شمارهٔ ۵۶
گلعذارا چون تو یاری هست نیست
چون تو یار گلعذاری هست نیست
چون بهار گلشن حسن رخت
بیخزان هرگز بهاری هست نیست
در نگارستان دل عشاق را
چون رخت نقش ونگاری هست نیست
بسکه پیماید لب لعل تو می
می پرستان را خماری هست نیست
بیقراران سر زلف ترا
بی سر زلفت قراری هست نیست
بر سریر فقر چون نور علی
پادشاه باوقاری هست نیست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گلعذارا چون تو یاری هست نیست
چون تو یار گلعذاری هست نیست
هوش مصنوعی: نیستی چون تو، یاری دیگر نیست؛ و چون تو یاری هست، گلی مثل تو پیدا نمیشود.
چون بهار گلشن حسن رخت
بیخزان هرگز بهاری هست نیست
هوش مصنوعی: وقتی بهار زیبایی و ظرافت چهرهات را میبینم، هیچ فصل دیگری را نمیتوانم تصور کنم که به اندازهی بهار دلانگیز و سرزنده باشد.
در نگارستان دل عشاق را
چون رخت نقش ونگاری هست نیست
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، قلب عاشقان مانند نقش و نگاری در یک پارچه است که همیشه در حال تغییر و تحول است. عشق میتواند زیبایی و هنر خاصی به دلها ببخشد، اما در عین حال، این زیبایی نیز دوام ندارد و ممکن است از بین برود.
بسکه پیماید لب لعل تو می
می پرستان را خماری هست نیست
هوش مصنوعی: بسیار به دلیل زیبایی و شیرینی لبهای تو، عاشقان نوشیدنی زهره میچرخند و در حال مستی به سر میبرند.
بیقراران سر زلف ترا
بی سر زلفت قراری هست نیست
هوش مصنوعی: بیقراری کسانی که مجذوب زیباییهای تو هستند، در واقع بر اساس وجود خودت و موهای زیبایت است. در حقیقت، بدون زلفهای تو، آرامشی برای آنها وجود ندارد.
بر سریر فقر چون نور علی
پادشاه باوقاری هست نیست
هوش مصنوعی: در زندگی فقیرانه، همانند نور، نشانهای از سلطنت و وقار وجود ندارد.