بخش ۱
ز حُسّاد ایمن مباش ای عزیز
که با دوستان دشمنت هست نیز
به پرهیزگاری زبانشان ببند
که پرهیزگار ایمن است از گزند
اگر چند باشی ز عیب و عوار
مُبرّا و پاکیزه مختار وار
ولیکن ز تزویر و بهتان بترس
ز بوجهل غمّاز فتّان بترس
سخنچین میان تو و شهریار
کند فی المثل همچو کارد و خیار
کند نقل از تو دروغ و خلاف
تو غافل که مارست زیر لحاف
پذیرنده صورت بود لوح دل
خصوصاً دل شاه بیغشِّ و غِل
چو شد در دلش نقش تقبیح تو
چو زُنّار گبران چه تسبیح تو
ز غمّاز و نَمّام و بی گاه و گاه
سخن بهتر اِصغا کند پادشاه
دروغی که نمّام تزیین دهد
ز دُرج ثنا بیش تحسین دهد
در آن کوش تا حاسد عیبجوی
به لطف و مدارا شود نیکخوی
اگر باز یابد مجال سخن
به تلبیس و مَکّرت برآرد ز بُن
به زهر آب داده چو زنبور نیش
به هنگام فرصت زَنَد زخم خویش
مقرر مکن با خود این خواب را
که در حق من نشنوند افترا
بوَد کز تو شه را غباری بوَد
به سرباری آن نقل کاری بود
چو با خاطر آرد تغیّر کند
به بازی مدان شاه ازین پر کند
به غَور دل پادشا راه نیست
که در رغبت طبعش اکراه نیست
ترا پاکرو گیرم و پارسا
مکن تکیه بر خاطر پادشا
اگر چند خوشنود باشد ز تو
ملال دلش زود باشد ز تو
کسان را که پیش ملک قربتی است
گر از خود کنی هر دَمَت رُتبتی است
بود پاگاه تو زایشان بپای
برآیی به جاه و بمانی بجای
به یک رای بد آن کند بدنهاد
که نتوان به صد چاره اصلاح داد
ز آسیب حاسد حَذَر واجب است
اگر پایکار است و گر حاجب است
مکن دشمنی گر نه آهر منی
که جز دشمنی ناید از دشمنی
بجز دوستی ره به مقصد نبرد
بر آن دوست بگری که دشمن بمرد
هزار است دشمن، وگر خود یکی است
وگر دوست، بسیار، هم اندکی
کجا در دلش مهر گنجد ز دوست
که از دشمنش پر بود مغز و پوست
که برد از جهان دست، آن کز حَسَد
بپرداخت یکباره جان و جسد
حسد را مده در دل ای دوست جای
چو همخانه شد با تو دشمن مَپای
اگر راه یابد حسد در دلت
فرو ماند از کار، آب و گلت
همیشه نکو خواه اصحاب باش
مربّیِ احوال و اَحباب باش
اگر نعمت و مال یابند و جاه
حسد ره مده در دل و بد مخواه
چنان کن قیاس ای ستوده خصال
که از بهر تو جمع کردند مال
به داد خداوند کو را بداد
بباید به شکرانه گردن نهاد
خداوند روزی که دم دم دهد
ترا نیز از آن بیشتر هم دهد
چو قسام روزیّ خلق ایزد است
ترا دفع آن برنخیزد ز دست
که بر حاسد ار چند یارست و دوست
معوَّل مکن دشمن خانه اوست
چو اندک کراهیّتی در تو دید
ز تو دامنِ دوستی در کشید
ندارند غایات هر کار خیر
مکن ناتوانی درین کار سیر
که محمود نَبْود سرانجام کار
به دست خود این تخم هرگز مکار
چو رتبت به شاهت زیادت بود
خطر لازم آن سعادت بود
حسودت نهد دام غیرت به راه
دراندازدت همچو یوسف به چاه
فراز ار چه باشد به حدّ کمال
نشیبش فروتر بود لامحال
ز بیگانه و آشنا پیش شاه
ز کس بد مگو و به خود بد مخواه
اگر چند هست از طریق صواب
بَدان را به نیکان نمودن ثواب
نکو گوی و گِرد نکوهش مگرد
که بد گوی را بخت یاری نکرد
ز بد چون حدیثی درافتد خموش
مکن سعی و در استعانت بکوش
که آنجا خموشی ز گفتار به
نگفتی و از گفته بسیار به
چو از دشمن شه درافتد سخن
به بد هر چه دانی بگو و بکن
درین موضع ار بدسگالی رواست
روا باشد این بد که نیک است و راست
فریضه ست در خدمت شهریار
که دارند رِفق و مدارا به کار
همه کار بگشاید از بستگی
به رفق و مدارا و آهستگی
که رای رزین در تأنّی بود
خصوصا که دولت معنّی بود
ستوده بود مرد آهسته کار
به حلم و سکون و ثبات و وقار
که گر زو شود فوت رای صواب
نگویند کرد از تهتّک شتاب
پشیمانی آورد تعجیل بار
بود ناپسندیده تعجیل کار
مگر وقت فرصت که چون وقت یافت
سکون برنتابد بباید شتافت
اگر با خرد کرد پیوستگی
کند فرق تعجیل از آهستگی
اگر هستی از تجربت بهرهمند
به جای خود این هر دو را کاربند
از آنها که همکار باشند و یار
دل هر کسی را به واجب بدار
اگر چند حدّ ثنا نیستشان
به دل در، ولا و صفا نیستشان
برایشان ثناگوی و شفقت نمای
به قدر مراتب در احسان فزای
به نیکی برایشان شوی سرفراز
از ایشان به نیکی مکش دست باز
ولی بر حذر باش از ایشان مدام
مَدِه ناقۀ بیهُشی را زمام
به گستاخی و بی حیایی مکوش
به ناراستی پر مکن چشم و گوش
چو ننهی برون از حد حزم پای
بنای محبت بماند به جای
سعادت قرین باشد و بخت یار
بریزد درخت حسک برگ و بار
اگر خائنی، مُدْبِری، ناکسی
لئیمی، بدآموز گاری، خَسی
محلی و مالی و جاهی بیافت
زهر کس بکند و ز هر در بکافت
برآورد دستی به تلبیس و غدر
نهاد از سر گرد نان پای قدر
به رُتبت گذشت از خصوص و عموم
نیاید بلی بوی عنبر ز ثُوْم
نیفتی از آن منزلت در غلط
که زودش به بازار بینی سقط
نبینی که ابر سیه برشتاب
بپوشاند آیینۀ آفتاب
ولیکن به آخر زهم بگسلد
نپیوندد و دم به دم بگسلد
سببها بود شاه را در نهفت
که از ظاهر اندازه نتوان گرفت
فرومایه ای را برآرد بلند
که داند چه بنیاد خواهد فکند؟
چو گشت آن غرض حاصل و شد تمام
به مبدای خود باز شد والسلام
بود هم که شایسته راز خویش
بِرانَد بیندازد از حدّ خویش
چو سررشته زان مصلحت در کشد
دگر باره بنوازد و برکشد
چه دانی که حکم ضرورت چه بود
کسی این معما نیارد گشود
چو مکشوف شد بر تو این هر دو حال
چه می افکنی خویشتن در محال
نه ممدوح را بین نه مذموم را
که سری در آن هست مخدوم را
رهی گیر پیش ای پسر کز نشیب
نباشد به روز و شب اندر نهیب
به نزد خردمند باشی عزیز
حسد کم کند بر تو مجهول نیز
بکوش ای پسر تا ترا پیش شاه
نباشد مگر مردم نیکخواه
و گر دشمنی باشدت برکنار
مگر دوست گردد نظر بر گمار
به رویش میاور مشو عیبجوی
به شاه ار گناهی کند وا مگوی
و گر بازگویی ندارد پسند
نگیرد ترا عاقل و هوشمند
رضای ملک گر به دست آوری
به از دشمن افکندن و داوری
نزاری پی خاطر شاه گیر
نه در خاطر از دشمن اکراه گیر
چو گیرد ترا دوست، دشمن بمرد
نباید ترا رنج و تیمار برد
نهان داشتن دشمنی بخردی است
همه وقت ها دسترس بر بدی است
و گر زانک دشمن بود بی خرد
تو خاموش کو آب خود می برد
و گر خود خرد دارد و عقل و رای
به تدریج گردد دل او به رای
عداوت به ظاهر چو برداشتی
گشاید محبت در آشتی
بسی دوست کو دشمنی کرد ساز
بسی نیز داشتم که شما دوست باز
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز حُسّاد ایمن مباش ای عزیز
که با دوستان دشمنت هست نیز
هوش مصنوعی: ای عزیز، در برابر حسودان ایمن نباش، زیرا ممکن است دشمنان تو در میان دوستانت وجود داشته باشند.
به پرهیزگاری زبانشان ببند
که پرهیزگار ایمن است از گزند
هوش مصنوعی: زبان کسانی که پرهیزگار و دور از گناه هستند، باید کنترل شود؛ زیرا او امن و مصون از آسیبهاست.
اگر چند باشی ز عیب و عوار
مُبرّا و پاکیزه مختار وار
هوش مصنوعی: اگر از ویژگیهای منفی و نواقص دور باشی و پاک و نزد دیگران قابل احترام و انتخاب شده باشی.
ولیکن ز تزویر و بهتان بترس
ز بوجهل غمّاز فتّان بترس
هوش مصنوعی: اما از نیرنگ و تهمت بترس، از آدمهای بدخواه و فریبکار حذر کن.
سخنچین میان تو و شهریار
کند فی المثل همچو کارد و خیار
هوش مصنوعی: سخنچین در واقع رابطه بین تو و فرمانروا را به هم میزند، مانند تیری که بین کارد و خیار فاصله ایجاد میکند.
کند نقل از تو دروغ و خلاف
تو غافل که مارست زیر لحاف
هوش مصنوعی: این گفته به این معناست که وقتی کسی از تو نسبتهای نادرست و دروغ میگوید، در واقع خود او از حقایق غافل است و به نوعی در خطر است. در واقع، دروغگویی و پنهانکاری میتواند خطرهایی را به همراه داشته باشد که شخص از آنها بیخبر است.
پذیرنده صورت بود لوح دل
خصوصاً دل شاه بیغشِّ و غِل
هوش مصنوعی: دل مانند لوحی است که به راحتی میتواند زیباییها و نیکیها را بپذیرد، به ویژه دل پادشاه که خالی از دو رنگی و نفاق است.
چو شد در دلش نقش تقبیح تو
چو زُنّار گبران چه تسبیح تو
هوش مصنوعی: وقتی در دلش تصویری از نکوهش تو نقش بسته باشد، مانند زنجیری بر گردن زرتشتیان، دیگر هیچ قداستی از تو نمیماند.
ز غمّاز و نَمّام و بی گاه و گاه
سخن بهتر اِصغا کند پادشاه
هوش مصنوعی: پادشاه باید به سخنچینها و بدگفتارها و کسانی که همیشه در حال شایعهپراکنی هستند، توجه نکند و به جای آن به حرفهای بهتر و واقعیتر گوش فرا دهد.
دروغی که نمّام تزیین دهد
ز دُرج ثنا بیش تحسین دهد
هوش مصنوعی: اگر کسی به دروغ سخنی را به زیبایی بیان کند، در واقع بیشتر از ستایش واقعی انسان را به تمجید غیرواقعی میکشاند.
در آن کوش تا حاسد عیبجوی
به لطف و مدارا شود نیکخوی
هوش مصنوعی: سعی کن تا دشمنان و حسودان با مهربانی و برخورد نرم، به فردی خوبمعرفت و باخدای تبدیل شوند.
اگر باز یابد مجال سخن
به تلبیس و مَکّرت برآرد ز بُن
هوش مصنوعی: اگر فرصتی به دست آورد، به نیرنگ و فریب دست میزند.
به زهر آب داده چو زنبور نیش
به هنگام فرصت زَنَد زخم خویش
هوش مصنوعی: زمانی که زنبور در شرایط مناسب قرار گیرد، به دشمن خود آسیب میزند. این بیانگر این است که گاهی افراد در موقعیتی خاص و با دقت حمله میکنند و به دیگران لطمه میزنند.
مقرر مکن با خود این خواب را
که در حق من نشنوند افترا
هوش مصنوعی: خودت را قانع نکن که این خواب را داشته باشی، چون نمیدانند که در مورد من چهطور قضاوت میکنند.
بوَد کز تو شه را غباری بوَد
به سرباری آن نقل کاری بود
هوش مصنوعی: شاید از تو غباری بر سر پادشاهی بیفتد که بر این داستان تأثیرگذار است.
چو با خاطر آرد تغیّر کند
به بازی مدان شاه ازین پر کند
هوش مصنوعی: وقتی که ذهن به تغییراتی دچار میشود، نباید آن را به شوخی گرفت. به ویژه اینکه پادشاه این شرایط را درک کند.
به غَور دل پادشا راه نیست
که در رغبت طبعش اکراه نیست
هوش مصنوعی: در دل پادشاه جایی برای تردید وجود ندارد، زیرا او هیچ گونه اجباری در میل و خواستهاش احساس نمیکند.
ترا پاکرو گیرم و پارسا
مکن تکیه بر خاطر پادشا
هوش مصنوعی: من تو را فردی پاکدامن و پرهیزگار میدانم، اما بر خودت تکیه نکن و به فکر قدرت و مقام پادشاه نباش.
اگر چند خوشنود باشد ز تو
ملال دلش زود باشد ز تو
هوش مصنوعی: اگر چند نفر از تو خوشحال باشند، اما دلشان از تو ناراحت باشد، خیلی زود ناراحتی آنها خود را نشان میدهد.
کسان را که پیش ملک قربتی است
گر از خود کنی هر دَمَت رُتبتی است
هوش مصنوعی: کسانی که نزد پادشاه مقام و نزدیکی دارند، اگر هر لحظه به فکر خود باشند، برایشان اعتبار و جایگاه ویژهای به وجود میآید.
بود پاگاه تو زایشان بپای
برآیی به جاه و بمانی بجای
هوش مصنوعی: اگر تو از معلمان خوب بهرهمند شوی و در راه علم و فضیلت پیش بروی، در مقام و جایگاه والایی قرار خواهی گرفت و نامت ماندگار خواهد شد.
به یک رای بد آن کند بدنهاد
که نتوان به صد چاره اصلاح داد
هوش مصنوعی: کسی که به طور یکجانبه و نادرست قضاوت میکند، حتی با صد راهحل مختلف نیز نمیتوان او را اصلاح کرد.
ز آسیب حاسد حَذَر واجب است
اگر پایکار است و گر حاجب است
هوش مصنوعی: از خطر حسد دیگران باید حذر کرد، چه اگر آدم در میدان حضور داشته باشد و چه اگر در پس پرده باشد.
مکن دشمنی گر نه آهر منی
که جز دشمنی ناید از دشمنی
هوش مصنوعی: اگر دشمنی نمیکنی، پس چرا در نقش من دشمنی میکنی؟ زیرا از دشمنی، نتیجهای جز دشمنی حاصل نمیشود.
بجز دوستی ره به مقصد نبرد
بر آن دوست بگری که دشمن بمرد
هوش مصنوعی: به جز دوستی، هیچ راهی به رسیدن به هدف نمیبرد. بنابراین، بر روی دوستی تمرکز کن و از دشمنی دوری کن، چرا که دشمنی به نابودی میانجامد.
هزار است دشمن، وگر خود یکی است
وگر دوست، بسیار، هم اندکی
هوش مصنوعی: در این دنیا دشمنان زیادی وجود دارند، اما در حقیقت، ممکن است تنها یک دشمن یا یک دوست وجود داشته باشد. همچنین، در میان افرادی که به ظاهر دوستان زیادی دارند، ممکن است فقط تعداد کمی از آنها واقعاً دوست واقعی باشند.
کجا در دلش مهر گنجد ز دوست
که از دشمنش پر بود مغز و پوست
هوش مصنوعی: کجا ممکن است کسی دلش پر از عشق و محبت به دوست باشد در حالی که از دشمنش پر است، نه تنها در روح بلکه در ظاهرش هم.
که برد از جهان دست، آن کز حَسَد
بپرداخت یکباره جان و جسد
هوش مصنوعی: آن کسی که به خاطر حسادت، جان و بدن خود را به یکباره فدای دنیا کرد و از آن کنار رفت.
حسد را مده در دل ای دوست جای
چو همخانه شد با تو دشمن مَپای
هوش مصنوعی: ای دوست، حسد را در دل خود جا نده؛ زیرا اگر حسد در دل تو نشیند، همانند آن است که با دشمنی همخانه شدهای و نباید آن را بپذیری.
اگر راه یابد حسد در دلت
فرو ماند از کار، آب و گلت
هوش مصنوعی: اگر حسد در دل تو جای گیرد، کار و زندگیات دچار مشکل خواهد شد.
همیشه نکو خواه اصحاب باش
مربّیِ احوال و اَحباب باش
هوش مصنوعی: همیشه به دنبال خوب بودن برای دوستانت باش و به وضعیت آنها توجه کن.
اگر نعمت و مال یابند و جاه
حسد ره مده در دل و بد مخواه
هوش مصنوعی: اگر کسی به نعمت و ثروت و مقام دست پیدا کرد، دل حسد را در خود راه نده و بدی نخواه.
چنان کن قیاس ای ستوده خصال
که از بهر تو جمع کردند مال
هوش مصنوعی: به گونهای رفتار کن که به خاطر تو داراییها را جمعآوری کردهاند و تو را ستودهاند.
به داد خداوند کو را بداد
بباید به شکرانه گردن نهاد
هوش مصنوعی: اگر کسی از خداوند کمک و نعمت دریافت کند، باید به پاس این نعمت احترام بگذارد و قدردانی کند.
خداوند روزی که دم دم دهد
ترا نیز از آن بیشتر هم دهد
هوش مصنوعی: خداوند روزی را که به تو میدهد، بیشتر از آنچه که برای خودت در نظر داری، برایت فراهم میکند.
چو قسام روزیّ خلق ایزد است
ترا دفع آن برنخیزد ز دست
هوش مصنوعی: چون وسعت روزی انسانها به دست خداوند است، تو نمیتوانی از آن جلوگیری کنی و برای جلوگیری از آن نیازی به تلاش زیاد نیست.
که بر حاسد ار چند یارست و دوست
معوَّل مکن دشمن خانه اوست
هوش مصنوعی: هرگز به حاسدی که ممکن است دوستانی داشته باشد، اعتماد نکن؛ زیرا دشمن او در دل خانهاش است و همیشه خطر او را تهدید میکند.
چو اندک کراهیّتی در تو دید
ز تو دامنِ دوستی در کشید
هوش مصنوعی: وقتی کمی ناراحتی یا ناپسندی در وجود تو ببینم، از تو فاصله میگیرم و روابط دوستیام را کنار میگذارم.
ندارند غایات هر کار خیر
مکن ناتوانی درین کار سیر
هوش مصنوعی: هر کار خوبی که انجام میدهی، هدف خاصی نداشته باشد، بلکه مهم این است که تو با ناتوانی در این کار، اجازه ندهی که از تلاش بازمانی.
که محمود نَبْود سرانجام کار
به دست خود این تخم هرگز مکار
هوش مصنوعی: محمود، در پایان کارش به دست خود به نتیجه نرسید و این تخم هرگز نیرنگآمیز نبود.
چو رتبت به شاهت زیادت بود
خطر لازم آن سعادت بود
هوش مصنوعی: زمانی که مقام و جایگاه تو نزد شاه بیشتر شود، باید مراقب خطرات و چالشها باشی؛ زیرا این موفقیت با خود مسئولیتهایی به همراه دارد.
حسودت نهد دام غیرت به راه
دراندازدت همچو یوسف به چاه
هوش مصنوعی: حسادت دیگران میتواند باعث شود که تو در موقعیتی سخت و دشوار قرار بگیری، مشابه آنچه برای یوسف افتاد که به خاطر حسادت برادرانش در چاه افتاد.
فراز ار چه باشد به حدّ کمال
نشیبش فروتر بود لامحال
هوش مصنوعی: هرچه ارتفاع یک چیز به کمال و اوج برسد، پایینتری سطح آن ناگزیر پایینتر خواهد بود.
ز بیگانه و آشنا پیش شاه
ز کس بد مگو و به خود بد مخواه
هوش مصنوعی: از غریبه و آشنا پیش شاه حرف بدی نزن و به خودت هم بد نگو.
اگر چند هست از طریق صواب
بَدان را به نیکان نمودن ثواب
هوش مصنوعی: اگرچه بعضی از افراد ممکن است دارای مشکلاتی باشند، اما میتوان با رفتار درست و نیکو با آنان، به آنها پاداش داد و آنها را به سمت خوبیها هدایت کرد.
نکو گوی و گِرد نکوهش مگرد
که بد گوی را بخت یاری نکرد
هوش مصنوعی: با زبان نیکو سخن بگو و از سرزنش دیگران پرهیز کن، چون کسی که بد صحبت کند، به موفقیت نخواهد رسید.
ز بد چون حدیثی درافتد خموش
مکن سعی و در استعانت بکوش
هوش مصنوعی: وقتی که سخن از بدی و ناپسندی به میان میآید، سکوت نکن و تلاش کن تا یاری بخواهی و کمک بگیری.
که آنجا خموشی ز گفتار به
نگفتی و از گفته بسیار به
هوش مصنوعی: در آنجا سکوتی وجود دارد که هیچ کلامی بیان نمیشود و از سوی دیگر، کلمات زیادی به میان آمده است.
چو از دشمن شه درافتد سخن
به بد هر چه دانی بگو و بکن
هوش مصنوعی: وقتی که حاکم یا رئیس در برابر دشمن قرار میگیرد، هر چیزی که میدانی، بهخصوص اگر منفی باشد، بیان کن و عملی را انجام بده.
درین موضع ار بدسگالی رواست
روا باشد این بد که نیک است و راست
هوش مصنوعی: اگر در این موقعیت بدی پذیرفته شده است، پس اجازه بدهید که این بدی که بر حق و درست به نظر میرسد، نیز پذیرفته شود.
فریضه ست در خدمت شهریار
که دارند رِفق و مدارا به کار
هوش مصنوعی: خدمت به پادشاه جزو واجبات است، مخصوصاً وقتی که او با ملایمت و مهربانی با مردم رفتار کند.
همه کار بگشاید از بستگی
به رفق و مدارا و آهستگی
هوش مصنوعی: همه مشکلات و کارها با همکاری، دوستی و آرامش حل میشوند.
که رای رزین در تأنّی بود
خصوصا که دولت معنّی بود
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره شده است که تصمیمگیری و انتخاب در انجام کارها باید با صبر و احتیاط باشد، بهویژه زمانی که موضوع مهمی در میان است که نیاز به توجه خاص دارد. در واقع، در موقعیتهای حساس باید با دقت عمل کرد تا به نتایج بهتری رسید.
ستوده بود مرد آهسته کار
به حلم و سکون و ثبات و وقار
هوش مصنوعی: مردی که به آرامی و با صبر و ثبات کار میکند، مورد تحسین قرار میگیرد.
که گر زو شود فوت رای صواب
نگویند کرد از تهتّک شتاب
هوش مصنوعی: اگر از او رأی صحیحی فوت شود، دیگران نخواهند گفت که از روی عجله عمل کرده است.
پشیمانی آورد تعجیل بار
بود ناپسندیده تعجیل کار
هوش مصنوعی: سریع عمل کردن ممکن است باعث پشیمانی شود و کارهایی که به طور عجولانه انجام میشوند، به نتیجهی خوبی نمیرسند.
مگر وقت فرصت که چون وقت یافت
سکون برنتابد بباید شتافت
هوش مصنوعی: وقت هایی در زندگی وجود دارد که باید از آنها استفاده کرد، چرا که وقتی فرصت به دست میآید، دیگر زمان برای آرامش و سکون وجود ندارد و باید هر چه سریعتر اقدام کرد.
اگر با خرد کرد پیوستگی
کند فرق تعجیل از آهستگی
هوش مصنوعی: اگر انسان با عقل و درایت به کارها رسیدگی کند، میتواند تفاوت بین شتابزدگی و کار آرام و با حوصله را درک کند.
اگر هستی از تجربت بهرهمند
به جای خود این هر دو را کاربند
هوش مصنوعی: اگر از تجربیات خود استفاده کنی، هر دو چیز را در جایگاه مناسب خود به کار ببر.
از آنها که همکار باشند و یار
دل هر کسی را به واجب بدار
هوش مصنوعی: از افرادی که همدم و یار هستند، از دلخواه هر کس حمایت کن و در کارها به هم یاری برسانید.
اگر چند حدّ ثنا نیستشان
به دل در، ولا و صفا نیستشان
هوش مصنوعی: اگرچه در جاهای مختلف در مورد آنها خوب صحبت نمیشود، اما در درونشان، هیچ عیب و نقصی وجود ندارد و در واقع، پاک و بینقص هستند.
برایشان ثناگوی و شفقت نمای
به قدر مراتب در احسان فزای
هوش مصنوعی: برای آنها ستایش و محبت کن، به اندازهای که در کمک کردن به دیگران میتوانی، بیشتر و بیشتر تلاش کن.
به نیکی برایشان شوی سرفراز
از ایشان به نیکی مکش دست باز
هوش مصنوعی: برای آنها به خوبی رفتار کن، ولی خودت را از آنها جدا نگهدار و اجازه نده دستت به کمکشان دراز شود.
ولی بر حذر باش از ایشان مدام
مَدِه ناقۀ بیهُشی را زمام
هوش مصنوعی: اما مراقب باش که همیشه به آنها اجازه ندهی که کنترل را در دست بگیرند، چون ممکن است باعث بینظمی و مشکلات شوند.
به گستاخی و بی حیایی مکوش
به ناراستی پر مکن چشم و گوش
هوش مصنوعی: به بیادبی و بیحیایی دست نزن و به نادرستی اجازه نده که دیدگان و گوشهایت پر از آن شود.
چو ننهی برون از حد حزم پای
بنای محبت بماند به جای
هوش مصنوعی: وقتی که از حدود احتیاط و احتیاطهای لازم پا فراتر بگذاری، پایههای عشق و محبت برجای خواهد ماند.
سعادت قرین باشد و بخت یار
بریزد درخت حسک برگ و بار
هوش مصنوعی: سعادت و خوشبختی همیشه با هم هستند و زمانی که بخت یاری کند، زندگی شاداب و پربار میشود.
اگر خائنی، مُدْبِری، ناکسی
لئیمی، بدآموز گاری، خَسی
هوش مصنوعی: اگر تو در دسیسه چینی خوب هستی، نامرادی و رذل هستی، و در کارهایت بد فکر میکنی.
محلی و مالی و جاهی بیافت
زهر کس بکند و ز هر در بکافت
هوش مصنوعی: اگر کسی از لحاظ مقام و ثروت یا جایگاه اجتماعی سقوط کند، دیگران با او به سختی رفتار خواهند کرد و از هر راهی به او فشار خواهند آورد.
برآورد دستی به تلبیس و غدر
نهاد از سر گرد نان پای قدر
هوش مصنوعی: دستی به فریب و نیرنگ برداشت و به خاطر نان، سرگردان و بیهدف شد.
به رُتبت گذشت از خصوص و عموم
نیاید بلی بوی عنبر ز ثُوْم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هیچ چیز خاصی از عطر و بوی خوب نمیتواند به خوبی منتقل شود، حتی اگر ویژگیهای عمومی آن مشخص شده باشد. بوی خوشی که از عطر عنبر ناشی میشود، به هیچ وجه از بوی سیر کم نمیآورد و این نشاندهندهی اهمیت کیفیت و ویژگیهای خاص در درک و احساس تجربههاست.
نیفتی از آن منزلت در غلط
که زودش به بازار بینی سقط
هوش مصنوعی: اگر از مقام و جایگاه خود غافل شوی و دچار اشتباه شوی، به زودی میبینی که به خاطر این اشتباه، از دست میروی و ارزشت پایین میآید.
نبینی که ابر سیه برشتاب
بپوشاند آیینۀ آفتاب
هوش مصنوعی: ابرهای تیره را نمیبینی که به سرعت آفتاب را میپوشانند.
ولیکن به آخر زهم بگسلد
نپیوندد و دم به دم بگسلد
هوش مصنوعی: اما در نهایت، این پیوند به هم میخورد و نمیتواند دوباره وصل شود و هر لحظه ممکن است از هم بگسلد.
سببها بود شاه را در نهفت
که از ظاهر اندازه نتوان گرفت
هوش مصنوعی: علتها و دلایل پادشاه در خفا و دور از چشم مردم بود، زیرا نمیتوان به سادگی از ظاهر افراد قضاوت کرد و به عمق واقعیات پی برد.
فرومایه ای را برآرد بلند
که داند چه بنیاد خواهد فکند؟
هوش مصنوعی: انسانی بیارزش میتواند به درجات بلند برسد، اگر بداند چه بنیادی را بنا خواهد کرد.
چو گشت آن غرض حاصل و شد تمام
به مبدای خود باز شد والسلام
هوش مصنوعی: زمانی که هدف به طور کامل به دست آمد و به نقطه آغاز خود برگشت، کار به پایان رسید و همه چیز به خوبی تمام شد.
بود هم که شایسته راز خویش
بِرانَد بیندازد از حدّ خویش
هوش مصنوعی: اگر کسی شایسته باشد که به اسرار خود دست یابد، باید از مرزهای خود فراتر برود و به عمق وجود خویش نفوذ کند.
چو سررشته زان مصلحت در کشد
دگر باره بنوازد و برکشد
هوش مصنوعی: وقتی که ماجرای آن مصلحت دوباره پیش بیاید، او دوباره با ملاطفت و توجه به آن پرداخته و آن را بالا میکشد.
چه دانی که حکم ضرورت چه بود
کسی این معما نیارد گشود
هوش مصنوعی: نمیدانی که ضرورت چه تأثیری دارد، زیرا هیچکس نمیتواند این راز را حل کند.
چو مکشوف شد بر تو این هر دو حال
چه می افکنی خویشتن در محال
هوش مصنوعی: زمانی که این دو وضعیت برایت روشن شد، چرا خود را در شرایط غیرممکن میافکنی؟
نه ممدوح را بین نه مذموم را
که سری در آن هست مخدوم را
هوش مصنوعی: به جای اینکه به ستایش از دیگران بپردازی یا به سرزنش آنها بپردازی، ببین که خودت در کجا قرار داری و چگونه میتوانی از آن بهرهمند شوی.
رهی گیر پیش ای پسر کز نشیب
نباشد به روز و شب اندر نهیب
هوش مصنوعی: ای پسر، از انسانهایی که در سراشیبی زندگی میکنند دوری کن، زیرا اینگونه افراد همیشه در تنگنا و سختی هستند. سعی کن راهی را انتخاب کنی که به تو کمک کند از این وضعیت دور شو و به سمت بالا حرکت کنی.
به نزد خردمند باشی عزیز
حسد کم کند بر تو مجهول نیز
هوش مصنوعی: اگر در کنار افرادی باشی که عاقل و دانشمند هستند، جایگاهت ارزشمند میشود و حسد نسبت به تو کاهش مییابد. حتی اگر ناشناخته باشی، باز هم این حسد کمتر خواهد شد.
بکوش ای پسر تا ترا پیش شاه
نباشد مگر مردم نیکخواه
هوش مصنوعی: تا جایی که میتوانی تلاش کن که در حضور شاه تنها افرادی با حسن نیت و نیکو را داشته باشی.
و گر دشمنی باشدت برکنار
مگر دوست گردد نظر بر گمار
هوش مصنوعی: اگر دشمنی وجود داشته باشد، باید خود را کنار بکشی تا شاید دوستی به تو نگاه کند.
به رویش میاور مشو عیبجوی
به شاه ار گناهی کند وا مگوی
هوش مصنوعی: از او ایراد نگیر و عیبجویی نکن. حتی اگر او خطایی مرتکب شود، آن را نقل نکن.
و گر بازگویی ندارد پسند
نگیرد ترا عاقل و هوشمند
هوش مصنوعی: اگر چیز را بار دیگر بازگو کنی، هیچکس تو را عاقل و باهوش نمیداند و نمیپسندد.
رضای ملک گر به دست آوری
به از دشمن افکندن و داوری
هوش مصنوعی: اگر بتوانی رضایت پادشاه را به دست آوری، بهتر است از آنکه با دشمنان بجنگی و قضاوت کنی.
نزاری پی خاطر شاه گیر
نه در خاطر از دشمن اکراه گیر
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و ارادت به شاه، نباید از دشمنان ترسی به دل راه داد.
چو گیرد ترا دوست، دشمن بمرد
نباید ترا رنج و تیمار برد
هوش مصنوعی: وقتی که دوست تو را در آغوش بگیرد، دیگر نباید نگران دشمنان باشی و از رنج و زحمت رها میشوی.
نهان داشتن دشمنی بخردی است
همه وقت ها دسترس بر بدی است
هوش مصنوعی: پنهان کردن دشمنی نشانهی حکمت است و در هر زمان به بدی دسترسی نخواهی داشت.
و گر زانک دشمن بود بی خرد
تو خاموش کو آب خود می برد
هوش مصنوعی: اگر دشمنی جاهل در کنار تو باشد، بهتر است سکوت کنی؛ زیرا او ممکن است به تو آسیب برساند و باعث از بین رفتن آبروی تو شود.
و گر خود خرد دارد و عقل و رای
به تدریج گردد دل او به رای
هوش مصنوعی: اگر کسی خود از عقل و اندیشه بهرهمند باشد، به مرور زمان دل او نیز تحت تأثیر همین تفکر قرار میگیرد.
عداوت به ظاهر چو برداشتی
گشاید محبت در آشتی
هوش مصنوعی: وقتی که دشمنی و کینه را کنار میگذاری، عشق و محبت به سمت آرامش و آشتی میآید.
بسی دوست کو دشمنی کرد ساز
بسی نیز داشتم که شما دوست باز
هوش مصنوعی: بسیاری از دوستانی را دارم که دشمنی کردند و همچنین دوستان دیگری داشتم که دوباره به دوستی بازگشتند.