گنجور

شمارهٔ ۱۳۵۴

چه خوش بود که به بالینِ خفته ناگاهی
چو چشم باز گشایم مرا رسد ماهی
فقیر را چه سعادت ورایِ آن باشد
که سر به کنجِ خرابش در آورد شاهی
میانِ ظلمتِ شب نورِ طلعتش باشد
چو یوسفی که برآرد سر از بُنِ چاهی
اگر به تیغ زنند ار به تیر من باری
ز کویِ دوست فراتر نمی برم راهی
حذر ز دردِ دلم کآفتاب خیره شود
گر از درونِ پُر آتشم برآورم آهی
به اعتقادِ نزاری اگر به غیبتِ من
همه جهان به جوی ارزد و جوی کاهی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه خوش بود که به بالینِ خفته ناگاهی
چو چشم باز گشایم مرا رسد ماهی
هوش مصنوعی: چه خوش بود که در کنار خواب کسی ناخواسته بیدار شوم و وقتی چشمم را باز کنم، او را ببینم که در کنارم است.
فقیر را چه سعادت ورایِ آن باشد
که سر به کنجِ خرابش در آورد شاهی
هوش مصنوعی: بی‌نیازی و خوشبختی فقیر از آن بیشتر نمی‌شود که یک پادشاه به دیدار او بیاید و در گوشه‌ی خانه‌ی خرابش سر بگذارد.
میانِ ظلمتِ شب نورِ طلعتش باشد
چو یوسفی که برآرد سر از بُنِ چاهی
هوش مصنوعی: در دل تاریکی شب، چهره‌اش روشنایی می‌بخشد، مانند یوسف که از عمق چاهی به روی زمین می‌آید.
اگر به تیغ زنند ار به تیر من باری
ز کویِ دوست فراتر نمی برم راهی
هوش مصنوعی: اگر با شمشیر بزنند یا با تیر به من حمله کنند، من هرگز از مسیر محبت و دوستی خارج نمی‌شوم.
حذر ز دردِ دلم کآفتاب خیره شود
گر از درونِ پُر آتشم برآورم آهی
هوش مصنوعی: مراقب باش که درد دل من باعث زحمتت نشود، چرا که اگر از درون آتشینم آهی بلند شود، ممکن است مانند آفتابی خیره‌کننده باشد.
به اعتقادِ نزاری اگر به غیبتِ من
همه جهان به جوی ارزد و جوی کاهی
هوش مصنوعی: به نظر نزاری، اگر تمام جهان برای غیبت من ارزش داشته باشد، حتی آن را با خاکستر هم نمی‌توان مقایسه کرد.