گنجور

شمارهٔ ۱۴۰۸

ساقی ز بامداد بیاور قِنینه‌ای
بردار بانگِ قهقهه از آبگینه‌ای
نقدینه بهشت مهیّا نمی‌شود
لطفی کنی ز ما بستانی رهینه‌ای
حالی در این معامله مصرف نمی‌شود
هر چند پر جواهر دارم خزینه‌ای
هر نوع و هر چنان که توانی بساز هین
هان زود اضطرابِ دلم را سکینه‌ای
چیزی چنان که حاصلِ وقتی بود سبک
پیوند کن قرینه حال از قرینه‌ای
مرغِ مراد هم شود آخر به حیله صید
بر رویِ دام تعبیه می پاش چینه‌ای
تو ختمِ ساقیانی در بزمِ خلدِ اُنس
ما در میان حلقه مجلس نگینه‌ای
تو در مکانِ حکمِ ریاست ممکَنی
ما در صفِ نِعال کم از هر کمینه‌ای
مستان که در ولایتِ حکمِ تو می‌روند
هشدار تا ز خود نخراشند سینه‌ای
خود کی بود به نیک و بد اصحابِ وجد را
با هیچکس به شنقصه بغض و کینه‌ای
هر کس بر آن که بر صفتِ گنجِ کُنجِ ما
حاصل کند ز ملکِ قناعت دفینه‌ای
ز این بحر خود برون نبرد هیچ ناخدا
الّا ز دست کارِ نزاری سفینه‌ای
جان است می به کالبد آخر مگوی بیش
چون جان برون شود چه فلاح از گلینه‌ای

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی ز بامداد بیاور قِنینه‌ای
بردار بانگِ قهقهه از آبگینه‌ای
هوش مصنوعی: ای ساقی، از صبح زود بیا و یک لیوان شراب بیاور و صدای خنده‌ای را از ظرف شیشه‌ای بشنو.
نقدینه بهشت مهیّا نمی‌شود
لطفی کنی ز ما بستانی رهینه‌ای
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی بهشت به دست آوری، باید کار خیری انجام دهی و از ما به عنوان اراده‌ات، محبت و لطفی بپذیری.
حالی در این معامله مصرف نمی‌شود
هر چند پر جواهر دارم خزینه‌ای
هوش مصنوعی: در این معامله، حالتی وجود ندارد که به کار بیاید، هرچند که خزانه‌ام پر از جواهر است.
هر نوع و هر چنان که توانی بساز هین
هان زود اضطرابِ دلم را سکینه‌ای
هوش مصنوعی: هر گونه که می‌توانی، تلاش کن تا دل مضطرب مرا آرامش ببخشی.
چیزی چنان که حاصلِ وقتی بود سبک
پیوند کن قرینه حال از قرینه‌ای
هوش مصنوعی: چیزی را به سبکی بساز که مناسب زمانه‌اش باشد و ارتباط آن را با حال و احوال آدم‌ها برقرار کن.
مرغِ مراد هم شود آخر به حیله صید
بر رویِ دام تعبیه می پاش چینه‌ای
هوش مصنوعی: حتی مرغی که آرزویش را داریم نیز ممکن است در نهایت با ترفندهایی شکار شود، زیرا در دام، چاله‌ای برای فریبش قرار داده شده است.
تو ختمِ ساقیانی در بزمِ خلدِ اُنس
ما در میان حلقه مجلس نگینه‌ای
هوش مصنوعی: تو در بزم خوشی و لذت ما، مانند جواهری ارزشمند و بی‌نظیر هستی که در میان حلقه دوستان نظرها را به خود جلب می‌کنی.
تو در مکانِ حکمِ ریاست ممکَنی
ما در صفِ نِعال کم از هر کمینه‌ای
هوش مصنوعی: تو در مقام و جایگاه ریاست و رهبری قرار داری، اما ما به اندازه‌ای پایین هستیم که حتی در صفِ زیرین کفش‌ها هم از هر چیز بی‌ارزش‌تر به حساب می‌آییم.
مستان که در ولایتِ حکمِ تو می‌روند
هشدار تا ز خود نخراشند سینه‌ای
هوش مصنوعی: مستانی که تحت فرمان تو هستند، مراقب باشند تا به خود آسیب نرسانند و دلشان را نشکنند.
خود کی بود به نیک و بد اصحابِ وجد را
با هیچکس به شنقصه بغض و کینه‌ای
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به خوبی و بدی دوستان صفا و طراوت اشاره کند؛ زیرا آن‌ها هیچ کینه‌ای از کسی در دل ندارند.
هر کس بر آن که بر صفتِ گنجِ کُنجِ ما
حاصل کند ز ملکِ قناعت دفینه‌ای
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد به ویژگی‌های با ارزش و پنهان ما دست پیدا کند، باید از داراییِ قناعت بهره‌مند باشد.
ز این بحر خود برون نبرد هیچ ناخدا
الّا ز دست کارِ نزاری سفینه‌ای
هوش مصنوعی: هیچ ناخدایی نمی‌تواند از این دریا خارج شود، مگر با تلاش و کوششِ کسی به نام نزار که کشتی را هدایت می‌کند.
جان است می به کالبد آخر مگوی بیش
چون جان برون شود چه فلاح از گلینه‌ای
هوش مصنوعی: جان مانند می است که در کالبد وجود دارد؛ پس بیش از این سخن مگو. وقتی که جان خارج شود، چه فاید‌ه‌ای از ظاهری که به گل‌نای خود باقی است.