گنجور

بخش ۱

اگر حاجتی داری از پادشاه
ازوجز به لطف و مدارا مخواه
نگه دار فرصت، در ان وقت گوی
که باشد ملک خوشدل و تازه روی
به هر حال تخفیف ابرام کن
به رِفق اتش تند را رام کن
گرانی مکن، ترک الحاح گیر
جواب انچ گوید سَبُک در پذیر
مَبَر تا توانی به صدر ازدحام
خصوصا در ایام ماه صِیام
معده پر تفت و تاب تنوری بُوَد *
که نتوان برو ریخت یک قطره آب
زمین چون اثیر از دم و دود و نور
تو هم آتشی زن دگر در تنور
چو حاجت بر آری به درگاه شاه
مکن استعانت جز از نیکخواه
شفیعی به دست آر و حاجت بگوی
ز کنکاش دانا تجاوز مجوی
گرت منع فرماید ار التماس
ز رای خود اندر گذر بی مکاس
وگر آیدش عرضه کردن پسند
رسی در مراد و شوی بهره مند
نباشد معاون جز از رای راست
بَد و نیک در مشورت رای راست
و گر جز به دانا بری مشورت
نگیرد خردمند دانشوَرَت
چو دارو نه در خورد علت خوری
ز مالک عجب دارم ار جان بری
کجا منفعت یابد از رنج بُرد
هر آنکو ز مالک مسیحی شمرد
خردمند را گر به چیزی که خواست
نگردد چنان کش بود طبع راست
نیاید برو سخت و بر بی خرد
ز مویش اگر فوت شد بگذرد
که ناقص نداند مگر رای خویش
به یک چشم بیند ز مبدای خویش
چو کردی بر آن خشم او چشم پوش
برآید ز نومیدی اندر خروش
دلیل است بینا و دانا خرد
ز هر سو که خواهی تراره بَرَد
ز یک روی مقصود اگر در نیافت
به یک روی دیگر عنان بازتافت
چنان شاد و خرسند و خوش دل بوَد
که مقصودش از وقت حاصل بوَد
کند نامرادی به عشق اختیار
ز بهر مراد خداوندگار
مراد ار کند بر خِرد پایمال
از آن به که رد گشت دست سؤال
به بوک و مگر هیچ ازو در مخواه
ازین روی حاجت مبر پیش شاه
که گر آورد خلعتی با میان
نگو ورنه چیزی نباشد زیان
بوَد پادشا را سبک داشتن
دماغ از تهوُّر بینباشتن
چو خو کرده باشی به رد سؤال
حریصی کند بعد زا آن لامحال
نه شرمت بوَد مانه و نه حیا
به خدمت درآیی به روی و ریا
روا نیست از پادشا چند جای
که در بحر حاجت زنی دست و پای
یکی در مقامی که باشد به خشم
اگر فوت جسمی و گر نور چشم
وگر خدمتی کرده باشی تمام
به مزدش گمان اوفتد یا به وام
وگر حاجتی کرده باشی روا
نگیری دگر حاجتی در هوا
درین هر سه موضع که عین خطاست
ز حاجت که محروم مانی رواست
چو محتاج گردی به چیزی ز شاه
به هنگام فرصت نکو کن نگاه
که باشد به طبع و نباشد ملول
که گر تُند باشد نباشد حَمول
چو دارد به رغبت نظر سوی تو
تبسم کند تازه در روی تو
بگو تا بیایی ز امید بَهر
چو بی‌وقت گویی در افتی به قهر
و گر ندهدت گاه گاهی جواب
فرورفته باشد به فکری صواب
جو نومید گردی ز امید خویش
مگیر از تحیر رهِ جست پیش
نه هر لحظه کاری گشاید ز شاه
به رغبت جواب خوش آید ز شاه
بسی باشد اندیشه‌های نهان
که او داند و بس ز خلق جهان
چو خاموش باشد سر افکنده پیش
در آن لحظه مشغول باشد به خویش
در اندیشه جایی بوَد آن زمان
که آنجا ندانی یقین از گُمان
بباید چو هنگام کردی درست
به ترتیب بیرون شد کار جست
به رفق و تلطُّف اعادت نمای
به مفتاح تکرار در برگشای
زمان تا به شست افکند حلق حوت
صبوری بیاموز از عنکبوت
به کنجی بوَد منتظر مستدام
که تا کَی ذُبابی درافتد به دام
تو هم صبر کن حاضر وقت باش
چو هنگام کِشتن نباشد مپاش
مبر از پی حاجت هر کسی
ز انواع زحمت به حضرت بسی
اگر چه صلاح است و خیر و صواب
حذر کن ز افراط در کلّ باب
گرانی و خواری فزاید سؤال
ازین هر دو پرهیز در کلّ حال
یقین دان که گر بر زبان نایدش
به دل در کراهیت افزایدش
تجاوز مکن در حدود ای پسر
چنان تاز کاندر نَاُفتی به سر
چو درخواستی کاری از پادشاه
زیادت ز مقدار طاعت مخواه
که آن کس به حِرمان سزاوار گشت
کز اندازۀ حدِّ خود درگذشت
وگر خود نخواهی پسندیده‌تر
قناعت ز هر چیز بگزیده‌تر
تقاضا کند بر دل پادشاه
قضا حقِّ خدمتگر نیک‌خواه
بُوَد هم کز آنچت امید است و خواست
به اَضعاف در خاطر پادشاست
وگر مستحقی و ندهد کفاف
مزن بر سر کوی و هنگامه لاف
نه بر تست، آن عیب بروی بوَد
وگر خود همه حاتم طی بوَد
وگر نیز لازم شود خواستن
ضرورت بدین کار برخاستن
کفاف معیشت زیادت مجوی
به حرص از پی کسب پیشی مجوی
چنین گفت با خواجه روزی غلام
که بر خود مکن حقِّ خدمت حرام
کند خدمت آنگه کفایت دهی
که نانش به قدر کفایت دهی
چو داری طمع سود و بینی زیان
بوَد لقمۀ استخوان در میان
به خواری ز عزّت بریدن امید
سمومی بود حاصل از ظلّ بید
چو برداشتی حاجتی پیش شاه
ز مقصود خود یا ز یارانِ راه
تغیّر مکن گر نیابی جواب
به نوعی که رای تو بیند صواب
کراهیت تو دل پادشاه
ببیند، کراهیت او مخواه
چو در وی اثر کرد اکراه تو
روَد شاه بر ضد دلخواه تو
وزان پس به کارت در آید خَلَل
شود منفعت با مضرّت بَدَل
دل خویشتن شاد و خرسند کن
اعادت به رای خردمند کن
اگر بود و گر نه بگو لامحال
که دشوار و ناممکن آمد سؤال
نبودم مگر مستحقّ قبول
وگر شاه بود از شواغل ملول
کسانی که در خلوتش رَه برند
حدیثت به گوش شهنشه بَرَند
کَرَم آستینت گرفته به دست
سپارد به دست مرادی که هست
خردمند هرگز زیان ای حکیم
نکردست بر پادشاه کریم
گرت شاه خواند و گر خود رَوِی
مکن ابتدا تا سخن نشنوی
چو حاضر شدی پیش دستی مکن
بِهِل تا نخست او بگوید سخن
چو آغاز فرموده باشد بکوش
که تا جان و تن کرده باشی دو گوش
مشو در میان تا به قطع کلام
همه فهم کن هر چه گوید تمام
وزان پس جوابی به اندیشه گوی
مگردان ز سوی دگر چشم و روی
سخن جز به حاجت مگو در جواب
میامیز درهم خطا و صواب
به وجهِ غَرَض وقت عرض سخن
ز کس پیش خسرو سعایت مکن
به تهمت شود بر تو همواره شاه
کند رَد حدیث تو یکباره شاه
تو چون جانب خویش بینی و بس
نبینی دگر هیچ جانب ز کس
تو در فکر آن کز چه روی و چه راه
به رنگی امیدت برآید ز شاه
وزان سو دگر شاه در جُست و جوی
که چون بر تو بندد در گفت و گوی
چو در معرض تهمت افتاد مرد
هَبا گشت هر کار و خدمت که کرد
اگر صد سخن گفت از آن پس صواب
یکی را به واجب نیاید جواب
نخوانند جز خائن و حاسِدش
همه نقد عزّت شود کاسِدش
اگر چند باشی خردمندوار
مکن عرضه بسیار بر شهریار
ز بسیار منمای جز اندکی
وگر راست می خواهی از صد یکی
به فضل و به دانش مکن چیرگی
که حاسد کند حمل بر خیرگی
چو دعوی بسی کرده باشی نخست
به دعوی درون باید آمد درست
بوَد کز تو آید خطایی پدید
کز آنت بباید خجالت کشید
هنر کارفرمای و دعوی مکن
که اندک عمل بهتر از پُر سخن
مشو درهم ای یار اگر بد کنش
گشاید زبان بر تو در سرزنش
چو خواهی که طیره شوی پیش شاه
به قصدت نکوهش کند عیب خواه
گر آن عیب در تست کاو باز گفت
در آن دم کن آن آشکارا نهفت
در آن کوش تا برنیایی بهم
به تندی محقَّق شود متّهم
جوابش به آهستگی باز ده
که آهستگی در چنین جای به
وگر نبود آن عیب در نَفْس تو
به تهمت در افتند از نفس تو
چو زان عیب‌ناکی که بد گوی گفت
چرا بایدت کینه در دل گرفت
ز باطل مشو طیره در گفت و گوی
به جز راه حق تا توانی مجوی
بلی نصرت از جانب حق بوَد
جواب محقّق مصدّق بوَد
به حق گر جوابش دهی حقّ اوست
درین موضع ار هزل گویی نکوست
اگر چند باشد سخن ناگزیر
مگو بر سر خوان قلیل و کثیر
که البتّه هنگام گفتار نیست
در آن حال جز خامُشی کار نیست
حلاوت مکن تلخ بر پادشاه
مزن اشتها را به بیهوده راه
اگر شه کند ابتدای سخن
توهم استماعش به تعظیم کن
به پیوند بر گفتِ او گفتِ خویش
چو خاموش گردد سرانداز پیش
«نزاری» درین نکته ای نیز هست
خردمند را گر چه تمییز هست
مهمات را گر چه هم فرصتی است
مقامات و اوقات را رخصتی است
ولیکن مرا چون مهمی فتاد
که رویش به خیرست و انصاف و داد
ندارم به نزد خداوندگار
نه موقوف وقت و نه هنگام بار
بکوشم که کاری برآید مگر
ندانم از آن فرصتی خوب تر
نگه دارم اول حقوق نعیم
که دارم به گردن ز شاه کریم
ثوابی کتم حاصل از عدل و داد
دل رافع قصه خشنود و شاد
روا نیست من در شراب و کباب
بوَد مستحق بر در اندر عذاب
حرام است بر من شراب و طعام
به گردن گرفته ز مظلوم وام
بکوشم دلی تا به دست آورم
وزین بحر صیدی به شست آورم
دلی صید کردن به عزّ قبول
بوَد محضِ طاعت به قول رسول

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر حاجتی داری از پادشاه
ازوجز به لطف و مدارا مخواه
هوش مصنوعی: اگر چیزی از پادشاه می‌خواهی، تنها با ملایمت و محبت درخواست کن و نه با زور و اجبار.
نگه دار فرصت، در ان وقت گوی
که باشد ملک خوشدل و تازه روی
هوش مصنوعی: فرصت را غنیمت بشمار و در آن زمان بگو که آیا این ملک خوشحال و جوانچهره است یا نه.
به هر حال تخفیف ابرام کن
به رِفق اتش تند را رام کن
هوش مصنوعی: به هر شکل ممکن، تلاش کن که در برابر مشکلات تحمل داشته باشی و به سختی‌ها با آرامش و توسعۀ صبر واکنش نشان بدهی.
گرانی مکن، ترک الحاح گیر
جواب انچ گوید سَبُک در پذیر
هوش مصنوعی: گران نباش، التماس را کنار بگذار. او همان جواب را می‌دهد که نشان می‌دهد از این موضوع اهمیت نمی‌دهد.
مَبَر تا توانی به صدر ازدحام
خصوصا در ایام ماه صِیام
هوش مصنوعی: تا جایی که می‌توانی از جایگاه و مقام خود فاصله نگیر و در زمان‌های خاص، به ویژه در ماه رمضان، احتیاط کن.
معده پر تفت و تاب تنوری بُوَد *
که نتوان برو ریخت یک قطره آب
هوش مصنوعی: معده پر از غذا به طور غیرقابل کنترلی می‌جوشد و به حالت داغ و جوشان درمی‌آید، به حدی که حتی نمی‌توان یک قطره آب هم به آن اضافه کرد.
زمین چون اثیر از دم و دود و نور
تو هم آتشی زن دگر در تنور
هوش مصنوعی: زمین به خاطر وجود تو و تأثیراتی که داری، مانند آتش و دود و نور در حال تغییر است. اکنون این بار درون تنور آتش دیگری ایجاد کن.
چو حاجت بر آری به درگاه شاه
مکن استعانت جز از نیکخواه
هوش مصنوعی: اگر به درگاه پادشاه نیاز و خواسته‌ای داری، تنها از نیکوکاران و خوبان کمک بخواه.
شفیعی به دست آر و حاجت بگوی
ز کنکاش دانا تجاوز مجوی
هوش مصنوعی: از کسی که می‌تواند به تو کمک کند، درخواست کن و از کنکاش و جستجو در علم دانا پرهیز کن.
گرت منع فرماید ار التماس
ز رای خود اندر گذر بی مکاس
هوش مصنوعی: اگر تو را منع کند از چیزی، حتی اگر با خواهش و التماس باشد، نباید از نظر خود کوتاه بیایی و به آسانی از آن بگذری.
وگر آیدش عرضه کردن پسند
رسی در مراد و شوی بهره مند
هوش مصنوعی: اگر آن شخص را به چیزی که مورد پسندش است ارائه دهی، به هدف خود می‌رسد و بهره‌مند می‌شود.
نباشد معاون جز از رای راست
بَد و نیک در مشورت رای راست
هوش مصنوعی: هیچ همکاری وجود ندارد مگر بر اساس نظری که درست باشد؛ چه خوب و چه بد، در مشورت فقط نظری درست معتبر است.
و گر جز به دانا بری مشورت
نگیرد خردمند دانشوَرَت
هوش مصنوعی: اگر جز با فردی دانا مشورت کنی، خردمند به تو مشاوره نخواهد داد.
چو دارو نه در خورد علت خوری
ز مالک عجب دارم ار جان بری
هوش مصنوعی: وقتی دارو برای درمان بیماری استفاده نمی‌شود، تعجب می‌کنم که چرا مالک از این موضوع غافل است، حتی اگر جانم در خطر باشد.
کجا منفعت یابد از رنج بُرد
هر آنکو ز مالک مسیحی شمرد
هوش مصنوعی: هر کس که خود را به دست مالک مسیحی سپارد و زیر بار ان‌زحمت‌های او برود، از رنج و زحمتش هیچ نفعی نمی‌برد.
خردمند را گر به چیزی که خواست
نگردد چنان کش بود طبع راست
هوش مصنوعی: اگر خردمند به چیزی که خواسته است نرسد، دلیلی ندارد که خود را به زحمت بیندازد، چرا که طبیعت او درست و شایسته است.
نیاید برو سخت و بر بی خرد
ز مویش اگر فوت شد بگذرد
هوش مصنوعی: اگر شخصی به سختی و بی‌خبری خود پی ببرد، فرقی نمی‌کند اگر از او چیزی از دست برود؛ در نهایت، زمان همه چیز را فراموش می‌کند و می‌گذرد.
که ناقص نداند مگر رای خویش
به یک چشم بیند ز مبدای خویش
هوش مصنوعی: کسی که خود را کامل می‌داند، تنها نظر خود را می‌بیند و از آغاز وجود خود هیچ چیز دیگری را در نظر نمی‌گیرد.
چو کردی بر آن خشم او چشم پوش
برآید ز نومیدی اندر خروش
هوش مصنوعی: زمانی که بر خشم او چشم بپوشی و از یأس و ناامیدی بیرون بیایی، نتیجه‌اش ظهور و بروز شادی و نشاط خواهد بود.
دلیل است بینا و دانا خرد
ز هر سو که خواهی تراره بَرَد
هوش مصنوعی: در دنیا، بینایی و دانایی (خرد) نشان‌دهنده دلیل و منطق است. هر جا که بخواهی، می‌توانی از آن بهره‌برداری کنی و به نتیجه برسی.
ز یک روی مقصود اگر در نیافت
به یک روی دیگر عنان بازتافت
هوش مصنوعی: اگر نتوانستی از یک سمت به هدف برسی، از سمت دیگری امتحان کن و دوباره تلاش کن.
چنان شاد و خرسند و خوش دل بوَد
که مقصودش از وقت حاصل بوَد
هوش مصنوعی: او آن‌قدر شاد و خوشحال است که به نظر می‌رسد تمام اهدافش به دست آمده و به انتظاراتش رسیده است.
کند نامرادی به عشق اختیار
ز بهر مراد خداوندگار
هوش مصنوعی: عشق نابجایی را به خاطر رسیدن به خواسته‌ای از خداوند، برمی‌گزیند.
مراد ار کند بر خِرد پایمال
از آن به که رد گشت دست سؤال
هوش مصنوعی: اگر کسی به دنبال رسیدن به نتیجه و فهم چیزی باشد، بهتر است که در این راه قدمی بردارد تا اینکه در مسیر سوال و تردید باقی بماند و به هیچ نتیجه‌ای نرسد.
به بوک و مگر هیچ ازو در مخواه
ازین روی حاجت مبر پیش شاه
هوش مصنوعی: از کسی چیزی نخواه و از او درخواست نکن، زیرا بی‌دلیل به درگاه پادشاه نرو.
که گر آورد خلعتی با میان
نگو ورنه چیزی نباشد زیان
هوش مصنوعی: اگر کسی هدیه‌ای آورد، با دل خوش بپذیر، وگرنه از دست نرفتن آن، ضرری نخواهد داشت.
بوَد پادشا را سبک داشتن
دماغ از تهوُّر بینباشتن
هوش مصنوعی: پادشاه باید با عقل و احتیاط رفتار کند و از غرور و خودخواهی دوری کند.
چو خو کرده باشی به رد سؤال
حریصی کند بعد زا آن لامحال
هوش مصنوعی: وقتی به رد کردن سوال عادت کرده باشی، این کار باعث می‌شود که بعد از آن نتوانی به راحتی از پاسخ دادن به آنها پرهیز کنی.
نه شرمت بوَد مانه و نه حیا
به خدمت درآیی به روی و ریا
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که نه شرم و خجالت مانع از حضور تو می‌شود و نه حیا، پس به خدمتگزاری بی‌ریا و بی‌تظاهر بپرداز.
روا نیست از پادشا چند جای
که در بحر حاجت زنی دست و پای
هوش مصنوعی: نمی‌توان پذیرفت که از یک پادشاه در جاهای مختلف برای رفع نیازهایت، دست و پا بزنید.
یکی در مقامی که باشد به خشم
اگر فوت جسمی و گر نور چشم
هوش مصنوعی: اگر کسی در موقعیتی باشد و به خشم بیفتد، حتی اگر جسمی را از دست بدهد یا نور چشمش را از دست بدهد، باز هم در آن مقام و جایگاه باقی می‌ماند.
وگر خدمتی کرده باشی تمام
به مزدش گمان اوفتد یا به وام
هوش مصنوعی: اگر به کسی کمکی کرده باشی، بهتر است انتظار پاداش نداشته باشی یا اینکه پیش خودت نگو چه چیزی باید بگیری.
وگر حاجتی کرده باشی روا
نگیری دگر حاجتی در هوا
هوش مصنوعی: اگر حاجتی از خدا خواسته باشی و برآورده نشود، دیگر نباید از چیز دیگری درخواست کنی.
درین هر سه موضع که عین خطاست
ز حاجت که محروم مانی رواست
هوش مصنوعی: در هر سه موقعیتی که اشتباه است، اگر از خواسته‌ات محروم بمانی، این امر قابل قبول است.
چو محتاج گردی به چیزی ز شاه
به هنگام فرصت نکو کن نگاه
هوش مصنوعی: زمانی که به چیزی نیاز داری، در فرصت مناسب به پادشاه نگاه نیکو کن.
که باشد به طبع و نباشد ملول
که گر تُند باشد نباشد حَمول
هوش مصنوعی: کسی که از درون شاداب است و احساس خستگی نمی‌کند، حتی اگر در زندگی با مشکلات و سختی‌ها مواجه شود، از پس آن برمی‌آید و تحمل می‌کند.
چو دارد به رغبت نظر سوی تو
تبسم کند تازه در روی تو
هوش مصنوعی: زمانی که با اشتیاق به تو نگاه می‌کند، بر روی چهره‌ات لبخندی تازه و زیبا می‌زند.
بگو تا بیایی ز امید بَهر
چو بی‌وقت گویی در افتی به قهر
هوش مصنوعی: بگو تا بیایی، با امید به خاطر اینکه اگر بی‌وقت بیایی، ممکن است به خشم دچار شوی.
و گر ندهدت گاه گاهی جواب
فرورفته باشد به فکری صواب
هوش مصنوعی: اگر گاه به گاه جوابی ندهی، ممکن است به دلیل آن باشد که در فکر خوبی غرق شده‌ای.
جو نومید گردی ز امید خویش
مگیر از تحیر رهِ جست پیش
هوش مصنوعی: اگر از امید خود ناامید شده‌ای، از ابهام و سردرگمی که در پی آن هستی، دست برندار و راه جستجو را ادامه بده.
نه هر لحظه کاری گشاید ز شاه
به رغبت جواب خوش آید ز شاه
هوش مصنوعی: نه هر زمانی از طرف شاه کاری انجام می‌شود که دلخواه باشد و جواب خوشی از او دریافت شود.
بسی باشد اندیشه‌های نهان
که او داند و بس ز خلق جهان
هوش مصنوعی: فکرها و اندیشه‌های پنهانی زیادی وجود دارد که فقط او از آن‌ها باخبر است و دیگران از آن‌ها بی‌خبرند.
چو خاموش باشد سر افکنده پیش
در آن لحظه مشغول باشد به خویش
هوش مصنوعی: زمانی که کسی در آرامش و سکوت به سر می‌برد و سرش را پایین انداخته، در آن لحظه ممکن است به فکر و خیال خودش مشغول باشد.
در اندیشه جایی بوَد آن زمان
که آنجا ندانی یقین از گُمان
هوش مصنوعی: در افکار انسان، زمانی وجود دارد که در آنجا نمی‌توانی با اطمینان، حقایق را از گمان‌ها تشخیص دهی.
بباید چو هنگام کردی درست
به ترتیب بیرون شد کار جست
هوش مصنوعی: زمانی که کارها را به درستی و منظم انجام دهی، نتایج به خوبی حاصل خواهد شد.
به رفق و تلطُّف اعادت نمای
به مفتاح تکرار در برگشای
هوش مصنوعی: با مهربانی و نرمی برگرد و در راه دوباره با کلید تکرار، درهای جدیدی را به روی خود باز کن.
زمان تا به شست افکند حلق حوت
صبوری بیاموز از عنکبوت
هوش مصنوعی: زمانی که روزگار به سختی می‌گذرد، صبوری و استقامت را از عنکبوت بیاموز. او با صبر و حوصله کار خود را انجام می‌دهد و شباهت به کندن و بافتن دارد.
به کنجی بوَد منتظر مستدام
که تا کَی ذُبابی درافتد به دام
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای همیشه منتظر می‌ماند تا ببیند چه زمانی مگسی در دام بیفتد.
تو هم صبر کن حاضر وقت باش
چو هنگام کِشتن نباشد مپاش
هوش مصنوعی: صبر کن و در زمان مناسب عمل کن، چون وقتی که زمان کار نیست، نباید بیهوده تلاش کرد.
مبر از پی حاجت هر کسی
ز انواع زحمت به حضرت بسی
هوش مصنوعی: در پی خواسته‌هات، هیچ کس را بی‌جهت به دردسر نینداز.
اگر چه صلاح است و خیر و صواب
حذر کن ز افراط در کلّ باب
هوش مصنوعی: اگرچه در کارها به مصلحت و نیکی هست، اما باید از افراط و زیاده‌روی در همه امور اجتناب کرد.
گرانی و خواری فزاید سؤال
ازین هر دو پرهیز در کلّ حال
هوش مصنوعی: در شرایطی که سختی‌ها و بی‌احترامی‌ها بیشتر می‌شود، بهتر است از پرسش درباره این دو حال خودداری کرد.
یقین دان که گر بر زبان نایدش
به دل در کراهیت افزایدش
هوش مصنوعی: شک نداشته باش که اگر چیزی به زبان نیاید، نفرت و تنفر در دل بیشتر خواهد شد.
تجاوز مکن در حدود ای پسر
چنان تاز کاندر نَاُفتی به سر
هوش مصنوعی: به فرزندم هشدار می‌دهم که در مرزها و محدودیت‌ها تجاوز نکند، زیرا این کار ممکن است عواقب ناگواری به همراه داشته باشد و به دردسر بیفتد.
چو درخواستی کاری از پادشاه
زیادت ز مقدار طاعت مخواه
هوش مصنوعی: هرگاه از پادشاه خواستی داری، از او چیزی فراتر از حد اطاعت نخواه.
که آن کس به حِرمان سزاوار گشت
کز اندازۀ حدِّ خود درگذشت
هوش مصنوعی: آن کسی که از حد و اندازه خود فراتر رفت، سزاوار رنج و عذاب است.
وگر خود نخواهی پسندیده‌تر
قناعت ز هر چیز بگزیده‌تر
هوش مصنوعی: اگر خودت نخواهی، قناعت از هر چیز دیگر پسندیده‌تر است.
تقاضا کند بر دل پادشاه
قضا حقِّ خدمتگر نیک‌خواه
هوش مصنوعی: کسی که خدمت‌گزار خوب و نیکوست، به دل پادشاهی درخواست می‌فرستد تا به او توجه کند و حق او را بپذیرد.
بُوَد هم کز آنچت امید است و خواست
به اَضعاف در خاطر پادشاست
هوش مصنوعی: هر آنچه که به آن امید و آرزو داری، به صورت چند برابر و فراتر از آن در ذهن پادشاه وجود دارد.
وگر مستحقی و ندهد کفاف
مزن بر سر کوی و هنگامه لاف
هوش مصنوعی: اگر کسی سزاوار چیزی باشد و آن را به او ندهند، نباید در کوچه و خیابان به خود brag کند و سر و صدا راه بیندازد.
نه بر تست، آن عیب بروی بوَد
وگر خود همه حاتم طی بوَد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که عیب و نقصی که در کسی وجود دارد ممکن است ناشی از ویژگی‌های خود او باشد و نه به خاطر دیگری. حتی اگر فردی به اندازه حاتم طایی (شخصیتی معروف به بخرد و سخاوت) عمل کند، باز هم همان عیب در او وجود خواهد داشت.
وگر نیز لازم شود خواستن
ضرورت بدین کار برخاستن
هوش مصنوعی: اگر نیاز باشد، باید برای رسیدن به هدف، اقدام و تلاش کرد.
کفاف معیشت زیادت مجوی
به حرص از پی کسب پیشی مجوی
هوش مصنوعی: برای تأمین زندگی خود، به دنبال زیادتی نباش و از حرص و طمع برای به دست آوردن بیشتر خودداری کن.
چنین گفت با خواجه روزی غلام
که بر خود مکن حقِّ خدمت حرام
هوش مصنوعی: غلام روزی به آقایش گفت که بر خودت در برابر خدمت به من حق و حقوقی قائل نباش.
کند خدمت آنگه کفایت دهی
که نانش به قدر کفایت دهی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی کسی به تو خدمت کند و در این امر موفق باشد، باید ابتدا نیازهای او را به‌خوبی برآورده‌سازی و به او به اندازه کافی اهمیت بدهی.
چو داری طمع سود و بینی زیان
بوَد لقمۀ استخوان در میان
هوش مصنوعی: اگر به سودی فکر کنی و در عین حال زیانی را ببینی، مانند این است که لقمه‌ای ارزشمند در دندان داری، اما نمی‌توانی از آن بهره ببری.
به خواری ز عزّت بریدن امید
سمومی بود حاصل از ظلّ بید
هوش مصنوعی: امید به موفقیت و سربلندی، مثل سموم مضر است که از سایه درخت بید به وجود آمده است. در واقع، وقتی انسان از عزت و احترام خود فاصله می‌گیرد، به نوعی خود را در معرض آسیب‌های جدی قرار می‌دهد.
چو برداشتی حاجتی پیش شاه
ز مقصود خود یا ز یارانِ راه
هوش مصنوعی: وقتی که برای رسیدن به خواسته‌ات، درخواست یا درخواستی را نزد پادشاه مطرح می‌کنی، این کار می‌تواند هم به هدف خودت و هم به دوستانت در مسیر کمک کند.
تغیّر مکن گر نیابی جواب
به نوعی که رای تو بیند صواب
هوش مصنوعی: اگر به خواسته‌ات پاسخ نمی‌دهند، خودت را تغییر نده و بر نظر خود پافشاری کن.
کراهیت تو دل پادشاه
ببیند، کراهیت او مخواه
هوش مصنوعی: اگر پادشاه از تو بیزار باشد، مصلحت نیست که تو هم از او بیزاری بجویی.
چو در وی اثر کرد اکراه تو
روَد شاه بر ضد دلخواه تو
هوش مصنوعی: وقتی اراده شما تأثیر بگذارد، شاه به نفع خواسته‌های قلبی شما عمل خواهد کرد.
وزان پس به کارت در آید خَلَل
شود منفعت با مضرّت بَدَل
هوش مصنوعی: پس از آن، وقتی به کار تو آسیب برسد، منفعت به ضرر تبدیل خواهد شد.
دل خویشتن شاد و خرسند کن
اعادت به رای خردمند کن
هوش مصنوعی: دل خود را شاد و خوشحال کن و برای این کار به نظر و تدبیر افراد خردمند و عاقل توجه کن.
اگر بود و گر نه بگو لامحال
که دشوار و ناممکن آمد سؤال
هوش مصنوعی: اگر باشد یا نباشد، بگو که به هر حال، سوالی که مطرح شده، دشوار و غیرممکن به نظر می‌رسد.
نبودم مگر مستحقّ قبول
وگر شاه بود از شواغل ملول
هوش مصنوعی: من سزاوار توجه نبوده‌ام و اگر هم پادشاهی وجود داشت، از مشغولیاتش خسته می‌شد.
کسانی که در خلوتش رَه برند
حدیثت به گوش شهنشه بَرَند
هوش مصنوعی: کسانی که در تنهایی‌اش به تو فکر می‌کنند، داستان تو را به گوش پادشاه می‌رسانند.
کَرَم آستینت گرفته به دست
سپارد به دست مرادی که هست
هوش مصنوعی: محبت و لطف تو باعث شده است که دیگران به تو اعتماد کنند و با اطمینان خود را به دست کسی بسپارند که برایشان قابل اعتماد است.
خردمند هرگز زیان ای حکیم
نکردست بر پادشاه کریم
هوش مصنوعی: عاقل و دانا هیچ‌گاه به پادشاه بخشنده آسیب نمی‌زند.
گرت شاه خواند و گر خود رَوِی
مکن ابتدا تا سخن نشنوی
هوش مصنوعی: اگر تو را پادشاه صدا کرد یا خودت به پیش او بروی، پیش از شنیدن سخن او، دست به عمل نزن.
چو حاضر شدی پیش دستی مکن
بِهِل تا نخست او بگوید سخن
هوش مصنوعی: وقتی که در جمعی حاضر می‌شوی، شایسته است که ابتدا اجازه بدهی دیگران صحبت کنند و خودت زودتر وارد گفتگو نشوی.
چو آغاز فرموده باشد بکوش
که تا جان و تن کرده باشی دو گوش
هوش مصنوعی: وقتی که کاری را شروع کردی، تلاش کن که تا آنجا که ممکن است با تمام وجود و با دقت به آن بپردازی.
مشو در میان تا به قطع کلام
همه فهم کن هر چه گوید تمام
هوش مصنوعی: در میان نرو تا گفت و گو به پایان برسد و هر چه می‌گوید را به طور کامل درک کن.
وزان پس جوابی به اندیشه گوی
مگردان ز سوی دگر چشم و روی
هوش مصنوعی: پس از آن، در پاسخ به افکار خود، نگاه و توجهت را از طرف دیگر منحرف نکن.
سخن جز به حاجت مگو در جواب
میامیز درهم خطا و صواب
هوش مصنوعی: چیزی را که نیاز نیست، نگو و در پاسخ‌هایت اشتباهات و صحیح‌ها را با هم نیاور.
به وجهِ غَرَض وقت عرض سخن
ز کس پیش خسرو سعایت مکن
هوش مصنوعی: در زمانی که می‌خواهی چیزی را بگویی، از دیگران بدگویی نکن و به خاطر منافع خود، به هیچ کس آسیب نرسان.
به تهمت شود بر تو همواره شاه
کند رَد حدیث تو یکباره شاه
هوش مصنوعی: اگر به تو تهمتی زده شود، این تهمت همواره بر تو تاثیر خواهد گذاشت و هرچه را درباره تو گفته شده، به یک باره نادیده گرفته می‌شود.
تو چون جانب خویش بینی و بس
نبینی دگر هیچ جانب ز کس
هوش مصنوعی: تو تنها به خودت توجه داری و هیچ چیزی را از دیگران نمی‌بینی.
تو در فکر آن کز چه روی و چه راه
به رنگی امیدت برآید ز شاه
هوش مصنوعی: تو در خیال آن هستی که چگونه و به چه صورتی، امیدت به رسیدن چیزی از سوی شاه برآورده می‌شود.
وزان سو دگر شاه در جُست و جوی
که چون بر تو بندد در گفت و گوی
هوش مصنوعی: از آن طرف، پادشاه در جستجوی دیگری است تا ببیند چگونه می‌تواند با تو در گفتگو رابطه برقرار کند.
چو در معرض تهمت افتاد مرد
هَبا گشت هر کار و خدمت که کرد
هوش مصنوعی: وقتی که مردی به تهمتی دچار می‌شود، همه کارها و خدماتی که انجام داده بی‌ارزش می‌شوند.
اگر صد سخن گفت از آن پس صواب
یکی را به واجب نیاید جواب
هوش مصنوعی: اگر کسی صد حرف بزند، از آن میان تنها یکی درست و قابل تأمل خواهد بود که لازم است به آن پاسخ داده شود.
نخوانند جز خائن و حاسِدش
همه نقد عزّت شود کاسِدش
هوش مصنوعی: تنها کسانی که خائن و حسود هستند، به دیگران بد خواهند گفت. در غیر این صورت، هر کسی که به او احترام گذاشته شود، مورد توجه و ارادت قرار می‌گیرد.
اگر چند باشی خردمندوار
مکن عرضه بسیار بر شهریار
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است که تو دانا باشی، اما نباید خود را بیش از حد در برابر پادشاه نشان دهی.
ز بسیار منمای جز اندکی
وگر راست می خواهی از صد یکی
هوش مصنوعی: از آنچه که هستی، جز مقدار کمی نشان نده و اگر حقیقت را می‌خواهی، از میان صد چیز، فقط یکی را انتخاب کن.
به فضل و به دانش مکن چیرگی
که حاسد کند حمل بر خیرگی
هوش مصنوعی: به خاطر علم و فضلیت، خود را برتر نپندار و مغرور نشو، زیرا ممکن است حسودان از این حسنات تو سوءاستفاده کنند و به تو آسیب برسانند.
چو دعوی بسی کرده باشی نخست
به دعوی درون باید آمد درست
هوش مصنوعی: وقتی که بسیار ادعا کرده‌ای، ابتدا باید به درون خودت نگاهی بیندازی و عیب‌ها و نواقص خود را بشناسی و اصلاح کنی.
بوَد کز تو آید خطایی پدید
کز آنت بباید خجالت کشید
هوش مصنوعی: ممکن است از تو اشتباهی سر بزند که باعث شرمندگی من شود.
هنر کارفرمای و دعوی مکن
که اندک عمل بهتر از پُر سخن
هوش مصنوعی: اگر در کار خود هنری داری، از ادعا کردن بپرهیز. چرا که عمل کم ولی مؤثر، از سخنان طولانی و بی‌پایه بهتر است.
مشو درهم ای یار اگر بد کنش
گشاید زبان بر تو در سرزنش
هوش مصنوعی: دوست من، اگر بدی کنی، زبان دیگران به انتقاد از تو باز خواهد شد. پس خود را در هم نزن و به آرامش بمان.
چو خواهی که طیره شوی پیش شاه
به قصدت نکوهش کند عیب خواه
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی در حضور پادشاه مورد پذیرش قرار گیری، مراقب باش که از عیب‌هایت انتقاد نکند.
گر آن عیب در تست کاو باز گفت
در آن دم کن آن آشکارا نهفت
هوش مصنوعی: اگر آن عیبی که در توست او دوباره بیان کند، در آن لحظه آن عیب را به‌طور واضح نشان بده.
در آن کوش تا برنیایی بهم
به تندی محقَّق شود متّهم
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده است که تلاش کن تا دچار تهمت نشوی، زیرا در صورت تند و بی‌ملاحظه رفتن، ممکن است به راحتی متهم شوی.
جوابش به آهستگی باز ده
که آهستگی در چنین جای به
هوش مصنوعی: به آرامی و با ملایمت پاسخ بده، زیرا در این موقعیت، نرمی و آرامی اهمیت زیادی دارد.
وگر نبود آن عیب در نَفْس تو
به تهمت در افتند از نفس تو
هوش مصنوعی: اگر عیب‌هایی که در وجود تو هست وجود نداشت، دیگران نمی‌توانستند به تو تهمت بزنند.
چو زان عیب‌ناکی که بد گوی گفت
چرا بایدت کینه در دل گرفت
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو عیب و نادرستی گفت، چرا باید در دل خود از او کینه و کدورت داشته باشی؟
ز باطل مشو طیره در گفت و گوی
به جز راه حق تا توانی مجوی
هوش مصنوعی: از باطل دوری کن و در سخن گفتن جز به راه حق نرو، تا جایی که می‌توانی از آن پرهیز کن.
بلی نصرت از جانب حق بوَد
جواب محقّق مصدّق بوَد
هوش مصنوعی: بله، یاری از سوی خداوند است و این پاسخ به حقیقت و واقعیت‌ها را تأیید می‌کند.
به حق گر جوابش دهی حقّ اوست
درین موضع ار هزل گویی نکوست
هوش مصنوعی: اگر به حق به او پاسخ دهی، این حق اوست؛ حتی اگر در این موقعیت شوخی کنی، این هم خوب است.
اگر چند باشد سخن ناگزیر
مگو بر سر خوان قلیل و کثیر
هوش مصنوعی: اگر سخنی لازم باشد، فارغ از تعداد افراد حاضر، آن را بگو بر سر میز.
که البتّه هنگام گفتار نیست
در آن حال جز خامُشی کار نیست
هوش مصنوعی: در زمان صحبت کردن، گاهی فقط سکوت مناسب است و هیچ کاری جز خاموشی نمی‌توان انجام داد.
حلاوت مکن تلخ بر پادشاه
مزن اشتها را به بیهوده راه
هوش مصنوعی: شیرینی را تلخ نکن و خواسته‌های بیهوده را به پادشاه نرسان.
اگر شه کند ابتدای سخن
توهم استماعش به تعظیم کن
هوش مصنوعی: اگر شاه آغاز سخن کند، تو نیز با احترام به او گوش فرا بده.
به پیوند بر گفتِ او گفتِ خویش
چو خاموش گردد سرانداز پیش
هوش مصنوعی: وقتی به پیوند و ارتباط کلام او توجه کنی، درواقع گفتگوی درون خود را نیز درک کرده‌ای؛ همچنان که وقتی سکوت کند، احوالات و نشانه‌های پیشین به وضوح مشخص خواهد شد.
«نزاری» درین نکته ای نیز هست
خردمند را گر چه تمییز هست
هوش مصنوعی: در این موضوع نکته‌ای وجود دارد که حتی شخص خردمند نیز با وجود داشتن قدرت تشخیص، ممکن است به آن توجه نکند.
مهمات را گر چه هم فرصتی است
مقامات و اوقات را رخصتی است
هوش مصنوعی: اگر چه در زندگی فرصت‌هایی برای انجام کارهای مهم وجود دارد، اما هر مقام و زمانی نیز اجازه و موقعیتی برای فعالیت‌های خود ارائه می‌دهد.
ولیکن مرا چون مهمی فتاد
که رویش به خیرست و انصاف و داد
هوش مصنوعی: اما برای من اتفاقی افتاد که به خوبی و با انصاف و عدالت همراه است.
ندارم به نزد خداوندگار
نه موقوف وقت و نه هنگام بار
هوش مصنوعی: من نزد خداوند هیچ چیزی ندارم، نه زمانی مشخص و نه فرصتی برای درخواست.
بکوشم که کاری برآید مگر
ندانم از آن فرصتی خوب تر
هوش مصنوعی: تلاش می‌کنم که کاری انجام دهم، اما نمی‌دانم آیا از آن فرصت بهتر هم وجود دارد یا نه.
نگه دارم اول حقوق نعیم
که دارم به گردن ز شاه کریم
هوش مصنوعی: من باید اول نعمت‌ها و حقوقی را که دارم، حفظ کنم، زیرا اینها را از یک پادشاه بزرگوار دریافت کرده‌ام.
ثوابی کتم حاصل از عدل و داد
دل رافع قصه خشنود و شاد
هوش مصنوعی: پاداشی که از انصاف و عدالت به دست می‌آید، دل را از داستان‌های ناخوشایند و ناراحت‌کننده آزاد و خوشحال می‌کند.
روا نیست من در شراب و کباب
بوَد مستحق بر در اندر عذاب
هوش مصنوعی: درست نیست که من در حال لذت بردن از شراب و کباب باشم و حق این را داشته باشم که در برابر دروازه عذاب قرار بگیرم.
حرام است بر من شراب و طعام
به گردن گرفته ز مظلوم وام
هوش مصنوعی: بر من نوشیدنی و خوراک حرام است چون به خاطر مظلومی دینی به گردن دارم.
بکوشم دلی تا به دست آورم
وزین بحر صیدی به شست آورم
هوش مصنوعی: می‌کوشم تا قلبی را به دست بیاورم و از این دریا صید خوبی به دست آورم.
دلی صید کردن به عزّ قبول
بوَد محضِ طاعت به قول رسول
هوش مصنوعی: اگر کسی دل را با اراده و محبت خدا به دست آورد، این عمل خالصانه او بر اساس اطاعت از فرمان پیامبر خواهد بود.