شمارهٔ ۵۵
چو مرغم تا قفس بنیاد کردند
اسیر دام آن صیاد کردند
دلم کز فرقتش ویرانه بود
ز گنج وصل او آباد کردند
ندارد جز قفس مرغ دلم جای
کنونش کز قفس آزاد کردند
بجای شیر خون در جوی شیرین
روان از دیده فرهاد کردند
مبارک روزی و خرم دمی بود
که عشقش در دلم ارشاد کردند
غمش تا مایه شادیست جان را
از او بس جان غمگین شاد کردند
رسد تا نور بیدل را بفریاد
وظیفه بر لبش فریاد کردند
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو مرغم تا قفس بنیاد کردند
اسیر دام آن صیاد کردند
هوش مصنوعی: چون پرندهای که وقتی قفس را ساختند، به دام آن صیاد گرفتار شد.
دلم کز فرقتش ویرانه بود
ز گنج وصل او آباد کردند
هوش مصنوعی: دل من از دوری او خراب و ویران شده بود، اما به برکت وصال او دوباره سرشار از خوشبختی و نشاط شده است.
ندارد جز قفس مرغ دلم جای
کنونش کز قفس آزاد کردند
هوش مصنوعی: دلم اکنون جایی جز قفس ندارد، زیرا از آن قفس آزاد شدهام.
بجای شیر خون در جوی شیرین
روان از دیده فرهاد کردند
هوش مصنوعی: به جای اینکه فرهاد از خون خود مایه بگذارد، از چشم او آب شیرین به جریان افتاد.
مبارک روزی و خرم دمی بود
که عشقش در دلم ارشاد کردند
هوش مصنوعی: روزی خوش و لحظهای شاد بود که عشق او در دلم به راهنمایی درآمد.
غمش تا مایه شادیست جان را
از او بس جان غمگین شاد کردند
هوش مصنوعی: غم او باعث شادی من شده و این غم جانم را شاد کرده است.
رسد تا نور بیدل را بفریاد
وظیفه بر لبش فریاد کردند
هوش مصنوعی: نور بیدل به او رسید و به وظیفهاش اشاره کرد، به طوری که بر لبش فریاد کردند.

نورعلیشاه