گنجور

بخش ۲ - حکایت

به بغداد بُد شاعری کامکار
شد از جعفر برمکی نامدار
سخن گوی و درّاک و حاضر جواب
زبانی چو آتش حدیثی چو آب
جو تیغ زبان در سخن راندی
لب خشمگین را بخنداندی
ندیمی چو او در ملاحت نبود
نظیرش به نطق و فصاحت نبود
مگر بود دون‌همّت از حرص و آز
به رویش نمیشد در خیر باز
توانگر به انعام جعفر به مال
به سر بُرده در صدر او چند سال
مگر کرد روزی هوای ندیم
ز گنجور درخواست طبع کریم
بیاورد دینار زر یک هزار
بفرمود باخادم حق گزار
که بردار با من بیاور به راه
هر آنگه که سوی تو کردم نگاه
بنه پیش او تا شود شادکام
چنین کرد جوینده ننگ و نام
چو جعفر در آمد به صحن سرای
بپژمرد طبعش از آن تیره جای
نگه کرد در خانه چیزی ندید
ز آثار نعمت پشیزی ندید
نه در سر نه در بر نه در خانه هیچ
زبنگاه دون‌همّتان ره بپیچ
حصیری به صدپاره ده ساله زیر
گذشتن زباروی آن خانه دیر
خُمی سرشکسته سبویی کهن
میفزای اینجا دگر بر سخن
چو آگاه گشت از کم و بیش او
پشیمان شد از آمدن پیش او
به خادم نظر کرد و بر زد گره
بر ابرو که زر پیش احمق منه
نکرد التفاتی به شاعر وزیر
نیامد حدیثش دگر جایگیر
بسی هزل و جِد گفت و سودش نداشت
نه لب بر گشاد و نه سر برفراشت
برون رفت جعفر ز نزدیک او
تُفو کرد بر جان تاریک او
یکی گفتش ای آفتاب عرب
دو چیز از تو امروز دیدم عجب
یکی آنکه خود را نگه داشتی
به گوش آن همه هزل بگذاشتی
به چندان مضاحک نکردی نشاط
فرح را چنان در نوشتی بساط
دویم آنکه نارفته بروی خطا
گرفتی ازو باز رسم عطا
دژم بودن و بخل کردن چنین
نبودی ترا رسم و خو پیش ازین
بدو گفت جعفر که صاحب خرد
ز اندرز پیشینگان نگذرد
مده سر شبانی به گرگ ای سلیم
که جوری صریح است و ظلمی عظیم
مریز ای پسر دانه در شور بوم
که شاخ شکر نی، نرست از زقوم
نمی‌دانم از غصة آن گدای
که چونم؟ به سر می روم یا به پای
عطایی بدان میدهد نامجوی
که چون دخترانش بپوشند روی
دریغ است احسان به ناحق شناس
نسیجش فرستی بپوشد پلاس
بود گنج دادن به ناارجمند
به نزدیک خَلق و خدا ناپسند
هبا بود در حق آن مرد ریگ
همه سعی من همچو روغن به ریگ
نبیند ز من باز هرگز عطا
نگردم دگرباره گرد خطا
به ناقص وجود آنکه بخشد درم
چو من بایدش باز جست از عدم
گرفتم نظر باز از آن بی خبر
به چشم و دلم درنیاید دگر
نبینی که ماه منازل نورد
چو اظهار احسان خورشید کرد
از آنجا که تعظیم خور می کند
نظر سوی او بیشتر می کند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به بغداد بُد شاعری کامکار
شد از جعفر برمکی نامدار
هوش مصنوعی: در بغداد شاعری موفق و مشهور به نام جعفر برمکی وجود داشت.
سخن گوی و درّاک و حاضر جواب
زبانی چو آتش حدیثی چو آب
هوش مصنوعی: شخصی که سخنران و فهمیده است و قادر به پاسخگویی سریع می‌باشد، زبانی دارد که مانند آتش تند است و گفتارش مانند آب، آرام و روان است.
جو تیغ زبان در سخن راندی
لب خشمگین را بخنداندی
هوش مصنوعی: تو با قدرت و شمشیری که در کلام داری، قادر هستی که لبان خشمگین را وادار به خنده کنی.
ندیمی چو او در ملاحت نبود
نظیرش به نطق و فصاحت نبود
هوش مصنوعی: هیچ کسی مانند او در زیبایی و دلربایی نیست و در سخن و بلاغت همتا ندارد.
مگر بود دون‌همّت از حرص و آز
به رویش نمیشد در خیر باز
هوش مصنوعی: اگر انسان از خواسته‌های بی‌حد و حصر خود چشم‌پوشی کند، خیر و نیکی در زندگی‌اش نمایان نخواهد شد.
توانگر به انعام جعفر به مال
به سر بُرده در صدر او چند سال
هوش مصنوعی: آدم ثروتمند با نعمت‌هایش، مانند ثروت جعفر که در مقام و جایگاهش سال‌ها قرار دارد، خود را در بالاترین سطح زندگی می‌بیند.
مگر کرد روزی هوای ندیم
ز گنجور درخواست طبع کریم
هوش مصنوعی: روزی دوست برای من از دارایی‌اش درخواست کرد که از نعمت‌های خوب و باطنی‌اش بهره‌مند شوم.
بیاورد دینار زر یک هزار
بفرمود باخادم حق گزار
هوش مصنوعی: او یک هزار دینار طلا آورد و به خدمتگزارش دستور داد تا حق را نگاه دارد و ادا کند.
که بردار با من بیاور به راه
هر آنگه که سوی تو کردم نگاه
هوش مصنوعی: مرا با خودت بیا و در هر زمانی که به تو نگاه کردم، به من راهی را نشان بده.
بنه پیش او تا شود شادکام
چنین کرد جوینده ننگ و نام
هوش مصنوعی: برو پیش او تا خوشحال شو و شغف به دست آور. این کار را کسی که به دنبال افتخار و نام است انجام می‌دهد.
چو جعفر در آمد به صحن سرای
بپژمرد طبعش از آن تیره جای
هوش مصنوعی: زمانی که جعفر وارد حیاط شد، از آن مکان تاریک و غم‌انگیز حالش خراب شد و احساس ناراحتی کرد.
نگه کرد در خانه چیزی ندید
ز آثار نعمت پشیزی ندید
هوش مصنوعی: به خانه نگاه کرد و چیزی از نشانه‌های نعمت و رفاه ندید، حتی یک پنی هم یافت نکرد.
نه در سر نه در بر نه در خانه هیچ
زبنگاه دون‌همّتان ره بپیچ
هوش مصنوعی: نه در دل، نه در آغوش، و نه در خانه، هیچ نشانه‌ای از هم‌نوعان پست و بی‌ارزش نیست. از اینجا بگذارید دور شوم.
حصیری به صدپاره ده ساله زیر
گذشتن زباروی آن خانه دیر
هوش مصنوعی: در زیر سقف آن خانه قدیمی، حصیری کهنه و پاره پاره در حال گذر از ده سال عمرش است.
خُمی سرشکسته سبویی کهن
میفزای اینجا دگر بر سخن
هوش مصنوعی: ظرفی که شکسته است و قدیمی به نظر می‌رسد، همین حالا می‌گوید که دیگر چیزی به این صحبت‌ها اضافه نکن.
چو آگاه گشت از کم و بیش او
پشیمان شد از آمدن پیش او
هوش مصنوعی: زمانی که او از ویژگی‌ها و حالت‌های او آگاه شد، از این که به سویش آمده، پشیمان شد.
به خادم نظر کرد و بر زد گره
بر ابرو که زر پیش احمق منه
هوش مصنوعی: او به خدمتکار نگاه کرد و با حرکتی ابروهایش را بالا برد تا نشان دهد که طلا را پیش انسان نادانی قرار نده.
نکرد التفاتی به شاعر وزیر
نیامد حدیثش دگر جایگیر
هوش مصنوعی: وزیر به شاعر توجهی نکرد و داستان او در جایی دیگر مطرح شد.
بسی هزل و جِد گفت و سودش نداشت
نه لب بر گشاد و نه سر برفراشت
هوش مصنوعی: بسیاری از حرف‌های بی‌فایده و جدی را گفته و در نهایت هیچ نتیجه‌ای نگرفته است؛ نه چیزی گفت که دامی را بگشاید و نه از سرش چیزی به دست آورده است.
برون رفت جعفر ز نزدیک او
تُفو کرد بر جان تاریک او
هوش مصنوعی: جعفر از کنار او خارج شد و نفرتش را نسبت به او ابراز کرد.
یکی گفتش ای آفتاب عرب
دو چیز از تو امروز دیدم عجب
هوش مصنوعی: یک نفر به آفتاب عرب گفت: امروز دو چیز عجیب از تو دیدم.
یکی آنکه خود را نگه داشتی
به گوش آن همه هزل بگذاشتی
هوش مصنوعی: شخصی که خود را حفظ کرده و به بی‌خود پراکنی و حرف‌های بی‌معنی دیگران توجه نکرده است.
به چندان مضاحک نکردی نشاط
فرح را چنان در نوشتی بساط
هوش مصنوعی: تو به قدری با شوخی و خنده شادابی و خوشحالی را در جمع به وجود آوردی که فضای خوشی را به تمامی حاضران منتقل کردی.
دویم آنکه نارفته بروی خطا
گرفتی ازو باز رسم عطا
هوش مصنوعی: شما به اشتباه به فکر رفتن به جایی هستید که نباید. به همین دلیل، از او چیزی را که نمی‌خواهید، به دست می‌آورید.
دژم بودن و بخل کردن چنین
نبودی ترا رسم و خو پیش ازین
هوش مصنوعی: غمگین بودن و تنگ‌نظری، این عادت و رفتار تو نبوده است که قبلاً داشتی.
بدو گفت جعفر که صاحب خرد
ز اندرز پیشینگان نگذرد
هوش مصنوعی: جعفر به او گفت که انسان با عقل و دانش، از نصیحت‌ها و تجربه‌های گذشتگان غافل نمی‌شود.
مده سر شبانی به گرگ ای سلیم
که جوری صریح است و ظلمی عظیم
هوش مصنوعی: به کسی که اهل نصیحت و نیکی است، نگو که به دشمنان اعتماد کند. این کار نه تنها نشان‌دهندهٔ سادگی اوست، بلکه می‌تواند عواقب خطرناکی به همراه داشته باشد.
مریز ای پسر دانه در شور بوم
که شاخ شکر نی، نرست از زقوم
هوش مصنوعی: به فرزند خود بگو که در سرزمین پر آشوب و درد، امیدی به خوشی و طعم شیرینی نیست، چرا که زندگی پر از تلخی و زهر است و نشانه‌ای از شیرینی در آن وجود ندارد.
نمی‌دانم از غصة آن گدای
که چونم؟ به سر می روم یا به پای
هوش مصنوعی: نمی‌دانم از درد و رنج آن گدای بی‌چاره چه بگویم؛ آیا باید بر روی زمین بیفتم یا با پاهایم ادامه دهم؟
عطایی بدان میدهد نامجوی
که چون دخترانش بپوشند روی
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال نام و اعتبار است، به او عطای بزرگی داده می‌شود، به گونه‌ای که مانند دخترانش روی خود را می‌پوشاند.
دریغ است احسان به ناحق شناس
نسیجش فرستی بپوشد پلاس
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که قدر خوبی‌ها را می‌داند و نمی‌گذارد آنچه که از او دریافت کرده را به راحتی از دست بدهد، چرا که چنین فردی توانایی حفظ و نگهداری از نعمت‌ها را دارد.
بود گنج دادن به ناارجمند
به نزدیک خَلق و خدا ناپسند
هوش مصنوعی: دادن گنج و wealth به کسی که ارزشش را ندارد، هم برای مردم و هم برای خدا قابل قبول نیست.
هبا بود در حق آن مرد ریگ
همه سعی من همچو روغن به ریگ
هوش مصنوعی: این مفهوم به این معنی است که تلاش‌ها و کوشش‌هایم در مقایسه با آن شخص، مانند روغنی است که در میان ماسه‌ها قرار گرفته و تأثیری نخواهد داشت. در واقع، به نوعی می‌گوید هر چقدر هم تلاش کنم، وضعیت او را تغییر نمی‌دهد.
نبیند ز من باز هرگز عطا
نگردم دگرباره گرد خطا
هوش مصنوعی: هرگز کسی از من دوباره چیزی نخواهد دید، چون دیگر بار مرتکب اشتباه نمی‌شوم.
به ناقص وجود آنکه بخشد درم
چو من بایدش باز جست از عدم
هوش مصنوعی: برای کسی که مانند من، منابع و ثروت را به او می‌بخشد، باید از عدم و کمبودها دوری کرد و به دنبال کمال و وجود کامل رفت.
گرفتم نظر باز از آن بی خبر
به چشم و دلم درنیاید دگر
هوش مصنوعی: من دوباره به آن نگاه بی‌خبر نگریستم، اما دیگر نه چشمم می‌تواند ببیند و نه دلم می‌تواند احساس کند.
نبینی که ماه منازل نورد
چو اظهار احسان خورشید کرد
هوش مصنوعی: آیا نمی‌بینی که چگونه ماه در مراحل مختلف خود، وقتی خورشید محبت و نورش را نشان می‌دهد، خود را نمایان می‌کند؟
از آنجا که تعظیم خور می کند
نظر سوی او بیشتر می کند
هوش مصنوعی: به این معناست که وقتی خورشید به سمت افق متمایل می‌شود، توجه بیشتری به آن سو جلب می‌شود. در واقع، این جمله به اهمیت و جلب توجه به چیزهایی اشاره دارد که در حال تغییر یا حرکت هستند.