گنجور

بخش ۲ - حکایت

سلیمان گذر کرد بر کشوری
ز هرنوع در مو کیش لشکری
به راهی که لشکر گذر یافتند
گروهی ز موران خبر یافتند
به اجماع پیش سلیمان شدند
نیایش کنان و ثناخوان شدند
ز مورا یکی بندگی در نیافت
نیارست حالی خدمت شتافت
تلی ریگ در کوی دلدار داشت
که تا روز محشر برآن کار داشت
برآن بود میعاد روز وصال
که بر گیرد از راه و بود از محال
چو موری وفا میکند یا حبیب
زفرهاد مسکین نباشد عجیب
براُمّید شیرین که آید به چنگ
به جان کندن از کوه میکَنُد سنگ
سلیمان فرستاد و کردش طلب
فرو ماند از آن مور عاجز عجب
بدو گفت گر صورتی بسته ای
محال است کاری که پیوسته ای
به عُمر جهان کی میّسر شدست
خیالی که بر تو مصوُر شدست
سزد گر بیندازی از گردنش
عذابی که نتوان به سر بُردنش
ز ما بازماندی به چیزی محال
چه خیزد مگر هم خیال از خیال
بدو گفت مور ای به همّت بلند
مَیبینم چنین عاجز و مستمند
چو بستم امیدی و کردم قبول
ازین تا بمیرم نگردم ملول
رهی نو به دنیا نیاورده ام
بلی دعوی دوستی کرده ام
وفا نیست بر من از آن نگذرم
که داند؟مگر هم به پایان بَرَم
گر این ریگ برخیزد از پیش من
وگر خاک گردد تنِ ریش من
بکوشم مگر بخت یاور شود
کنار وصالم میّسر شود
به همّت توان کارها پیش بُرد
خداوند همّت به غفلت نَمُرد
وفا آید از مور،و از میردِه
نیابد،چنان میر پس مرده بِه
به همّت رسیدندمردان به کام
چو بی همّتان جان مَکن والسلام

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سلیمان گذر کرد بر کشوری
ز هرنوع در مو کیش لشکری
هوش مصنوعی: سلیمان بر سرزمینی گذر کرد که در آن لشکری از هر نوع وجود داشت.
به راهی که لشکر گذر یافتند
گروهی ز موران خبر یافتند
هوش مصنوعی: گروهی از میانهٔ راهی که لشکر عبور کرده بودند، از حضور و حرکت مورچه‌ها باخبر شدند.
به اجماع پیش سلیمان شدند
نیایش کنان و ثناخوان شدند
هوش مصنوعی: همه به درگاه سلیمان جمع شدند و با دعا و ستایش به او روی آوردند.
ز مورا یکی بندگی در نیافت
نیارست حالی خدمت شتافت
هوش مصنوعی: از من فقط یک خدمت دریافت نکرد، پس جرأت نکرد که به کار خدمت بشتابد.
تلی ریگ در کوی دلدار داشت
که تا روز محشر برآن کار داشت
هوش مصنوعی: در کوی محبوب خود تلی از خاک و شن وجود دارد که تا روز قیامت به آن مشغول و درگیر بوده است.
برآن بود میعاد روز وصال
که بر گیرد از راه و بود از محال
هوش مصنوعی: در روزی که برای دیدار و رسیدن به همدیگر در نظر گرفته شده بود، امید این بود که به همدیگر برسیم، اما این کار ممکن به نظر نمی‌رسید.
چو موری وفا میکند یا حبیب
زفرهاد مسکین نباشد عجیب
هوش مصنوعی: اگر مورچه‌ای به دوستیش وفادار باشد، عجیب نیست که فرهاد، آن بیچارگی را نداشته باشد.
براُمّید شیرین که آید به چنگ
به جان کندن از کوه میکَنُد سنگ
هوش مصنوعی: به امید لذتی شیرین که به دست آید، فرد برای رسیدن به آن لذت، از جان خود مایه می‌گذارد و حتی از کوه نیز سنگ برمی‌دارد.
سلیمان فرستاد و کردش طلب
فرو ماند از آن مور عاجز عجب
هوش مصنوعی: سلیمان پیام فرستاد و مور به خاطر ناتوانی‌اش نتوانست درخواست او را برآورده کند و از این موضوع تعجب کرد.
بدو گفت گر صورتی بسته ای
محال است کاری که پیوسته ای
هوش مصنوعی: او به او گفت: اگر چهره‌ای درست کرده‌ای، بدانی که امکان ندارد کاری که همیشه انجام می‌دهی، انجام نشود.
به عُمر جهان کی میّسر شدست
خیالی که بر تو مصوُر شدست
هوش مصنوعی: هیچ‌گاه در طول عمر زمین چنین آرزویی که به خیال تو شکل گرفته، محقق نشده است.
سزد گر بیندازی از گردنش
عذابی که نتوان به سر بُردنش
هوش مصنوعی: اگر بر گردنش عذابی را بیفکنی که نتوان آن را تحمل کرد، کار نیکی کرده‌ای.
ز ما بازماندی به چیزی محال
چه خیزد مگر هم خیال از خیال
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این نکته اشاره دارد که اگر از ما دور بمانی و ما را ترک کنی، چیزی جز خیال و تصور از این وضعیت به وجود نمی‌آید. یعنی وقتی از هم جدا شویم، تنها چیزی که باقی می‌ماند، افکار و خیالات ما درباره‌ی یکدیگر است.
بدو گفت مور ای به همّت بلند
مَیبینم چنین عاجز و مستمند
هوش مصنوعی: مور به او گفت: ای کسی که همت بلندی داری، من نمی‌توانم این‌گونه ناتوان و فقیر را ببینم.
چو بستم امیدی و کردم قبول
ازین تا بمیرم نگردم ملول
هوش مصنوعی: زمانی که امیدم را قطع کردم و این موضوع را پذیرفتم، تا زمانی که بمیرم دیگر از چیزی ناراحت نخواهم شد.
رهی نو به دنیا نیاورده ام
بلی دعوی دوستی کرده ام
هوش مصنوعی: من راهی به دنیا نیافریدم، اما ادعای دوستی کرده‌ام.
وفا نیست بر من از آن نگذرم
که داند؟مگر هم به پایان بَرَم
هوش مصنوعی: من از آنچه در دل دارم چشم‌پوشی نمی‌کنم، مگر اینکه به انتها برسم و دیگر جایی برای ادامه نماند.
گر این ریگ برخیزد از پیش من
وگر خاک گردد تنِ ریش من
هوش مصنوعی: اگر این دانه‌های شن از جلوی من بجوشند و یا اینکه بدن ریش من به خاک تبدیل شود.
بکوشم مگر بخت یاور شود
کنار وصالم میّسر شود
هوش مصنوعی: می‌کوشم تا شاید به شانس و سرنوشت کمک کند و وصال محبوب برایم میسر شود.
به همّت توان کارها پیش بُرد
خداوند همّت به غفلت نَمُرد
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده، انسان می‌تواند کارهای بزرگ را به سرانجام برساند و در این راه، خداوند به کسانی که همت و تلاش دارند، یاری می‌رساند و به خواب و بی‌توجهی نمی‌گذارد.
وفا آید از مور،و از میردِه
نیابد،چنان میر پس مرده بِه
هوش مصنوعی: وفا و محبت از یک مور می‌آید، اما از مرده هیچ چیز به دست نمی‌آید. بنابراین، همان‌طور که میر (پادشاه) پس از مرگش هیچ سودی ندارد، وفای واقعی هم باید از موجودات زنده و活ی مثل مور انتظار داشت.
به همّت رسیدندمردان به کام
چو بی همّتان جان مَکن والسلام
هوش مصنوعی: مردان با اراده و تلاش خود به اهدافشان دست می‌یابند، اما اگر بدون تلاش و همت دیگران باشید، جانتان را نیز از دست ندهید.