شمارهٔ ۱
ای نام تو ورد هر زبانی
بی نام تو کی بود زمانی
درهیچ دهن مجو نشانش
بی نام تو گر بود زبانی
گویا برخ از هلال ابرو
تیر نگهت کشد کمانی
چون زلف و رخت ندیده چشمی
آشوب دلی بلای جانی
گمگشته وادی غمت را
جز نام کجا بود نشانی
شبها بنگر چگونه تا صبح
با خون جگر بهر مکانی
بنشینم و بی توزار گریم
برخیزم و ز انتظار گریم
ای چون تو ندیده کس به عالم
قدسی گهری ز سلک آدم
جسمت که چو جان عزیز دلهاست
گنجیست طلسم اسم اعظم
با لذت زخمت ایندل ریش
از کس نکند قبول مرهم
صد خرمن عمر داده برباد
کاهی طلبت بوادی غم
هشدار که چشم مرگ باز است
تا دیده نهاده ایم برهم
از سیل سرشگ من عجب نیست
دیوار سپهر گر کشد نم
رفتی و نیامدی و ترسم
با آمدنت به کنج ماتم
بنشینم و بی تو زار گریم
برخیزم وز انتظارم گریم
ای نرگس فتنه های جادوت
باطل کن سحرهای هاروت
یاقوت لبت نسفته کس را
بی قوت و صبر و خون دل قوت
یوسف زنخ تو از ته چاه
یونس نگه تو از دل حوت
گنج ملکوت را طلسمی
نبود چه تو در سرای ناسوت
بال جبروت چون گشائی
نبود چوتو در سرای ناسوت
گر زانکه بمردنم نیائی
تا حشر بکنج قبر و تابوت
بنشینم و بی تو زار گریم
برخیزم و ز انتظار گریم
ای دل بشمایل تو مایل
مایل بشمایل تو ای دل
انسان زرخ گره گشایت
هر عقده که بر دلیست مشکل
تیر نگهت بصید دل ها
یکدم فکند هزار بسمل
مقتول تو خواهد ار خداوند
جان ها که کند فدای قاتل
بینی ز رخت من آنچه دیدم
با آینه گر کنی مقابل
سیلاب سرشکم از گریبان
تا دامن بحر برده ساحل
تا چند بسوی گنج وصلت
در کنج فراق کرده منزل
بنشینم و بی تو زار گریم
برخیزم و ز انتظار گریم
ای از تو نشان آفرینش
این سوز و فغان آفرینش
جانی تو و آفرینشت جسم
ای جان تو جان آفرینش
درکان چو تو گوهری ندارد
ای گوهر کان آفرینش
جز نقد غمت مرا متاعی
نبود بدکان آفرینش
نتوان ز هزار جز یکی گفت
وصفت بزبان آفرینش
بی نام تو کی بود زبانی
گویا به زمان آفرینش
با سوز درون چو نور خواهم
بیرون ز جهان آفرینش
بنشینم و بی تو زار گریم
برخیزم و ز انتظار گریم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای نام تو ورد هر زبانی
بی نام تو کی بود زمانی
هوش مصنوعی: نام تو در زبانهای مختلف همیشه جاری است و بدون نام تو هیچ زمانی وجود ندارد.
درهیچ دهن مجو نشانش
بی نام تو گر بود زبانی
هوش مصنوعی: در هیچ زبانی و سخنی نشانی از او نخواهی یافت مگر اینکه نام تو در آن باشد. اگر زبانی وجود داشته باشد، بدون ذکر نام تو نمیتواند او را توصیف کند.
گویا برخ از هلال ابرو
تیر نگهت کشد کمانی
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که ابروی هلالیات مانند کمان، نگاه تو را به سمت خود میکشد.
چون زلف و رخت ندیده چشمی
آشوب دلی بلای جانی
هوش مصنوعی: چشم من به زلف و چهرهات نیفتاده، اما دل من به خاطر تو بلاتکلیف و آشفته است.
گمگشته وادی غمت را
جز نام کجا بود نشانی
هوش مصنوعی: در دل وادی غم، هیچ نشانی از گمشدگیام جز نام تو وجود ندارد.
شبها بنگر چگونه تا صبح
با خون جگر بهر مکانی
هوش مصنوعی: شبها نگاه کن که چگونه تا صبح با خون دل به هر مکانی میرویم و تلاش میکنیم.
بنشینم و بی توزار گریم
برخیزم و ز انتظار گریم
هوش مصنوعی: بیایم بنشینم و بدون تو گریه کنم، سپس برخیزم و به خاطر انتظارم دوباره بگریم.
ای چون تو ندیده کس به عالم
قدسی گهری ز سلک آدم
هوش مصنوعی: ای کسی که در عالم مقدس، چون تو را ندیدهام و تو گوهری از نسل آدم هستی.
جسمت که چو جان عزیز دلهاست
گنجیست طلسم اسم اعظم
هوش مصنوعی: بدن تو که همچون روحی عزیز در دلهاست، گنجی است که اسرار عظیم را در خود دارد.
با لذت زخمت ایندل ریش
از کس نکند قبول مرهم
هوش مصنوعی: زخمی که از عشق به دل رسیده، هیچ کس نمیتواند مرهمی برای آن باشد و فقط خود این درد است که لذتبخش است.
صد خرمن عمر داده برباد
کاهی طلبت بوادی غم
هوش مصنوعی: تمام عمرم را صرف کردی و به خاطر یک درخواست کوچک به دامان غم افتادم.
هشدار که چشم مرگ باز است
تا دیده نهاده ایم برهم
هوش مصنوعی: توجه کن که مرگ همیشه در کمین است و ما باید مراقب باشیم، زیرا مواجهه با آن ممکن است در هر لحظه پیش بیاید و ما غافلگیر شویم.
از سیل سرشگ من عجب نیست
دیوار سپهر گر کشد نم
هوش مصنوعی: اشکهای من به قدری است که اگر باران ببارد، دیوار آسمان هم نم میگیرد.
رفتی و نیامدی و ترسم
با آمدنت به کنج ماتم
هوش مصنوعی: تو رفتی و برنگشتی و من نگرانم که با برگشتنت، غم و اندوه به سراغم بیاید.
بنشینم و بی تو زار گریم
برخیزم وز انتظارم گریم
هوش مصنوعی: من در انتظار تو نشستهام و بدون تو به شدت غمگینم، وقتی هم که برمیخیزم، باز هم به خاطر این انتظار گریه میکنم.
ای نرگس فتنه های جادوت
باطل کن سحرهای هاروت
هوش مصنوعی: ای نرگس، فریبهای جادوییات را باطل کن و سحر و جادوهای هاروت را نابود ساز.
یاقوت لبت نسفته کس را
بی قوت و صبر و خون دل قوت
هوش مصنوعی: لبهای سرخ و زیبای تو کسی را ناتوان و بیطاقت نمیگذارد، مگر آنکه با صبر و زجر فراوان روبرو شده باشد.
یوسف زنخ تو از ته چاه
یونس نگه تو از دل حوت
هوش مصنوعی: تو مانند یوسف، زیبایی فوقالعادهای داری و من از اعماق تاریکی و درد، به تو نگاه میکنم.
گنج ملکوت را طلسمی
نبود چه تو در سرای ناسوت
هوش مصنوعی: خزانهٔ آسمانی هیچ مانعی ندارد، زیرا تو در دنیای مادی زندگی میکنی.
بال جبروت چون گشائی
نبود چوتو در سرای ناسوت
هوش مصنوعی: وقتی بالهای قدرت و عظمت را میگشایی، هیچ چیزی در دنیای مادی و انسانی نیست که بتواند تو را محدود کند.
گر زانکه بمردنم نیائی
تا حشر بکنج قبر و تابوت
هوش مصنوعی: اگر تو نیایی و به مرگ من نیندیشی، باید منتظر بمانم تا روز قیامت در گوشه قبر و در تابوت آرام بگیرم.
بنشینم و بی تو زار گریم
برخیزم و ز انتظار گریم
هوش مصنوعی: در حالی که تو نیستی، نشستهام و به شدت گریه میکنم. وقتی هم که بلند میشوم، باز هم از شدت انتظار برای تو، اشک میریزم.
ای دل بشمایل تو مایل
مایل بشمایل تو ای دل
هوش مصنوعی: ای دل، به زیباییها و جلوههای تو دل بستهام.
انسان زرخ گره گشایت
هر عقده که بر دلیست مشکل
هوش مصنوعی: انسان در سختیها و مشکلات، راه حلی برای گشایش پیدا میکند و هر گرهای که بر دلش سنگینی میکند را باز میکند.
تیر نگهت بصید دل ها
یکدم فکند هزار بسمل
هوش مصنوعی: چشم تو مانند تیری است که به دلها میزند و باعث میشود هزاران نفر عاشق و دلداده شوند.
مقتول تو خواهد ار خداوند
جان ها که کند فدای قاتل
هوش مصنوعی: اگر خداوند جانها بخواهد، مقتول تو خواهد بود که جانش را فدای قاتل میکند.
بینی ز رخت من آنچه دیدم
با آینه گر کنی مقابل
هوش مصنوعی: اگر آینه را مقابل چهرهات بگذاری، آنچه را که من از چهرهات دیدم، خواهی دید.
سیلاب سرشکم از گریبان
تا دامن بحر برده ساحل
هوش مصنوعی: اشکهای من مثل سیلابی هستند که از دامن دریا به سوی ساحل میآیند.
تا چند بسوی گنج وصلت
در کنج فراق کرده منزل
هوش مصنوعی: چقدر باید به انتظار گنج عشق تو در گوشه تنهایی بمانم و در اینجا زندگی کنم.
بنشینم و بی تو زار گریم
برخیزم و ز انتظار گریم
هوش مصنوعی: نشستهام و بدون تو به شدت غمگینم، وقتی هم که بلند میشوم، از دلتنگی و انتظار تو دوباره اشک میریزم.
ای از تو نشان آفرینش
این سوز و فغان آفرینش
هوش مصنوعی: ای کسی که نشانههای آفرینش را در خود داری، این درد و ناله آفرینش به تو مربوط است.
جانی تو و آفرینشت جسم
ای جان تو جان آفرینش
هوش مصنوعی: تو جان هستی و آفرینش تو، ای جان، جسم تو هم جان آفرینش است.
درکان چو تو گوهری ندارد
ای گوهر کان آفرینش
هوش مصنوعی: ای گوهر گرانبها! در عالم وجود، هیچ چیزی به ارزش و زیبایی تو نمیرسد؛ تو یگانهای و هیچ مشابهی در این جهان نداری.
جز نقد غمت مرا متاعی
نبود بدکان آفرینش
هوش مصنوعی: به جز درد و غم تو، هیچ چیز دیگری برای من ارزشمند نیست و در این عالم هیچچیز به اندازهی احساساتم نسبت به تو اهمیت ندارد.
نتوان ز هزار جز یکی گفت
وصفت بزبان آفرینش
هوش مصنوعی: نمیتوان از میان هزار چیز، تنها یکی را به زبان افراط و تعریف توصیف کرد.
بی نام تو کی بود زبانی
گویا به زمان آفرینش
هوش مصنوعی: بینام تو، هیچ زبانی قادر به بیان وجود و حقیقت نیست، حتی در زمان خلق جهان.
با سوز درون چو نور خواهم
بیرون ز جهان آفرینش
هوش مصنوعی: با دردی عمیق و درخشش وجودم، میخواهم از این جهان به دنیایی دیگر برسنگ.
بنشینم و بی تو زار گریم
برخیزم و ز انتظار گریم
هوش مصنوعی: مینشینم و بدون تو خیلی غمگین میشوم و وقتی هم که بلند میشوم، از بیحوصلگی و انتظار برای تو دوباره اشک میریزم.