بر همه سزاوار خال و خط ایشان نقطه وحدت و دایره کثرت بلکه خود عین دایره اند و حسن نقطه ایست که در این دایره مخفی است پیداست که مدار هستی دایره جز باظهار وجود نقطه نیست

بگشا نظر و بنگر بر خال و خط خوبان
بین نقطه وحدت را در دایره کثرت

و همچنین این دایره نقطه دایره دیگر است که مظهریت این دایره را در خور است.

قس علی هذا علی بذالقیاس
دایره بر دایره بین بی قیاس
همچنین بین نقطه ها بی حصر و عد
گرچه ناید نقطه هرگز در عدد

لیکن وجود این نقاط و دوایر قائم بنقطه اولست و او قائم بذات و جز این هر که بداند در زمره اهل توحید احولست و بیخبر از طریق پس هر که در دایره هستی دائر گشت و آن نقطه را بحقیقت بشناخت دربارگاه وجود لوای(من عرف نفسه فقد عرف ربه) افراخت زیرا که حسن عین ذاتست و نقطه دایره صفات نظم.

حسن ازل پرده زرخ باز کرد
فاش و نهان جلوه آغاز کرد
نور و ظلم شد همه ظاهر ازو
گشت عیان جمله مظاهر ازو
دایره بر دایره افلاک ساخت
مرکز هر دایره از خاک ساخت
بافت بهم سلسله جزو و کل
یافت ازآن مرتبه هر خار و گل
فاش و نهان هر چه بود در نظر
مظهر حسنند همه سربسر

حسن ازل را آئینه در جیب و صورت اعیان در غیب بود از آنجا که تقاضای حسن را تاب مستوری نیست و تمنای عشق را طاقت صبوری نه آفتاب جهان افروز حسن از مطلع کرشمه و ناز طالع گردید و برق جانسوز عشق از ملمع عجز و نیاز لامع جلوه ذرات کونیه از مکمن غیب ظاهر شد و ظهور تجلیات ذات و صفات در مظاهر بعضی را دست عشق گریبان چاک کرد و برخیرا جلوه حسن بسته فتراک

چو آن گنج خفا گر دید پیدا
همه ذرات عالم شد هویدا
یکیرا عشق زد جیب جان چاک
یکی را حسن و دل بستش به فتراک

عشق نماینده حسنست و حسن پیدا کننده عشق این آئین است و آن آئینه آئین بی آئینه نیست هر آینه

حسن چو در عشق تجلی نمود
آینه صورت و معنی نمود
عشق همه آینه سازی کند
حسن درآن جلوه طرازی کند
گر بسرت هست دلا شور حسن
دیده چرا بسته از نور حسن
عشق تو راآینه رخشان کند
حسن در آن جلوه نمایان کند

تا شهنشاه فاجبت در عرصه گاه محبت علم نیفراشت شاهد کنت کنزامخفیا دربارگاه کن فیکون قدم نگذاشت تا آتش جانسوز عشق زبانه نکشید و پروانه سان جان زلیخا در میانه نسوخت حسن دل افروز یوسفی از هر کرانه ندمید و در مصر وجود بهر انجمن شمع تجلی نیفروخت

عشق آینه جمال حسنست
وز عشق عیان کمال حسنست
از عشق نمود هستی حسن
وز عشق فزود مستی حسن
تا عشق نکرد حسن ظاهر
پیدا نشد اینهمه مظاهر
عشق است کلید هر طلسمی
بی عشق نه جان بود نه جسمی
هم مهر جهان فروز عشق است
هم ذره تیره روز عشق است
آندم که نه نقش بیش و کم بود
ذرات وجود در عدم بود
بد عشق و نبود هیچ غیری
نه کعبه در میان نه دیری
در ملکت غیب بود مستور
درخلوت کنت کنز مستور
ناگه به قضای خویش دم زد
دربار گه قدم قدم زد
افراشت لوای کبریائی
پوشید قبای خودنمائی
بگشود در خزانه غیب
آورد برون دفینه غیب
خورشید وجود گشت تابان
ذرات شهود شد شتابان
حسنش بهزار عشوه و ناز
آغاز کرشمه کرد آغاز
چون کرد بپا اساس عالم
زد خیمه جان بخاک آدم
بسپرد بخاک پس امانت
شد خاک امین با دیانت
گر قالب آدمی ز طین شد
گنجینه عشق را امین شد

الهی این ذره خاک را بار امانتی که افلاک از حمل آن ناله اشفاق بر آوردند بر پشت نهادی و دربیابانیکه هزار غول بیباک و دیو سفاک در مرغولهای نفاق اتفاق دارند روی دادی یاری کن تا چون شهاب ساطع از این میانه گذار آرم و مددکاری کن که چون نجم لامع از این ظلمت بیکرانه قدم برکنار گذارم (الهی) این مرغ حرین را در نهال امانت آشیان حاصل کردی و مار مبین نفس خیانت آئین را بعد در مقابل آن آوردی از گلزار توفیق گلی کرامت کن که درکام این مار بد انجام خار هلاکت زنم و از چنگ خیانت آن سامان ایمان بیرون افکنم.

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سپاس بیقیاس و حمد بیحد
مر آن کنز خفا را باد سرمد
هوش مصنوعی: سپاسی بی‌پایان و ستایشی بی‌نهایت برای آن گنج نهفته که همیشه برقرار است.
که چون روز ازل زاجبت دم زد
ز خلوتخانه در بیرون قدم زد
هوش مصنوعی: زمانی که روز نخست خداوند از سکوت خود خارج شد و به دنیای بیرون قدم گذاشت.
پی اظهار حسن آئینه ها ساخت
بهر آئینه عکسی پرتو انداخت
هوش مصنوعی: به خاطر نشان دادن زیبایی، آئینه‌ها ساخته شده‌اند تا تصویری از نور را منعکس کنند.
چه حسنش کرد در آئینه خانه
شد از عکسش جهان آئینه خانه
هوش مصنوعی: چقدر زیبایی‌اش در آینه جلوه‌گر شد که به خاطر تصویرش، آینه‌خانه پر از جهان شده است.
دراین آئینه خانه جلوه گر اوست
ز حسن دلربایان عشوه گر اوست
هوش مصنوعی: در این آینه، زیبایی و جذابیت او به نمایش درآمده است و دلربایان با ناز و کرشمه‌ی خود در اینجا نمایان هستند.
بسر بنهاده تاج کبریائی
ببر کرده قبای دلربائی
هوش مصنوعی: بر روی سرش تاجی با نشانه‌های بزرگی و برتری گذاشته، و با لباسی زیبا و جذاب خود را آراسته است.
ز خال و خط فکنده دام و دانه
که سازد صید دلها زین بهانه
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت ویژگی‌های ظاهری و نقش آن‌ها در جلب توجه و دلربایی اشاره دارد. به بیان دیگر، وجود نشانه‌ها و خطوطی که بر صورت فردی است، می‌تواند به گونه‌ای عمل کند که قلب‌ها را صید کند و دیگران را به سوی خود جذب نماید. در واقع، زیبایی‌های چهره می‌تواند بهانه‌ای شود برای جلب محبت و علاقه دیگران.
بدامش از پی دانه زدن گام
بود آزادی از هر دانه و دام
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که شخصی به دنبال روزنه‌ای از آزادی می‌گردد، در حالی که ممکن است در دام‌ها و محدودیت‌های مختلفی گرفتار شده باشد. اگرچه او در تلاش است تا به آن روزنه دست یابد، باید با احتیاط قدم بردارد و مراقب موانع و تله‌ها باشد. در نهایت، آزادی واقعی در گرو رهایی از این دانه‌ها و دام‌ها است.
تعالی الله زهی احسان و یاری
که بخشد بستگان را رستگاری
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ و والا، چه نیکو و بزرگوار است که لطف و یاری‌اش را به خویشاوندان می‌دهد و آنها را به رستگاری می‌رساند.
اهل معرفت گویند که حسن علت غائی ایجاد است و عشق اساس حسن را بنیاد و بر هر ذی عقلی ظاهر است که حسن غیر عشق نیست اگر چه در عبارت دو است بمعنی یکیست و آن یکی نوریست سرمدی اعنی حقیقتی است محمدی(ص) پس انبیاء گرام و اولیاء ذوی الاحترام همگی مظهر حسنند و آئینه دیدار تاج سرور برابر سرو قبای دلبری را در بر همه سزاوار خال و خط ایشان نقطه وحدت و دایره کثرت بلکه خود عین دایره اند و حسن نقطه ایست که در این دایره مخفی است پیداست که مدار هستی دایره جز باظهار وجود نقطه نیست
هوش مصنوعی: دانشمندان عرفان می‌گویند که زیبایی هدف نهایی آفرینش است و عشق اساس زیبایی را تشکیل می‌دهد. این حقیقت برای هر فرد عاقلی روشن است که زیبایی جز عشق نیست. اگرچه این دو واژه به نظر جدا می‌آیند، در واقع یکی هستند و آن یکی، نوری دائمی و حقیقت محمدی (ص) است. بنابراین، پیامبران و اولیای بزرگ همگی تجلی‌های زیبایی هستند و آینه‌دار دیدار ولی‌نعمت هستند که زیبایی او بر همه آشکار است. نشانه‌های زیبایی و جذابیت ایشان نقطه وحدت و در عین حال نماد کثرت‌اند و خود نیز عین دایره‌ای هستند که زیبایی در آن پنهان است. واضح است که حیات و وجود دایره‌ای به جز با نمایان شدن نقطه‌ای نیست.
بگشا نظر و بنگر بر خال و خط خوبان
بین نقطه وحدت را در دایره کثرت
هوش مصنوعی: به دقت نگاه کن و به زیبایی‌ها و نشانه‌های خوبان توجه کن. در میان تنوع و فراوانی، به آن نقطه‌ی یگانه و مشترک برس.
و همچنین این دایره نقطه دایره دیگر است که مظهریت این دایره را در خور است.
هوش مصنوعی: این دایره خود یک نقطه است که به دایره دیگری مربوط می‌شود و اهمیت این دایره در تمامیت آن نهفته است.
قس علی هذا علی بذالقیاس
دایره بر دایره بین بی قیاس
هوش مصنوعی: به همین ترتیب می‌توان با استفاده از قیاس، رابطه‌ای مشابه را بین دو دایره برقرار کرد که یک دایره، به دیگری می‌انجامد و این ارتباط هرگز نیاز به معیار خاصی ندارد.
همچنین بین نقطه ها بی حصر و عد
گرچه ناید نقطه هرگز در عدد
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که بین نقاط و نشانه‌ها، مفاهیم و تصورات زیادی وجود دارد که نمی‌توان آن‌ها را به عدد و شمارش محدود کرد. حتی اگر نقطه‌ای را در نظر بگیریم، نمی‌توانیم آن را به یک عدد خاص نسبت دهیم و به پایان برسانیم. این بیان به وجود بی‌نهایت ایده‌ها و مفاهیم اشاره دارد که فراتر از محدودیت‌های عددی است.
لیکن وجود این نقاط و دوایر قائم بنقطه اولست و او قائم بذات و جز این هر که بداند در زمره اهل توحید احولست و بیخبر از طریق پس هر که در دایره هستی دائر گشت و آن نقطه را بحقیقت بشناخت دربارگاه وجود لوای(من عرف نفسه فقد عرف ربه) افراخت زیرا که حسن عین ذاتست و نقطه دایره صفات نظم.
هوش مصنوعی: وجود این نقاط و دوایر به نقطه اول بستگی دارد و آن نقطه وجود مستقل خود را دارد. هر کسی که به این موضوع آگاه باشد، در زمره اهل توحید قرار دارد و از حقیقت راه بی‌خبر است. کسی که در دایره هستی به گردش درآید و آن نقطه را به درستی بشناسد، در محضر وجود، لوای "هرکس خود را بشناسد، پروردگارش را می‌شناسد" را برافراشته می‌کند. چون زیبایی ذات در خود وجود دارد و نقطه دایره، نمایان‌گر صفات نظم است.
حسن ازل پرده زرخ باز کرد
فاش و نهان جلوه آغاز کرد
هوش مصنوعی: حسن و زیبایی ازلی، چهره‌اش را به‌طور عمومی نمایان کرد و همزمان در دل‌ها و در نهان‌خانه‌ها، جلوه‌ای شگفت‌انگیز آغاز کرد.
نور و ظلم شد همه ظاهر ازو
گشت عیان جمله مظاهر ازو
هوش مصنوعی: نور و تاریکی هر دو از او نمایان شدند و همه جلوه‌ها به وسیله او آشکار گشتند.
دایره بر دایره افلاک ساخت
مرکز هر دایره از خاک ساخت
هوش مصنوعی: دایره‌های آسمان را به وجود آورده و مرکز هر دایره را از خاک قرار داده است.
بافت بهم سلسله جزو و کل
یافت ازآن مرتبه هر خار و گل
هوش مصنوعی: در هر مرتبه و مرحله‌ای، هر جزئی از وجود، به نحوی به کل متصل شده و در کنار هم به وجود می‌آید؛ مانند تماشا کردن یک گل یا خار، که هرکدام بخشی از یک تصویر بزرگتر هستند.
فاش و نهان هر چه بود در نظر
مظهر حسنند همه سربسر
هوش مصنوعی: هر آنچه که وجود دارد، چه آشکار و چه پنهان، در نظر مظهر زیبایی‌ها به یک شکل دیده می‌شود و همه چیز به نوعی به هم مرتبط هستند.
حسن ازل را آئینه در جیب و صورت اعیان در غیب بود از آنجا که تقاضای حسن را تاب مستوری نیست و تمنای عشق را طاقت صبوری نه آفتاب جهان افروز حسن از مطلع کرشمه و ناز طالع گردید و برق جانسوز عشق از ملمع عجز و نیاز لامع جلوه ذرات کونیه از مکمن غیب ظاهر شد و ظهور تجلیات ذات و صفات در مظاهر بعضی را دست عشق گریبان چاک کرد و برخیرا جلوه حسن بسته فتراک
هوش مصنوعی: حسن از ابتدا در دل خود زیبایی را همراه داشت و شکوه آن در عالم نامرئی هم وجود داشت. به همین خاطر، حسن نمی‌تواند تقاضاهای خود را پنهان کند و میل به عشق را نیز نمی‌تواند با صبر تحمل کند. نور و زیبایی حسن با بالندگی و نرمی همیشگی آغاز شد و اشتیاق عاشقانه مانند آتشی سوزان از سمت نیاز و ناتوانی درخشش پیدا کرد. جلوه‌های الهی و صفات عالی در برخی مظاهر آشکار شد و عشق، باعث شد که برخی از آنها از این جلوه‌ها دور شوند.
چو آن گنج خفا گر دید پیدا
همه ذرات عالم شد هویدا
هوش مصنوعی: وقتی آن گنج نهان نمایان شود، همه اجزای جهان به وضوح آشکار می‌شوند.
یکیرا عشق زد جیب جان چاک
یکی را حسن و دل بستش به فتراک
هوش مصنوعی: یکی را عشق به شدت در دلش نفوذ کرد و جانش را پر از شور و هیجان کرد، و دیگری را زیبایی جذب کرده و دلش را به زنجیره‌ای از محبت و وابستگی کشانده است.
عشق نماینده حسنست و حسن پیدا کننده عشق این آئین است و آن آئینه آئین بی آئینه نیست هر آینه
هوش مصنوعی: عشق نماد زیبایی است و زیبایی منجر به عشق می‌شود. این دوره و زمانه به نوعی به این ارتباط بین عشق و زیبایی وابسته است و به همین دلیل، بدون وجود این ارتباط، هیچ‌کدام از این دو مفهوم کامل نیستند.
حسن چو در عشق تجلی نمود
آینه صورت و معنی نمود
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی در عشق ظاهر شد، چهره و معنای واقعی خود را نشان داد.
عشق همه آینه سازی کند
حسن درآن جلوه طرازی کند
هوش مصنوعی: عشق موجب می‌شود که همه چیز را زیبا جلوه دهد و زیبایی‌های دلنشین خلق کند.
گر بسرت هست دلا شور حسن
دیده چرا بسته از نور حسن
هوش مصنوعی: اگر در دل تو شوری از زیبایی وجود دارد، پس چرا چشمانت از نور آن زیبایی بسته است؟
عشق تو راآینه رخشان کند
حسن در آن جلوه نمایان کند
هوش مصنوعی: عشق تو مانند آینه‌ای است که زیبایی‌ات را روشن‌تر می‌کند و درخشندگی‌ات را به نمایش می‌گذارد.
تا شهنشاه فاجبت در عرصه گاه محبت علم نیفراشت شاهد کنت کنزامخفیا دربارگاه کن فیکون قدم نگذاشت تا آتش جانسوز عشق زبانه نکشید و پروانه سان جان زلیخا در میانه نسوخت حسن دل افروز یوسفی از هر کرانه ندمید و در مصر وجود بهر انجمن شمع تجلی نیفروخت
هوش مصنوعی: تا وقتی که شاه عشق در عرصه محبت علم و نشان خود را برپا نکرد، عشق به سراغش نیامد و قدم به سرای دل نگذاشت. آتش سوزان عشق زبانه نکشید و مانند پروانه، جان زلیخا بر سر عشق نسوخت. زیبایی و دلربایی یوسف در هیچ گوشه‌ای از عالم منتشر نشد و در سرزمین مصر، شمع تجلی عشق افروخته نشد.
عشق آینه جمال حسنست
وز عشق عیان کمال حسنست
هوش مصنوعی: عشق، شفافیتی است که زیبایی را به نمایش می‌گذارد و به واسطه عشق، کمال و تمامیت زیبایی‌ها نمایان می‌شود.
از عشق نمود هستی حسن
وز عشق فزود مستی حسن
هوش مصنوعی: عشق باعث شده است تا زیبایی وجود پیدا کند و همین عشق، شوق و سرمستی را نیز افزایش داده است.
تا عشق نکرد حسن ظاهر
پیدا نشد اینهمه مظاهر
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق در دل حسن و زیبایی وجود نداشت، این‌همه جلوه‌ها و زیبایی‌ها نمایان نمی‌شدند.
عشق است کلید هر طلسمی
بی عشق نه جان بود نه جسمی
هوش مصنوعی: عشق، راهگشای تمامی مشکلات و موانع است. بدون عشق، نه روح وجود دارد و نه جسمی کامل.
هم مهر جهان فروز عشق است
هم ذره تیره روز عشق است
هوش مصنوعی: عشق هم مانند نوری است که جهان را روشن می‌کند و هم شامل جنبه‌های تاریک و دشوار است.
آندم که نه نقش بیش و کم بود
ذرات وجود در عدم بود
هوش مصنوعی: زمانی که هیچ چیزی از شکل و اندازه وجود نداشت، ذرات هستی در حالت عدم بودند.
بد عشق و نبود هیچ غیری
نه کعبه در میان نه دیری
هوش مصنوعی: در اینجا به این معناست که عشق به خداوند به قدری خالص و بی‌همتاست که هیچ چیز دیگری در آنجا حضور ندارد، نه مکانی مانند کعبه و نه معبدی.
در ملکت غیب بود مستور
درخلوت کنت کنز مستور
هوش مصنوعی: در دنیای پنهان، چیزی ارزشمند و نهفته وجود دارد که در سکوت و خلوت قرار دارد.
ناگه به قضای خویش دم زد
دربار گه قدم قدم زد
هوش مصنوعی: ناگهان با اراده خود به میهمانی وارد شد و با هر قدمی که برداشت، به زیبایی و شکوه آنجا افزوده شد.
افراشت لوای کبریائی
پوشید قبای خودنمائی
هوش مصنوعی: بر افراشتن پرچم عظمت و بزرگی، او پوششی از خودنمایی بر تن کرده است.
بگشود در خزانه غیب
آورد برون دفینه غیب
هوش مصنوعی: دروازه‌ی رازهای پنهان را گشود و گنج‌های نهفته را به دنیای بیرون آورد.
خورشید وجود گشت تابان
ذرات شهود شد شتابان
هوش مصنوعی: وجود و هستی مانند خورشید درخشنده و روشن شده و ذرات و حالاتی که درک و شهود را به همراه دارند، به سرعت در حال شکل‌گیری و فعالیت هستند.
حسنش بهزار عشوه و ناز
آغاز کرشمه کرد آغاز
هوش مصنوعی: زیبایی او با هزاران ناز و ادا آغاز می‌شود و دلربایی‌اش را آغاز می‌کند.
چون کرد بپا اساس عالم
زد خیمه جان بخاک آدم
هوش مصنوعی: وقتی که نهاد و بنیان جهان برقرار شد، جان و روح در جسم آدم قرار گرفتند.
بسپرد بخاک پس امانت
شد خاک امین با دیانت
هوش مصنوعی: او را به خاک سپردند و این خاک به عنوان امانتی امین و با صداقت باقی ماند.
گر قالب آدمی ز طین شد
گنجینه عشق را امین شد
هوش مصنوعی: اگر بدن انسان از گل ساخته شده باشد، پس او می‌تواند نگهدارنده‌ای مطمئن برای گنجینه عشق باشد.
الهی این ذره خاک را بار امانتی که افلاک از حمل آن ناله اشفاق بر آوردند بر پشت نهادی و دربیابانیکه هزار غول بیباک و دیو سفاک در مرغولهای نفاق اتفاق دارند روی دادی یاری کن تا چون شهاب ساطع از این میانه گذار آرم و مددکاری کن که چون نجم لامع از این ظلمت بیکرانه قدم برکنار گذارم (الهی) این مرغ حرین را در نهال امانت آشیان حاصل کردی و مار مبین نفس خیانت آئین را بعد در مقابل آن آوردی از گلزار توفیق گلی کرامت کن که درکام این مار بد انجام خار هلاکت زنم و از چنگ خیانت آن سامان ایمان بیرون افکنم.
هوش مصنوعی: پروردگارا، این ذره خاکی را که بار سنگین امانتی را به دوش دارد و آسمان‌ها از تحمل آن ناله سر می‌دهند، بر روی من گذاشتی. در این بیابان که هزاران غول بی‌باک و دیو ستمگر در گرداب نفاق گرد آمده‌اند، مرا یاری کن تا مانند شهابی از این میان عبور کنم. کمکم کن تا همچون ستاره‌ای در این تاریکی بی‌پایان، قدم بر روی زمین بگذارم. الهی، این طائر حرین را در درخت امانت نشاندی و نَفس خیانت را با آن در برابر من قرار دادی. از باغ توفیق، گل کرامتی به من عطا کن تا این مار بدسرشت را با خارهای هلاکت از خود دور کنم و از دستان خیانت، ایمانم را نجات دهم.