گنجور

بخش ۱

در ابداع، قسّام لیل ونهار
نهادست ارکان عالم چهار
برین چار هر یک سه معنی دهد
که شرحش زبان قلم می دهد
بود آتشش سرکش و تند و تیز
چو بادش لطیف و سبک، زود خیز
چو آبش شتابنده و نرم و پاک
امین خویشتن دار ساکن چو خاک
کسی خدمت پادشا را نکوست
که این چند اخلاق در نفس اوست
سرای دو در در همه روزگار
بدین چار ارکان بود استوار
کسی کو به خدمت ببندد میان
تقرّب نماید به صدر کیان
اگر دارد این چند خصلت نخست
کند آنگه ارکان خدمت درست
طمع جز به ناکامی و رنج و غم
مکن چون نهادی به خدمت قدم
که چون دل نهادی به آسودگی
تناور نباشی به فرسودگی
به آسانی و راحت خویشتن
به جور طمع در مده بیش، تن
چه دانی مگر پیشت آید غمی
که با خویشتن برنیایی همی
چو با دل بدادی به اوّل قرار
در آن غم دلت کم کند اضطرار
و گر پادشا از سر کبر خویش
شود طیره روزی ز اندازه بیش
نگویی که این طیرگی از کجاست
که از خوف سلطان دری در رجاست
ملک از سر نخوت و خیرگی
کند بی سبب گه گهی طیرگی
وگر با تو کرد از درشتی خطاب
چنان دان که با غیر تست آن عتاب
تو خود را غلط گیر و حجّت منه
کراھیتی زان به دل ره مده
به خدمت بود آن سزاوارتر
که هر دم کند شکر بسیارتر
اگر چه مقصّر نباشی ولیک
به جدّ کوش در عذر تقصیر نیک
به فعل و عمل پای برجای دار
که قول مجرّد نباید بکار
حریصی به خدمت سعادت شناس
که بدبخت دائم بود ناسپاس
چو راحت طمع می کنی از معاش
مشقّت کش و خویشتن بین مباش
بهش باش و خود را فرامش مکن
بر اندیش از روزگار کهن
شنیدی که در عزّ و اقبال و ناز
فرامش نشد پوستین بر ایاز
تو هم چون ز آثار اقبال شاه
گرامی شدی باز خواری مخواه
به دولت رسیدی و بر بست مال
به اندک مذلّت که دیدی منال
به یک ساله خدمت چنین بر مناز
به زودی برندت به سر رشته باز
خردمند نیک اختر نیکخواه
برغبت کند خدمت پادشاه
به صدق و ارادت به خدمت گرای
ز بهر رعونت تکلّف نمای
مکن خدمت از بهر امّید و بیم
خرد کار مشکل نگیر سلیم
چو بی بیم کردی ببرّی امید
شود خدمتت پوده چون مغز بید
مباش از بقای خود امّیدوار
بقا در بقای وی امّید دار
ز بیم عقوبت به خدمت مکوش
نکرده گنه روی تهمت مپوش
ز حرص طمع هم مکن بندگی
که باشد ز خجلت سرافکندگی
طمع چون ببّرید و انکار کرد
نیاید دگر خدمت از دست مرد
بود خدمت پادشا هولناک
که خوف است و ترس است و بیم است و باک
نه هر کس تواند سر افراشتن
مقامات خدمت نگه داشتن
درو گه مذلّت بود گه خطر
نه امن از سفر نه فراغ از حضر
امید سلامت درو کمترست
درختی است خدمت که رنجش براست
شود بر دلش باب راحت فراز
در افتد به اندیشه های دراز
پدید آید از هر طرف دشمنش
نکرده گنه بارکش کردنش
بود روز و شب در عذاب و زحیر
نباشد مگر خدمتش دستگیر
دل و جان به عجز و سرافکندگی
کند وقف بر خدمت و بندگی
و گریابد آسایشی بیش و کم
نفس برنیارد زد از بیش و کم
وگر خسته دل باشد و ریش تن
شود با سر خدمت خویشتن
زوایا و اطراف خدمت بجوی
به پای تغافل در آن ره مپوی
ز ارکان خدمت تحاشی مکن
تکاسل کنی خوار باشی، مکن
چو پیش آید اندک شکالی به جهل
ازو در گذشتن مپندار سهل
ز خود کرده تقصیر سر پیش باش
ملامتگر خویش هم خویش باش
مپوش از سر جهل بر خود خطا
عقوبت برابر مکن با عطا
مبر ظن چو کردی خطا و گناه
که باشد مگر بی خبر پادشاه
چه دانی که داند و گر دشمنی
به قصد از ملک سازد اهرمنی
کند عرضه سهو تو بر شهریار
بمانی سرافکنده و شرمسار
هر آنکس که آسایش نفس خواست
به راحت در افزود و از رنج کاست
اگر بنده بینی گر آزاد را
همین است طبع آدمیزاد را
ایا قابل حضرت پادشاه
به رنج اندر افزای و راحت بکاه
ز لذّات و شهوات بر خود شکن
درخت تن آسایی از بن بکن
دلی چون به دست آوری چاره گر
که هر دم بگردد به نوع دگر
بترک مراد دل خویش گیر
مراد دل دیگری پیش گیر
نشاید نگهداشتن طبع شاه
که نوعی دگر باشد از هر پگاه
دلی همچو آیینه صورت پذیر
مراعات او کردن آسان مگیر
درین شیوه خدمت مگر زیرکی
به واجب کند آن هم از صد یکی
کمر هر که بر عزم خدمت ببست
به بازار گانی به دریا نشست
نجات و هلاک است و امّید و بیم
که نفعش بزرگ است و خوفش عظیم
به دریای شوریده کشتی مران
که گرداب ژرف است و کشتی گران
چو دریا بود رام و کشتی درست
توانی به اندازه توقیر جست
به طبع و به خو عادت پادشاه
چو دریاست گه قاهر و گه پناه
کدام است کشتی، هنرهای مرد
که هر جا تواند بدان کار کرد
چو کشتی سلامت بود در بحار
بود همگنان را به جان زینهار
هر آن کو به خدمت قدم در نهاد
ضرورت بباید بر آن ایستاد
از اندازه بیرون نباید گذشت
بساط خرد در نباید نوشت
اگر در مسالک ز ره بازماند
زمانه بر او آیت عجز خواند
و گر بر گذشت از طریق صواب
کند روزگار از دلیری خراب
ز فرموده شاه بیرون مشو
به جهل از پی بخت وارون مشو
که افتد که بالاتر از پایگاه
به کاری فرا داردت پادشاه
چو تقدیم کردی به تکلیف خویش
اعادت کن آنگه منه پای پیش
الا تا سلامت بود بیشتر
به منصب شود هر زمان پیشتر
گرت هر زمان قربتی می دهد
چنان دان که وقعت فرو می نهد
چو نزدیکتر خواندت پادشاه
چو رفتی فرامش مکن جایگاه
ازو محترز باش و پرهیز کن
به ترتیب نی قدرت آمیز کن
محلّ توهر چند برتر برد
چنان کز ره بندگی در خورد
نیفتی از آن منزلت در غرور
تو زو دور نزدیک و نزدیک دور
چو شیرین دهد از حرارت مجوش
وگر تلخ دادت برغبت بنوش
که گر در تو اکراه پیدا شود
ملک بر تو از خشم شیدا شود
بمالد به دست ادب گوش تو
که هرگز نگردد فراموش تو
و گر ندهد از دست قدرت زمام
کند نقش بر سینه چون بر رخام
به چیزی عقوبت کند پادشاه
که طاعت نماید به جنس گناه
بود واجب از صاحب صدر شاه
که آرایش جامه دارد نگاه
بزینت در آید میان گروه
که زینت کند مرد را باشکوه
تکلّف اثرها کند در عوام
زیادت بکوشند در احترام
که نه هر کسی را خرد حاصل است
ندانی خرد چیست، نور دل است
بدان نور بینند عیب و هنر
محک خود بگوید که چون است زر
ز اجناس مردم در ابداع خود
بود بیشتر عامه و کم خرد
ممیّز از آن روی اندک تر است
که نه در همه سنگ ها گوهر است
به نزدیک نادان چه گوهر چه سنگ
به ظاهر نظر بر لباس است و رنگ
به مقدار نادان و دانا درست
بر عامه یکسان نماید نخست
بود در نظرشان کسی را شکوه
که با کوکه و نخ رود در گروه
نماندست بر حال خود کم خرد
خردمند ازین رنگ و بوکی خرد
گرت نیست نفس و خرد دستیار
مکن خدمت پادشا اختیار
به فرهنگ و دانش توان کار کرد
گرت نیست گرد فضولی مگرد
چو بی مایه بیند ترا پادشاه
مزاج محلّ تو گردد تباه
وگر خدمتی کرده باشی پسند
به جز ناپسندیده صورت مبند
نباید ملک را ملامت کنید
که نا آزموده ترا برگزید
و گر خود در آید به سهو و زلل
به رکنی بملک از تو اندک خلل
بگرداند از تو از رخ اعتماد
به جدّ سودمند آیدت نه جهاد
کسی را که شه در نظر جای کرد
به تمکین و تشریف او رای کرد
بلی بی هنر را هنرور کند
چو خورشید کز سنگ گوهر کند
ولی روزگاری بباید دراز
که گوهر شود سنگ در کان راز
عذاب است سرمایه چاکری
اگر خواجه تاشی وگر لشکری
به نزدیک شاه آن بود پیشتر
که او رنج و سختی کشد بیشتر
عبید و ممالیک را سال و ماه
ز بهر چه میپرورد پادشاه
نه از بهر ناز و تن آسانی است
بلی از پی مملکت بانی است
ز چاکر نگویم تنعّم رواست
که این درد را رنج و محنت دواست
تنعّم به جز در خور شاه نیست
کش از آرزو دست کوتاه نیست
عذاب است و رنج و غنا و تعب
که خدمت نهادند آن را لقب
به خدمت بکوش و فزونی مجوی
همیشه ز انعام شه شکر گوی
فزونی نه در خدمت چاکر است
در انعام شاه خدم پرور است
تو خود جهد می کن به وسع و توان
که پیوسته باشی به خدمت دوان
چو با خود مقرّر کنی سال و ماه
نیفتی به کفران نعمت ز راه
نزاری یکی پند بشنو ز من
نباشی دژم پیش شاه زمن
در اوقات آسایش آن دم شُمَر
که در حضرت شاه داری مقر
مپندار کز هیبت و صدمتش
به بیچارگی می کنی خدمتش
چو در دل کراهیّتت جا کند
علامات آن بر تو پیدا کند
مؤثّر شود در دل پادشاه
عقوبت کند بعد از آن بر گناه
و گر شاه برخیزد از جای خویش
و گر تو برون رفته باشی ز پیش
ز رنج نشستن به راه ادب
چو آسوده گشتی فروبند لب
به کس باز منمای و بر خود بپوش
که عیب آوران چشم دارند و گوش
اگر بر تو صد زحمت آمد ولیک
بهش باش و پاس سخن دار نیک

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در ابداع، قسّام لیل ونهار
نهادست ارکان عالم چهار
هوش مصنوعی: در خلاقیت و نوآوری، تقسیم کنندۀ شب و روز به چهار عنصر اصلی جهان شکل داده است.
برین چار هر یک سه معنی دهد
که شرحش زبان قلم می دهد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر یک از چهار حالت یا موضوع، سه تفسیر متفاوت دارد، و برای توضیح آن، قلم و زبان به مدد می‌آیند.
بود آتشش سرکش و تند و تیز
چو بادش لطیف و سبک، زود خیز
هوش مصنوعی: آتشی که در وجود او شعله‌ور است، خشمگین و تند و تیز می‌باشد، اما در عین حال مانند باد، نرم و سبک و سریع‌الحرکت است.
چو آبش شتابنده و نرم و پاک
امین خویشتن دار ساکن چو خاک
هوش مصنوعی: اگر مانند آب سریع، نرم و پاک باشی، باید خود را مانند خاک ثابت و آرام نگه‌داری.
کسی خدمت پادشا را نکوست
که این چند اخلاق در نفس اوست
هوش مصنوعی: کسی که به پادشاه خدمت می‌کند، باید دارای چند ویژگی خوب در درون خود باشد.
سرای دو در در همه روزگار
بدین چار ارکان بود استوار
هوش مصنوعی: خانه‌ای با دو در در تمامی زمان‌ها بر چهار پایه استوار است.
کسی کو به خدمت ببندد میان
تقرّب نماید به صدر کیان
هوش مصنوعی: کسی که در خدمت دیگران باشد، در حقیقت به مقام و جایگاه بلندی نزد پادشاهان و فرمانروایان نزدیک می‌شود.
اگر دارد این چند خصلت نخست
کند آنگه ارکان خدمت درست
هوش مصنوعی: اگر کسی دارای این چند ویژگی باشد، آنگاه می‌تواند پایه‌های خدمت را به درستی بنا نهد.
طمع جز به ناکامی و رنج و غم
مکن چون نهادی به خدمت قدم
هوش مصنوعی: نیازی به امیدواری به نتیجه‌ای که ممکن است ناکام بماند و باعث درد و غم شود نداریم، زیرا وقتی به چیزی وابسته شویم، فقط خود را در خدمت آن قرار داده‌ایم.
که چون دل نهادی به آسودگی
تناور نباشی به فرسودگی
هوش مصنوعی: اگر دلت را به آرامش بسپاری، دیگر در سختی و ناملایمات فرسوده نمی‌شوی.
به آسانی و راحت خویشتن
به جور طمع در مده بیش، تن
هوش مصنوعی: به سادگی و آرامش خود را به دام طمع نیانداز.
چه دانی مگر پیشت آید غمی
که با خویشتن برنیایی همی
هوش مصنوعی: تنها زمانی متوجه غم و اندوهی می‌شویم که آن غم به سراغ خودمان بیاید و به تجربه‌اش کنیم.
چو با دل بدادی به اوّل قرار
در آن غم دلت کم کند اضطرار
هوش مصنوعی: وقتی که دل خود را به او دادید و در آغاز رابطه قرار گذاشتید، این عشق کم کم می‌تواند اضطراب و نگرانیتان را کاهش دهد.
و گر پادشا از سر کبر خویش
شود طیره روزی ز اندازه بیش
هوش مصنوعی: اگر پادشاه به خاطر تکبر و غرورش برکسی تعدی کند، ممکن است روزی خود به اندازه‌ای دچار مشکل و پریشانی شود که نتواند تحمل کند.
نگویی که این طیرگی از کجاست
که از خوف سلطان دری در رجاست
هوش مصنوعی: نگو که این پرنده از کجا آمده است، چرا که از ترس سلطانی در این جا فرود آمده است.
ملک از سر نخوت و خیرگی
کند بی سبب گه گهی طیرگی
هوش مصنوعی: پادشاه از روی خودخواهی و سرمستی، گاهی بدون دلیل، اقداماتی عجیب و غریب می‌کند.
وگر با تو کرد از درشتی خطاب
چنان دان که با غیر تست آن عتاب
هوش مصنوعی: اگر کسی با تو به تندی صحبت کند، بدان که او همان گونه با دیگران هم رفتار می‌کند.
تو خود را غلط گیر و حجّت منه
کراھیتی زان به دل ره مده
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن و اشتباهاتت را بررسی کن، و دلیلی برای سختی پیش نیار.
به خدمت بود آن سزاوارتر
که هر دم کند شکر بسیارتر
هوش مصنوعی: کسی که به خدمت مشغول است، سزاوارتر است که هر روز بیشتر و بیشتر قدردانی کند.
اگر چه مقصّر نباشی ولیک
به جدّ کوش در عذر تقصیر نیک
هوش مصنوعی: هرچند که ممکن است مقصر نباشی، اما به جدیت تلاش کن تا عذر و برائت خود را به خوبی ارائه دهی.
به فعل و عمل پای برجای دار
که قول مجرّد نباید بکار
هوش مصنوعی: در کارها و اعمالت ثابت قدم باش، زیرا فقط گفتن بدون عمل فایده‌ای ندارد.
حریصی به خدمت سعادت شناس
که بدبخت دائم بود ناسپاس
هوش مصنوعی: کسی که در پی سعادت و خوشبختی است، باید با دقت و حوصله به آن خدمت کند، زیرا افراد بدبختی که همیشه نارضایتی دارند، هیچ وقت قدر خوبی‌ها و نعمت‌ها را نمی‌دانند.
چو راحت طمع می کنی از معاش
مشقّت کش و خویشتن بین مباش
هوش مصنوعی: وقتی به آرامش و آسایش فکر می‌کنی، بدان که برای به دست آوردن آن باید سختی‌ها را تحمل کنی و مراقب خودت باشی.
بهش باش و خود را فرامش مکن
بر اندیش از روزگار کهن
هوش مصنوعی: با خداوند لحظه‌ای زندگی کن و خودت را فراموش نکن، به یاد گذشته‌های دور باش و از آن درس بگیر.
شنیدی که در عزّ و اقبال و ناز
فرامش نشد پوستین بر ایاز
هوش مصنوعی: شنیدی که با وجود شرافت و مقام و زیبایی، ایاز همچنان پوستینش را فراموش نکرد.
تو هم چون ز آثار اقبال شاه
گرامی شدی باز خواری مخواه
هوش مصنوعی: تو هم مانند آثار خوشی و اقبال پادشاه گرامی و محترم شده‌ای، پس هرگز به دنبال ذلت و پستی نباش.
به دولت رسیدی و بر بست مال
به اندک مذلّت که دیدی منال
هوش مصنوعی: به ثروت و مقام رسیدی، اما با کمی خفت و ذلت که مشاهده کردی، راضی نبودی.
به یک ساله خدمت چنین بر مناز
به زودی برندت به سر رشته باز
هوش مصنوعی: در یک سال خدمت، به زودی تو را به جایگاه اصلی‌ات باز می‌گردانند.
خردمند نیک اختر نیکخواه
برغبت کند خدمت پادشاه
هوش مصنوعی: حکیم و نیک‌سرشت، با دلسوزی و میل، به خدمت پادشاه می‌شتابد.
به صدق و ارادت به خدمت گرای
ز بهر رعونت تکلّف نمای
هوش مصنوعی: با صداقت و نیت خالصانه به خدمت دیگران بپرداز و از روی خودنمایی و تظاهر این کار را انجام نده.
مکن خدمت از بهر امّید و بیم
خرد کار مشکل نگیر سلیم
هوش مصنوعی: هرگز برای جلب رضایت دیگران یا به خاطر ترس و امید خدمات خود را ارائه نده. در کارهای دشوار با قلبی آرام و سلیم وارد شو.
چو بی بیم کردی ببرّی امید
شود خدمتت پوده چون مغز بید
هوش مصنوعی: وقتی که بدون ترس به سراغ هدفی بروی، امید برای دستیابی به آن بیشتر می‌شود و مانند مغز درخت بید، برای خدمت به تو آماده است.
مباش از بقای خود امّیدوار
بقا در بقای وی امّید دار
هوش مصنوعی: به خاطر بقای خود، به بقا و دوام دیگران دلخوش نباش. امید به ماندگاری خودت را فراموش نکن.
ز بیم عقوبت به خدمت مکوش
نکرده گنه روی تهمت مپوش
هوش مصنوعی: از ترس مجازات، خود را به خدمت نرسان و گناه خود را با تهمت پوشش نده.
ز حرص طمع هم مکن بندگی
که باشد ز خجلت سرافکندگی
هوش مصنوعی: برای خواسته‌های خود طمع نکن و خودت را تحت فشار قرار نده، زیرا این کار باعث شرمساری و خواری‌ات خواهد شد.
طمع چون ببّرید و انکار کرد
نیاید دگر خدمت از دست مرد
هوش مصنوعی: اگر طمع و امید را کنار بگذاری و منکر آن شوی، دیگر هیچ خدمتی از دست کسی نخواهی دید.
بود خدمت پادشا هولناک
که خوف است و ترس است و بیم است و باک
هوش مصنوعی: خدمت به پادشاه کاری دشوار و ترسناک است، زیرا همیشه نگرانی و بیم وجود دارد.
نه هر کس تواند سر افراشتن
مقامات خدمت نگه داشتن
هوش مصنوعی: هر کسی نمی‌تواند به مقام‌های بلند دستیابی یابد و در مقام خدمت، با عزت و احترام باقی بماند.
درو گه مذلّت بود گه خطر
نه امن از سفر نه فراغ از حضر
هوش مصنوعی: زندگی گاهی انسان را به ذلت می‌کشاند و گاهی با خطر روبه‌رو می‌کند؛ در هیچ‌یک از حالات، نه سفر کردن امن است و نه در حضور دیگران آسایش وجود دارد.
امید سلامت درو کمترست
درختی است خدمت که رنجش براست
هوش مصنوعی: امید به بهبودی در اینجا کمتر است، زیرا خدمت و کمک کردن مانند درختی است که زحمتش بیشتر از میوه‌اش است.
شود بر دلش باب راحت فراز
در افتد به اندیشه های دراز
هوش مصنوعی: بر دل او آرامش وارد می‌شود و در افکار عمیقش فرود می‌آید.
پدید آید از هر طرف دشمنش
نکرده گنه بارکش کردنش
هوش مصنوعی: از هر سو دشمنانی پیدا می‌شوند که با او هیچ گناهی نکرده‌اند و او را به بار کشیده‌اند.
بود روز و شب در عذاب و زحیر
نباشد مگر خدمتش دستگیر
هوش مصنوعی: انسان در طول روز و شب در سختی و عذاب است و تنها چیزی که می‌تواند به او کمک کند، خدمت به اوست.
دل و جان به عجز و سرافکندگی
کند وقف بر خدمت و بندگی
هوش مصنوعی: دل و جان خود را با خضوع و ناتوانی برای خدمت به دیگران و عبادت اختصاص می‌دهد.
و گریابد آسایشی بیش و کم
نفس برنیارد زد از بیش و کم
هوش مصنوعی: و آن زمان که خوشی و آسایش فراوانی به دست آورد، هیچ فشاری از کمبود و نقصان بر او وارد نخواهد شد.
وگر خسته دل باشد و ریش تن
شود با سر خدمت خویشتن
هوش مصنوعی: اگر کسی دل‌زده باشد و دچار رنج و زحمت، باز هم باید به خدمت و خدمتگزاری خود ادامه دهد.
زوایا و اطراف خدمت بجوی
به پای تغافل در آن ره مپوی
هوش مصنوعی: به دور و بر خود توجه کن و به دنبال خدمت باش، اما به خاطر بی‌تفاوتی و نادیده گرفتن مسایل، در آن مسیر قدم نگذار.
ز ارکان خدمت تحاشی مکن
تکاسل کنی خوار باشی، مکن
هوش مصنوعی: در خدمت و وظیفه‌ات سستی نکن، زیرا اگر چنین کنی به مقام و ارزش خود ضربه می‌زنی.
چو پیش آید اندک شکالی به جهل
ازو در گذشتن مپندار سهل
هوش مصنوعی: وقتی شکلی کوچک و ناتوان به سراغت می‌آید، نباید فکر کنی که کنار گذاشتنش کار آسانی است.
ز خود کرده تقصیر سر پیش باش
ملامتگر خویش هم خویش باش
هوش مصنوعی: اگر به خودت اشتباهی کرده‌ای، سر را به خاطر ملامت دیگران پایین بیاور و به خودت انتقاد کن. خود را همواره در نظر بگیر و مسئولیت اعمالت را بپذیر.
مپوش از سر جهل بر خود خطا
عقوبت برابر مکن با عطا
هوش مصنوعی: از روی نادانی خطاهای خود را پنهان نکن و نباید مجازات را با بخشش برابر بدانی.
مبر ظن چو کردی خطا و گناه
که باشد مگر بی خبر پادشاه
هوش مصنوعی: اگر گمان کنی که خطا و گناهی وجود دارد، در حقیقت چه چیزی غیر از بی‌خبر بودن پادشاه است؟
چه دانی که داند و گر دشمنی
به قصد از ملک سازد اهرمنی
هوش مصنوعی: نمی‌دانی چه کسی آگاه است و اگر کسی به عمد بخواهد از سر دشمنی به کشوری آسیب بزند.
کند عرضه سهو تو بر شهریار
بمانی سرافکنده و شرمسار
هوش مصنوعی: اگر به روش‌های نادرست خود اعتراف کنی، نزد فرمانروا به ذلت و شرمندگی خواهی افتاد.
هر آنکس که آسایش نفس خواست
به راحت در افزود و از رنج کاست
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال آرامش و راحتی روح خود باشد، باید در تلاش برای افزایش آسایش و کاهش رنج و زحمت باشد.
اگر بنده بینی گر آزاد را
همین است طبع آدمیزاد را
هوش مصنوعی: اگر کسی را ببینی که آزاد است و مثل یک بنده رفتار می‌کند، بدان که این خاصیت طبیعی انسان‌هاست.
ایا قابل حضرت پادشاه
به رنج اندر افزای و راحت بکاه
هوش مصنوعی: آیا شایسته است که مقام بلند پادشاه را به زحمت بیندازیم و آسایش را از او بگیریم؟
ز لذّات و شهوات بر خود شکن
درخت تن آسایی از بن بکن
هوش مصنوعی: از لذت‌ها و خواسته‌های نفسانی دوری کن و ریشه‌ی راحت‌طلبی را از خود بزن.
دلی چون به دست آوری چاره گر
که هر دم بگردد به نوع دگر
هوش مصنوعی: اگر دل کسی را به دست آوردی، بدان که چاره‌ای ندارد، چون دل هر لحظه ممکن است تغییر کند و به حالتی دیگر درآید.
بترک مراد دل خویش گیر
مراد دل دیگری پیش گیر
هوش مصنوعی: خواسته و آرزوی خودت را برآورده کن و به دنبال آرزوهای دیگران نرو.
نشاید نگهداشتن طبع شاه
که نوعی دگر باشد از هر پگاه
هوش مصنوعی: نگه داشتن روحیه و طبع شاه مناسب نیست، زیرا این طبع با هر بار صبحگاه به نوعی دیگر تغییر می‌کند.
دلی همچو آیینه صورت پذیر
مراعات او کردن آسان مگیر
هوش مصنوعی: دل انسان باید همچون آینه‌ای باشد که زیبایی‌ها و حقیقت را به خوبی منعکس کند، اما نباید انتظار داشته باشیم که همیشه درک و مشاهده‌ی این زیبایی‌ها ساده باشد.
درین شیوه خدمت مگر زیرکی
به واجب کند آن هم از صد یکی
هوش مصنوعی: در این روش خدمت، تنها کسی می‌تواند به خوبی عمل کند که از بین صد نفر، زحمت و زیرکی داشته باشد.
کمر هر که بر عزم خدمت ببست
به بازار گانی به دریا نشست
هوش مصنوعی: هر کسی که با اراده و جدیت تصمیم به خدمت گرفت، باید آماده باشد که در مواجهه با چالش‌ها و دشواری‌ها قرار بگیرد.
نجات و هلاک است و امّید و بیم
که نفعش بزرگ است و خوفش عظیم
هوش مصنوعی: در زندگی همواره امید و ترس وجود دارد. در عین حال که می‌توان از موقعیت‌های خوب و نجات‌دهنده بهره‌مند شد، خطرات و تهدیدها نیز وجود دارند که باید از آن‌ها احتیاط کرد. در نهایت، مزایای این وضعیت بسیار بزرگ است، اما نگرانی‌ها و خطرات نیز نباید نادیده گرفته شوند.
به دریای شوریده کشتی مران
که گرداب ژرف است و کشتی گران
هوش مصنوعی: به دریاهای پرنوسان نزدیک نشو و کشتی نران، چون آنجا عمق خطرناک و بحرانی وجود دارد که می‌تواند کشتی بزرگ را غرق کند.
چو دریا بود رام و کشتی درست
توانی به اندازه توقیر جست
هوش مصنوعی: اگر دریا آرام باشد و کشتی به درستی آماده شده باشد، می‌توانی به اندازه کافی از خطرات عبور کنی.
به طبع و به خو عادت پادشاه
چو دریاست گه قاهر و گه پناه
هوش مصنوعی: روحیات و رفتار پادشاه مانند دریا هستند؛ گاهی قدرت و سلطه‌اش بر دیگران حاکم می‌شود و گاهی نقش پناه‌دهنده را ایفا می‌کند.
کدام است کشتی، هنرهای مرد
که هر جا تواند بدان کار کرد
هوش مصنوعی: کدام هنر مردی است که مانند کشتی، بتواند در هر شرایطی و هر جایی از آن استفاده کند؟
چو کشتی سلامت بود در بحار
بود همگنان را به جان زینهار
هوش مصنوعی: وقتی که کشتی نجات در دریاهای طوفانی وجود دارد، همگان باید با تمام وجود از آن مراقبت کنند و از آن حراست نمایند.
هر آن کو به خدمت قدم در نهاد
ضرورت بباید بر آن ایستاد
هوش مصنوعی: هر کسی که برای خدمت و کمک قدم بردارد، باید در برابر ضرورت‌ها به آن کار ادامه دهد و با جدیت در آن بماند.
از اندازه بیرون نباید گذشت
بساط خرد در نباید نوشت
هوش مصنوعی: نباید از حد و اندازه خود فراتر رفت، زیرا خرد و عقل را نمی‌توان به راحتی در جایی که شایسته نیست، به کار برد.
اگر در مسالک ز ره بازماند
زمانه بر او آیت عجز خواند
هوش مصنوعی: اگر در راه‌ها و مسیرهای زندگی عنصری از زمانه به عقب بر گردد، نشانه‌ای از ناتوانی بر او ظاهر می‌شود.
و گر بر گذشت از طریق صواب
کند روزگار از دلیری خراب
هوش مصنوعی: اگر کسی از راه درست منحرف شود، زمان او را به خاطر جرات و شجاعتش خراب و ویران خواهد کرد.
ز فرموده شاه بیرون مشو
به جهل از پی بخت وارون مشو
هوش مصنوعی: از دستورات پادشاه خارج نشو و به جهالت نرو، از زندگی بد شانس و نامساعد دوری کن.
که افتد که بالاتر از پایگاه
به کاری فرا داردت پادشاه
هوش مصنوعی: آدمی ممکن است به مقام و جایگاهی دست یابد که از آن بالاتر برود و در کارهای بزرگتری مشغول شود، همچنین ممکن است تحت تاثیر قدرت و نفوذ یک پادشاه قرار گیرد.
چو تقدیم کردی به تکلیف خویش
اعادت کن آنگه منه پای پیش
هوش مصنوعی: اگر وظیفه‌ات را به درستی انجام دادی، دوباره آن را بررسی کن و سپس قدم بردار.
الا تا سلامت بود بیشتر
به منصب شود هر زمان پیشتر
هوش مصنوعی: مراقب باش که تا زمانی که سلامت هستی، می‌توانی به مقامات و مقام‌های بالاتر دست پیدا کنی و هر چه بیشتر در این مسیر پیش میری.
گرت هر زمان قربتی می دهد
چنان دان که وقعت فرو می نهد
هوش مصنوعی: اگر هر بار تو را به نزدیکی خود فرا می‌خواند، بدان که موقعیت تو را به زمین می‌زند.
چو نزدیکتر خواندت پادشاه
چو رفتی فرامش مکن جایگاه
هوش مصنوعی: هر چه به پادشاه نزدیک‌تر شوی، باید توجه داشته باشی که هیچگاه مقام و جایگاه او را فراموش نکنی.
ازو محترز باش و پرهیز کن
به ترتیب نی قدرت آمیز کن
هوش مصنوعی: از او دوری کن و از او فاصله بگیر؛ به تدریج قدرت‌ها را با هم ترکیب کن.
محلّ توهر چند برتر برد
چنان کز ره بندگی در خورد
هوش مصنوعی: هرچند که جایگاه تو بالاتر و برتر است، اما در مسیر بندگی و خدمت به دیگران، باید تواضع و فروتنی را مد نظر داشته باشی.
نیفتی از آن منزلت در غرور
تو زو دور نزدیک و نزدیک دور
هوش مصنوعی: به هیچ عنوان از جایگاه خود غافل نشو و در غرورت فرو نرو، چرا که ممکن است چیزهایی که به نظر نزدیک می‌آیند، در واقع دور باشند و بالعکس.
چو شیرین دهد از حرارت مجوش
وگر تلخ دادت برغبت بنوش
هوش مصنوعی: اگر شیرین باشد، با حرارت از آن بنوش و اگر تلخ باشد، با میل و رغبت از آن بیاشام.
که گر در تو اکراه پیدا شود
ملک بر تو از خشم شیدا شود
هوش مصنوعی: اگر در وجود تو نارضایتی یا کراهتی پیدا شود، ملائکه هم از خشم بر تو ناراحت و عصبانی می‌شوند.
بمالد به دست ادب گوش تو
که هرگز نگردد فراموش تو
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ادب و احترام را به گوش تو می‌مالند تا هیچ‌گاه فراموشش نکنی. به عبارتی، تأکید بر اهمیت یادآوری و حفظ آداب و رسوم در ذهن انسان دارد.
و گر ندهد از دست قدرت زمام
کند نقش بر سینه چون بر رخام
هوش مصنوعی: اگر قدرتی از دست نرود، می‌تواند بر سینه انسان همچون نقشی روی سنگ قرار گیرد.
به چیزی عقوبت کند پادشاه
که طاعت نماید به جنس گناه
هوش مصنوعی: پادشاه به چیزی مجازات می‌کند که انسان به خاطر گناهاتی که کرده، از او اطاعت کند.
بود واجب از صاحب صدر شاه
که آرایش جامه دارد نگاه
هوش مصنوعی: بر کسی که مقام والایی دارد، لازم است که ظاهرش آراسته و زیبا باشد.
بزینت در آید میان گروه
که زینت کند مرد را باشکوه
هوش مصنوعی: جالب است که در جمع افراد، زیبایی و زینت تو می‌تواند مرد را با ظاهری باشکوه و دلربا نشان دهد.
تکلّف اثرها کند در عوام
زیادت بکوشند در احترام
هوش مصنوعی: تظاهر به بزرگی و احترام در میان مردم باعث می‌شود که عده‌ای بیشتر تلاش کنند تا در نظر دیگران متین و محترم جلوه کنند.
که نه هر کسی را خرد حاصل است
ندانی خرد چیست، نور دل است
هوش مصنوعی: همه افراد دانش و خرد ندارند و نمی‌دانند که خرد چیست؛ زیرا خرد در واقع روشنی و روشنگری دل است.
بدان نور بینند عیب و هنر
محک خود بگوید که چون است زر
هوش مصنوعی: با روشنایی، عیب‌ها و هنرها دیده می‌شوند و محک می‌زند که طلا چگونه است.
ز اجناس مردم در ابداع خود
بود بیشتر عامه و کم خرد
هوش مصنوعی: بیشتر مردم عادی و کم‌هوش در ابداع و خلق چیزهای نو، از ویژگی‌های دیگران الهام می‌گیرند و از خود ابتکار کمتری دارند.
ممیّز از آن روی اندک تر است
که نه در همه سنگ ها گوهر است
هوش مصنوعی: متمایز بودن و ارزشمندی چیزی به این معنا نیست که در همه جا وجود دارد. همان‌طور که در سنگ‌ها، تنها برخی ارزشمند و حاوی جواهر هستند، در زندگی نیز برتری و خاص بودن به تعداد بیشتری نیست.
به نزدیک نادان چه گوهر چه سنگ
به ظاهر نظر بر لباس است و رنگ
هوش مصنوعی: به افراد نادان نباید چیزی از ارزش‌ها و زیبایی‌ها گفت، زیرا آن‌ها تنها به ظواهر و جلوه‌ها توجه می‌کنند و درک عمیق‌تری از محتوا ندارند.
به مقدار نادان و دانا درست
بر عامه یکسان نماید نخست
هوش مصنوعی: افراد نادان و دانا باید به طور یکسان و برابر در سطح عمومی دیده شوند.
بود در نظرشان کسی را شکوه
که با کوکه و نخ رود در گروه
هوش مصنوعی: در نظر آنها فردی وجود داشت که با طراوت و جذابیتش، جمع را تحت تأثیر قرار می‌داد و همچون جوی باریک و دلکش، در میان دیگران می‌درخشید.
نماندست بر حال خود کم خرد
خردمند ازین رنگ و بوکی خرد
هوش مصنوعی: کسی که خرد بالایی دارد، نباید به وضعیت خود در دنیای مادی و ظاهری توجه کند، زیرا این دنیا با رنگ و بوی خود فریبنده است و ممکن است انسان را از حقیقت وجودی‌اش دور کند.
گرت نیست نفس و خرد دستیار
مکن خدمت پادشا اختیار
هوش مصنوعی: اگر نفس و عقل کمکی به تو نمی‌کنند، از خدمت به پادشاه خودداری کن و اختیار نکن.
به فرهنگ و دانش توان کار کرد
گرت نیست گرد فضولی مگرد
هوش مصنوعی: اگر فرهنگ و دانش داشته باشی، می‌توانی به کار بپردازی، اما اگر نه، بی‌جهت فضولی نکن.
چو بی مایه بیند ترا پادشاه
مزاج محلّ تو گردد تباه
هوش مصنوعی: زمانی که شخص بدون توانایی و مهارت از سوی پادشاه دیده شود، حال و وضع او به خطر خواهد افتاد و دچار مشکل می‌شود.
وگر خدمتی کرده باشی پسند
به جز ناپسندیده صورت مبند
هوش مصنوعی: اگر خدماتی کرده‌ای، جز خوبی و پسند، نیاور.
نباید ملک را ملامت کنید
که نا آزموده ترا برگزید
هوش مصنوعی: نباید پادشاه را سرزنش کنید که بی‌تجربه‌تان انتخاب کرده است.
و گر خود در آید به سهو و زلل
به رکنی بملک از تو اندک خلل
هوش مصنوعی: اگر به طور ناخواسته و به خاطر اشتباهاتی به چیزی آسیب برسانی، باید بدانی که این آسیب جزئی از سمت تو است.
بگرداند از تو از رخ اعتماد
به جدّ سودمند آیدت نه جهاد
هوش مصنوعی: اگر از چهره‌ات دور شوی و اعتماد را ترک کنی، هیچ چیزی جز جهاد به تو سود نخواهد رساند.
کسی را که شه در نظر جای کرد
به تمکین و تشریف او رای کرد
هوش مصنوعی: هر کس که در نظر برایش مقام و منزلت تعیین کردند، به خاطر اطاعت و احترام به او، رأی دادند و او را مورد احترام قرار دادند.
بلی بی هنر را هنرور کند
چو خورشید کز سنگ گوهر کند
هوش مصنوعی: بله، فرد بی‌هنر نیز به وسیله هنر می‌تواند توانمند شود، مانند خورشید که می‌تواند از سنگ، گوهر بسازد.
ولی روزگاری بباید دراز
که گوهر شود سنگ در کان راز
هوش مصنوعی: روزگاری طولانی لازم است تا حقیقت و ارزش واقعی چیزی نمایان شود و آنچه که در ابتدا به‌نظر بی‌ارزش است، در نهایت به جوهر و ارزش معنوی دست یابد.
عذاب است سرمایه چاکری
اگر خواجه تاشی وگر لشکری
هوش مصنوعی: اگر کسی به خدمتگذاری پرداخته باشد، اگرچه در مقام و موقعیت بالایی باشد، باز هم باید تحمل سختی‌ها و مشکلات را داشته باشد.
به نزدیک شاه آن بود پیشتر
که او رنج و سختی کشد بیشتر
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به درگاه پادشاه نزدیک شوید، باید سختی‌ها و زحمات بیشتری را تحمل کنید.
عبید و ممالیک را سال و ماه
ز بهر چه میپرورد پادشاه
هوش مصنوعی: چرا پادشاه بنده‌ها و برده‌ها را به مدت یک سال و یک ماه نگه‌داری می‌کند؟
نه از بهر ناز و تن آسانی است
بلی از پی مملکت بانی است
هوش مصنوعی: این عمل به خاطر راحت‌طلبی یا ناز کردن نیست، بلکه به خاطر ساختن و آبادانی کشور است.
ز چاکر نگویم تنعّم رواست
که این درد را رنج و محنت دواست
هوش مصنوعی: نگو که از خادم خوب بودن استفاده می‌برم، چرا که این درد را تنها تلاش و زحمت درمان می‌کند.
تنعّم به جز در خور شاه نیست
کش از آرزو دست کوتاه نیست
هوش مصنوعی: تنعم و لذت بردن تنها در خور شاهان است، زیرا از آرزوها چیزی برای دیگران نمی‌ماند.
عذاب است و رنج و غنا و تعب
که خدمت نهادند آن را لقب
هوش مصنوعی: خدمت به دیگران همراه با درد و زحمت، نامش را غنا و برکت گذاشته‌اند.
به خدمت بکوش و فزونی مجوی
همیشه ز انعام شه شکر گوی
هوش مصنوعی: به تلاش خود ادامه بده و هرگز به دنبال زیادتر از آنچه که به تو داده شده نیستی، بلکه همیشه از لطف و نعمت‌هایی که داری، سپاسگزار باش.
فزونی نه در خدمت چاکر است
در انعام شاه خدم پرور است
هوش مصنوعی: افزایش و رونق در خدمت دیگران نیست، بلکه در محبت و توجهی است که شاه به خدمتگزاران خود می‌کند.
تو خود جهد می کن به وسع و توان
که پیوسته باشی به خدمت دوان
هوش مصنوعی: شما تلاش می‌کنید با تمام توان و ظرفیت خود، همیشه در خدمت و همراهی باشید.
چو با خود مقرّر کنی سال و ماه
نیفتی به کفران نعمت ز راه
هوش مصنوعی: وقتی که خودت زمان و برنامه‌ریزی صحیحی داشته باشی، از قدردانی و شکرگذاری نعمت‌ها غافل نمی‌شوی.
نزاری یکی پند بشنو ز من
نباشی دژم پیش شاه زمن
هوش مصنوعی: ای نزار، از من یک نصیحت را بشنو: اگر غمگین و دلشکسته نباشی، در برابر شاه از من نخواهم بود.
در اوقات آسایش آن دم شُمَر
که در حضرت شاه داری مقر
هوش مصنوعی: در زمان‌های راحتی و آرامش، به یاد داشته باش که در حضور پادشاه چه جایگاهی داری.
مپندار کز هیبت و صدمتش
به بیچارگی می کنی خدمتش
هوش مصنوعی: به خیال نرسید که به خاطر قدرت و عظمت او، شما را در موقعیت ضعف و نیاز قرار داده است تا به او خدمت کنید.
چو در دل کراهیّتت جا کند
علامات آن بر تو پیدا کند
هوش مصنوعی: اگر در دل چیزی ناپسند داشته باشی، نشانه‌های آن برافراشته می‌شود و بر تو آشکار خواهد شد.
مؤثّر شود در دل پادشاه
عقوبت کند بعد از آن بر گناه
هوش مصنوعی: در دل پادشاه تأثیر می‌گذارد و پس از آن به خاطر گناه مجازات می‌کند.
و گر شاه برخیزد از جای خویش
و گر تو برون رفته باشی ز پیش
هوش مصنوعی: اگر پادشاه از جا برخیزد و تو در زمانی که او بیرون رفته‌ای، از پیش او بروی، هیچ مسأله‌ای وجود ندارد.
ز رنج نشستن به راه ادب
چو آسوده گشتی فروبند لب
هوش مصنوعی: اگر از سختی و مشکلاتی که به خاطر حفظ ادب متحمل شده‌ای آسوده خاطر شدی، اکنون خاموشی اختیار کن و سکوت کن.
به کس باز منمای و بر خود بپوش
که عیب آوران چشم دارند و گوش
هوش مصنوعی: به دیگران چیزی را نشان نده و سعی کن خودت را بپوشانی، زیرا کسانی که عیب‌جو هستند، همیشه حواسشان به کارهای دیگران هست.
اگر بر تو صد زحمت آمد ولیک
بهش باش و پاس سخن دار نیک
هوش مصنوعی: اگر با مشکلات زیادی روبه‌رو شدی، اما به خوش‌رفتاری ادامه بده و به صحبت‌های خوب احترام بگذار.