گنجور

شمارهٔ ۸۴۲

ز عمرم چه حاصل چو یاری ندارم
بمردم ز غم غم گساری ندارم
به جز مغز پالودن و فکر کردن
به دنیا دگر هیچ کاری ندارم
ز من نیست بی کارتر در جهان کس
که با هیچ کس کار و باری ندارم
دلی پای بندِ غمِ عشق دارم
دریغا که آسان گذاری ندارم
به پایِ جلادت پناهی نیابم
به دستِ ارادت نگاری ندارم
ز کرد و کیایی و مال و منالی
جز امیّدی و انتظاری ندارم
چه محصول چون در حصولِ مرادی
به وصل از میانی کناری ندارم
نهادم دلِ خویش بر نامرادی
چو بر وصل و هجر اقتداری ندارم
به پیران سر آشفتگی نیست لایق
ولی چون کنم اختیاری ندارم
همین باز می گو نزاری به زاری
ز عمرم چه حاصل چو یاری ندارم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز عمرم چه حاصل چو یاری ندارم
بمردم ز غم غم گساری ندارم
هوش مصنوعی: زندگی‌ام چه سودی دارد وقتی که یاری در کنارم نیست؛ از درد و اندوه مرده‌ام و هیچ امیدی به رهایی از این غم ندارم.
به جز مغز پالودن و فکر کردن
به دنیا دگر هیچ کاری ندارم
هوش مصنوعی: به جز اندیشه و تاملی عمیق در مغز، هیچ کار دیگری در دنیا برایم اهمیت ندارد.
ز من نیست بی کارتر در جهان کس
که با هیچ کس کار و باری ندارم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در جهان نیست که از من بی‌کارتر باشد، چرا که من با هیچ‌کس کار و فعالیتی ندارم.
دلی پای بندِ غمِ عشق دارم
دریغا که آسان گذاری ندارم
هوش مصنوعی: دل من به غم عشق گرفتار است و افسوس که راهی برای رهایی از این درد ندارم.
به پایِ جلادت پناهی نیابم
به دستِ ارادت نگاری ندارم
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم به پایِ دلتنگی و سختی‌هایم پناه ببرم و در عشق و ارادت تو، کسی را ندارم که به او تکیه کنم.
ز کرد و کیایی و مال و منالی
جز امیّدی و انتظاری ندارم
هوش مصنوعی: از طلا و ثروت و بزرگی هیچ چیز نمی‌خواهم جز امید و انتظاری که در دل دارم.
چه محصول چون در حصولِ مرادی
به وصل از میانی کناری ندارم
هوش مصنوعی: من هیچ محصولی ندارم، چون در مسیر رسیدن به آرزویم، به هیچ چیز وابسته نیستم و به هیچ چیز نمی‌توانم تکیه کنم.
نهادم دلِ خویش بر نامرادی
چو بر وصل و هجر اقتداری ندارم
هوش مصنوعی: دل خود را به نامرادی سپردم، زیرا در عشق و جدایی هیچ کنترلی بر خود ندارم.
به پیران سر آشفتگی نیست لایق
ولی چون کنم اختیاری ندارم
هوش مصنوعی: پیران را هیچ پریشانی برایشان شایسته نیست، اما من چه کنم که اختیار از دستم خارج شده است.
همین باز می گو نزاری به زاری
ز عمرم چه حاصل چو یاری ندارم
هوش مصنوعی: به من بگو که چرا باید به زندگی ادامه دهم، وقتی هیچ دوستی ندارم و عمرم به هدر می‌رود.