گنجور

بخش ۴۵ - وفات مجنون بر روضه لیلی

انگشت‌کشِ سخن‌سرایان
این قصه چنین بَرد به پایان
کان سوخته‌خرمنِ زمانه
شد خرمنی از سرشک دانه
دستاس فلک شکست خردش
چون خرد شکست باز بردش
زانحال که بود، زارتر گشت
بی‌زورتر و نزارتر گشت
جانی ز قدم رسیده تا لب
روزی به ستم رسیده تا شب
نالنده ز روی دردناکی
آمد سوی آن عروسِ خاکی
در حلقهٔ آن حظیره افتاد
کشتی‌ش در آب تیره افتاد
غلتید چو مور خسته کرده
پیچید چو مار زخم خورده
بیتی دو سه زار زار برخواند
اشکی دو سه تلخ تلخ بفشاند
برداشت به‌سوی آسمان دست
انگشت گشاد و دیده بربست
کای خالق هرچه آفریده است
سوگند به هرچه برگزیده است
کز محنت خویش وارهانم
در حضرت یار خود رسانم
آزاد کنم ز سخت‌جانی
و آباد کنم به سخت‌رانی
این گفت و نهاد بر زمین سر
وآن تربت را گرفت در بر
چون تربت دوست در بر آورد
ای دوست بگفت و جان برآورد
او نیز گذشت از این گذرگاه
وآن کیست که نگذرد بر این راه؟
راهی است عدم که هر چه هستند
از آفت قطع او نرستند
ریشی نه که غورگاه غم نیست
خاریدهٔ ناخن ستم نیست
ای چون خر آسیا کهن لنگ
کهتاب تو روی کهربا رنگ
دوری کن از این خراس گردان
کو دور شد از خلاص مردان
در خانهٔ سیل ریز منشین
سیل آمد، سیل، خیز! منشین!
تا پل نشکست بر تو گردون
زین پل بجهان جمازه بیرون
در خاک مپیچ کو غباری است
با طبع مساز کو شراری است
بر تارک قدر خویش نه پای
تا بر سر آسمان کنی جای
دایم به تو بر، جهان نماند
آن‌را مپرست کان نماند
مجنون ز جهان چو رخت بربست
از سرزنش جهانیان رست
بر مهد عروس خوابنیده
خوابش بربود و بست دیده
ناسود دراین سرای پر دود
چون خُفت، مع‌الغرامه آسود
افتاده بماند هم بر آن حال
یک ماه و شنیده‌ام که یک سال
وان یاوگیان رایگان‌گرد
پیرامن او گرفته ناورد
او خفته چو شاه در عماری
وایشان همه در یتاق‌داری
بر گِرد حظیره، خانه کردند
زان گورگه، آشیانه کردند
از بیم درندگان چپ و راست
آمد شدِ خلق جمله برخاست
نظارگی‌ای که دیدی از دور
شوریدن آن ددان چو زنبور
پنداشتی آن غریب خسته
آنجاست به رسم خود نشسته
وان تیغ‌زنان به قهرمانی
بر شاه کنند پاسبانی
آگاه نه زانکه شاه مُرده است
بادش کمر و کلاه برده است
وان جیفهٔ خون به خرج کرده
دری به غبار درج کرده
از زلزله‌های دور افلاک
شد ریخته و فشانده بر خاک
در هیئت او ز هر نشانی
نامانده به‌جا جز استخوانی
زان گرگ‌سگان ِاستخوان‌خوار
کس را نه به استخوان او کار
چندان که ددان بدند بر جای
ننهاد در آن حرم کسی پای
مردم ز حفاظ با نصیب است
این مردمی از ددان غریب است
شد سال گذشته وآن دد و دام
آواره شدند کام و ناکام
دوران چو طلسم گنج بربود
وان قفل خزینه بند فرسود
گستاخ‌روان آن گذرگاه
کردند درون آن حرم راه
دیدند فتاده مهربانی
مغزی شده مانده استخوانی
چون محرم دیده ساختندش
از راه وفا شناختندش
آوازه روانه شد به هر بوم
شد در عرب این فسانه معلوم
خویشان و گزیدگان و پاکان
جمع آمده جمله دردناکان
رفتند و در او نظاره کردند
تن خسته و جامه پاره کردند
وان کالبد گهر فشانده
همچون صدف سپید مانده
گرد صدفش چو دُر زدودند
بازش چو صدف عبیر سودند
او خود چو غبار مشک‌وش داشت
از نافهٔ عشق بوی خوش داشت
در گریه شدند سوگواران
کردند بر او سرشک باران
شستند به آب دیده پاکش
دادند ز خاک هم به خاکش
پهلوگه دخمه را گشادند
در پهلوی لیلی‌اش نهادند
خفتند به ناز تا قیامت
برخاست ز راهشان ملامت
بودند در این جهان به یک عهد
خفتند در آن جهان به یک مهد
کردند چنانکه داشت راهی
بر تربت هر دو روضه‌گاهی
آن روضه که رشک بوستان بود
حاجت‌گه جمله دوستان بود
هر کآمدی از غریب و رنجور
در حال شدی ز رنج و غم دور
زان روضه کسی جدا نگشتی
تا حاجت او روا نگشتی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

انگشت‌کشِ سخن‌سرایان
این قصه چنین بَرد به پایان
هوش مصنوعی: انگشت‌کش به معنی سخره کردن یا نقد کردن شاعران و نویسندگان است و این جمله بیان می‌کند که این داستان به همین شکل به پایان می‌رسد. به عبارتی، پایان این داستان به نوعی تحت تاثیر گفته‌های شاعران قرار گرفته است.
کان سوخته‌خرمنِ زمانه
شد خرمنی از سرشک دانه
هوش مصنوعی: به دلیل گذر زمان و حوادث زندگی، احساسات و غم‌ و اندوهی شبیه به آتش‌سوزی در دل انسان وجود دارد، که مانند دانه‌های اشک، از چشم‌هایش می‌ریزد.
دستاس فلک شکست خردش
چون خرد شکست باز بردش
هوش مصنوعی: سرنوشت جهان مانند دست آسیاب است که خرد انسان را می‌شکند و وقتی خرد انسان از بین برود، دنیا او را دوباره به حال خود بازمی‌گرداند.
زانحال که بود، زارتر گشت
بی‌زورتر و نزارتر گشت
هوش مصنوعی: از آن زمان که چنین وضعیتی پیش آمد، او بیشتر و بیشتر ضعیف و آسیب‌پذیر شد.
جانی ز قدم رسیده تا لب
روزی به ستم رسیده تا شب
هوش مصنوعی: روحی تا صبح به آرامش رسیده و تا شب بر اثر ظلم و ستم آسیب دیده است.
نالنده ز روی دردناکی
آمد سوی آن عروسِ خاکی
هوش مصنوعی: کسی که از شدت درد و رنج به حالت ناله درآمده، به سمت عروس زیبای خاکی می‌رود.
در حلقهٔ آن حظیره افتاد
کشتی‌ش در آب تیره افتاد
هوش مصنوعی: کشتی در آب تاریک و نامعلوم به دام افتاد و در پایگاه آن گرفتار شد.
غلتید چو مور خسته کرده
پیچید چو مار زخم خورده
هوش مصنوعی: او مانند مور خسته بر زمین غلتید و مانند مار زخمی به کناری پیچید.
بیتی دو سه زار زار برخواند
اشکی دو سه تلخ تلخ بفشاند
هوش مصنوعی: چند بیتی را با افسوس و غم می‌خواند و از چشمانش چند اشک تلخ می‌ریزد.
برداشت به‌سوی آسمان دست
انگشت گشاد و دیده بربست
هوش مصنوعی: دستش را به سوی آسمان بلند کرد و چشم‌هایش را بست.
کای خالق هرچه آفریده است
سوگند به هرچه برگزیده است
هوش مصنوعی: ای خالق، به هر چیزی که آفریده‌ای سوگند می‌زنم و به هر چیزی که انتخاب کرده‌ای.
کز محنت خویش وارهانم
در حضرت یار خود رسانم
هوش مصنوعی: می‌خواهم از درد و رنج خود آزاد شوم و به محبوبم برسم.
آزاد کنم ز سخت‌جانی
و آباد کنم به سخت‌رانی
هوش مصنوعی: من از مشکلات و سختی‌ها رهایی می‌یابم و زندگی‌ام را با تلاش و کوشش بهبود می‌بخشم.
این گفت و نهاد بر زمین سر
وآن تربت را گرفت در بر
هوش مصنوعی: او سخنی گفت و سرش را بر زمین گذاشت و آن خاک را در آغوش گرفت.
چون تربت دوست در بر آورد
ای دوست بگفت و جان برآورد
هوش مصنوعی: وقتی که خاک قبر دوست را در آغوش گرفتی، ای دوست، این را به زبان آورد و جان از بدن بیرون رفت.
او نیز گذشت از این گذرگاه
وآن کیست که نگذرد بر این راه؟
هوش مصنوعی: او نیز از این مسیر عبور کرده است و چه کسی است که بتواند از این راه نگذرد؟
راهی است عدم که هر چه هستند
از آفت قطع او نرستند
هوش مصنوعی: مسیر عدم وجودی است که هرچه موجود است، از آسیب آن دور نمانده‌اند.
ریشی نه که غورگاه غم نیست
خاریدهٔ ناخن ستم نیست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در این شعر به این موضوع اشاره شده که جایی برای غم و اندوه وجود ندارد و آسیب و ستم نمی‌تواند جایی پیدا کند. به عبارتی، اشاره به این دارد که در روح و وجود انسان جایی برای زخم‌ها و دردها نیست و زندگی باید در دوری از رنج‌ها و مشکلات سپری شود.
ای چون خر آسیا کهن لنگ
کهتاب تو روی کهربا رنگ
هوش مصنوعی: تو مانند یک خر کهنه و کُند هستی که در آسیا می‌چرخد، رنگ رویت مانند کهربا است.
دوری کن از این خراس گردان
کو دور شد از خلاص مردان
هوش مصنوعی: از افرادی که به گمراهی می‌پردازند و از راه حق دور شده‌اند، دوری کن؛ زیرا این افراد از رهایی واقعی بازمانده‌اند.
در خانهٔ سیل ریز منشین
سیل آمد، سیل، خیز! منشین!
هوش مصنوعی: در خانه‌ای که سیل آمده است، نمانید و فرار کنید! سیل در حال پیشروی است، پس هرچه سریع‌تر بیرون بروید!
تا پل نشکست بر تو گردون
زین پل بجهان جمازه بیرون
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان بر تو نشکسته، از این پل به دنیا برو و زندگی کن.
در خاک مپیچ کو غباری است
با طبع مساز کو شراری است
هوش مصنوعی: در خاک نپیچ، زیرا گرد و غباری است که می‌تواند آتش به جانت بزند.
بر تارک قدر خویش نه پای
تا بر سر آسمان کنی جای
هوش مصنوعی: برای اینکه به مقام و منزلت بالایی دست یابی، باید بر تلاش و کوشش خود بیفزایی و قدم در راهی بگذاری که تو را به اوج آسمانی برساند.
دایم به تو بر، جهان نماند
آن‌را مپرست کان نماند
هوش مصنوعی: هرگز به دنیا دل نبند، زیرا که این دنیا پایدار نیست و ارزش پرستش ندارد.
مجنون ز جهان چو رخت بربست
از سرزنش جهانیان رست
هوش مصنوعی: مجنون زمانی که از دنیا رفت، دیگر از سرزنش و انتقاد مردم در امان بود.
بر مهد عروس خوابنیده
خوابش بربود و بست دیده
هوش مصنوعی: در خواب عروسی که بر روی مهد خوابیده بود، خوابش به سرقت رفت و چشمانش را بست.
ناسود دراین سرای پر دود
چون خُفت، مع‌الغرامه آسود
هوش مصنوعی: در این خانه پر از دود و آلودگی، اگر کسی بخوابد، به معنای واقعی راحت و آسوده نخواهد بود.
افتاده بماند هم بر آن حال
یک ماه و شنیده‌ام که یک سال
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که انتظار برای تغییر و بهبود در چیزی یا کسی به طول انجامیده است. ممکن است برخی از مشکلات یا وضعیت‌ها به مدت طولانی باقی بمانند و تغییراتی که انتظار می‌رود، به سختی و به تدریج رخ دهند. این جمله به احساس ناپایداری و عدم تغییر در شرایط اشاره دارد.
وان یاوگیان رایگان‌گرد
پیرامن او گرفته ناورد
هوش مصنوعی: و بی‌هیچ زحمتی، دور او جمع شده‌اند و در کنار او قرار گرفته‌اند.
او خفته چو شاه در عماری
وایشان همه در یتاق‌داری
هوش مصنوعی: او مانند پادشاهی در بستر خوابیده و دیگران در حال برگزاری میهمانی و جمع و جور کردن امور هستند.
بر گِرد حظیره، خانه کردند
زان گورگه، آشیانه کردند
هوش مصنوعی: دور تا دور یک مکان خاص، خانه‌هایی ساختند و از آنجا مکانی برای زندگی فراهم کردند.
از بیم درندگان چپ و راست
آمد شدِ خلق جمله برخاست
هوش مصنوعی: از ترس درندگان، مردم به چپ و راست حرکت کردند و همه به پا خاستند.
نظارگی‌ای که دیدی از دور
شوریدن آن ددان چو زنبور
هوش مصنوعی: نظارت و توجهی که از دور بر شور و هیجان آن موجودات مانند زنبورها دیده می‌شود.
پنداشتی آن غریب خسته
آنجاست به رسم خود نشسته
هوش مصنوعی: تو گمان کردی که آن بی‌کس و غریب، هنوز در همان مکان خسته و فرسوده نشسته است.
وان تیغ‌زنان به قهرمانی
بر شاه کنند پاسبانی
هوش مصنوعی: آن شمشیرزنان با دلاوری از شاه守 می‌کنند.
آگاه نه زانکه شاه مُرده است
بادش کمر و کلاه برده است
هوش مصنوعی: خبر نداریم که علت بی‌خبری ما چیست، اما وضوح این موضوع است که وقتی شاه مرده، نشانه‌های آن در رفتار و حالات مردم نمایان می‌شود.
وان جیفهٔ خون به خرج کرده
دری به غبار درج کرده
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که موجودی بی‌ارزش و فاسد، با تمام تلاش خود در پی به دست آوردن چیزی بی‌اهمیت و کم‌ارزش است. به بیان دیگر، از چیزی که خود بی‌ارزش است، برای بهتر کردن وضعیتش استفاده می‌کند، اما نتیجه‌ای نمی‌گیرد.
از زلزله‌های دور افلاک
شد ریخته و فشانده بر خاک
هوش مصنوعی: زلزله‌های دور از آسمان، زمین را به هم ریخته و خاک را غرق در ویرانی کرده است.
در هیئت او ز هر نشانی
نامانده به‌جا جز استخوانی
هوش مصنوعی: در ظاهر او هیچ نشانه‌ای از خود باقی نمانده جز استخوانی.
زان گرگ‌سگان ِاستخوان‌خوار
کس را نه به استخوان او کار
هوش مصنوعی: کسانی که همواره در پی آسیب رساندن به دیگران هستند، توجهی به خوبی‌ها و نعمت‌های آن‌ها ندارند و تنها به خودخواهی و بهره‌برداری از دیگران می‌اندیشند.
چندان که ددان بدند بر جای
ننهاد در آن حرم کسی پای
هوش مصنوعی: هیچ کس در آن مکان مقدس باقی نمانده، چرا که در آنجا دزدان و افراد شرور به حدی وحشت و ترس ایجاد کرده‌اند که هیچ پای مقدسی بر خاک آن نبوده است.
مردم ز حفاظ با نصیب است
این مردمی از ددان غریب است
هوش مصنوعی: مردم به خاطر حفاظت و امنیت خود از خداوند بهره‌مند هستند و این نشان‌دهنده این است که زندگی اجتماعیشان از موجودات خطرناک و شیطانی دور است.
شد سال گذشته وآن دد و دام
آواره شدند کام و ناکام
هوش مصنوعی: سال گذشته سپری شد و آن حیوانات وحشی که در جستجوی غذا بودند، سرگردان و بی‌هدف شدند؛ برخی به آرزوی خود رسیدند و برخی دیگر ناکام ماندند.
دوران چو طلسم گنج بربود
وان قفل خزینه بند فرسود
هوش مصنوعی: زمان مانند جادوئی است که گنج را دزدیده و قفل انبار ثروت را فرسوده کرده است.
گستاخ‌روان آن گذرگاه
کردند درون آن حرم راه
هوش مصنوعی: در آن مکان مقدس، افرادی بی‌پروا و شجاع از آن مسیر عبور کردند.
دیدند فتاده مهربانی
مغزی شده مانده استخوانی
هوش مصنوعی: مهربانی را دیده‌اند که به زمین افتاده و حالا تنها بقایای آن، یعنی استخوان‌ها، باقی مانده است.
چون محرم دیده ساختندش
از راه وفا شناختندش
هوش مصنوعی: وقتی که به او نزدیک شدند و او را بهتر دیدند، از طریق وفاداری‌اش به او پی بردند.
آوازه روانه شد به هر بوم
شد در عرب این فسانه معلوم
هوش مصنوعی: خبر و داستان درباره این موضوع به هر سرزمینی رسید و در عرب نیز این ماجرا به وضوح شناخته و شناخته شده است.
خویشان و گزیدگان و پاکان
جمع آمده جمله دردناکان
هوش مصنوعی: خویشاوندان و افراد انتخاب شده و پاکدلی که همگی دور هم جمع شده‌اند، همه کسانی هستند که در رنج و درد به سر می‌برند.
رفتند و در او نظاره کردند
تن خسته و جامه پاره کردند
هوش مصنوعی: آنها رفتند و به او نگاه کردند، بدن خسته‌اش را دیدند و لباس پاره‌اش را مشاهده کردند.
وان کالبد گهر فشانده
همچون صدف سپید مانده
هوش مصنوعی: جسد او مانند صدفی سفید باقی مانده و در درونش گوهری درخشان پنهان است.
گرد صدفش چو دُر زدودند
بازش چو صدف عبیر سودند
هوش مصنوعی: وقتی که گرد و غبار دور الماسش را زدودند، دوباره به زیبایی و ارزش صدفی دل‌انگیز تبدیل شد.
او خود چو غبار مشک‌وش داشت
از نافهٔ عشق بوی خوش داشت
هوش مصنوعی: او مانند غباری بود که عطر مشک را به همراه دارد و از عطر عشق، بوی خوشی ساطع می‌کند.
در گریه شدند سوگواران
کردند بر او سرشک باران
هوش مصنوعی: سوگواران به خاطر او اشک می‌ریزند و گریه می‌کنند، گویا آسمان نیز با آنان همدردی کرده و باران می‌بارد.
شستند به آب دیده پاکش
دادند ز خاک هم به خاکش
هوش مصنوعی: او را با اشک‌هایش شستند و به زمین سپردند، همان خاکی که از آن آمده بود.
پهلوگه دخمه را گشادند
در پهلوی لیلی‌اش نهادند
هوش مصنوعی: در کنار لیلی، در ورودی اتاق را باز کردند و آن را به او نزدیک کردند.
خفتند به ناز تا قیامت
برخاست ز راهشان ملامت
هوش مصنوعی: آنها در ناز و خواب خود به سر می‌برند و تا قیامت از مسیر خود انتقاد و سرزنش به پا می‌خیزد.
بودند در این جهان به یک عهد
خفتند در آن جهان به یک مهد
هوش مصنوعی: در این دنیا همه به یک زمان و شرایط زندگی می‌کنند، اما در دنیای دیگر هر کس در جایگاه و وضعیت خاص خود قرار می‌گیرد.
کردند چنانکه داشت راهی
بر تربت هر دو روضه‌گاهی
هوش مصنوعی: آن‌ها به گونه‌ای عمل کردند که بر سر قبر هر دو، مسیر مناسبی ایجاد کردند.
آن روضه که رشک بوستان بود
حاجت‌گه جمله دوستان بود
هوش مصنوعی: این جایی که وصفش را می‌کنم، چنان زیبا و دل‌انگیز است که همه دوستان به آنجا می‌آیند و از عظمت و زیبایی‌اش لذت می‌برند.
هر کآمدی از غریب و رنجور
در حال شدی ز رنج و غم دور
هوش مصنوعی: هر کسی که به شما مراجعه کند، حتی اگر دردمند و غریب باشد، در آرامش و دور از رنج و غم قرار می‌گیرد.
زان روضه کسی جدا نگشتی
تا حاجت او روا نگشتی
هوش مصنوعی: هیچ کس از آن باغ بهشتی جدا نشد تا زمانی که خواسته‌اش برآورده نشده باشد.

حاشیه ها

1391/01/06 23:04
الف

با سلام :به جای مصرع اول بیت مرگ مجنون این مصرع به نظر من زیباتره :آهی بزد و فغان بر اورد /ای دوست بگفت و جان بر آورد

1391/02/20 22:05
نسرین ر. ایرانی

در بیت زیر:
تا پل نشکست بر تو گردون
زین پل به جهان جمازه بیرون

"به جهان"، باید حتما سرهم نوشته شود تا معنای درست را برساند (فعل امر از جهیدن)

1393/09/02 19:12
عباس

پهلوگه دخمه را گشودند
در پهلوی لیلیش غنودند
نظر این حقیر بود

1393/09/02 22:12
دکتر ترابی

در بیت : تا پل نشکست بر تو گردون
زین پل بجهان جمازه بیرون
ب حرف تاکید است و میباید پیوسته به جهان ( دوم کس ) نوشته شود.

1393/10/26 02:12
فاطمه بارنامه

اولش میخواستم افاضات ادیبانه بکنم که ماهم بله.ولی چنان در فضای پایانی شعرغرق شدم که فقط حرف سهراب رو تکرار میکنم..کارماشاید این است که درافسون گل سرخ شناورباشیم..

1394/10/10 12:01
ناشناس

ای دوست بگفت و جان برآورد....
خیلی زیباست

1395/08/31 11:10
علی.ب

من که واقعا اشک ریختم خیلی دردناک بود...

1396/02/03 06:05
سعید قبله مرکید

این گفت و نهاد بر زمین سر
وان خاک را گرفت در بر

1396/06/10 03:09
آزاده

خفتند به ناز تا قیامت
خیلی دردناکه

1397/04/16 20:07
مهرناز

اگر بامن نبودش هیچ میلی ، چرا ظرف مرا بشکست لیلی.
این بیت در کدام قسمت آمده؟

1397/04/16 22:07
حسین،۱

مهرناز گرامی
اگر با دیگرانش بود میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی
یا
اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟
به من آن با وفا را کار باشد
گدایی من او را عار باشد
همی دانم که با من مهربان است
که یاد او مرا آرام جان است
از نورالدین عبدالرحمن جامی، عارف و شاعر، و نویسنده بزرگ قرن نهم کشورمان است . در هفت اورنگ
زنده باشی

1397/05/24 12:07
مهرناز

خیلی ممنونم و بابت این بی اطلاعی ، معذرت می خواهم

1397/05/25 00:07
حسین،۱

مهرناز گرامی
عذر خواهی به چه مناسبت؟
ما اینجا می آموزیم و می آموزانیم ، همه از گفته های یکدیگر بهره وریم .
همین سؤال سرکار باعث شد که در چند جا به کاوش بپردازم و به اطلاعات ادبی خود اضافه کنم ،
از شما سپاسگزارم
زنده باشید

1398/09/06 02:12
مصطفی

بودند درین جهان به یک عهد
خفتند در ان جهان به یک مهد
بسیا ر بسیار زیباست

1398/10/19 19:01
سید مهدی هاشمی

سلام لطف کنید اگه ممکنه معنی کامل شعر رو به ایمیلم بفرستید

1398/10/19 19:01
سید مهدی هاشمی

s.m.h.try123@gmail.com

1398/11/17 13:02
حمداله اسکندری

وان یاوگیان رایگان گرد پیرامن او گرفته ناورد
این بیت یعنی چه؟

1401/01/15 01:04
Sobhansahra

در حواب شما دوست عزیز و آقا حمید که فکر کنم اشتباه بیت رو معنی کردن باید بگم که یاوگیان در این بیت همون وحوش و حیوانات وحشی پیرامون مجنون‌ان که بعد از مرگ مجنون همچنان همراهش بودن و ترکش نکردن

1398/11/17 13:02
حمداله اسکندری

در مصرع « او خود چو غبار مشگوش داشت» مشگوش به چه معنی است؟

1398/11/17 22:02
nabavar

گرامی رضا
گویا مُشگ وَش باشد به مانای مانند مشک
فقط سرِهم نوشته شده

1399/11/26 04:01
حمید

سلام
وان یاوگیان رایگان گرد پیرامن او گرفته ناورد
و آن انسانهای یاوه گل و چرت وپرت گل که بدون گرفتن پولی می گردند پیرامون قیس باهم میجنگیدند
ناورد به معنای نبرد جنگیدن
کنایه ازین امر است که هر گروه یاوه گویی معنی خاصی از رفتار قیس و عزاداریش میکردند با گروه دیگر میجنگیدند

1399/11/29 10:01
محمد

در بیت هشتم، غلتید درست هست، شما نوشتید غلطی که متاسفانه خیلی مصطلح شده

1401/02/30 12:04
سیدرضا نوربخش شپرابی

سلام میشه معنی ابیات شعر را برایم بفرستید

1401/05/06 03:08
پژمان گراوند

معنی واباد کنم به سخت رانی رو میتونید بگید عزیزان؟

1403/09/02 23:12
افسانه چراغی

یاوگیان به معنی کسانی که بدون سر و سردار و نظم و ترتیب معین جنگ می‌کرده‌اند. سپاهی یله و سرخود. جمع یاوگی. گروهی سپاهی بوده‌اند که بدون فرمانده و بی‌مقصد در جنگ‌ها شرکت می‌کرده‌اند و در بلاد می‌گشته‌اند.

یاوگیان رایگان‌گرد در این بیت کنایه از حیواناتی است که همنشین مجنون بودند و پس از مرگش هم او را تنها نگذاشتند؛ اطراف او ایستاده بودند و نگهبانی می‌دادند.

ناورد: میدان، عرصه

1403/09/02 23:12
افسانه چراغی

پیش از آن که روزگار پل را بشکند، شتر خود را از روی آن بجهان (از مصدر جهیدن) و عبور کن.

1403/09/07 21:12
افسانه چراغی

قطع راه: طی کردن راه

مرگ راهی است که همه زندگان از طی کردن آن ناگزیرند و رهایی ندارند.

1404/03/22 23:05
مهرناز

برای دومین بار لیلی و مجنون رو خوندم بسیار زیباست اما به نظر من نظامی عزیز برای خسرو و شیرین خیلی بیشتر مایه گذاشتن،شاید هم درک من از لیلی و مجنون کمتر بوده