گنجور

شمارهٔ ۱۱۸

دوشم بخواب ساغر دولت بدست بود
بر صدر بارگاه جلالت نشست بود
زنجیر عدل و حلقه حبل المتین داد
بر در ز روی رفعتشان چفت و بست بود
بالا گرفت کرسی جا هم چنانکه عرش
در زیر پایه اش بمحل فرش پست بود
پس طبل شادیانه ببام دلم زدند
خیز و گریز لشگر غم رو بجست بود
سلطان عقل آنکه شدش هوش متکا
از جام عشق بیخود و مدهوش و مست بود
گر شیشه اش بسنگ ملامت شکست می
بالله درستیش همه درآن شکست بود
در دیر عشق با رخ لعل و بت دلم
گاهی صنم پرست و گهی بت پرست بود
بیدار چون شدم من از آن خواب صبحدم
همچون گدا بدرگه شامم نشست بود
نور علی ز بسکه ربودم بخویشتن
مهرم به پیش ذره بی نور پست بود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوشم بخواب ساغر دولت بدست بود
بر صدر بارگاه جلالت نشست بود
هوش مصنوعی: شب گذشته در خواب، جامی از نعمت و خوشبختی در دستم بود و بر تخت grandeur و عظمت نشسته بودم.
زنجیر عدل و حلقه حبل المتین داد
بر در ز روی رفعتشان چفت و بست بود
هوش مصنوعی: زنجیر عدالت و حلقه محکم به دروازه‌ای که به خاطر بلندی مقامشان بسته شده است، اشاره دارد.
بالا گرفت کرسی جا هم چنانکه عرش
در زیر پایه اش بمحل فرش پست بود
هوش مصنوعی: کرسی در ارتفاع بالا قرار گرفت، درست مانند عرش که در زیر پایه‌اش، به محل فرش پایین و ساده‌ای تکیه دارد.
پس طبل شادیانه ببام دلم زدند
خیز و گریز لشگر غم رو بجست بود
هوش مصنوعی: خوشحالی و شادی به قلبم رسید و به همین خاطر تصمیم گرفتم تا از دست لشکر غم فرار کنم.
سلطان عقل آنکه شدش هوش متکا
از جام عشق بیخود و مدهوش و مست بود
هوش مصنوعی: سلطان عقل کسی است که با هوشیاری و درک عمیق خود، تحت تأثیر عشق قرار گرفته و به حالت بی‌خودی و مستی رسیده است.
گر شیشه اش بسنگ ملامت شکست می
بالله درستیش همه درآن شکست بود
هوش مصنوعی: اگر شیشه شکست و به سنگ ملامت خورد، به خدا قسم که تمام واقعیت در همان شکست نهفته است.
در دیر عشق با رخ لعل و بت دلم
گاهی صنم پرست و گهی بت پرست بود
هوش مصنوعی: در محفل عشق، گاهی با دیدن چهره زیبای معشوق، دل من همچون کسی بود که بت را می‌پرستد و گاهی دیگر، دل به این مجسمه‌ها و نمادها می‌سپردم.
بیدار چون شدم من از آن خواب صبحدم
همچون گدا بدرگه شامم نشست بود
هوش مصنوعی: وقتی از خواب صبحگاهی بیدار شدم، احساس کردم که مانند یک گدای محتاج در برابر در آن شام نشسته‌ام.
نور علی ز بسکه ربودم بخویشتن
مهرم به پیش ذره بی نور پست بود
هوش مصنوعی: به خاطر نوری که از علی به خودم جذب کرده‌ام، عشق من در مقایسه با ذره‌ای که روشنایی ندارد، بی‌ارزش و نازل به نظر می‌رسد.