گنجور

بخش ۲ - حکایت

در اخبار برمک چنین یافتم
که بر آلشان آفرین یافتم
که یحیای خالی به رسم جهان
غرض داشتی با یکی در نهان
حسود از بزرگان معروف بود
خلیفت بد و سخت مشعوف بود
عنایت به حالش نگو داشتی
مدار ممالک برو داشتنی
بکوشید و همت بسی درگماشت
عنایت قوی بود سودش نداشت
وزان روی هم قصد پیوسته شد
در دوستی در نهان بسته شد
دو صاحب کرامت دو عالی هِمَم
ازین سان حسد داشتندی به هم
ولیکن عداوت نکردند فاش
زمن بشنو ای دوست حاسد مباش
سرانجام یحیی به تدبیر و رای
ز صدر رشیدش بدل کرد جای
از آنجا روان گشت با طمطراق
لوا بسته تا ارمنش از عراق
یکی را ز ارباب فرهنگ و هوش
مگر دست نکبت بمالید گوش
مجال معیشت بر او تنگ شد
گریبان تدبیرش از چنگ شد
در اندیشۀ تنگدستی بسوخت
نه داد و ستد نه خرید و فروخت
به تدبیر نقشی به هم در سرشت
ز یحیی به خصمش خطابی نوشت
بر احوال ایشان نبودش وقوف
به تعریض خود عرضه کرد آن حروف
چو صاحب امور آن مزوّر بخواند
به حیرت در آن وِزر و حیلت بماند
طلب کرد او را و َزو باز جُست
که پیش آی و بر گوی با من درست
ترا با من این افتعال از کجاست
چه قصدت در این است برگوی راست
زما کس نگشتست محروم باز
گرت حاجتی هست خود بر مساز
چو خائن درافتاد انکار کرد
که من با تو چون دانم این کار کرد
ترا خود مگر نیست رغبت به خیر
وگر بخت کورم غلط کرد سیر
مگر بر تو آمد سؤالم گران
به تزویر دفعی میفکن در آن
به محتال محتاج گفت ای سلیم
مینداز خود در عذاب الیم
کنون با تو ما را دو کار است پیش
گل و شهد خوردی اگر خار و نیش
گرین نامه یحیی نوشتست راست
بود این سخن، هر چه خواهی تراست
وگر غَدر ورزیدی و راست نیست
قناعت کن از ما به چوبی دویست
به حبسش فرستاد و محبوس کرد
که بر وی ستهزاء و افسوس کرد
وز آنجا مجمّز به بغداد رفت
تفحّص ز داد و ز بیداد رفت
فرستناد مکتوب آن ساده مرد
ز یحیی طلب جست آن کار کرد
وکیلی که بودش به دارالسلام
به یحیی شد و برد از آن شخص نام
جهاندیده یحیی غنیمت شمرد
که کار بزرگان نگیرند خرد
صفا را نیابت به اقلام داد
به عبدالله مالک اعلام داد
که هست آن عزیز از عدول عراق
نباشد در او زَرق و مکر و نفاق
نکو سیرت و خوب محضر بود
به نزدیک ما چون برادر بود
ز خاک عراقش که بودی وطن
سراسیمه کرد اختر پُر فِتَن
مگر دزد نکبت بر او راه زد
سپهر ایمنش کرد و ناگاه زد
چو شد عازم صدر آن انجمن
به پیکار درخواست فصلی زمن
نوشتم من آن استمالت به تو
در آن خیر کردم حوالت به تو
امیدش وفا کن به لطف ای امیر
که هستم به جان از تو منت پذیر
چو عبدالله آن نامه بگشاد سر
بنازید و گفتی برآوَرد پَر
همان لحظه محبوس را پیش خواند
به اعزاز در صدر مجلس نشاند
ز تقصیرها عُذرها خواستش
به خلعت سراپا بیاراستش
زر و جامه دادش، نگویم هزار
ز هر نوع و هر جنس بیش از شمار
از اسبان تازی به زرین لگام
ز پاکیزه رویان کنیز و غلام
فراوان دگر تربیت ها نمود
کرامت بسی بر کرامت فزود
چو قارون شد از مال آزادمرد
پس از ارمن آهنگ بغداد کرد
بیامد به درگاه فرخ وزیر
خداوند تزویر روشن ضمیر
در آوردش از در یکی بارخواه
ستایش کنان رفت تا پیشگاه
چو بشناختش پرسش آغاز کرد
مراعات و اکرام و اعزاز کرد
عطاهای عبدالله پاکزاد
یکایک در آن انجمن عرض داد
ثنا گفت بر همت او بسی
ندید آن کرامت کسی از کسی
ز یحیی دو چندان دگر مال یافت
توانگر از آنجا به مسکن شتافت
به ده گنج یحیی تصور نکرد
که با مهر گرم، آوَرَد کینِ سرد
ز من بشنو ای یار پندی نکوست
نَانگیز دشمن، نگه دار دوست
به سعی تو باید که در عقد و حَل
عداوت شود با مروّت بَدَل
به یک دَم توان کرد دشمن بسی
خردمند دشمن نگیرد کسی
به عمری توان کرد یاری به دست
چو کردی تو باری مدارش ز دست
بباید دگر روزگاری دراز
که تا رفته آید به دست ار نه باز
به از دوستی در جهان کار نیست
خرد دشمن انگیز را یار نیست

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در اخبار برمک چنین یافتم
که بر آلشان آفرین یافتم
هوش مصنوعی: در اخبار دربارهٔ خانواده برمک خواندم که بر آنها ستایش و تحسین شده است.
که یحیای خالی به رسم جهان
غرض داشتی با یکی در نهان
هوش مصنوعی: یحیای خالی به دنبال مقاصد دنیایی بود، اما با کسی در خفا و پنهانی ارتباط داشت.
حسود از بزرگان معروف بود
خلیفت بد و سخت مشعوف بود
هوش مصنوعی: حسود همیشه دشمن بزرگ‌ترها بوده و این دشمنی باعث خوشحالی و شگفتی خلیفه می‌شود.
عنایت به حالش نگو داشتی
مدار ممالک برو داشتنی
هوش مصنوعی: به او توجه کن و در مورد حالش صحبت نکن، چرا که برای سرنوشت او چیزی نخواهی داشت.
بکوشید و همت بسی درگماشت
عنایت قوی بود سودش نداشت
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده قوی، باید کوشش کنید، زیرا در نهایت این تلاش ها به نتیجه مثبتی خواهد رسید.
وزان روی هم قصد پیوسته شد
در دوستی در نهان بسته شد
هوش مصنوعی: از آنچهره، نیت و هدف دوستی در دل‌ها آرام و پنهان شکل گرفت.
دو صاحب کرامت دو عالی هِمَم
ازین سان حسد داشتندی به هم
هوش مصنوعی: دو نفر با ویژگی‌های برجسته و عالی، به خاطر بزرگی و فضیلت‌هایی که دارند به یکدیگر حسادت می‌کنند.
ولیکن عداوت نکردند فاش
زمن بشنو ای دوست حاسد مباش
هوش مصنوعی: اما دشمنی نکردند، از من به طور آشکار؛ بشنو ای دوست، حسود نباش.
سرانجام یحیی به تدبیر و رای
ز صدر رشیدش بدل کرد جای
هوش مصنوعی: در نهایت، یحیی با فکر و تدبیر خود، جایگاه بالایی را برای خود ایجاد کرد.
از آنجا روان گشت با طمطراق
لوا بسته تا ارمنش از عراق
هوش مصنوعی: او با افتخار و ناز به راه خود ادامه داد و لوا (پرچم) را به همراه داشت تا اینکه به سرزمین ارمنستان از عراق رسید.
یکی را ز ارباب فرهنگ و هوش
مگر دست نکبت بمالید گوش
هوش مصنوعی: یکی از اربابان علم و دانایی، گوشش به نیکی یا بدی تو آلوده شده، طوری که ممکن است دچار بدبختی شود.
مجال معیشت بر او تنگ شد
گریبان تدبیرش از چنگ شد
هوش مصنوعی: زمانی که امکانات و فرصت‌های زندگی برای او محدود شد، نتوانست به خوبی اوضاع را مدیریت کند و کنترل اوضاع از دستش خارج شد.
در اندیشۀ تنگدستی بسوخت
نه داد و ستد نه خرید و فروخت
هوش مصنوعی: تنگدستی و فقر باعث شده که هیچ گونه خرید و فروش و معامله‌ای انجام نشود و تنها در فکر و اندیشه باقی مانده است.
به تدبیر نقشی به هم در سرشت
ز یحیی به خصمش خطابی نوشت
هوش مصنوعی: با تدبیر و فکر، نقشی در سرشت یحیی به وجود آمده که به دشمنش پیامی تازه نوشته شده است.
بر احوال ایشان نبودش وقوف
به تعریض خود عرضه کرد آن حروف
هوش مصنوعی: او درباره وضعیت آن‌ها بی‌خبر بود و به کنایه، آن حرف‌ها را مطرح کرد.
چو صاحب امور آن مزوّر بخواند
به حیرت در آن وِزر و حیلت بماند
هوش مصنوعی: زمانی که هر کس که در کارها صاحب‌اختیار باشد، آن شخص فریبکار را صدا می‌زند، در حیرت و شگفتی به آن فریب و نیرنگ او می‌نگرد و متحیر باقی می‌ماند.
طلب کرد او را و َزو باز جُست
که پیش آی و بر گوی با من درست
هوش مصنوعی: او را خواست و دوباره جستجو کرد تا بیاید و با من به درستی صحبت کند.
ترا با من این افتعال از کجاست
چه قصدت در این است برگوی راست
هوش مصنوعی: چرا با من این همه سر و کار داری؟ منظور واقعی‌ات چیست؟ راستشو بگو!
زما کس نگشتست محروم باز
گرت حاجتی هست خود بر مساز
هوش مصنوعی: کسی از نعمت‌ها و کمک‌های ما محروم نخواهد ماند. اگر به چیزی نیاز داری، خودت را به زحمت نینداز و به ما بگو.
چو خائن درافتاد انکار کرد
که من با تو چون دانم این کار کرد
هوش مصنوعی: وقتی فرد خیانتکاری در موقعیتی قرار می‌گیرد، انکار می‌کند و ادعا می‌کند که من نمی‌دانم با تو چه کرده‌ام.
ترا خود مگر نیست رغبت به خیر
وگر بخت کورم غلط کرد سیر
هوش مصنوعی: اگر تو خود نخواهی که خیر و خوبی کنی، پس شاید بخت من در اشتباه است که به من امید دارد.
مگر بر تو آمد سؤالم گران
به تزویر دفعی میفکن در آن
هوش مصنوعی: آیا تو می‌توانی به سادگی از کنار سؤالم بگذری و آن را نادیده بگیری؟
به محتال محتاج گفت ای سلیم
مینداز خود در عذاب الیم
هوش مصنوعی: به شخص فریبکار گفتند: ای آدم خوب، خودت را در درد و رنج بزرگ نینداز.
کنون با تو ما را دو کار است پیش
گل و شهد خوردی اگر خار و نیش
هوش مصنوعی: حالا دو کار برای ما پیش آمده است: اگر خوشی و لذت را چشیده‌ای، باید هم با درد و سختی آن نیز روبرو شوی.
گرین نامه یحیی نوشتست راست
بود این سخن، هر چه خواهی تراست
هوش مصنوعی: یعنی یحیی نامه‌ای نوشته که در آن حقیقت را بیان کرده است، و این گفته درست است که هر چیزی را که بخواهی، حقیقت دارد.
وگر غَدر ورزیدی و راست نیست
قناعت کن از ما به چوبی دویست
هوش مصنوعی: اگر به ما خیانت کنی و راست نخواهی بود، قناعت کن به این که ما تنها دوصد چوب برای تو داریم.
به حبسش فرستاد و محبوس کرد
که بر وی ستهزاء و افسوس کرد
هوش مصنوعی: او را به زندان فرستاد و در آنجا محبوس کرد تا به او تمسخر کند و بر حالش افسوس بخورد.
وز آنجا مجمّز به بغداد رفت
تفحّص ز داد و ز بیداد رفت
هوش مصنوعی: پیش از آنکه به بغداد برود، برای جستجوی حقیقت و درستی و نادرستی، سفر خود را آغاز کرد.
فرستناد مکتوب آن ساده مرد
ز یحیی طلب جست آن کار کرد
هوش مصنوعی: مرد ساده‌ای نامه‌ای فرستاد و از یحیی خواست که آن کار را انجام دهد.
وکیلی که بودش به دارالسلام
به یحیی شد و برد از آن شخص نام
هوش مصنوعی: وکالت، امر مهمی است و گاهی فردی در این سمت، به دنبال شناخت و احراز هویت افراد می‌باشد. در اینجا سخن از وکیلی است که در دارالسلام (شهر سلامتی) در خدمت یحیی قرار می‌گیرد و نام شخصی را از او می‌گیرد. این نشان‌دهنده ارتباطات و تعاملات اجتماعی در آن دوران است.
جهاندیده یحیی غنیمت شمرد
که کار بزرگان نگیرند خرد
هوش مصنوعی: یحیی که تجربه و دانش زیادی دارد، متوجه شد که افراد بزرگ‌تر از او به راحتی کارهای کوچک را انجام نمی‌دهند و این موقعیت را فرصتی ارزشمند می‌داند.
صفا را نیابت به اقلام داد
به عبدالله مالک اعلام داد
هوش مصنوعی: صفا به عبدالله کارهایی را که مربوط به دنیا و امور مالی است، واگذار کرد و او را در جریان این امور قرار داد.
که هست آن عزیز از عدول عراق
نباشد در او زَرق و مکر و نفاق
هوش مصنوعی: آن شخص عزیز که از سرزمین عراق است، هیچ گونه فریب و ریا و نیرنگی در او وجود ندارد.
نکو سیرت و خوب محضر بود
به نزدیک ما چون برادر بود
هوش مصنوعی: او دارای سیرت نیکو و حضور خوب بود و نزد ما مانند برادر بود.
ز خاک عراقش که بودی وطن
سراسیمه کرد اختر پُر فِتَن
هوش مصنوعی: از سرزمین عراق که وطن تو بوده، ستاره‌ای پر از آشوب و هیجان به وجود آمده است.
مگر دزد نکبت بر او راه زد
سپهر ایمنش کرد و ناگاه زد
هوش مصنوعی: آیا این دزد سرنوشت بدی بر او نازل نکرد؟ آسمان امنیتش را سلب کرد و ناگهان به او حمله کرد.
چو شد عازم صدر آن انجمن
به پیکار درخواست فصلی زمن
هوش مصنوعی: زمانی که به سوی آن جمع محترم رفت، برای درخواست فصلی از من به نبرد آماده شد.
نوشتم من آن استمالت به تو
در آن خیر کردم حوالت به تو
هوش مصنوعی: من در نامه‌ام از تو خواسته‌ام و با این کار خوب خواسته‌ام تو را به خودم نزدیک کنم.
امیدش وفا کن به لطف ای امیر
که هستم به جان از تو منت پذیر
هوش مصنوعی: ای امیر، امیدوارم که لطف تو به این انتظار وفا کند؛ زیرا من به جان خود از تو قدردانی می‌کنم.
چو عبدالله آن نامه بگشاد سر
بنازید و گفتی برآوَرد پَر
هوش مصنوعی: وقتی عبدالله آن نامه را باز کرد، سرش را بلند کرد و گفت که او در پرواز برتری دارد.
همان لحظه محبوس را پیش خواند
به اعزاز در صدر مجلس نشاند
هوش مصنوعی: در همان لحظه‌ای که در بند و در حصار بود، او را با احترام فراوان به‌عنوان مهمان ویژه در بالای مجلس نشاندند.
ز تقصیرها عُذرها خواستش
به خلعت سراپا بیاراستش
هوش مصنوعی: او از دلایلی که بر او رفته بود، عذرخواهی کرد و با لباس زیبا و آراسته خود را به نمایش گذاشت.
زر و جامه دادش، نگویم هزار
ز هر نوع و هر جنس بیش از شمار
هوش مصنوعی: او به من طلا و لباس‌هایی داد که نمی‌توانم تعدادشان را بگویم، از هر نوع و هر جنسی بیشتر از آنچه که بشمارم.
از اسبان تازی به زرین لگام
ز پاکیزه رویان کنیز و غلام
هوش مصنوعی: این بیت به تجلی زیبایی و کمال اشاره دارد. شاعر از اسب‌های اصیل و زینت‌های آن‌ها سخن می‌گوید که به بهترین شکل و با ظرافت ایجاد شده‌اند. همچنین به زیبایی و خلوص کنیزان و غلامان اشاره می‌کند که نشان‌دهنده‌ی شکوه و عظمت در زندگی است. در کل، تصویرسازی از زیبایی و شکوه در زندگی انسانی و حیوانی به وضوح در این بیت حس می‌شود.
فراوان دگر تربیت ها نمود
کرامت بسی بر کرامت فزود
هوش مصنوعی: تربیت‌های متنوع زیادی انجام شده و در این میان، احترام و بزرگ‌منشی‌های زیادی به آن افزوده شده است.
چو قارون شد از مال آزادمرد
پس از ارمن آهنگ بغداد کرد
هوش مصنوعی: پس از اینکه آزادمردی همچون قارون به دارایی فراوانی دست یافت، تصمیم گرفت به بغداد سفر کند.
بیامد به درگاه فرخ وزیر
خداوند تزویر روشن ضمیر
هوش مصنوعی: مردی به نزد وزیر خوش‌فکر و با تدبیر خداوند تزویر آمد.
در آوردش از در یکی بارخواه
ستایش کنان رفت تا پیشگاه
هوش مصنوعی: او را از در خارج کردند و با اصرار و ستایش به طرف پیشگاه رفت.
چو بشناختش پرسش آغاز کرد
مراعات و اکرام و اعزاز کرد
هوش مصنوعی: وقتی او را شناخت، سوالاتی را آغاز کرد و با احترام و ارادت با من رفتار کرد.
عطاهای عبدالله پاکزاد
یکایک در آن انجمن عرض داد
هوش مصنوعی: هدایای عبدالله پاکزاد به نوبت در آن جمع به نمایش درآمد.
ثنا گفت بر همت او بسی
ندید آن کرامت کسی از کسی
هوش مصنوعی: بسیاری از ویژگی‌های نیک و ارجمند او را ستایش کردند، اما کسی نتوانسته است از دیگران چنین کرامتی را ببیند.
ز یحیی دو چندان دگر مال یافت
توانگر از آنجا به مسکن شتافت
هوش مصنوعی: یحیی مال و ثروت زیادی به دست آورد و از آنجا به خانه و کاشانه‌اش رفت.
به ده گنج یحیی تصور نکرد
که با مهر گرم، آوَرَد کینِ سرد
هوش مصنوعی: در ده، گنج یحیی را تصور نمی‌کرد که با محبت گرم، انتقام سردی را به ارمغان بیاورد.
ز من بشنو ای یار پندی نکوست
نَانگیز دشمن، نگه دار دوست
هوش مصنوعی: ای دوست، از من به خوبی بشنو که دشمن را نادیده بگیر و به دوستت اهمیت بده.
به سعی تو باید که در عقد و حَل
عداوت شود با مروّت بَدَل
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش تو، باید در مسائل پیچیده و دشوار، دشمنی‌ها با نیک‌خواهی و مردانگی حل و فصل شود.
به یک دَم توان کرد دشمن بسی
خردمند دشمن نگیرد کسی
هوش مصنوعی: شخصی در یک لحظه می‌تواند به دشمنان بسیاری ضربه بزند، اما هیچ کس نمی‌تواند به او آسیب بزند.
به عمری توان کرد یاری به دست
چو کردی تو باری مدارش ز دست
هوش مصنوعی: اگر عمری به کسی کمک کنی، مثل این می‌ماند که اگر یک بار او را رها کنی، نمی‌توانی دوباره او را فراموش کنی.
بباید دگر روزگاری دراز
که تا رفته آید به دست ار نه باز
هوش مصنوعی: باید منتظر بمانیم تا زمان طولانی‌تری سپری شود، زیرا اگر گذشته را از دست داده‌ایم، امکان بازگشت آن وجود ندارد.
به از دوستی در جهان کار نیست
خرد دشمن انگیز را یار نیست
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ کاری بهتر از دوستی وجود ندارد و هیچ یاری برای کسی نیست که دشمنی را برانگیزد.