بخش ۲
گرت راه باید به اهل صفا
طلب کن ز ذُریۀ مصطفی
به حبل المتین در زن ای دوست دست
که کس جز بدین از ضلالت نرست
چو خواهی که یابی خلاص از ظلام
همین است تدبیر و بس، والسلام
نزاری پس از حمد و شکر و سپاس
ثنای اولوالامر واجب شناس
سر از طاعت شاه یزدان پرست
مکش تا توانی ز عصیان برست
نگونبخت کفران نعمت کند
ولیّ النّعم را مذمّت کند
ز فرمان سلطان که ظّل خداست
اگر ذرهّای سربپیچی خطاست
رضای شهنشاه عادل بجوی
بجانش عبادت کن و دل بجوی
زمحض صفا کن تولاّ به شاه
که خورشید ملک است و ظّل اله
ملک شمس دین مالک دین و داذ
ملوک جهان را پناه و ملاذ
چراغ بشر شمع گیتیفروز
سپهر عُلُوّ خسرو نیمروز
محمّد سیر شاه اعظم علی
عَلَم در معالی، به عالم علی
سلیمان سریری خَضِر مقدمی
براهیم خُلقی مسیحا دَمی
محمّد شعاری، علی صولتی
جهان کدخدایی جوان دولتی
فریبرز برزی، سیاوشوشی
به گوپال زالی، به تیر آرشی
تهمتن تن افراسیاب افسری
منوچهر چهری فریدون فری
فرشته خصالی مَلَک رتبتی
سپهر احتشامی فلک رفعتی
غضنفر شکاری پلنگ اوژنی
به پیکار گیوی، به صف قارنی
به رأی آفتابی، به تن لشکری
به همّت محیطی، به دل اخضری
مبارک لقایی خجسته پَیی
ولی را بهاری، عَدُد را دَیی
رحیمی کریمی سخاپروری
قوی بازویی، سرکشی، صفدری
سنانش فرو رفته در چشم مار
برآورده از جان دشمن دمار
اگر بادِ گرزش فتد بر عدو
سرش بگسلاند ز تن چون کدو
خدنگش چنان است باریک بین
که وصفش میسّر نگردد چنین
چنان بگذرد بر کمانهای چاچ
که مویی بدوزد ز سیصد قُلاچ
یکی خاصیت بشنو از تیغ او
ز برقی که خون بارد از میغ او
چو شد داوری از دو جانب عیان
میانجی شود خصم را در میان
نبودست از خلق و خالق خجل
که هشیار عقل است و بیداردل
ایا پادشاهی که در ملک و دین
مسلّم تُرا شد هم آن و هم این
برونی به قدر از زمین و زمان
طفیل وجودت هم این و هم آن
هدایت از آنجا که همراه تست
سر چرخ بر خاک در گاه تست
از آنجا که گویم به عقل و به رأی
سرای جهان را تویی کدخدای
نگویم ولیکن توان گفت راست
که سلطانی ملکِ باقی تُراست
تویی سرفرازی که گردنکشان
جهان پهلوانان و دشمن کُشان
ترا سر نهادند و گردن به طوع
عموم و خصوص از همه جنس و نوع
جهان گر برآید چو دریا بجوش
کسی با تو نه پای دارد نه توش
حریم جوارِ تو کَهف اُمم
کف جود بخشت محیط کرم
به جودِ وجود تو شد قهستان
مدینۀ اقالیم چون سیستان
قهستان کز آفت مصون کردهای
ز چنگال شیران برون کردهای
نهنگان خونخوار کشتیشکن
چو سیلاب ناپاک و بنیادکن
زمُشتی گداپیشۀ پرستیز
به مال کسان کرده چنگال تیز
چنان مهربانی بر این بوم و بر
که باشد پدر مهربان بر پسر
زسعی تُو آن ور نه در انقلاب
شدی چون خراسان خراب و یباب
سپردی به مردی طریق ثبات
جهان را ز ظلمت تو دادی نجات
به تو پشت دین هُدی گشت راست
به ایرانزمین چون تو شاهی کجاست
خدایا به ارواح پاکان تو
به سوزِ دل دردناکان تو
به خلوت نشینان دل خاسته
بخود دشمنان ترا خواسته
به انفاس اسرار پوشان تو
به اخلاص بسیار کوشان تو
به شب زنده داران دَور امید
به دایم روان سیاه و سفید
به اِحرامبندان بیتالحرم
به تعجیل پویان ثابتقدم
به ذُرّیه و عترت مصطفی
به خاصّیت اهل صدق و صفا
که شاه جوانبخت را یار باش
ز آفات دهرش نگهدار باش
به توفیق خیرش نگه دار دست
خنک نفس آن کش تویی یار دست
ز آسیب چشم بدش دور دار
بر اعداش پیوسته منصور دار
چو گردون به گردن کشی سرفراز
چو خورشید تیغش ممالک طراز
سلامت رفیق و سعادت قرین
نگهدار جانش جهان آفرین
ملک تاج دین قره العین شاه
بماناد در عزّ و اقبال و جاه
ز تحصیل تنزیل، صاحب نصاب
ز تعلیم تأویل، عالی جناب
چنان باد از هر هنر بهره مند
که حصرش نداند مهندس که چند
جهان را به دیدار او اهتزاز
به رویش خداوند را چشم باز
مرا چون درین حضرت کبریا
رهی هست دور از نفاق و ریا
سزد کز پی شُکرِ اِنعام شاه
نمایم به یاران خود رسم و راه
چو انعام شاهم به گردن بسی است
نگویند هم بی مروّت کسی است
چو با دوستان نیز یاری کنم
مگر، اندکی حقگزاری کنم
پس از عهد و ایّام ما نیز هم
به هر کس رسد بهرهای بیش و کم
نماند کسی بی نصیب از سخن
قیاسش ز دانا و دیوانه کن
ز دانا به دانش توان بهر یافت
ز دیوانه هم کز خرد سر بتافت
ز دانا سخن بشنو و هوش دار
ولیکن ز دیوانه کن اعتبار
ز من دوستی کرده بود التماس
که گنج خرد نظم کن بی مِکاس
کزان پس که منظوم و موجَز شود
لباس عبارت مطرَّز شود
از آن گنج سازیم دستور خویش
کنیم استفادت به مقدور خویش
تمرّد نمودن مروّت نبود
از آن در گذشتن فتوّت نبود
مرا نیز در خاطر این سَیر کرد
که چون دوستی نیت خیر کرد
مگر مایۀ شادکامی بُوَد
که اَنفاس مردان گرامی بود
زحُساد اندیشه کردم نخست
بترسیدم از ضربت طعن چُست
که گویند نقدینۀ دیگری است
ولی بام این خانه را هم دری است
زری بود در کان که من یافتم
به متَّین اندیشه بشکافتم
برون کردم از سنگ و بگداختم
و زو گوشوار خرد ساختم
سخن را به وجهی خداوند نیست
که گویا و دانا و بینا یکی است
طرازی دهد هر کس این جامه را
به رنگی دگر برزند خامه را
چراغ سخن چون برافروختند
نه هر یک ز یکدیگر آموختند
به اندرز گفتند از اینها بسی
به طرزی و لفظی دگر هر کسی
سخن جز به اهل سخن خاص نیست
مراد وی الّا در اخلاص نیست
اگر چند گنج خرد نام داشت
فراوان فواید در اقسام داشت
بلی جوهری بس گرانمایه بود
ولیکن زخورشید در سایه بود
از آرایش نظم بُد بی نصیب
از آن بود در شهر خاصان غریب
چو خورشید دولت نظر برگماشت
قبول نظر کرد چون اصل داشت
به حضرت نمودم که گنج خِرَد
بیارم که بر چشم شه بگذرد
بفرمود کاری بیاور درست
که غثّ و سَمینش ببینم درست
چو فصلی دو برخواند شاه کریم
پسندیده کرد آن سخن ها عظیم
به من بنده گفت این سخن های خوب
به نظم آور از بهر رَوح القلوب
که منظوم باشد دلاویزتر
بِدو طبع مردم بُوَد تیزتر
نهادم سری بر زمین در زمان
که ای خلق را باب دارالامان
چو اقبال خسرو بود یاورم
به یک هفته در سلک نظم آورم
به فرمان شاه فرشته خصال
ز ظُلمت روان کردم آب زلال
قلم وار بستم به خدمت میان
به فرمان عالیِّ شاه کیان
به جز بنده در عهد این پادشاه
که ماءِ مَعین کرد از آب سیاه
کس از دوده چون من جواهر نساخت
و گر ساخت چون زهره زاهر نساخت
گیا از زمرّد شناسد خرد
کجا جوهری خَس چو جوهر خرد
برآوردم القصّه طرزی عجیب
کتابی کزو یافت هر کس نصیب
چنین موجَز از بهر آن ساختم
کز اَشغال دیگر بپرداختم
بسی طرح کردم زگفتار او
چو کم باز گفتم ز تکرار او
ز آداب او کردم این منتخب
ادب نامه نیزش نهادم لقب
ز خود نیز هم برفزودم بسی
ز پرسیدن و دیدن از هر کسی
سخن های پاکیزة دلپذیر
که اصحاب را زآن نباشد گزیر
بود مبتدی را گشایش از آن
کند عقل را آزمایش بدان
جهان ای پسر تجربت خانه ای است
به هر هفته ای جای بیگانه ای است
درآمد چو بنشست گویند خیز
حَسَک زیر پای برهنه مریز
ببین تجربت ها که برداشتی
از اینجا چه بردی، چه بگذاشتی
مرا نیز هم تجربت ها بسی
هم از خویشتن بُد هم از هر کسی
درین دور چون شد به عهد موال
همه رسم و آیین دگرگونه حال
نیاید کسی را درین روزگار
به جز مکر و تزویر و حیلت به کار
بلی گر چه شد آدمیّت نهان
نه گُم شد به کُل از جهان
بباید سپردن به هر دور و عهد
طریق ادب را به تقدیر جهد
بساط ادب در نباید نوشت
به خدمت توان از مذلّت گذشت
ادب را یکی شعبه دان از درخت
کزو بر نخوردست جز نیکبخت
اگر زین فواید شوی بهره مند
برآیی ز پستی به چرخ بلند
دو شِش باب کردم برین باغ باز
به جوینده بر ره نکردم دراز
زِ هَر در درآید به باغ سخن
بَرَد میوة نو ز شاخ کهن
درختانش از تجربت باردار
همه میوة دانش آورده بار
خنک آنک در سایة این درخت
برد زآفتاب محالات رخت
ازین شاخ ها هر که برگی نَبُرد
به بی برگیش تن بباید سپرد
ندارد تن آسان نصیب از حیات
بسی مُرد ازین تشنگی بر فرات
نزاری برو شکر انعام شاه
کز اقبال او یافتی مال و جاه
به عزّ قبولت سرافراز کرد
به رویت در خرّمی باز کرد
به دنیا و دین زو شدی بهره مند
بر آتش فکن چشم بَد را سپند
از این جا اساس سخن تازه کن
لباس حدیث کهن تازه کن
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرت راه باید به اهل صفا
طلب کن ز ذُریۀ مصطفی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال راهی هستی، باید از نسل پاکان و مخلصان پیامبر طلب کمک کنی.
به حبل المتین در زن ای دوست دست
که کس جز بدین از ضلالت نرست
هوش مصنوعی: ای دوست، به ریسمان محکم چنگ بینداز، زیرا غیر از این راه، کسی از گمراهی نجات نمییابد.
چو خواهی که یابی خلاص از ظلام
همین است تدبیر و بس، والسلام
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از تاریکی نجات یابی، فقط همین یک تدبیر کافی است و بس، دیگر هیچ.
نزاری پس از حمد و شکر و سپاس
ثنای اولوالامر واجب شناس
هوش مصنوعی: پس از ذکر حمد و شکر خداوند، شایسته است که از اولوالامر (مقامهای عالی و رهبری) نیز ستایش و تقدیر کنیم.
سر از طاعت شاه یزدان پرست
مکش تا توانی ز عصیان برست
هوش مصنوعی: هرگز از فرمان و اطاعت خداوند که پروردگار یزدان است سرپیچی نکن، تا جایی که میتوانی از نافرمانی دوری کن.
نگونبخت کفران نعمت کند
ولیّ النّعم را مذمّت کند
هوش مصنوعی: انسان بدبخت، به جای قدردانی از نعمتها، نسبت به کسی که به او نعمت داده، بیاحترامی میکند و او را مورد سرزنش قرار میدهد.
ز فرمان سلطان که ظّل خداست
اگر ذرهّای سربپیچی خطاست
هوش مصنوعی: اگر از دستورات سلطان که نمایندهی خداوند است، سرپیچی کنی، حتی اگر در حد یک ذره باشد، اشتباه کردهای.
رضای شهنشاه عادل بجوی
بجانش عبادت کن و دل بجوی
هوش مصنوعی: به دنبال رضایت شاه عادل باش و جانت را در راه او فدا کن و به دل او توجه کن.
زمحض صفا کن تولاّ به شاه
که خورشید ملک است و ظّل اله
هوش مصنوعی: به خوبی و خلوص نیت به خدمت پادشاه بپرداز، زیرا او همچون خورشید است که بر همه چیز نور میافکند و سایهی خداوند بر زمین به شمار میآید.
ملک شمس دین مالک دین و داذ
ملوک جهان را پناه و ملاذ
هوش مصنوعی: شمس دین به عنوان پادشاه، پشتیبان و پناهگاهی برای رهبران و فرمانروایان دنیاست.
چراغ بشر شمع گیتیفروز
سپهر عُلُوّ خسرو نیمروز
هوش مصنوعی: چراغ انسان، همانند شمعی است که نور جهان را میافروزاند و در میان آسمان، مانند خورشید در میانه روز درخشان است.
محمّد سیر شاه اعظم علی
عَلَم در معالی، به عالم علی
هوش مصنوعی: محمد، بزرگترین شاه، پرچم علی را در اوج مقام و فضیلت به دوش میکشد.
سلیمان سریری خَضِر مقدمی
براهیم خُلقی مسیحا دَمی
هوش مصنوعی: سلیمان مانند پادشاهی با قدرت و ادب، خضر به عنوان راهنمایی با دانش و بصیرت، ابراهیم به خاطر اخلاق نیکو، و عیسی با روحی زنده و نجاتدهنده.
محمّد شعاری، علی صولتی
جهان کدخدایی جوان دولتی
هوش مصنوعی: شخصی به نام محمّد شعاری و علی صولتی به نقش و اهمیت خود در جامعه اشاره میکنند و جهان را به عنوان یک کدخدا و جوانی که مسئولیتهای دولتی دارد، توصیف میکنند.
فریبرز برزی، سیاوشوشی
به گوپال زالی، به تیر آرشی
هوش مصنوعی: فریبرز، معروف به برزی، مانند سیاوش، به گوپال زالی، با تیر آرش، خود را به میدان نبرد میفرستد.
تهمتن تن افراسیاب افسری
منوچهر چهری فریدون فری
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتهای برجسته و نامآور اساطیری اشاره دارد. تهمتن نماد قدرت و دلاوری، تن افراسیاب نمایانگر دشمنی و چالش، منوچهر به عنوان پادشاه و فردی حکمران، و فریدون به عنوان قهرمان و ناجی است. این ترکیب شخصیتها نشاندهنده جنگها و نبردهای تاریخی و اسطورهای است که در فرهنگ و ادبیات فارسی غنی شدهاند.
فرشته خصالی مَلَک رتبتی
سپهر احتشامی فلک رفعتی
هوش مصنوعی: فرشته ای با خصوصیات ویژه و مقام والا، در آسمان ها و درخت بلندی از شرافت و عظمت قرار دارد.
غضنفر شکاری پلنگ اوژنی
به پیکار گیوی، به صف قارنی
هوش مصنوعی: غضنفر، که نمایندهی قدرت و شجاعت است، به جنگ با پلنگ اوژنی میرود و در این مسیر به صف افرادی که به گیوی معروفند میپیوندد. این جمله به نوعی نشاندهندهی رویارویی با چالشها و اتحاد در مبارزه است.
به رأی آفتابی، به تن لشکری
به همّت محیطی، به دل اخضری
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی ویژگیها و صفات مختلفی میپردازد. در آن اشاره به روشنایی و روشنی (رأی آفتابی) وجود دارد که میتواند به حقیقت و شناخت اشاره کند. همچنین به وجود یک نیروی قوی و محکم (تن لشکری) و ارادهای مؤثر و مدیریتی (همّت محیطی) اشاره میشود. در پایان، به حس زندگی و سرسبزی (دل اخضری) اشاره میشود که نشاندهنده سلامت روح و نشاط در زندگی است. به طور کلی، این متن به ترکیب قدرت، اراده و سرزندگی میپردازد.
مبارک لقایی خجسته پَیی
ولی را بهاری، عَدُد را دَیی
هوش مصنوعی: ملاقاتی خوش و فرخنده در روزگار بهاری، تعداد و شمار روزها هم نعمتی بزرگ است.
رحیمی کریمی سخاپروری
قوی بازویی، سرکشی، صفدری
هوش مصنوعی: رحیمی، انسانی بخشنده و نیکوکار است که دارای قدرت و توانمندی زیادی است و در عین حال، سرکش و آزادیخواه نیز به نظر میرسد.
سنانش فرو رفته در چشم مار
برآورده از جان دشمن دمار
هوش مصنوعی: نیزهاش به چشمان مار فرو رفته و از جان دشمن، نابودی را به ارمغان آورده است.
اگر بادِ گرزش فتد بر عدو
سرش بگسلاند ز تن چون کدو
هوش مصنوعی: اگر ضربهای از سوی بادِ گرز بر دشمن وارد شود، سر او را از تنش جدا میکند، مانند کدویی که از ساقهاش کنده شده است.
خدنگش چنان است باریک بین
که وصفش میسّر نگردد چنین
هوش مصنوعی: خدنگ او به قدری دقیق و نازک است که وصف و توصیفش ممکن نیست.
چنان بگذرد بر کمانهای چاچ
که مویی بدوزد ز سیصد قُلاچ
هوش مصنوعی: زمانی میگذرد بر کمانهای پرقدرت که حتی میتواند مویی از سهصد قله بگذرد و به هم پیوند دهد.
یکی خاصیت بشنو از تیغ او
ز برقی که خون بارد از میغ او
هوش مصنوعی: یکی از ویژگیهای تیغ او را بشنو، مانند برقی که از ابر میبارد، خون میریزد.
چو شد داوری از دو جانب عیان
میانجی شود خصم را در میان
هوش مصنوعی: وقتی که قضاوت و بررسی از دو طرف روشن باشد، داور به عنوان میانجی برای طرفین دعوا عمل میکند.
نبودست از خلق و خالق خجل
که هشیار عقل است و بیداردل
هوش مصنوعی: هیچکس از خدا و خلق او شرمسار نیست، زیرا عقل هوشیار و دل بیدار دارد.
ایا پادشاهی که در ملک و دین
مسلّم تُرا شد هم آن و هم این
هوش مصنوعی: آیا پادشاهی که در حکومت و دین به تو سلطنت پیدا کرده است، هم در دنیا و هم در آخرت برای تو ارزشمند است؟
برونی به قدر از زمین و زمان
طفیل وجودت هم این و هم آن
هوش مصنوعی: به میزان فراوانی که از زمین و زمان دوری، وجود تو نیز به همان اندازه اهمیت دارد و در واقع همه چیز به خاطر وجود توست.
هدایت از آنجا که همراه تست
سر چرخ بر خاک در گاه تست
هوش مصنوعی: هدایت و راهنمایی از آنجا که با توست، به مانند ستارهای در آسمان است که بر زمین تأثیر میگذارد.
از آنجا که گویم به عقل و به رأی
سرای جهان را تویی کدخدای
هوش مصنوعی: من میگویم که عقل و فکر من میگوید که تو سرپرست و صاحب این جهان هستی.
نگویم ولیکن توان گفت راست
که سلطانی ملکِ باقی تُراست
هوش مصنوعی: هر چند که به زبان نمیآورم، اما حقیقت این است که قلمرو سلطنت همیشه متعلق به توست.
تویی سرفرازی که گردنکشان
جهان پهلوانان و دشمن کُشان
هوش مصنوعی: تو باعزت و افتخار هستی، همچنان که در دنیای گردنکشها و قهرمانان بزرگ، نام و مقام تو درخشان است.
ترا سر نهادند و گردن به طوع
عموم و خصوص از همه جنس و نوع
هوش مصنوعی: تو را در مقام والایی قرار دادند و به راحتی و با میل تمام، از هر نوع و دستهای، به تو احترام میگذارند.
جهان گر برآید چو دریا بجوش
کسی با تو نه پای دارد نه توش
هوش مصنوعی: اگر جهان مانند دریا به جوش بیاید، هیچکس نه پای ایستادن دارد و نه قدرت مقابله با آن.
حریم جوارِ تو کَهف اُمم
کف جود بخشت محیط کرم
هوش مصنوعی: حریم نزدیک تو، پناهگاه قومهاست و دست بخشش تو همهجا را فراگرفته است.
به جودِ وجود تو شد قهستان
مدینۀ اقالیم چون سیستان
هوش مصنوعی: وجود تو به قدری بخشنده است که سرزمین قهستان به زیبایی و نعمتهای مدینههای مختلف چون سیستان تبدیل شده است.
قهستان کز آفت مصون کردهای
ز چنگال شیران برون کردهای
هوش مصنوعی: منطقه قهستان را از آسیبها و خطرات محافظت کردهای و آن را از چنگال شیران در امان نگه داشتهای.
نهنگان خونخوار کشتیشکن
چو سیلاب ناپاک و بنیادکن
هوش مصنوعی: نهنگهای خشمگین و خطرناک مانند سیلابی کثیف هستند که همهچیز را ویران میکنند.
زمُشتی گداپیشۀ پرستیز
به مال کسان کرده چنگال تیز
هوش مصنوعی: یک گدای حریص و طماع برای به دست آوردن مال دیگران اقدام به شکار فرصتها کرده و به شدت به ثروت آنها چشم دوخته است.
چنان مهربانی بر این بوم و بر
که باشد پدر مهربان بر پسر
هوش مصنوعی: چقدر محبت و مهربانی در این سرزمین وجود دارد، مانند محبت پدری که به فرزندش دارد.
زسعی تُو آن ور نه در انقلاب
شدی چون خراسان خراب و یباب
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش تو، آن طرف هیچگونه دگرگونی و تغییر مثبتی رخ نداد، مانند خراسان که ویران و بیآب و علف شد.
سپردی به مردی طریق ثبات
جهان را ز ظلمت تو دادی نجات
هوش مصنوعی: تو راه پایداری دنیا را به مردی سپردی و از تیرگی و سیاهی نجات یافتی.
به تو پشت دین هُدی گشت راست
به ایرانزمین چون تو شاهی کجاست
هوش مصنوعی: به تو راست و هدایت به دین پشت کردهاند و در سرزمین ایران مثل تو شاهی وجود ندارد.
خدایا به ارواح پاکان تو
به سوزِ دل دردناکان تو
هوش مصنوعی: ای خدا، به روایط پاکان و به درد دلهای رنجکشان تو توجه کن.
به خلوت نشینان دل خاسته
بخود دشمنان ترا خواسته
هوش مصنوعی: در دل کسانی که به تنهایی نشستهاند، محبت و محبتورزی وجود دارد، اما کسانی که در ظاهر خود را دوست نشان میدهند، در واقع دشمنان تو هستند.
به انفاس اسرار پوشان تو
به اخلاص بسیار کوشان تو
هوش مصنوعی: با دمهای رازآمیز تو و تلاشهای بینظیر و صادقانهات، به حقیقت نزدیک میشوم.
به شب زنده داران دَور امید
به دایم روان سیاه و سفید
هوش مصنوعی: به افرادی که شب را بیدار میمانند، این امید وجود دارد که زندگیشان به صورت مداوم پر از تضادهای روشن و تاریک خواهد بود.
به اِحرامبندان بیتالحرم
به تعجیل پویان ثابتقدم
هوش مصنوعی: افرادی که با نیت شاخصی به خانه خدا میروند، با شتاب و عزم راسخ، در مسیر خود پیش میروند.
به ذُرّیه و عترت مصطفی
به خاصّیت اهل صدق و صفا
هوش مصنوعی: به نسل و خانواده پیامبر که سرشار از صدق و پاکی هستند، اشاره شده است.
که شاه جوانبخت را یار باش
ز آفات دهرش نگهدار باش
هوش مصنوعی: دوست باش برای پادشاه خوشبخت و او را از آسیبهای زمانه محافظت کن.
به توفیق خیرش نگه دار دست
خنک نفس آن کش تویی یار دست
هوش مصنوعی: با اجازهٔ تو و با بهراست از خوبیهایش، دستانی که از نشاط و زندگی پر است را نگهدار. تو همان یار و دلخواهی هستی که همواره در کنارم هستی.
ز آسیب چشم بدش دور دار
بر اعداش پیوسته منصور دار
هوش مصنوعی: از زیان نظر لطف او دور کن و همیشه او را در جمع دوستان خوب نگهدار.
چو گردون به گردن کشی سرفراز
چو خورشید تیغش ممالک طراز
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان با شکوه خود را به آن کسی که بر او تکیه بزند، به نمایش درمیآورد، مانند خورشید که با نیروی خود زمینها و کشورهای مختلف را روشن میکند و به آنها زیبایی میبخشد.
سلامت رفیق و سعادت قرین
نگهدار جانش جهان آفرین
هوش مصنوعی: به دوستی که برایش آرزوی سلامتی دارم و میخواهم که زندگیاش پر از خوشبختی باشد، دعا میکنم تا خداوند او را در پناه خود نگه دارد.
ملک تاج دین قره العین شاه
بماناد در عزّ و اقبال و جاه
هوش مصنوعی: اگر به تماشای دنیای شگفتانگیز بپردازیم، خواهیم دید که مقام و احترام، همچنان در دست شاهزادهای به نام "قُرهالعین" باقی است و او در اوج شکوه و عظمت خود قرار دارد.
ز تحصیل تنزیل، صاحب نصاب
ز تعلیم تأویل، عالی جناب
هوش مصنوعی: از فراگیری آیات الهی، کسی که به مقام و مرتبهای رسیده است، و از آموزش تفسیر، فردی بزرگوار و برجسته است.
چنان باد از هر هنر بهره مند
که حصرش نداند مهندس که چند
هوش مصنوعی: او چنان از هر هنری برخوردار است که حتی بهترین مهندسان نمیتوانند اندازه و حدود تواناییهای او را مشخص کنند.
جهان را به دیدار او اهتزاز
به رویش خداوند را چشم باز
هوش مصنوعی: این جهان به خاطر دیدن او به وحشت و جنب و جوش درآمده و خداوند را با چشمانی باز مشاهده میکند.
مرا چون درین حضرت کبریا
رهی هست دور از نفاق و ریا
هوش مصنوعی: در این مکان بزرگ و باعظمت، آنچنان که من هستم، از دورویی و تظاهر دورم.
سزد کز پی شُکرِ اِنعام شاه
نمایم به یاران خود رسم و راه
هوش مصنوعی: به خاطر نعمتهای پادشاه، طبیعی است که روش و رفتار خود را با دوستانم نشان دهم.
چو انعام شاهم به گردن بسی است
نگویند هم بی مروّت کسی است
هوش مصنوعی: همچنان که هدیهها و بخششهای شاه بر گردن بسیاری سنگینی میکند، نمیتوانند بگویند که کسی بیرحم است.
چو با دوستان نیز یاری کنم
مگر، اندکی حقگزاری کنم
هوش مصنوعی: وقتی که به دوستانم کمک میکنم، باید کمی هم حق آنان را ادا کنم.
پس از عهد و ایّام ما نیز هم
به هر کس رسد بهرهای بیش و کم
هوش مصنوعی: پس از دوران ما نیز، هر کس به نوعی سهمی از زندگی خواهد داشت، چه بیشتر و چه کمتر.
نماند کسی بی نصیب از سخن
قیاسش ز دانا و دیوانه کن
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند از سخنان کسی که به دانش و دیوانگی مشهور است، بینصیب بماند.
ز دانا به دانش توان بهر یافت
ز دیوانه هم کز خرد سر بتافت
هوش مصنوعی: از یک فرد با دانش میتوان به خوبی بهرهبرداری کرد، اما حتی از یک دیوانه هم میتوان چیزی آموخت چون او در برخی موارد با عقل سر جنگ دارد و میتواند نکاتی را بیان کند که به آنها فکر نکردهایم.
ز دانا سخن بشنو و هوش دار
ولیکن ز دیوانه کن اعتبار
هوش مصنوعی: از افراد عاقل صحبت را بشنو و توجه کن، اما از افراد دیوانه چیزی نپذیر.
ز من دوستی کرده بود التماس
که گنج خرد نظم کن بی مِکاس
هوش مصنوعی: دوستی از من خواسته بود که با جدیت و دقت افکار و دانش خود را ساماندهی کنم و به شکلی منظم و مرتب ارائه دهم، بدون هیچ گونه بینظمی و آشفتگی.
کزان پس که منظوم و موجَز شود
لباس عبارت مطرَّز شود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر شعر به صورت زیبا و مختصر بیان شود، مانند لباسی زینتدار و جذاب جلوه میکند.
از آن گنج سازیم دستور خویش
کنیم استفادت به مقدور خویش
هوش مصنوعی: ما میتوانیم از آن گنج استفاده کنیم و بر اساس تواناییهای خود، قواعد و اصولی را برای بهرهبرداری از آن بهکار بریم.
تمرّد نمودن مروّت نبود
از آن در گذشتن فتوّت نبود
هوش مصنوعی: سرپیچی از اصول جوانمردی نادرست است و از آنچه که شایسته است، نباید گذشت.
مرا نیز در خاطر این سَیر کرد
که چون دوستی نیت خیر کرد
هوش مصنوعی: این فکر به ذهنم آمد که وقتی دوستی با نیت خوب به کمک میآید، چگونه میتواند تأثیرگذار باشد.
مگر مایۀ شادکامی بُوَد
که اَنفاس مردان گرامی بود
هوش مصنوعی: آیا خوشبختی تنها زمانی به وجود میآید که نفسهای بزرگمردان در زندگی ما باشد؟
زحُساد اندیشه کردم نخست
بترسیدم از ضربت طعن چُست
هوش مصنوعی: ابتدا از حسادت دیگری فکر کردم و از تندزبانیش بیم داشتم.
که گویند نقدینۀ دیگری است
ولی بام این خانه را هم دری است
هوش مصنوعی: آنها میگویند که این یک سرمایه جدید است، اما در واقع بالای این خانه نیز در ورودی وجود دارد.
زری بود در کان که من یافتم
به متَّین اندیشه بشکافتم
هوش مصنوعی: در جایی که من به طلا دست یافتم، با تفکر عمیق آن را مورد بررسی قرار دادم.
برون کردم از سنگ و بگداختم
و زو گوشوار خرد ساختم
هوش مصنوعی: از سنگ بیرون آوردم و آن را ذوب کردم و از آن گوشوارهای خرد و زیبا درست کردم.
سخن را به وجهی خداوند نیست
که گویا و دانا و بینا یکی است
هوش مصنوعی: سخن گفتن به طرز خاصی از خود خداوند نیست، زیرا خداوند، گویا، دانا و بینا است.
طرازی دهد هر کس این جامه را
به رنگی دگر برزند خامه را
هوش مصنوعی: هر کسی میتواند با خلاقیت و سلیقهی خود، این لباس را به رنگ و طرحی جدید بیاراید.
چراغ سخن چون برافروختند
نه هر یک ز یکدیگر آموختند
هوش مصنوعی: وقتی که نور دانش و گفتار را روشن کردند، هر یک از دیگری چیزی نیاموختند.
به اندرز گفتند از اینها بسی
به طرزی و لفظی دگر هر کسی
هوش مصنوعی: به دیگران نصیحت کردند که در مورد این موضوع به روشها و زبانهای مختلف صحبت کنند، هر کسی به شیوه خودش.
سخن جز به اهل سخن خاص نیست
مراد وی الّا در اخلاص نیست
هوش مصنوعی: سخن تنها به کسانی که اهل گفتگو و علم هستند، مربوط میشود و هدف او جز در صداقت و خلوص نیست.
اگر چند گنج خرد نام داشت
فراوان فواید در اقسام داشت
هوش مصنوعی: اگر عقل و خرد درپیچیده در گنجینهای قرار گیرد، فواید و نیکیهای بسیار از آن سر برآورده و به انواع مختلفی تقسیم میشود.
بلی جوهری بس گرانمایه بود
ولیکن زخورشید در سایه بود
هوش مصنوعی: بله، او گوهر بسیار ارزشمندی بود، اما تحت تاثیر نور خورشید قرار داشت.
از آرایش نظم بُد بی نصیب
از آن بود در شهر خاصان غریب
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده که فردی از زیبایی و نظم طبیعی در زندگی بیبهره است و در جامعهای که ویژه خواص و افراد خاص است، احساس غربت و تنهایی میکند.
چو خورشید دولت نظر برگماشت
قبول نظر کرد چون اصل داشت
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید موفقیت به چیزی نگاه کند و آن را بپذیرد، مانند این است که اصل و بنیاد آن چیز را تأیید کرده است.
به حضرت نمودم که گنج خِرَد
بیارم که بر چشم شه بگذرد
هوش مصنوعی: به حضرت نشان دادم که میخواهم ثروت و دانش خود را بیاورم تا بر چشمان پادشاه بگذرد.
بفرمود کاری بیاور درست
که غثّ و سَمینش ببینم درست
هوش مصنوعی: فرمان داد که کاری را به درستی انجام دهی تا چیزی بیارزش و با ارزش را به طور دقیق ببینم.
چو فصلی دو برخواند شاه کریم
پسندیده کرد آن سخن ها عظیم
هوش مصنوعی: به محض اینکه فصل جدیدی آغاز شود، پادشاه کریمی از شنیدن آن سخنان بزرگ و شگفتانگیز خوشش میآید.
به من بنده گفت این سخن های خوب
به نظم آور از بهر رَوح القلوب
هوش مصنوعی: بنده به من گفت که این سخنان زیبا را به نظم و ترتیب درآور تا روحها را جلا بخشد.
که منظوم باشد دلاویزتر
بِدو طبع مردم بُوَد تیزتر
هوش مصنوعی: اگر شعر زیبا و دلنشین باشد، تأثیر بیشتری بر روی احساسات مردم خواهد داشت.
نهادم سری بر زمین در زمان
که ای خلق را باب دارالامان
هوش مصنوعی: سر خود را بر زمین نهادم، در زمانی که ای مردم، درها را به سوی پناهگاه امن باز کردید.
چو اقبال خسرو بود یاورم
به یک هفته در سلک نظم آورم
هوش مصنوعی: اگر پرچم پیروزی با من باشد، در یک هفته میتوانم شعرهایم را به نظم درآورم.
به فرمان شاه فرشته خصال
ز ظُلمت روان کردم آب زلال
هوش مصنوعی: با دستور شاه، از تاریکیها فرشتهای را فرستادم و آبی پاک و زلال را جاری کردم.
قلم وار بستم به خدمت میان
به فرمان عالیِّ شاه کیان
هوش مصنوعی: با دقت و ظرافت به خدمت بزرگی با احترام و ارادت ایستادهام.
به جز بنده در عهد این پادشاه
که ماءِ مَعین کرد از آب سیاه
هوش مصنوعی: تنها من در زمان این پادشاه هستم که آب زلال را از آب تاریک جدا کردم.
کس از دوده چون من جواهر نساخت
و گر ساخت چون زهره زاهر نساخت
هوش مصنوعی: هیچ کس مانند من از نسل خود جواهر نیافرید، و اگر هم ساخته شده باشد، مانند زهره زیبا و درخشان نیست.
گیا از زمرّد شناسد خرد
کجا جوهری خَس چو جوهر خرد
هوش مصنوعی: گیاهان با روشنایی و زرق و برق خود، خردمندی را شناسایی میکنند، همانطور که جواهرات قیمتی نیز توانایی خود را نشان میدهند.
برآوردم القصّه طرزی عجیب
کتابی کزو یافت هر کس نصیب
هوش مصنوعی: من داستانی عجیب و غریب را به نگارش درآوردم که هر کسی از آن بهرهای برده است.
چنین موجَز از بهر آن ساختم
کز اَشغال دیگر بپرداختم
هوش مصنوعی: من این نوشته را به اختصار تهیه کردم تا از مطالب غیرمرتبط دیگر دور بمانم.
بسی طرح کردم زگفتار او
چو کم باز گفتم ز تکرار او
هوش مصنوعی: من بارها درباره گفتار او فکر کردم و چون کمبود در بیان احساس کردم، دوباره به تکرار آن پرداختم.
ز آداب او کردم این منتخب
ادب نامه نیزش نهادم لقب
هوش مصنوعی: من از ویژگیهای او چیزی آموختم و این ادبنامه را به او تقدیم کردم و برایش لقبی نیز انتخاب کردم.
ز خود نیز هم برفزودم بسی
ز پرسیدن و دیدن از هر کسی
هوش مصنوعی: من از خودم هم چیزهای زیادی آموختم، از طریق سؤال پرسیدن و مشاهده کردن از دیگران.
سخن های پاکیزة دلپذیر
که اصحاب را زآن نباشد گزیر
هوش مصنوعی: سخنان خوشایند و زیبا که هیچ یک از دوستان نمیتوانند از آن دوری کنند.
بود مبتدی را گشایش از آن
کند عقل را آزمایش بدان
هوش مصنوعی: اگر کسی تازهکار باشد، عقل او در آزمون قرار میگیرد و به او امکان گشایش و پیشرفت داده میشود.
جهان ای پسر تجربت خانه ای است
به هر هفته ای جای بیگانه ای است
هوش مصنوعی: دنیا ای پسر، تجربهات مانند خانهای است که هر هفته مهمانان جدیدی به آن میآیند.
درآمد چو بنشست گویند خیز
حَسَک زیر پای برهنه مریز
هوش مصنوعی: زمانی که شخصی وارد میشود و مینشیند، به او میگویند: بلند شو و احتیاط کن، زیرا چمن زیر پاهای برهنهات را خراب نکن.
ببین تجربت ها که برداشتی
از اینجا چه بردی، چه بگذاشتی
هوش مصنوعی: ببینی که از تجربیاتت در اینجا چه آموختهای و چه چیزهایی را برای دیگران به یادگار گذاشتهای.
مرا نیز هم تجربت ها بسی
هم از خویشتن بُد هم از هر کسی
هوش مصنوعی: من نیز تجربههای زیادی دارم، هم از خودم و هم از دیگران.
درین دور چون شد به عهد موال
همه رسم و آیین دگرگونه حال
هوش مصنوعی: در این زمان، هنگامی که به زمانهای جدید وارد شدیم، تمامی سنتها و رسوم به شکلی متفاوت و جدید شکل گرفتهاند.
نیاید کسی را درین روزگار
به جز مکر و تزویر و حیلت به کار
هوش مصنوعی: در این دوران، هیچکس نمیتواند به جز با فریب و نیرنگ و نقشهکشی، به چیزی دست پیدا کند.
بلی گر چه شد آدمیّت نهان
نه گُم شد به کُل از جهان
هوش مصنوعی: بله، هر چند که انسانیت در پنهان شده است، اما به طور کامل از دنیا نرفته است.
بباید سپردن به هر دور و عهد
طریق ادب را به تقدیر جهد
هوش مصنوعی: باید در هر زمان و شرایط، با احترام و ادب رفتار کرد و در این مسیر تلاش و کوشش لازم است.
بساط ادب در نباید نوشت
به خدمت توان از مذلّت گذشت
هوش مصنوعی: آداب و ادب را نمیتوان در شرایط نامناسب و ناپسند نوشت یا نشان داد. برای خدمت به دیگران، لازم است از کوچک شدن و خفت جلوگیری کرد و از آن عبور کرد.
ادب را یکی شعبه دان از درخت
کزو بر نخوردست جز نیکبخت
هوش مصنوعی: ادب مانند یکی از شاخههای درختی است که فقط افراد خوشاقبال و نیکبخت به آن دسترسی دارند و دیگران نمیتوانند به آن برسند.
اگر زین فواید شوی بهره مند
برآیی ز پستی به چرخ بلند
هوش مصنوعی: اگر از این فواید بهرهمند شوی، میتوانی از پایینترین نقطه به اوج و ارتفاعات بلند برسی.
دو شِش باب کردم برین باغ باز
به جوینده بر ره نکردم دراز
هوش مصنوعی: من دو دروازه به این باغ باز کردم تا جویندگان به راحتی به آن وارد شوند و راه ورود را طولانی نکردم.
زِ هَر در درآید به باغ سخن
بَرَد میوة نو ز شاخ کهن
هوش مصنوعی: هرکس به باغی وارد شود، میتواند با گفتار خود میوههای تازهای از درختان قدیمی به دست آورد.
درختانش از تجربت باردار
همه میوة دانش آورده بار
هوش مصنوعی: درختان درختان علم و تجربهاند و حاصل آنها ثمرههای دانایی است.
خنک آنک در سایة این درخت
برد زآفتاب محالات رخت
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که در سایه این درخت، از گرمای آفتاب دور باشد و راحتی پیدا کند.
ازین شاخ ها هر که برگی نَبُرد
به بی برگیش تن بباید سپرد
هوش مصنوعی: هر کس که از این درختها میوهای نچیده باشد، باید تنهایی و بیبرگی آن را بپذیرد.
ندارد تن آسان نصیب از حیات
بسی مُرد ازین تشنگی بر فرات
هوش مصنوعی: آسانطلبی و تنبلی در زندگی به انسان موفقیت نمیدهد. بسیاری از افراد به خاطر تشنگی و کمبود تلاش، از زندگی واقعی خود محروم میشوند.
نزاری برو شکر انعام شاه
کز اقبال او یافتی مال و جاه
هوش مصنوعی: نزاری، برو و از لطف و بخشش شاه قدردانی کن، چرا که به خاطر خوششانسی تو، ثروت و مقام بدست آوردهای.
به عزّ قبولت سرافراز کرد
به رویت در خرّمی باز کرد
هوش مصنوعی: به خاطر عزت و بزرگی تو، من را سرافراز کرد و چهرهات را در خوشبختی به من نشان داد.
به دنیا و دین زو شدی بهره مند
بر آتش فکن چشم بَد را سپند
هوش مصنوعی: به دنیا و دین بهرهمند شدی، پس بر آتش بینداز چشم بد را با اسپند.
از این جا اساس سخن تازه کن
لباس حدیث کهن تازه کن
هوش مصنوعی: از این مکان مطلب جدیدی بیان کن، و لباس داستانهای قدیمی را نو کن.