گنجور

بخش ۵۵ - آگاهی یافتن خسرو از عشق فرهاد

یکی محرم ز نزدیکان درگاه
فروگفت این حکایت جمله با شاه
که فرهاد از غم شیرین چنان شد
که در عالم حدیثش داستان شد
دماغش را چنان سودا گرفته است
کزان سودا ره صحرا گرفته است
ز سودای جمال آن دل‌افروز
برهنه پا و سر گردد شب و روز
دلم گوید به شیرین دردمند است
بدین آوازه آوازش بلند است
هراسی نَز جوان دارد نه از پیر
نه از شمشیر می‌ترسد نه از تیر
دلش زان ماه بی‌پیوند بینم
به آوازیش از او خرسند بینم
ز بس کآرد به یاد آن سیم‌تن را
فرامش کرده خواهد خویشتن را
کند هر هفته بر قصرش سلامی
شود راضی چو بنیوشد پیامی
ملک چون کرد گوش این داستان را
هوس در دل فزود آن دل‌سِتان را
دو هم‌میدان به هم به‌تر گرایند
دو بلبل بر گلی خوش‌تر سرآیند
چو نقدی را دو کس باشد خریدار
بهای نقد بیش آید پدیدار
دل خسرو به نوعی شادمان شد
که با او بی‌دلی هم‌داستان شد
به دیگر نوع غیرت برد بر یار
که صاحب غیرتش افزود در کار
در آن اندیشه عاجز گشت رایش
به حکم آن که در گل بود پایش
چو بر تن چیره گردد دردمندی
فرود آید سهی سرو از بلندی
نشاید کرد خود را چارهٔ کار
که بیمار است رای مرد بیمار
سخن در تن‌درستی تن‌درست است
که در سستی همه تدبیر سست است
طبیب ار چند گیرد نبض پیوست
به بیماری به دیگر کس دهد دست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی محرم ز نزدیکان درگاه
فروگفت این حکایت جمله با شاه
یکی از نزدیکان خسرو این ماجرا را کاملا برای او تعریف کرد.
که فرهاد از غم شیرین چنان شد
که در عالم حدیثش داستان شد
که فرهاد از عشق شیرین چنان شده که حدیث و داستانش زبانزد عالم شده‌است.
دماغش را چنان سودا گرفته است
کزان سودا ره صحرا گرفته است
عشق و آرزوی شیرین چنان مغزش را هوسی و سودایی کرده که از آن عشق، راه صحرا در پیش گرفته است.
ز سودای جمال آن دل‌افروز
برهنه پا و سر گردد شب و روز
از عشق و سودای آن دلبند‌، پریشان و پا و سر برهنه می‌گردد.
دلم گوید به شیرین دردمند است
بدین آوازه آوازش بلند است
احساس می‌کنم (که چیزهایی که درباره او می‌گویند درست است و‌) عاشق شیرین است و این بی‌پروایی و بلند‌آوازی او از این عشق است.
هراسی نَز جوان دارد نه از پیر
نه از شمشیر می‌ترسد نه از تیر
نه از پیر و جوان و نه از خرد و کلان هراس و بیمی ندارد و از هیچ خطری نمی‌ترسد.
دلش زان ماه بی‌پیوند بینم
به آوازیش از او خرسند بینم
اما به پیوند آن زیبارو نرسیده و فقط وعده‌ای یا حرفی از او شنیده است.
ز بس کآرد به یاد آن سیم‌تن را
فرامش کرده خواهد خویشتن را
از بس که به یاد آن سیم‌اندام است که دیوانه خواهد شد.
کند هر هفته بر قصرش سلامی
شود راضی چو بنیوشد پیامی
هر هفته به قصر شیرین می‌رود و سلامی و ادبی در آنجا عرض می‌کند و همین‌که پیام و حرفی بشنود راضی می‌شود.
ملک چون کرد گوش این داستان را
هوس در دل فزود آن دل‌سِتان را
شاه وقتی این ماجرا را شنید عشق او به شیرین بیشتر شد.
دو هم‌میدان به هم به‌تر گرایند
دو بلبل بر گلی خوش‌تر سرآیند
دو هم‌زور و هم‌میدان بهتر با هم کشتی می‌گیرند‌، دو بلبل (در عشق یک گل، رقابت می‌کنند و ) بهتر می‌خوانند.
چو نقدی را دو کس باشد خریدار
بهای نقد بیش آید پدیدار
وقتی که کالایی دو خریدار داشته باشد آن‌وقت ارزش کالا بیشتر می‌شود.
دل خسرو به نوعی شادمان شد
که با او بی‌دلی هم‌داستان شد
خسرو از بس شادمان و خوشحال شد که با او (فرهاد) بی‌دلی هم‌داستان شد.
به دیگر نوع غیرت برد بر یار
که صاحب غیرتش افزود در کار
از یک نظر هم غیرتی شد و بر شیرین غیرت برد و فرهاد غریتمند این حس را در او بیشتر کرد.
در آن اندیشه عاجز گشت رایش
به حکم آن که در گل بود پایش
در حل این مشکل‌، رای و فکرش ناتوان شد، زیرا پایش در گِل عشق فرو رفته بود و خود بیمار عشق بود.
چو بر تن چیره گردد دردمندی
فرود آید سهی سرو از بلندی
وقتی که بیماری بر تن چیره می‌شود، قامت سرو راست‌اندام را خم می‌کند.
نشاید کرد خود را چارهٔ کار
که بیمار است رای مرد بیمار
آدم بیمار نمی‌تواند خود را درمان کند چونکه رای و تصمیم آدم بیمار هم کج و نادرست است.
سخن در تن‌درستی تن‌درست است
که در سستی همه تدبیر سست است
سخن و رای آدمی در تندرستی و سلامت، راست و درست است همانطور که در سستی و ضعف، همه تصمیم‌ها و تدبیرها سست و غلط می‌شود.
طبیب ار چند گیرد نبض پیوست
به بیماری به دیگر کس دهد دست
پزشک اگر نبض بیماران را می‌گیرد و بیمار را معاینه می‌کند اما در بیماری و وقتی که خود بیمار می‌شود می‌دهد (پزشک) دیگری نبض او را بگیرد و معاینه کند.

خوانش ها

بخش ۵۵ - آگاهی یافتن خسرو از عشق فرهاد به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1390/01/21 19:03
امیر

kheyli bahali nezami,khoda rahmatet kone

1399/04/12 06:07
زال زاده

بیت یازدهم رو هم من به این صورت بهتر می‌پسندم
دو هم میدان به هم بهتر گرایند
دو بلبل بر گلی خوش تر سرایند

1401/09/16 13:12
شهناز ولی پور هفشجانی

استاد وحید دستگردی نوشته‌اند که فرهاد قصد ازدواج با شیرین را ندارد و به آوازی از شیرین خشنود است اما به نظرم فرهاد چنین امیدی ندارد نه این که قصد نداشته باشد.