شمارهٔ ۱۲۳
ای گرفتار بزلف تو پریشانی چند
کشته تیغ غمت بیسر و سامانی چند
تیره از زلف سیاهت شب عشاقانی
روشن از نور رخت شمع شبستانی چند
چشم جادوگر تو فتنه ترسا و یهود
خال هندوت زده راه مسلمانی چند
جذبه شوق رخت گر نبود راهنما
کی توانکرد دمی قطع بیابانی چند
شرف کعبه وصلش تو چه دانی که ترا
نخلیده است بپا خار مغیلانی چند
منم آن بلبل نالان که بکویت شب و روز
ریزم از خون مژه طرح گلستانی چند
شمه خواست نگارد ز غمت نور علی
آتش افتاد ز کلکش بگلستانی چند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای گرفتار بزلف تو پریشانی چند
کشته تیغ غمت بیسر و سامانی چند
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر موهای پیچ در پیچ تو دچار دردسر هستی، چقدر بیسر و سامان شدهام در اثر غم تو که همچون زخم شمشیری به من آسیب زده است.
تیره از زلف سیاهت شب عشاقانی
روشن از نور رخت شمع شبستانی چند
هوش مصنوعی: زلف سیاه تو شب را تاریک کرده، اما نور چهرهات مانند شمعی در شبستانی، عاشقان را روشن میکند.
چشم جادوگر تو فتنه ترسا و یهود
خال هندوت زده راه مسلمانی چند
هوش مصنوعی: چشمهای جادوگری تو باعث بهوجود آمدن فتنۀ بسیاری شده است و حتی کسانی که از دینهای مختلف هستند، مانند ترسا و یهودی، تحت تأثیر آن قرار گرفتهاند. مگر توانایی مسلمان بودن چند نفر را میتوان اندازهگیری کرد؟
جذبه شوق رخت گر نبود راهنما
کی توانکرد دمی قطع بیابانی چند
هوش مصنوعی: اگر کشش شوق تو نباشد، چطور میتوان لحظهای در این بیابان بیهدایت پیش رفت؟
شرف کعبه وصلش تو چه دانی که ترا
نخلیده است بپا خار مغیلانی چند
هوش مصنوعی: شرافت و بزرگی کعبه که به خاطر وصل اوست را چه میدانی، وقتی خودت نه تنها درک نمیکنی بلکه هنوز بر مشکلات و موانع زیادی که در زندگیات وجود دارد، ایستادهای.
منم آن بلبل نالان که بکویت شب و روز
ریزم از خون مژه طرح گلستانی چند
هوش مصنوعی: من همان بلبل غمگینی هستم که شب و روز بر درختان تو میخوانم و از چشمانم اشکها را مانند گلهای رنگارنگ به زمین ریختهام.
شمه خواست نگارد ز غمت نور علی
آتش افتاد ز کلکش بگلستانی چند
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از درد و غم خود سخن میگوید و اشاره میکند که چطور اشک و اندوه او مانند نوری روشن در دل آتش، در دلی میدرخشد. این احساسات عمیق و شگرف ناشی از عشق یا فراق است، به طوری که این غم به گلستانی از زیبایی و احساسات عاشقانه تبدیل میشود.