گنجور

بخش ۱

مکن تکیه بر دانش و عقل و رای
به دعوی منه در هنر پیش پای
مشو غرّه گر خدمتی کرده‌ای
وگر در تنم جهان خورده‌ای
مگو دارم از راه خدمت حقوق
نیالوده‌ام استخوان و عروق
بر آن اعتماد ای برادر که شاه
به حق ها زمن بگذراند گناه
دلیری مکن خویشتندار باش
برون از همه کار و در کار باش
یقین دان که صد عیب بر یک هنر
بچربد چو شه برگمارد نظر
جهانی هنر گر بر آری ز جَیب
سبک تر نهد دست بر حرف عَیب
مؤثرتر آید خطا و گناه
ز طاعت بسی بر دل پادشاه
به دانش مشو معجب ای نیکبخت
که عجب از خردمند عیبی است سخت
به دانش مکن عیب بر پادشاه
به باد تکبر مَبر آبِ جاه
اگر چند داری هنر بی قیاس
چو آنجا رسی خویش ناقص‌شناس
اگر در سفر با تو همخانه شد
چو با مستقر رفت بیگانه شد
به ناز و تکبر فزونی مجوی
مبر آب از اندازه بیرون ز جوی
گرانمایه تر گوهر اندر جهان
بود دانش آشکار و نهان
به دانش گرت هست بر چرخ راه
فزونی روا نیست بر پادشاه
چو دولت بود درنیاید مگر
بلی پس رو دولت آمد هنر
اگر چند دولت ز دانش نخاست
که دولت به دانش کند پشت راست
ولی شاخ دولت که برخاستست
به بار و بر دانش آراستست
چو دولت ندارد ز دانش فروغ
بود راست اما نماید دروغ
چو اسباب دولت مهیا شود
عجب نَبْوَد ار کبر پیدا شود
خطایی بزرگ است و کاری عظیم
که از پادشا نَبْوَد امید و بیم
به عُجب ار نپیچی سر از رسم شاه
به منت کنی خدمت پادشاه
چو کاری برآید ز دستت پسند
سبک برکشی سر به چرخ بلند
تن آسانی و بی غمی خو کنی
نکو بشنو از من نه نیکو کنی
خرد بر چنین کار دستور نیست
ز دیوانگی این خطا دور نیست
براندیش کاین دولت و عزّ و ناز
کجا یافتی خویشتن بر مساز
نه این چاه ز اقبال شَه یافتی
از آن صدر و آن پیشگه یافتی
ندانی که عِزّ زادۀ خواری است
تن آسانی از عین دشواری است
برو هر چه فرمایدت پیش گیر
نه دنبال آسایش خویش گیر
به جایی رسد مرد از عجب خویش
که بیگانه را فرق ننهد ز خویش
شود بر قبول نصیحت ستوه
نهاد رای خود فوق رای گروه
گمانش فتد کز عقول و جهول
چو او کس نداند خروج و دخول
ستوده تر است از همه رای او
صواب است فکر سخن زای او
نکوهیده تر زین مدان از خصال
مکن با خداوند عُجب اتّصال
چو معجب بود شاه و محکم ستیز
نداری رهی دیگر الا گریز
ازو تا میسر شود دور باش
از آتش بپرهیز و معذور باش
ولی گر ضرورت بود پای‌بند
نگه دار خود را نکو از گزند
مشو در میان وقت تدبیر و رای
گره بند بر طبع مشکل گشای
که گر صد صلاحش نمایی به خیر
چه حق از تو بیند چه باطل ز غیر
میفزای اعجاب او دم مزن
به بوی نمک لقمه برهم مزن
صوابی که در ضمن آن صد خطاست
در اظهار آن گر نکوشی رواست
نماند همی گردش روزگار
به نیک و بد و خیر و شر برقرار
اگر مدت دَور گردد دراز
شود با سر نقطه پرگار باز
چو نیکو شد احوالت از مال و جاه
مَبَر ظن که آخر نگردد تباه
چو از نعمت شاه گردی غنی
طمع دار محنت ز چرخ دنی
دهد نکبتت عاقبت گوشمال
بپاشد پراکنده مجموع مال
نعیمی که نامحکم است اصل او
شود عاقبت منقطع وصل او
گیا را نبینی که چون آفتاب
برویانَد و برکشد از تُراب
به مهرش چنان پروراند نخست
که پنداری از باغ جنت برست
به آخر نگه کن که هم آفتاب
چه سانش بسوزاند از تفت و تاب
به بادش دهد تا شود خاک راه
چه سرو اندرین بوستان چه گیاه
ز نزدیکْ باشان در گاه شاه
بود هر کسی را دگر رسم و راه
کسانی که از فرط کبر و غرور
به اندک مسافت ز دار الغرور
تجاوز نمایند از احکام شاه
ندارند تعظیم انعام شاه
کنند اعتراض و نهند اعتبار
که ما را به جایی رسیدست کار
که در امر و نهیش تصرف کنیم
به جای رعیت تلطف کنیم
نمایند خود را به خاص و به عام
که از ماست این مملکت را نظام
نباشد به نزدیک کار آگهان
خطایی ازین صعب تر در جهان
ندانند کایشان ز فرمان شاه
گرفتند در مملکت آب و جاه
وگر نه چه ایشان چه کمتر کسی
فروتر نبینند ازو خود کسی
نه او پادشاه و تو هستی رهی
پس انگشت بر حرف او چون نهی
چو او را نبردی به تعظیم نام
ترا کس چه خواند به جز ناتمام
بپرهیز ازین ورطه ای هوشیار
ره و رسم صاحب خرد گوش دار
ندانی که چون عیب سلطان خویش
نپوشی نپوشیده‌ای زان خویش
هنرهای او چون نمایی به جمع
نه آخر تو پروانه ای شاه شمع
چو خواهی هنر عرض بر شاه کرد
به پیرامن لاف و دعوی مگرد
هنرها چنان باز باید نمود
که مقصود ازین خدمت شاه بود
چو فرمان دهد شهریار کیان
ببندم کمر وار جان بر میان
چو فرصت نگهداری و وقت کار
غرض حاصل آید ز فرمان گزار
هنر عیب گردد چو فخر آوری
که من می کنم در هنر داوری
نه بر پادشا خشم شاید گرفت
نه با وی به تندی توان کرد گفت
نه زو کینه هرگز توانی کشید
نه راه تعنُّت توانی بُرید
مده راه در مغز ماخولیا
منه آتش از پهلوی بوریا
اگر کینه در سینه داری نهان
چو روزت نماید به خلق جهان
زبانت گر از گفت قاصر شود
در افعال و اعمال ظاهر شود
کسی شربت زهر قاتل نخورد
درونش پراکنده تأثیر کرد
ازین سو و آن سو شود چاره جوی
نباشد به جز مردنش هیچ روی
نکوهیده تر نیست نزد خرد
ازین چند خصلت که می بشمرد
گرین هفت مجموع شد در یکی
بتر زو مدان از بدان بی‌شکی
دروغ است و کین است و عجب است و غدر
که بفزاید و کم کند از تو قدر
تکاسل حریصی سخن چینی است
که سرمایۀ شرک و خودبینی است
نشاید اگر چاکر پادشاه
ازین هفت خود را ندارد نگاه
بکوشد که اضداد این هفت چیز
فرا پیش گیرد به عقل و تمیز
وقار و تحرک کزین هر دو جنس
نیارند بیرون شدن جن و انس
دو گنج است خاموشی و راستی
که حاصل شود هر چه زان خواستی
اگر خودشناسی و نیکودلی
تو داری کلید در مشکلی
جهان را به ملک قناعت بده
که یک جزوش از هفت اقلیم به
به نیکی ز بدها بباید گذشت
که بد نیک شد، نیک بد چون بگشت
نداند بد اختر که با خود کند
که بر پادشا نیت بد کند
چو خواهد که نقصان کند قدر او
بدو باز عاید شود غدر او
و بال بداندیش عاید شود
سرش در سر آن مکاید شود
فزونی کسی جست بر پادشاه
که برد از مسیحا به مالک پناه
مددکار نقصان خود شد به جهل
که گیرد چنین مشکلی سخت، سهل
گر از پادشا حقّ خود یافت‌ست
فضول دِماغش مدد یافت‌ست
که بیشی طلب می کند کم خرد
به باد هوس آب خود می برد
دو شغل ای پسر تا نخواهی ز شاه
وگر خواستی هر دو گردد تباه
معطل بماند هم این و هم آن
وگر شاه فرمود گو الامان
محال است نزدیک صاحب خرد
اگر نیک در نیک و بد ننگرد
به یک کس دو بد هست برداشتن
دو سندان به یک دست برداشتن
نزاری بنه سر به شکر و سپاس
ز اِنعام شاه حقایق شناس
نهالی بدی ناشده بهره مند
بپرورد، سر بر کشیدی بلند
چو مخصوص گشتی به انعام شاه
به انعام او کن به عزت نگاه
ز مردم مکن آن کرامت نهان
مباهات کن زان عطا بر جهان
از آثار نعمت که پیدا کنی
دل دشمن از غصه شیدا کنی
چو پنهان کنی نعمت پادشاه
مزاج عنایت بگردد ز راه
به کفران نعمت تصور کند
دماغش ز نخوت تهور کند
به بی‌التفاتی شوی متهم
دلالت کند بر غرور تو هم
لقب بی مروت نهندت کرام
که کردست بر خویش نعمت حرام
چو خود را به ظاهر بیاراستی
گواه است بر باطنت راستی
چو ظاهر کنی بر خود انعام شاه
زیادت شود بر تو اکرام شاه شود
وگر باز پوشی به بیچارگی
بر تو در بسته یکبارگی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مکن تکیه بر دانش و عقل و رای
به دعوی منه در هنر پیش پای
هوش مصنوعی: به دانش و عقل خود بیش از حد تکیه نکن و در ادعای هنرت خود را به دیگران نرسان.
مشو غرّه گر خدمتی کرده‌ای
وگر در تنم جهان خورده‌ای
هوش مصنوعی: به خود نبال که اگر خدمت یا لطفی کرده‌ای، نگو من از دیگران برترم، زیرا در دل من جهان را تجربه کرده‌ای.
مگو دارم از راه خدمت حقوق
نیالوده‌ام استخوان و عروق
هوش مصنوعی: نَگو که من به خاطر خدمت به دیگران از حق و حقوق خودم دست کشیده‌ام و جانی خستگی ندارم.
بر آن اعتماد ای برادر که شاه
به حق ها زمن بگذراند گناه
هوش مصنوعی: به برادرانم بگو که به آنچه می‌گویم اعتماد کنند، زیرا پادشاه حق را نادیده نمی‌گیرد و از گناهان من خواهد گذشت.
دلیری مکن خویشتندار باش
برون از همه کار و در کار باش
هوش مصنوعی: جسارت نکن و خودت را کنترل کن، از همه چیز دور باش ولی در کارهایت فعال و حاضر باش.
یقین دان که صد عیب بر یک هنر
بچربد چو شه برگمارد نظر
هوش مصنوعی: بدان که اگر هزار عیب در یک هنر وجود داشته باشد، باز هم وقتی یک شاه بر آن توجه کند، همه‌ی آن عیب‌ها نادیده گرفته می‌شود و اهمیت هنر بیشتر از عیب‌ها خواهد بود.
جهانی هنر گر بر آری ز جَیب
سبک تر نهد دست بر حرف عَیب
هوش مصنوعی: اگر در هنر دنیا چیزی را از جیب خود بیرون بیاوری، آن وقت دستت به عیب‌ها و نقص‌های کلام خواهد رسید.
مؤثرتر آید خطا و گناه
ز طاعت بسی بر دل پادشاه
هوش مصنوعی: خطا و گناه بیشتر بر دل پادشاه تأثیر می‌گذارد تا اطاعت و فرمانبرداری.
به دانش مشو معجب ای نیکبخت
که عجب از خردمند عیبی است سخت
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نشو به خاطر دانش و آگاهی‌ات، زیرا این نوع خودستایی نشانه‌ی ناتوانی در خردمندی است.
به دانش مکن عیب بر پادشاه
به باد تکبر مَبر آبِ جاه
هوش مصنوعی: به پادشاه به خاطر دانشش ایراد نگیر و به سبب بزرگی و مقام او به او تکبر نورز.
اگر چند داری هنر بی قیاس
چو آنجا رسی خویش ناقص‌شناس
هوش مصنوعی: اگر هنری بی‌نظیر داری، وقتی به آنجا می‌رسی، خودت را ناقص بشناس.
اگر در سفر با تو همخانه شد
چو با مستقر رفت بیگانه شد
هوش مصنوعی: اگر در سفر همراه تو شوم، مثل کسی که به دیاری جدید می رود، از عادات و شخصیت قبلی خود فاصله می‌گیرم و تغییر می‌کنم.
به ناز و تکبر فزونی مجوی
مبر آب از اندازه بیرون ز جوی
هوش مصنوعی: به خاطر ناز و غروری که داری، بیشتر آن را جستجو نکن، زیرا نباید آب از حد خود فراتر رود و از جوی خارج شود.
گرانمایه تر گوهر اندر جهان
بود دانش آشکار و نهان
هوش مصنوعی: در این دنیا، ارزشمندتر از هر جواهر و گوهری، علم و دانش است که هم به‌صورت آشکار و هم پنهان وجود دارد.
به دانش گرت هست بر چرخ راه
فزونی روا نیست بر پادشاه
هوش مصنوعی: اگر دانش داری، نباید انتظار بیشتری از آنچه که به تو داده شده، داشته باشی، حتی اگر پادشاه باشی.
چو دولت بود درنیاید مگر
بلی پس رو دولت آمد هنر
هوش مصنوعی: وقتی که خوشبختی و سعادت وجود دارد، تنها با "بله" به دست نمی‌آید؛ بنابراین هنر و مهارت به دنبال خوشبختی و سعادت می‌آید.
اگر چند دولت ز دانش نخاست
که دولت به دانش کند پشت راست
هوش مصنوعی: اگرچه چندین بار از دانش بهره نمی‌برند، اما به‌راستی، دانش است که پایه و مبنای قدرت و موفقیت را تشکیل می‌دهد.
ولی شاخ دولت که برخاستست
به بار و بر دانش آراستست
هوش مصنوعی: اما شاخ قدرت که به اوج رسیده، به دانش و علم آراسته شده است.
چو دولت ندارد ز دانش فروغ
بود راست اما نماید دروغ
هوش مصنوعی: اگر دانش و آگاهی در زندگی انسان وجود نداشته باشد، در حقیقت واقعیت روشنایی نخواهد داشت و تنها نمایی از دروغ را به نمایش می‌گذارد.
چو اسباب دولت مهیا شود
عجب نَبْوَد ار کبر پیدا شود
هوش مصنوعی: وقتی شرایط و امکانات برای موفقیت فراهم شود، جای تعجب نیست اگر کسی به خودبزرگ‌بینی و تکبر دچار شود.
خطایی بزرگ است و کاری عظیم
که از پادشا نَبْوَد امید و بیم
هوش مصنوعی: این یک اشتباه بزرگ و کار بسیار مهم است که از پادشاه هیچ امید و هراسی وجود ندارد.
به عُجب ار نپیچی سر از رسم شاه
به منت کنی خدمت پادشاه
هوش مصنوعی: اگر به خودبزرگ‌بینی و خودپسندی مشغول شوی و از رسم و رفتار شاه دور شوی، بهتر است که به جای این کار، با احترام و خدمتگزاری به پادشاه بپردازی.
چو کاری برآید ز دستت پسند
سبک برکشی سر به چرخ بلند
هوش مصنوعی: هرگاه کاری از دست تو برآید، با شادی و افتخار سر خود را به آسمان بلند کن.
تن آسانی و بی غمی خو کنی
نکو بشنو از من نه نیکو کنی
هوش مصنوعی: اگر راحت‌طلبی و به بی‌دردی عادت کنی، کار خوبی نمی‌کنی. بهتر است از من بشنوی که این کار نیکو نیست.
خرد بر چنین کار دستور نیست
ز دیوانگی این خطا دور نیست
هوش مصنوعی: عقل و خرد در این کار جایی ندارد و به خاطر دیوانگی، این اشتباه به سادگی ممکن است پیش بیاید.
براندیش کاین دولت و عزّ و ناز
کجا یافتی خویشتن بر مساز
هوش مصنوعی: فکر کن که این نعمت و شکوه و زیبایی از کجا به دست آمده و خودت را بزرگ نکن، زیرا این ها همیشگی نیستند.
نه این چاه ز اقبال شَه یافتی
از آن صدر و آن پیشگه یافتی
هوش مصنوعی: این چاه ناشی از بخت و اقبال تو نیست، بلکه به خاطر آن مقام و جایگاه بلندت به وجود آمده است.
ندانی که عِزّ زادۀ خواری است
تن آسانی از عین دشواری است
هوش مصنوعی: نمی‌دانی که افتخار، نتیجه‌ی ذلت است و راحت طلبی از دیدگاه سختی‌ها و چالش‌ها به وجود می‌آید.
برو هر چه فرمایدت پیش گیر
نه دنبال آسایش خویش گیر
هوش مصنوعی: به هر کاری که به تو گفته می‌شود عمل کن و به دنبال راحتی و آسایش خودت نرو.
به جایی رسد مرد از عجب خویش
که بیگانه را فرق ننهد ز خویش
هوش مصنوعی: انسان به جایی می‌رسد که از غرور و خودخواهی‌اش آن‌قدر غرق می‌شود که نمی‌تواند تفاوت بین خود و دیگران را درک کند.
شود بر قبول نصیحت ستوه
نهاد رای خود فوق رای گروه
هوش مصنوعی: انسانی که به نصیحت دیگران توجه نمی‌کند و بر نظر خود اصرار می‌ورزد، در نهایت به نقطه‌ای خواهد رسید که از پذیرش مشاوره‌های دیگران خسته و ناامید می‌شود.
گمانش فتد کز عقول و جهول
چو او کس نداند خروج و دخول
هوش مصنوعی: او گمان می‌کند که هیچ‌کس مانند او از عقل و نادانی بی‌بهره است و از ورود و خروج‌های زندگی چیزی نمی‌داند.
ستوده تر است از همه رای او
صواب است فکر سخن زای او
هوش مصنوعی: اندیشه او از هر نظر برتر و درست است و طرز فکرش موجب پیدایش سخنان ارزشمند می‌شود.
نکوهیده تر زین مدان از خصال
مکن با خداوند عُجب اتّصال
هوش مصنوعی: بی‌احترامی به خداوند و خودپسندی را نپسند، زیرا این صفات از زشت‌ترین ویژگی‌ها هستند.
چو معجب بود شاه و محکم ستیز
نداری رهی دیگر الا گریز
هوش مصنوعی: وقتی شاه متعجب و ناتوان در جنگ باشد، راه دیگری جز فرار برایت باقی نمی‌ماند.
ازو تا میسر شود دور باش
از آتش بپرهیز و معذور باش
هوش مصنوعی: از او دوری کن تا به خواسته‌ات برسی. از آتش دور باش و خود را موجه بدان.
ولی گر ضرورت بود پای‌بند
نگه دار خود را نکو از گزند
هوش مصنوعی: اگر شرایط ایجاب کند، باید خودت را طوری محافظت کنی که از آسیب‌ها در امان بمانی.
مشو در میان وقت تدبیر و رای
گره بند بر طبع مشکل گشای
هوش مصنوعی: در زمان برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری، اجازه نده که مشکلات و موانع بر روی طبیعت تو اثر بگذارد و مانع پیشرفت تو شود.
که گر صد صلاحش نمایی به خیر
چه حق از تو بیند چه باطل ز غیر
هوش مصنوعی: اگر به کسی صدها نیکی نشان بدهی، او چه خیری از تو خواهد دید و چه بدی از دیگران.
میفزای اعجاب او دم مزن
به بوی نمک لقمه برهم مزن
هوش مصنوعی: شگفتی او را بیشتر نکن و درباره‌ی بوی نمک حرف نزن، لقمه را به هم نزن.
صوابی که در ضمن آن صد خطاست
در اظهار آن گر نکوشی رواست
هوش مصنوعی: اگر در موضوعی نیکوکاری وجود داشته باشد که در آن اشتباهات زیادی وجود دارد، بیان کردن آن به‌گونه‌ای که تلاش زیادی برای نشان دادن آن نداشته باشی، جایز است.
نماند همی گردش روزگار
به نیک و بد و خیر و شر برقرار
هوش مصنوعی: چرخ روزگار نه به خوبی‌ها و نه به بدی‌ها دائمی می‌ماند و همیشه ثابت نمی‌ماند.
اگر مدت دَور گردد دراز
شود با سر نقطه پرگار باز
هوش مصنوعی: اگر زمان طولانی شود، مثل این می‌ماند که با پرگار دایره‌ای می‌کشیم و هر چقدر که بیشتر بچرخیم، دایره بزرگ‌تر می‌شود.
چو نیکو شد احوالت از مال و جاه
مَبَر ظن که آخر نگردد تباه
هوش مصنوعی: زمانی که وضعیت تو در زندگی به خاطر ثروت و مقام خوب شده است، به خودت شک نکن که این خوبی‌ها همیشه پایدار نخواهند ماند.
چو از نعمت شاه گردی غنی
طمع دار محنت ز چرخ دنی
هوش مصنوعی: اگر به نعمت و ثروت پادشاهی دست یابی، دیگر نباید به رنج و سختی‌های زندگی دنیا فکر کنی.
دهد نکبتت عاقبت گوشمال
بپاشد پراکنده مجموع مال
هوش مصنوعی: در نهایت، بدی‌های تو باعث خواهد شد که دچار عذاب و تنبیه شوی و تمام اموالت از بین برود و پراکنده شود.
نعیمی که نامحکم است اصل او
شود عاقبت منقطع وصل او
هوش مصنوعی: نعیمی که از پایه و اساس محکم نیست، در نهایت به جدایی و قطع ارتباط منجر می‌شود.
گیا را نبینی که چون آفتاب
برویانَد و برکشد از تُراب
هوش مصنوعی: این گیاه را نبین که چگونه مانند خورشید می‌روید و از خاک جدا می‌شود.
به مهرش چنان پروراند نخست
که پنداری از باغ جنت برست
هوش مصنوعی: او را چنان با عشق و محبت تربیت کرده‌اند که گویی از باغ بهشت به وجود آمده است.
به آخر نگه کن که هم آفتاب
چه سانش بسوزاند از تفت و تاب
هوش مصنوعی: به انتهای کار توجه کن که چگونه آفتاب او را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد و داغ و سوزان می‌سازد.
به بادش دهد تا شود خاک راه
چه سرو اندرین بوستان چه گیاه
هوش مصنوعی: باد به درخت سرو می‌گوید که خوب است در این بوستان به خاک تبدیل شود، زیرا در اینجا هیچ چیز ارزشمندتری از یک درخت وجود ندارد.
ز نزدیکْ باشان در گاه شاه
بود هر کسی را دگر رسم و راه
هوش مصنوعی: هر کس در نزد شاه، راه و رسم خاصی دارد و بر اساس نزدیکی‌اش به او، رفتار و آدابش متفاوت است.
کسانی که از فرط کبر و غرور
به اندک مسافت ز دار الغرور
هوش مصنوعی: افرادی که به خاطر خودپسندی و خودبرتربینی، فاصله کمی از دنیا و واقعیت‌ها می‌گیرند، در واقع از حقیقت دور شده‌اند.
تجاوز نمایند از احکام شاه
ندارند تعظیم انعام شاه
هوش مصنوعی: آنهایی که از قوانین پادشاه تخطی می‌کنند، احترامی برای هدایای او قائل نیستند.
کنند اعتراض و نهند اعتبار
که ما را به جایی رسیدست کار
هوش مصنوعی: اعتراض می‌کنند و اعتبار ما را زیر سوال می‌برند، در حالی که ما به جایگاه مهمی دست یافته‌ایم.
که در امر و نهیش تصرف کنیم
به جای رعیت تلطف کنیم
هوش مصنوعی: در کارهای مردم دخالت می‌کنیم و به جای این که فقط حکم کنیم، باید با مهربانی و لطافت برخورد کنیم.
نمایند خود را به خاص و به عام
که از ماست این مملکت را نظام
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که باید خود را به طور مناسب به دیگران معرفی کنیم، چه به افراد خاص و چه به عموم، زیرا این کشور به ما اختصاص دارد و به ما وابسته است.
نباشد به نزدیک کار آگهان
خطایی ازین صعب تر در جهان
هوش مصنوعی: اگر کسی به کار اهل دانش نزدیک باشد، هیچ خطایی بدتر از این در جهان وجود ندارد.
ندانند کایشان ز فرمان شاه
گرفتند در مملکت آب و جاه
هوش مصنوعی: آن‌ها نمی‌دانند که چگونه از دستور شاه در کشور و در زمینه ثروت و مقام برخوردار شدند.
وگر نه چه ایشان چه کمتر کسی
فروتر نبینند ازو خود کسی
هوش مصنوعی: اگر نه این باشد که خودشان یا دیگران کسی را پایین‌تر از خود نمی‌بینند، پس چه درسی برای ما خواهد داشت؟
نه او پادشاه و تو هستی رهی
پس انگشت بر حرف او چون نهی
هوش مصنوعی: تو نه پادشاه هستی و نه او، پس زمانی که انگشتت را بر روی کلام او می‌گذاری، بدان که ملاحظه کن او چه می‌گوید.
چو او را نبردی به تعظیم نام
ترا کس چه خواند به جز ناتمام
هوش مصنوعی: اگر او را برای بزرگداشت و احترام نبری، کسی جز ناتمام، نام تو را چگونه خواهد خواند؟
بپرهیز ازین ورطه ای هوشیار
ره و رسم صاحب خرد گوش دار
هوش مصنوعی: از این خطر دوری کن و هوشیار باش. راه و روش افرادی که عقل و آگاهی دارند را به دقت گوش کن.
ندانی که چون عیب سلطان خویش
نپوشی نپوشیده‌ای زان خویش
هوش مصنوعی: تو نمی‌دانی که اگر عیب سلطان خود را پنهان نکنی، در واقع عیب خودت را هم آشکار کرده‌ای.
هنرهای او چون نمایی به جمع
نه آخر تو پروانه ای شاه شمع
هوش مصنوعی: مهارت‌های او مانند جلوه‌ای است که در میان جمع می‌درخشد. تو نیز مانند پروانه‌ای هستی که به سوی شمع می‌آید.
چو خواهی هنر عرض بر شاه کرد
به پیرامن لاف و دعوی مگرد
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی هنرت را به پادشاه نشان بدهی، در اطرافش از بزرگ‌منشی و ادعاهای تو خالی صحبت نکن.
هنرها چنان باز باید نمود
که مقصود ازین خدمت شاه بود
هوش مصنوعی: هنرها باید به گونه‌ای نمایش داده شوند که هدف اصلی از این تلاش، خدمت به پادشاه باشد.
چو فرمان دهد شهریار کیان
ببندم کمر وار جان بر میان
هوش مصنوعی: وقتی فرمان دهد پادشاه بزرگ، کمربند بستم و جانم را در وسط آماده می‌کنم.
چو فرصت نگهداری و وقت کار
غرض حاصل آید ز فرمان گزار
هوش مصنوعی: زمانی که فرصتی برای نگهداری وجود دارد و زمان کار فرارسیده است، هدف به دست می‌آید از پیروی از دستورات.
هنر عیب گردد چو فخر آوری
که من می کنم در هنر داوری
هوش مصنوعی: وقتی که به هنر خود افتخار کنی و خود را برتر از دیگران بدانی، هنر تو دیگر زیبا نخواهد بود و عیب پیدا می‌کند.
نه بر پادشا خشم شاید گرفت
نه با وی به تندی توان کرد گفت
هوش مصنوعی: شاید نتوان بر رنجش پادشاه خشم گرفت و به سختی با او صحبت کرد.
نه زو کینه هرگز توانی کشید
نه راه تعنُّت توانی بُرید
هوش مصنوعی: نه از او می‌توانی کینه‌ای به دل داشته باشی و نه می‌توانی راهی برای ناسازگاری پیدا کنی.
مده راه در مغز ماخولیا
منه آتش از پهلوی بوریا
هوش مصنوعی: از مسیر خود منحرف نشو و اجازه نده که آتش خشم یا ناراحتی تو را بسوزاند.
اگر کینه در سینه داری نهان
چو روزت نماید به خلق جهان
هوش مصنوعی: اگر در دل خود کینه‌ای پنهان کرده‌ای، زمانی که روز به تو نمایان می‌شود، آن کینه را به دیگران نشان می‌دهد.
زبانت گر از گفت قاصر شود
در افعال و اعمال ظاهر شود
هوش مصنوعی: اگر زبان تو نتواند در گفتار بیانگر باشد، رفتار و اعمالت حقیقت درونت را نمایان می‌کند.
کسی شربت زهر قاتل نخورد
درونش پراکنده تأثیر کرد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس زهر کشنده را نمی‌نوشد، اما تأثیر آن در وجودش پراکنده می‌شود.
ازین سو و آن سو شود چاره جوی
نباشد به جز مردنش هیچ روی
هوش مصنوعی: از این طرف و آن طرف به دنبال راه حلی می‌گردد، اما جز مرگ هیچ نتیجه‌ای ندارد.
نکوهیده تر نیست نزد خرد
ازین چند خصلت که می بشمرد
هوش مصنوعی: خردمندی نمی‌تواند ویژگی‌هایی را که در اینجا برشمرده می‌شود، بیشتر از این‌ها نکوهش کند.
گرین هفت مجموع شد در یکی
بتر زو مدان از بدان بی‌شکی
هوش مصنوعی: اگر هفت چیز در یک جا جمع شوند، نسبت به بدی‌های آن، نگران نباش.
دروغ است و کین است و عجب است و غدر
که بفزاید و کم کند از تو قدر
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که حسادت، دروغ، خودپسندی و خیانت باعث کاهش ارزش و جایگاه انسان می‌شود. این ویژگی‌های منفی انسان را کوچک‌تر و بی‌ارزش‌تر می‌کند.
تکاسل حریصی سخن چینی است
که سرمایۀ شرک و خودبینی است
هوش مصنوعی: تنبلی و طمع، نوعی رفتار را به تصویر می‌کشد که ریشه در گردآوری منافع شخصی و خودمحوری دارد.
نشاید اگر چاکر پادشاه
ازین هفت خود را ندارد نگاه
هوش مصنوعی: اگر خدمتگزار پادشاه نتواند خود را از این هفت مورد (غرور، شهوت، خشم، و ...) حفظ کند، سزاور نیست که در خدمت او باشد.
بکوشد که اضداد این هفت چیز
فرا پیش گیرد به عقل و تمیز
هوش مصنوعی: انسان باید تلاش کند که تفاوت‌ها و نقاط متضاد این هفت چیز را با استفاده از فهم و درک خود شناسایی کند.
وقار و تحرک کزین هر دو جنس
نیارند بیرون شدن جن و انس
هوش مصنوعی: وقار و جنبش از هر دو نوع، نه از جن است و نه از انسان.
دو گنج است خاموشی و راستی
که حاصل شود هر چه زان خواستی
هوش مصنوعی: خاموشی و راستگویی دو دارایی بزرگ هستند که وقتی به آن‌ها پایبند باشی، هر آنچه که بخواهی به دست می‌آوری.
اگر خودشناسی و نیکودلی
تو داری کلید در مشکلی
هوش مصنوعی: اگر خودت را بشناسی و دل نیکو داشته باشی، می‌توانی به راحتی مشکلات را حل کنی.
جهان را به ملک قناعت بده
که یک جزوش از هفت اقلیم به
هوش مصنوعی: جهان را با چیزهای اندکی که داری راضی نگه‌دار، زیرا که یک قسمت از آن به اندازه‌ی تمام هفت اقلیم ارزش دارد.
به نیکی ز بدها بباید گذشت
که بد نیک شد، نیک بد چون بگشت
هوش مصنوعی: باید از بدی‌ها با نیکی عبور کرد، زیرا گاهی چیزهای بد به خوبی تبدیل می‌شوند و چیزهای خوب نیز ممکن است به بدی تغییر یابند.
نداند بد اختر که با خود کند
که بر پادشا نیت بد کند
هوش مصنوعی: بداقبال نمی‌داند که با تصمیمات نادرستش چه بلایی بر سر خود و دیگران می‌آورد و چگونه به پادشاه آسیب می‌زند.
چو خواهد که نقصان کند قدر او
بدو باز عاید شود غدر او
هوش مصنوعی: وقتی کسی بخواهد که ارزش خود را کاهش دهد، خیانت و بی‌وفایی او به خودش بازمی‌گردد.
و بال بداندیش عاید شود
سرش در سر آن مکاید شود
هوش مصنوعی: اگر کسی با اندیشه‌های نادرست و منفی به سراغ دیگران برود، در نهایت خود او هم دچار مشکلات و سختی‌هایی خواهد شد.
فزونی کسی جست بر پادشاه
که برد از مسیحا به مالک پناه
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال افزایش مقام و رتبه است، به سراغ پادشاه می‌رود، همان‌طور که حضرت مسیح به مالک پناه برد.
مددکار نقصان خود شد به جهل
که گیرد چنین مشکلی سخت، سهل
هوش مصنوعی: به دلیل نادانی، کسی که باید کمک‌کننده باشد، خودش دچار مشکل می‌شود. در واقع، او در نظر دارد کار دشوار را آسان جلوه دهد، اما در حقیقت، از جهالت خود در این مسیر دچاری می‌شود.
گر از پادشا حقّ خود یافت‌ست
فضول دِماغش مدد یافت‌ست
هوش مصنوعی: اگر پادشاه حق خود را به دست آورده است، ادامه‌ی تفکر و عقلش نیز به کمک او آمده است.
که بیشی طلب می کند کم خرد
به باد هوس آب خود می برد
هوش مصنوعی: کسی که عقل کمی دارد، به دنبال چیزهایی می‌دود که بیشتر از نیازش است و با آرزوهایش، فرصت‌های مناسب را از دست می‌دهد.
دو شغل ای پسر تا نخواهی ز شاه
وگر خواستی هر دو گردد تباه
هوش مصنوعی: دو شغل، پسر، داشته باش که به شاه نیازی نداشته باشی، و اگر بخواهی که هر دو شغل را داشته باشی، هر دو از بین می‌روند.
معطل بماند هم این و هم آن
وگر شاه فرمود گو الامان
هوش مصنوعی: نه این و نه آن، هر دو در بلاتکلیفی خواهند ماند، مگر اینکه پادشاه فرمان دهد که در امان باشید.
محال است نزدیک صاحب خرد
اگر نیک در نیک و بد ننگرد
هوش مصنوعی: اگر انسان دانا و عاقل باشد، بعید است که در رفتار و کردار دیگران بی‌توجهی کند و به خوب و بد آنها اهمیت ندهد.
به یک کس دو بد هست برداشتن
دو سندان به یک دست برداشتن
هوش مصنوعی: برداشتن دو مسئولیت یا کار دشوار به صورت همزمان برای یک نفر امکان‌پذیر نیست و باید از عهده یکی برآید.
نزاری بنه سر به شکر و سپاس
ز اِنعام شاه حقایق شناس
هوش مصنوعی: ای نزار، سر به شکر و سپاس بگذار به خاطر نعمت‌های پادشاهی که حقایق را می‌شناسد.
نهالی بدی ناشده بهره مند
بپرورد، سر بر کشیدی بلند
هوش مصنوعی: درختی که هنوز نرسیده و بزرگ نشده، به خوبی تربیت می‌شود و به این ترتیب بالا می‌رود و قد می‌کشد.
چو مخصوص گشتی به انعام شاه
به انعام او کن به عزت نگاه
هوش مصنوعی: وقتی که به خاطر لطف و توجه شاه مورد توجه ویژه‌ای قرار گرفتی، باید به خاطر این محبت با احترام و عظمت برخورد کنی.
ز مردم مکن آن کرامت نهان
مباهات کن زان عطا بر جهان
هوش مصنوعی: از مردم چیزی را که به خدایی خود داده‌ای، پنهان نکن و از آن هدیه‌ای که به تو رسیده است، با افتخار در جهان بگو.
از آثار نعمت که پیدا کنی
دل دشمن از غصه شیدا کنی
هوش مصنوعی: اگر به نعمت‌هایی که داری دقت کنی، می‌توانی دل دشمن را از غم و حسرت پر کنی.
چو پنهان کنی نعمت پادشاه
مزاج عنایت بگردد ز راه
هوش مصنوعی: وقتی نعمت‌های پادشاه را پنهان کنی، عنایت و محبت او از تو دور می‌شود.
به کفران نعمت تصور کند
دماغش ز نخوت تهور کند
هوش مصنوعی: آدمی که نعمت‌ها و خوبی‌ها را نادیده می‌گیرد و به خاطر خودبزرگ‌بینی و غرور، جسارت می‌کند، در واقع از درک ارزش‌های زندگی بازمانده است.
به بی‌التفاتی شوی متهم
دلالت کند بر غرور تو هم
هوش مصنوعی: اگر به چیزی توجه نکنید، این ممکن است نشان‌دهنده‌ی خودبزرگ‌بینی و غرور شما باشد.
لقب بی مروت نهندت کرام
که کردست بر خویش نعمت حرام
هوش مصنوعی: لقب بی‌رحم و بی‌احساس به تو می‌دهند، چون خود را از نعمت‌ها محروم کرده‌ای.
چو خود را به ظاهر بیاراستی
گواه است بر باطنت راستی
هوش مصنوعی: اگر خود را به زیبایی و ظاهری آراسته‌ای، این نشانه‌ای است از درونت که راست و درست است.
چو ظاهر کنی بر خود انعام شاه
زیادت شود بر تو اکرام شاه شود
هوش مصنوعی: اگر بر خود زیبایی و زیبنده‌گی را آشکار کنی، مورد توجه و احترام بیشتری از جانب شاه قرار خواهی گرفت.
وگر باز پوشی به بیچارگی
بر تو در بسته یکبارگی
هوش مصنوعی: اگر دوباره در برابر مشکلات و بیچارگی‌ها دست به خودداری بزنید، ممکن است همه‌چیز ناگهان بر شما بسته و ناتمام بماند.