برگردان به زبان ساده
صاحبخبرِ فسانهپرداز
زین قصه خبر چنین کند باز
هوش مصنوعی: خبرنگار ماجرای داستانساز در این داستان اینگونه خبر میدهد.
کان دشتْبساطِ کوهْبالین
ریحانِ سراچهٔ سفالین
دشتْبساط و کوهْبالین وصف مجنون است. یعنی بساط و سفرهاش دشت بود و بالین و خوابگاهش کوه.
از سوگ پدر چو باز پرداخت
آواره به کوه و دشت میتاخت
هوش مصنوعی: پس از عزاداری پدر، به شدت در کوهها و دشتها گشت و گذار میکرد.
روزی ز طریدهگاهِ آن دشت
بر خاک دیار یار بگذشت
هوش مصنوعی: روزی، از مکانی در آن دشت، به سمت خاک سرزمین محبوبم عبور کردم.
دید از قلم وفا سرشته
لیلی مجنون به هم نوشته
خط عاشقانهای دید که «لیلی و مجنون» را در کنار هم نوشتهبود.
ناخن زد و آن ورق خراشید
خود ماند و رفیق را تراشید
چنگ زد و نوشته را پاک کرد، خود ماند و یار را پاک کرد.
گفتند نظارگان «چه رای است؟
کز هر دو رقم یکی بجای است؟»
حاضران گفتند: این چه اندیشهای بود؟ که از هردو، یکی را برجای گذاشتی؟ (نظارگان یعنی حاضران و بینندگان)
گفتا «رقمی به ار پس افتد
کز ما دو رقم یکی بس افتد
گفت: نامی اگر بماند؛ از ما دو نفر، یکی کافیاست.
چون عاشق را کسی بکاود
معشوقه از او برون تراود»
اگر عاشق را بجویی؛ معشوق هم در اوست.
گفتند «چراست در میانه
او کم شده و تو بر نشانه؟»
پرسیدند: چرا او پنهان شده و تو آشکار هستی؟ (گمشده یعنی پنهان، بر نشانه یعنی آشکار)
گفتا که «به پیش من نه نیکوست
کاین دلشده مغز باشد او پوست
پاسخداد: در نزد من، خوش نیست که من مغز باشم و او پوست!
من به که نقابِ دوست باشم
یا بر سر مغزْ پوست باشم»
بهتر که من پوست یا نقاب باشم (و یار مغز باشد)
این گفت و گذشت از آن گذرگاه
چون رابعه رفت راه و بیراه
این را گفت و آنجا را ترک کرد و همچون رابعه، سرگردان و بیهدف میرفت.
میخواند چو عاشقان نسیبی
میجست علاج را طبیبی
نسیب: شعری که وصف زیبایی محبوب و شرح احوال محبت است.
وحشی شده و رسن گسسته
وز طعنه و خوی خلق رسته
هوش مصنوعی: شخص دچار ناامیدی و بیتابی شده و ارتباطش با دیگران را قطع کرده است. او از انتقادات و رفتارهای مردم فاصله گرفته و احساس آزادی میکند.
خو کرده چو وحشیانِ صحرا
با بیخ نباتهای خضرا
هوش مصنوعی: دل به زندگی طبیعی و آزاد در بیابان سپردن، مانند وحشیانی که به گیاهان سبز عادت کردهاند.
نه خوی دد و نه حیطهٔ دام
با دام و ددش هماره آرام
هوش مصنوعی: نه خوی حیوانی در اوست و نه به دامها و مرزهای آنها تعلق دارد، بلکه همیشه در حال آرامش و سکون است.
آورده به حفظ دورباشی
از شیر و گوزن خواجهتاشی
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که در صورتی که به خوبی آموزش دیده باشی، میتوانی از خطرات و چالشهای زندگی، مانند شیر و گوزن، دوری کنی و به راحتی از آنها پیشی بگیری. به نوعی میتوان گفت که فرد آموزش دیده و باهوش میتواند با مهارت از مشکلات و موانع عبور کند.
هر وحش که بود در بیابان
در خدمت او شده شتابان
هوش مصنوعی: هر جانوری که در بیابان بود، به سرعت و eagerly برای خدمت به او حاضر شد.
از شیر و گوزن و گرگ و روباه
لشگرگاهی کشیده بر راه
هوش مصنوعی: بستهای از جانوران مختلف از جمله شیر، گوزن، گرگ و روباه، در جایی بر روی زمین قرار گرفتهاند و به نوعی در کنار هم جمع شدهاند.
ایشان همه گشته بندهفرمان
او بر همه شاه چون سلیمان
هوش مصنوعی: همه آنها در خدمت و اطاعت او هستند، مثل شاه سلیمان که بر همه حکمرانی میکرد.
از پرّ عقاب سایبانش
در سایهٔ کرکس استخوانش
عقاب، بال خود را سایبانش کرده بود و کرکس، تن استخوانیاش را در پناه گرفته بود.
شاهیش به غایتی رسیده
کز خوی ددان ددی بریده
شاهی او بر وحوش چنان بود که ددان و آن جانوران وحشی در خدمت او خوی درندگی نداشتند.
افتاده ز میش گرگ را زور
برداشته شیر پنجه از گور
هوش مصنوعی: اگر گرگی از میش بیفتد، دیگر شیر نمیتواند از گور خود بلند شود و زور بگیرد.
سگ با خرگوش صلح کرده
آهوبره شیرِ شیر خورده
هوش مصنوعی: سگ و خرگوش با هم صلح و دوستانه رفتار میکنند و آهو به شیرهایی که شیر مادر خود را خوردهاند، اشاره دارد. در واقع، این تصویر نشاندهنده ایجاد دوستی و همکاری بین موجودات مختلف است.
او میشد جان به کف گرفته
وایشان پس و پیش صف گرفته
هوش مصنوعی: او با نیتی قوی و مصمم میآمد، در حالی که دیگران به صفوف مرتب و منظم در پشت و جلو او قرار میگرفتند.
از خوابگهش گهی که خفتی
روباه به دم زمین برُفتی
هوش مصنوعی: از جایی که خوابیدهای یک بار مانند روباه به زمین با شتاب رفتی و ناپدید شدی.
آهو به مُغَمَزی دویدی
پایش به کنار در کشیدی
آهو، به مُغَمَزی او میشتافت و پاهایش را در آغوش میگرفت.( مغمزی کردن یعنی مشت و مال دادن)
بر گردن گور تکیه دادی
بر ران گوزن سر نهادی
بر گردن گور تکیهمیزد و برای خواب، سر را بر ران گوزن مینهاد. (گردن گور، پُشتی او بود و ران گوزن، بالش او)
زانو زده بر سَرین او شیر
چون جانداران کشیده شمشیر
شیر بر بالین او نشسته بود و همچون محافظان مواظب او بود. (سَرین: بالش در اینجا مجازا یعنی محل خواب و بالین. جاندار: در اینجا یعنی محافظ)
گرگ از جهتِ یتاقداری
رفته به یَزک به جانسپاری
هوش مصنوعی: گرگ به خاطر شجاعت و بیباکیاش به یزک رفته تا جان خود را به خطر بیندازد.
درنده پلنگِ وحشزاده
از خوی پلنگی اوفتاده
هوش مصنوعی: پلنگی که در طبیعت زاده شده، به خاطر خوی وحشیاش درنده و خطرناک است.
زین یاوگیانِ دشتپیمای
گِردَش دو سه صف کشیده برپای
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری از گروهی از مردم یا شاید سوارکاران اشاره شده است که در دشت حرکت میکنند و به صورت دستههای منظمی در صف ایستادهاند. این تصویر نشاندهندهی نظم و ترتیب در تجمع این افراد در محیط طبیعی است.
او چون ملکان جناح بسته
در قلبگه ددان نشسته
جناح بسته: یعنی فرمانده و شاهی که جناحین لشکر را در دو سوی خود آراسته باشد.
از بیم درندگانِ خونخوار
با صحبتِ او نداشت کس کار
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از درندگان وحشی، هیچکس با او صحبت نمیکرد.
آنرا که رضای او ندیدند
حالیش درندگان دریدند
آن حیوانات درنده هرکسی را که مجنون از او راضی نبود درهم میدریدند.
وآنرا که بخواندی او به دیدن
کس زهره نداشتی دریدن
و هرکس را مجنون فرامیخواند آن درندگان، کاری نداشتند.
با او چه ز آشنا چه از خویش
بیدستوری کسی نشد پیش
چه آشنا و چه بیگانه بیاجازه او نمیتوانست نزدیک شود.
در موکب آن جریدهرانان
میرفت چو با گله شبانان
هوش مصنوعی: در کاروان آن رانندگان، مانند شبانی که با گلهاش میرود، حرکت میکرد.
با وحش چو وحش گشته همدست
کز وحش به وحش میتوان رست
هوش مصنوعی: اگر با وحشیان همپیمان شوی، از آنها چه عذری میتوان داشت تا از سرنوشت وحشیانهاش رهایی یابی؟
مردم به تعجب از حسابش
وز رفتن وحش در رکابش
هوش مصنوعی: مردم به خاطر حساب و کتاب او شگفتزده هستند و از اینکه حیوانات وحشی در کنار او حرکت میکنند متعجباند.
هرجا که هوس رسیدهای بود
تا دیده بر او نزد نیاسود
هر کسی درباره او میشنید هوس دیدن او و وحوش را میکرد و تا او را نمیدید از پای نمینشست.
هر روز مسافری ز راهی
کردی بر او قرارگاهی
هوش مصنوعی: هر روز مسافری از راهی به تو میرسد و برای او یک مکان مطمئن فراهم میکنی.
آوردی ازان خورش که شاید
تا روزهٔ نذر از او گشاید
هوش مصنوعی: تو از آن خورشید آوردی که شاید تا روزهی نذرت را از او گشایی.
وان حرمنشین چرم شیران
بددل کنِ جملهٔ دلیران
«حَرمنشینِ چرم شیران» یعنی کسی که در حرم و پناهگاه امن شیران باشد. از چرم و پوستین شیر جامه و بستر میساختهاند اما در اینجا منظور آن است که خود شیرها پناهگاه و بستر خواب او بودند. حرم در اینجا بهمعنی پناهگاه است یا اندرونی. بددل: ترسکار و ترسیده.
یک ذره از آن نواله خَوردی
باقی به ددان حواله کردی
هوش مصنوعی: تو تنها کمی از آن نعمت را نوش جان کردی و باقی آن را به دزدان واگذار کردی.
از بس که ربیعی و تموزی
دادی به ددان برات روزی
ربیعی و تموزی یعنی خوراکهای بهاری و تابستانی
هر دد که بدید سجده کردش
روزیدهِ خویشتن شمردش
هوش مصنوعی: هر حیوانی که او را دید، به احترام او سجده کرد و او را روزیدهنده و تامینکنندهی خود دانست.
پیرامن او دویدن دد
بود از پی کسب روزی خود
هوش مصنوعی: بدون شک، او را در این دور و اطراف افرادی زنده و وحشی دنبال میکنند تا معیشت خود را به دست آورند.
احسان، همه خلق را نوازد
آزادان را به بنده سازد
هوش مصنوعی: نیکوکاری و خوبی به همه انسانها کمک میکند، اما افرادی که آزادند را بیشتر به خود وابسته میکند.
با سگ چو سخا کند مجوسی
سگ گربه شود به چاپلوسی
هوش مصنوعی: وقتی کسی با generosity و بخشندگی رفتار کند، حتی کسی که در ابتدا مورد قبول نیست، به تدریج اهمیت و ارزش پیدا میکند.
در قصه شنیدهام که باری
بودهست به مرو تاجداری
هوش مصنوعی: در داستانها شنیدهام که زمانی در مرو، فردی به مقام تاجداری رسیده است.
در سلسله داشتی سگی چند
دیوانهفش و چو دیو دربند
هوش مصنوعی: در میان گروه خود چندین سگی دیوانه و سرکش داشتی و همچون دیوهایی که در بند اسیرند، رفتار میکردند.
هر یک به صلابتِ گرازی
برده سر اشتری به گازی
هوش مصنوعی: هر کدام به اندازهی قدرت و استقامت خود، در مسیر زندگی خود آغاز به تلاش میکنند.
شه چون شدی از کسی بر آزار
دادیش بدان سگان ِخونخوار
هوش مصنوعی: اگر به کسی آسیب رساندهای، بدان که مانند سگان درنده به تو حمله خواهند کرد.
هرکس که ز شاه بیامان بود
آوردن و خوردنش همان بود
هوش مصنوعی: هر کسی که از شاه مأیوس و بیپناه باشد، برای او وجود و بهرهمندی از چیزها هیچ فرقی ندارد.
بود از ندمای شه جوانی
در هر هنری تمامدانی
نُدما: جمع ندیم است یعنی خدمتکار.
ترسید که شاهِ آشناسوز
بیگانه شود بدو یکی روز
ترسید که آن شاه بیوفا روزی او را دشمن بدارد.
آهوی ورا به سگ نماید
در نیش سگانش آزماید
و او را همچون یک آهوی بیگناه به قفس سگها بیندازد.
از بیم سگان برفت پیشی
با سگبانان گرفت خویشی
بنابراین از ترس سگها و پیش از هرچیزی با سگبانان بنای دوستی نهاد.
هر روز شدی و گوسفندی
در مطرح آن سگان فکندی
همیشه میرفت و گوشت گوسفندی در جلوی سگها میانداخت.
چندان بنواختشان بدان سان
کان دشواری بدو شد آسان
آنقدر بهسگها مهربانی کرد که دشواری سگها از میان رفت و آسان شد.
از منّت دست زیر پایش
گشتند سگان مطیع رایش
آن سگها از لطف او که بهآنها میکرد، رام شدند.
روزی به طریق خشمناکی
شه دید در آن جوانِ خاکی
روزی پادشاه از دست آن جوان فروتن خشمگین شد.
فرمود به سگدلانِ درگاه
تا پیش سگان برندش از راه
هوش مصنوعی: به برخی افراد پست و بیارزش دستور داد تا او را از مسیر دور کنند و به سگان بسپارند.
وان سگمنشان سگی نمودند
چون سگ به تبرُّکش ربودند
آن آدمهای سگمنش مانند سگ هجوم بردند و مثل کسی که تبرّکی بگیرد او را قاپیدند.
بستند و بدان سگانْش دادند
خود دور شدند و ایستادند
هوش مصنوعی: آنها افرادی را که بستند به سگان سپردند و خودشان دور شدند و در همان جا ایستادند.
وآن شیرسگانِ آهنینچنگ
کردند نخست بر وی آهنگ
هوش مصنوعی: شیران جنگی با چنگالهای آهنین به سرعت به سوی او حمله کردند.
چون منعم خود شناختندش
دُم لابهکنان نواختندش
هوش مصنوعی: زمانی که نعمتدهنده را شناختند، با التماس و خواهش به او نزدیک شدند و محبتش کردند.
گِردَش همه دستبند بستند
سر بر سرِ دستها نشستند
دستبند بستند یعنی حلقهوار گرد او نشستند.
بودند بر او چو دایه دلسوز
تا رفت بر این یکی شبانروز
هوش مصنوعی: همانطور که همیشه دلسوزان و نگهبانانش در کنار او بودند، حالا که به این شب و روز رفته است، دیگر در کنارش نیستند.
چون روزِ سپید روی بنمود
سیفورِ سیاه شد زراندود
هوش مصنوعی: وقتی که روز روشن و سپید خود را نشان داد، لباس سیاه تبدیل به زری با رنگ و درخشش شد.
شد شاه ز کار خود پشیمان
غمگین شد و گفت با ندیمان
هوش مصنوعی: شاه از کارهایی که انجام داده احساس پشیمانی کرد و در حالی که غمگین بود، با دوستانش صحبت کرد.
کان آهوی بیگناه را دوش
دادم به سگ اینت خواب خرگوش
هوش مصنوعی: دیشب، آهوی بیگناهی را به سگی دادم و این خواب خرگوشی را دیدم.
بینید که آن سگان چه کردند
اندام ورا چگونه خوردند
هوش مصنوعی: ببینید که این سگها چه بلایی سر او آوردند و چگونه بدنش را تکهتکه کردند.
سگبان چو از این سخن شد آگاه
آمد بر شاه و گفت کهای شاه
هوش مصنوعی: سگبان وقتی از این موضوع باخبر شد، به سوی شاه رفت و گفت: ای شاه.
این شخص نه آدمی فرشته است
کایزد ز کرامتش سرشته است
هوش مصنوعی: این فرد نه یک انسان معمولی است، بلکه موجودی است که خداوند به خاطر بزرگی و کرامتش او را آفریده است.
برخیز و بیا ببین در آن نور
تا صنع خدای بینی از دور
هوش مصنوعی: بیدار شو و بیا تا ببینی در آن نور، چه آفرینش زیبایی از جانب خدا را از فاصله میتوان دید.
او در دهن سگان نشسته
دندان سگان به مِهر بسته
هوش مصنوعی: او در میان سگان قرار دارد و سگان نسبت به او مهربان و آرام هستند.
زان گرگسگانِ اژدهاروی
نازرده بر او یکی سرِ موی
هوش مصنوعی: از آن گرگها و اژدهایان نازکدل، فقط یک مو که بر سر اوست، باقی مانده است.
شه کرد شتاب تا شتابند
آن گم شده را مگر بیابند
هوش مصنوعی: شاه با سرعت فراوان حرکت کرد تا شاید آن گمشدهها را پیدا کند.
بردند موکلانِ راهش
از سلکِ سگان به صدرِ شاهش
هوش مصنوعی: نگهبانانِ راه او، از گروه سگان به جایگاهِ بزرگی و والایی نزد شاهش منتقل شدند.
شه ماند شگفت کان جوانمرد
چون بود کزان سگان نیازرد
هوش مصنوعی: پادشاه شگفتزده است که چگونه این جوانمرد با وجودی که مهربان و نیکوکار است، از سگان آزرده خاطر نمیشود.
گریانْ گریان بهپای برخاست
صد عذر به آب چشم ازو خواست
هوش مصنوعی: با اشک و گریه به پا خاست و از او خواست که صد عذر طلب کند.
گفتا که سبب چه بود؟ بنمای
کاین یک نفسِ تو ماند بر جای
هوش مصنوعی: سوال کرد که چه دلیلی وجود داشت؟ نشان بده که این یک نفس تو چرا سرجای خود مانده است.
گفتا سبب آنکه پیش ازین بند
دادم به سگان نوالهای چند
هوش مصنوعی: او گفت که دلیل اینکه قبل از این به سگها تکهای غذا دادم، چیست؟
ایشان به نوالهای که خوردند
با من لب خود به مُهر کردند
سگها از روی نواله و غذایی که دادمشان، لب خود بر من بستند، بانگ نکردند و گاز نگرفتند. (لب مُهر کردن یعنی خاموش شدن و لب بستن)
ده سال غلامیِ تو کردم
این بود بری که از تو خوردم
هوش مصنوعی: به مدت ده سال برای تو کار کردم و این نتیجهاش این بود که از تو بهرهای بردم.
دادی به سگانم از یک آزار
و این بُد که نبُد سگ آشناخوار
هوش مصنوعی: تو به سگانم غذایی دادی که آنها به من آزار رساندند و این بد است که سگهای آشنا و وفادار من را از دست بدهم.
سگ دوست شد و تو آشنا نه
سگ را حق حرمت و ترا نه
هوش مصنوعی: سگ به عنوان یک دوست و وفادار محسوب میشود، اما تو که آشنا هستی، آنقدر احترام نداری. در واقع، وفاداری و مقام سگ بیشتر از جایگاه توست.
سگ صلح کند به استخوانی
ناکس نکند وفا به جانی
هوش مصنوعی: سگ به خاطر یک تکه استخوان با کسی صلح میکند، اما به یک انسان نمیتواند اعتماد کند.
چون دید شه آن شگفتکاری
کز مردمی است رستگاری
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه آن کار شگفتانگیز را دید که از فعالیتهای انسانی سرچشمه میگیرد و باعث نجات و سعادت میشود، متوجه اهمیت آن شد.
هشیار شد از خمار مستی
بگذاشت سگی و سگپرستی
هوش مصنوعی: به هوش آمد و از حالت مستی خارج شد و علاقهاش به چیزهای بیارزش و دنیاپرستی را ترک کرد.
مقصودم از این حکایت آن است
کهاحسان و دهش حصار جان است
هوش مصنوعی: منظور من از این داستان این است که خوبی و بخشش، محافظ روح انسان هستند.
مجنون که بدان ددان خورش داد
کرد از پی خود حصاری آباد
هوش مصنوعی: مجنون برای محبوبش، در پی خود دیواری مستحکم و زیبا بنا کرد.
ایشان که سلاح کار بودند
پیرامن او حصار بودند
هوش مصنوعی: آنانی که در کارها خبره و مهارت دارند، دور او را احاطه کردهاند و مشاوره و حمایت میکنند.
گر خاست و گر نشست حالی
آن موکب از او نبود خالی
به هر جایی که میرفت، آن لشکر با او بود.
تو نیز گر آن کنی که او کرد
خوناب جهان نبایدت خورد
هوش مصنوعی: اگر تو هم همان کاری را که او انجام داد، انجام دهی، دیگر نیازی نیست که به سختی و دردسرهای زندگی مبتلا شوی.
همخوان تو گر خلیفه نام است
چون از تو خورد ترا غلام است
همخوان: همسفره.