شمارهٔ ۳۷۲
الغیاث از جفت و طاق ابروانت
دین و دل شد در سر آن هر دوانت
آخر از چشمان مستت چند نالم
نیست ممکن مَخلَصم زان جادوانت
بی حیا بر خون من الله اکبر
چون گواهی می دهند آن هندوانت
هر چه از سر پنجه ی سیمین بکردی
باز می خواهند عذرش بازوانت
گر مرا پیرانه سر افتاد کاری
تو مدارایی کن از بخت جوانت
آخر ای مسکین نزاری دین و دنیا
هر دو شد در وصف خال نیکوانت
چون بگردانی زخود بیچاره آری
هر چه از فطرت روان شد با روانت
هر کجا حالی حوالت شد نصیبت
می برد تقدیر عشق آن جا دوانت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
الغیاث از جفت و طاق ابروانت
دین و دل شد در سر آن هر دوانت
هوش مصنوعی: کمک و نجات من از جفت و طاق ابروهایت، دین و دل من در سر آن دو ابرو خلاصه شده است.
آخر از چشمان مستت چند نالم
نیست ممکن مَخلَصم زان جادوانت
هوش مصنوعی: در نهایت، من از نگاههای خوابآلودت چقدر شکایت کنم؟ به احتمال زیاد، من به خاطر جادوی تو گرفتار شدهام.
بی حیا بر خون من الله اکبر
چون گواهی می دهند آن هندوانت
هوش مصنوعی: به شکل بیشرمانهای، در حالی که بر خون من میگویند "الله اکبر"، آن هندوان به عنوان شاهد حضور دارند.
هر چه از سر پنجه ی سیمین بکردی
باز می خواهند عذرش بازوانت
هوش مصنوعی: هر چه با دست نقرهای انجام دادهای، برای تو توجیهی خواهد بود که به دستهای تو مربوط میشود.
گر مرا پیرانه سر افتاد کاری
تو مدارایی کن از بخت جوانت
هوش مصنوعی: اگر در سن پیری کاری از من سر بزند، تو با جوانی و شادابیات با من مدارا کن.
آخر ای مسکین نزاری دین و دنیا
هر دو شد در وصف خال نیکوانت
هوش مصنوعی: ای نزار، تو به عنوان یک انسان بیچاره، در وصف شکل و زیبایی محبوبان، هم دین و هم دنیایت را از دست دادهای.
چون بگردانی زخود بیچاره آری
هر چه از فطرت روان شد با روانت
هوش مصنوعی: وقتی از خودت و طبیعت واقعیات فاصله بگیری، هر چیزی که از وجودت و نهادت بهدست آمده، با روح و روانت در ارتباط خواهد بود.
هر کجا حالی حوالت شد نصیبت
می برد تقدیر عشق آن جا دوانت
هوش مصنوعی: هرجا که دل تو شوقی پیدا کند، سرنوشت تو را به آنجا میبرد و عشق تو آنجا پرواز میکند.

حکیم نزاری