گنجور

بخش ۴۶ - وصیت کردن مهین‌بانو شیرین را

مهین‌بانو دلش دادی شب و روز
بدان تا نشکند ماهِ دل‌افروز
یکی روزش به خلوت پیش خود خواند
که عمرش آستین بر دولت افشاند
کلید گنج‌ها دادش که برگیر
که پیشت مرد خواهد مادر پیر
درآمد کارِ اندامش به سستی
به بیماری کشید از تن‌درستی
چو روزی چند بر وی رنج شد چیر
تن از جان سیر شد جان از جهان سیر
جهان از جان شیرینش جدا کرد
به شیرین هم جهان هم جان رها کرد
فرو شد آفتابش در سیاهی
بنه در خاک برد از تخت شاهی
چنین است آفرینش را ولایت
که باشد هر بهاری را نهایت
نیامد شیشه‌ای از سنگ در دست
که باز آن شیشه را هم سنگ نشکست
فغان زین چرخ کز نیرنگ‌سازی
گَهی شیشه کند گَه شیشه‌بازی
به اول عهد زنبور انگبین کرد
به آخر عهد باز آن انگبین خورد
بدین قالب که بادش در کلاه است
مشو غَره که مشتی خاک راه است
ز بادی کاو کلاه از سر کند دور
گیاه آسوده باشد سرو رنجور
بدین خان کاو بنا بر باد دارد
مشو غَره که بد بنیاد دارد
چه می‌پیچی درین دام گلوپیچ؟
که جوزی پوده بینی در میانْ هیچ
چو روباهان و خرگوشان منه گوش
به روبه‌بازیِ این خوابِ خرگوش
بسا شیر شکار و گرگ جنگی
که شد در زیر این روبه پلنگی
نظر کردم ز روی تجربت هست
خوشی‌های جهان چون خارش دست
به اول دست را خارش خوش افتد
به آخر دست بر دست آتش افتد
همیدون جام گیتی خوش‌گوار است
به اول مستی و آخر خمار است
رها کن غم که دنیا غم نَیَرزد
مکن شادی که شادی هم نَیَرزد
اگر خواهی جهان در پیش کردن
شکم‌واری نخواهی بیش خوردن
گرت صد گنج هست ار یک درم نیست
نصیبت زین جهان جز یک شکم نیست
همی تا پای دارد تن‌درستی
ز سختی‌ها نگیرد طبع سستی
چو برگردد مزاج از استقامت
به دشواری به دست آید سلامت
دهان چندان نماید نوش‌خندی
که یابد در طبیعت نوش‌مندی
چو گیرد ناامیدی مرد را گوش
کند راه رهایی را فراموش
جهان تلخ است خوی تلخ‌ناکش
به کم خوردن توان رست از هلاکش
مشو پرخواره چون کرمان در این گور
به کم خوردن کمر دربند چون مور
ز کم خوردن کسی را تب نگیرد
ز پر خوردن به روزی صد بمیرد
حرام آمد علف تاراج کردن
به دارو طبع را محتاج کردن
چو باشد خوردن نان گل‌شکروار
نباشد طبع را با گل‌شکر کار
چو گل‌بن هر چه بگذاری بخندد
چو خوردی گر شکر باشد بگندد
چو دنیا را نخواهی، چند جویی؟
بِدو پویی، بَدِ او چند گویی؟
غم دنیا کسی در دل ندارد
که در دنیا چو ما منزل ندارد
درین صحرا کسی کاو جای‌گیر است
ز مُشتی آب و نانش ناگزیر است
مکن دل‌تنگی ای شخصت گلی تنگ
که بد باشد دلی تنگ و گلی تنگ
جهان از نام آن کس ننگ دارد
که از بهر جهان دل تنگ دارد
غم روزی مخور تا روز ماند
که خود روزی‌رسان روزی رساند
فلک با این همه ناموس و نیرنگ
شب و روز ابلقی دارد کهن لنگ
بر این ابلق که آمد شد گزیند
چو این آمد فرود آن برنشیند
در این سیلاب غم کز ما پدر برد
پسر چون زنده مانَد چون پدر مرد؟
کسی کاو خون هندویی بریزد
چو وارث باشد آن خون برنخیزد
چه فرزندی تو با این تُرک‌تازی؟
که هندوی پدرکش را نوازی
بزن تیری بدین کوژ کمان‌پشت
که چندین پشت بر پشت تو را کشت
فلک را تا کمان بی‌زه نگردد
شکار کس در او فربه نگردد
گوزنی را که ره بر شیر باشد
گیا در زیر پی شمشیر باشد
تو ایمن چون شدی بر ماندن خویش؟
که داری باد در پس چاه در پیش
مباش ایمن که این دریای خاموش
نکرده است آدمی خوردن فراموش
کدامین ربع را بینی ربیعی؟
کزان بُقعه برون ناید بقیعی
جهان آن به که دانا تلخ گیرد
که شیرین‌زندگانی تلخ میرد
کسی کز زندگی با درد و داغ است
به وقت مرگ خندان چون چراغ است
سرانی کز چنین سر پُرفسوسند
چو گل گردن‌زنان را دست‌بوسند
اگر واعظ بود گوید که چون کاه
تو بفکن تا منش بردارم از راه
و گر زاهد بود صد مرده کوشد
که تو بیرون کنی تا او بپوشد
چو نامد در جهان پاینده چیزی
همه ملک جهان نَرزَد پشیزی
ره‌آورد عدم ره‌توشهٔ خاک
سرشت صافی آمد گوهر پاک
چنین گفتند دانایان هشیار
که نیک و بد به مرگ آید پدیدار
بسا زن‌نام کآن جا مرد یابی
بسا مردا که رویش زرد یابی
خداوندا چو آید پای بر سنگ
فتد کشتی در آن گردآبهٔ تنگ
نظامی را به آسایش رسانی
ببخشی و به بخشایش رسانی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مهین‌بانو دلش دادی شب و روز
بدان تا نشکند ماهِ دل‌افروز
هوش مصنوعی: مهین‌بانو را شب و روز دل سپردی، تا به خاطر این دل‌افروز، آسیبی نبیند.
یکی روزش به خلوت پیش خود خواند
که عمرش آستین بر دولت افشاند
هوش مصنوعی: روزی فردی در تنهایی و آرامش به فکر فرو رفت و تصمیم گرفت که زندگی‌اش را به سوی موفقیت و سعادت هدایت کند.
کلید گنج‌ها دادش که برگیر
که پیشت مرد خواهد مادر پیر
هوش مصنوعی: مردی به تو کلید گنج‌ها را می‌دهد تا آن را برداری، زیرا مادر پیر تو به خاطر تو زنده است.
درآمد کارِ اندامش به سستی
به بیماری کشید از تن‌درستی
هوش مصنوعی: او به خاطر ضعف و سستی بدنش، به بیماری مبتلا شد و از وضعیت سلامت خود دور افتاد.
چو روزی چند بر وی رنج شد چیر
تن از جان سیر شد جان از جهان سیر
هوش مصنوعی: وقتی مدتی بر او زحمت می‌کشد، جسم از جان خسته می‌شود و جان از دنیای مادی دل‌زده می‌گردد.
جهان از جان شیرینش جدا کرد
به شیرین هم جهان هم جان رها کرد
هوش مصنوعی: جهان با تمام زیبایی‌ها و لذت‌هایش جان شیرین انسان را از او جدا کرد و در عوض، هم دنیا و هم جان را برای شیرین‌کامان رها کرد.
فرو شد آفتابش در سیاهی
بنه در خاک برد از تخت شاهی
هوش مصنوعی: آفتابش در تاریکی غروب کرد و پس از آن، او را به خاک بردند و از مقام سلطنتی‌اش سقوط کرد.
چنین است آفرینش را ولایت
که باشد هر بهاری را نهایت
هوش مصنوعی: آفرینش به گونه‌ای است که هر بهاری زمانی به پایان می‌رسد و به یک نتیجه یا سرانجام می‌رسد.
نیامد شیشه‌ای از سنگ در دست
که باز آن شیشه را هم سنگ نشکست
هوش مصنوعی: هیچ ظرف شیشه‌ای از سنگ در دست نیامد که آن شیشه دوباره نشکسته باشد.
فغان زین چرخ کز نیرنگ‌سازی
گَهی شیشه کند گَه شیشه‌بازی
هوش مصنوعی: آه از این گردش روزگار که گاهی انسان را مانند شیشه شکننده می‌کند و گاهی مثل شیشه‌ای به بازی می‌گیرد.
به اول عهد زنبور انگبین کرد
به آخر عهد باز آن انگبین خورد
هوش مصنوعی: در ابتدای کار، زنبور عسل عسل صاف و شیرینی را تهیه کرد، اما در پایان کار همان عسل را دوباره می‌خورد.
بدین قالب که بادش در کلاه است
مشو غَره که مشتی خاک راه است
هوش مصنوعی: به ظاهر این‌گونه به نظر می‌رسد که چیزی باارزش است، اما فریب نخور؛ زیرا در حقیقت، این فقط توده‌ای از خاک است و نه بیشتر.
ز بادی کاو کلاه از سر کند دور
گیاه آسوده باشد سرو رنجور
هوش مصنوعی: باد به قدری قوی است که کلاه را از سر می‌برد، اما گیاه به آرامی و بدون دغدغه‌ای ایستاده است و در عین حال درخت سرو نیز حال خوبی ندارد و رنج می‌کشد.
بدین خان کاو بنا بر باد دارد
مشو غَره که بد بنیاد دارد
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که به ظاهری که خوب و محکم به نظر می‌رسد، نباید اعتماد کرد. برخی از چیزها بر اساس پایه‌های ضعیف و ناپایدار بنا شده‌اند و ممکن است به زودی سقوط کنند. بنابراین، واقعیت را باید فراتر از ظاهرها بررسی کرد و نباید به سادگی فریب ظواهر را خورد.
چه می‌پیچی درین دام گلوپیچ؟
که جوزی پوده بینی در میانْ هیچ
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره می‌شود که در حال گمراهی و پیچیدن در مشکلاتی است که به وضوح بیهوده هستند. مانند دامی که به جای اینکه مفید باشد، تنها راهی برای گیر کردن و سردرگمی است. در نهایت، بیانگر این است که این فرد به دنبال چیزی است که در واقع وجود ندارد و تنها سراب و بی حاصل است.
چو روباهان و خرگوشان منه گوش
به روبه‌بازیِ این خوابِ خرگوش
هوش مصنوعی: مثل روباه‌ها و خرگوش‌ها گوش به صدای بازی‌های روباه نده، چرا که این خواب خرگوشی است.
بسا شیر شکار و گرگ جنگی
که شد در زیر این روبه پلنگی
هوش مصنوعی: بسیاری از شیران قوی و گرگان جنگجو وجود دارند که زیر چهره‌ی این روباه، به شکل پلنگ درآمده‌اند.
نظر کردم ز روی تجربت هست
خوشی‌های جهان چون خارش دست
هوش مصنوعی: زور زدم تا از روی تجربه‌ام به این نتیجه برسم که خوشی‌های این دنیا مانند خارش روی دست است؛ موقتی و زودگذر.
به اول دست را خارش خوش افتد
به آخر دست بر دست آتش افتد
هوش مصنوعی: در ابتدا، لمس کردن چیزی لذت‌بخش و آسان به نظر می‌رسد، اما در نهایت ممکن است عواقب ناخوشایندی به همراه داشته باشد.
همیدون جام گیتی خوش‌گوار است
به اول مستی و آخر خمار است
هوش مصنوعی: این مطلب به این اشاره دارد که زندگی در آغاز شاداب و لذت‌بخش به نظر می‌رسد، اما با گذر زمان و تجربیات، ممکن است به حالت خمود و ناامیدی گرایش پیدا کند. در حقیقت، آغاز کارها معمولاً با شوق و انرژی همراه است، اما در نهایت می‌توانند به حالت‌های سخت و چالش‌برانگیز بدل شوند.
رها کن غم که دنیا غم نَیَرزد
مکن شادی که شادی هم نَیَرزد
هوش مصنوعی: نگران نباش، زیرا دنیا ارزش غم و ناراحتی ندارد. همچنین از خوشحالی نیز دلخوش نباش که آن هم به اندازه‌ای که فکر می‌کنی ارزش ندارد.
اگر خواهی جهان در پیش کردن
شکم‌واری نخواهی بیش خوردن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که در زندگی‌ات رضایت و آرامش داشته باشی، باید از پرخوری و زیاده‌روی در خوردن خودداری کنی.
گرت صد گنج هست ار یک درم نیست
نصیبت زین جهان جز یک شکم نیست
هوش مصنوعی: اگرچه صدها گنج داشته باشی، اما اگر چیزی در دست نداشته باشی، هیچ بهره‌ای از این دنیا نخواهی برد جز یک شکم پر.
همی تا پای دارد تن‌درستی
ز سختی‌ها نگیرد طبع سستی
هوش مصنوعی: تا زمانی که بدن قدرت و انرژی دارد، از مشکلات و سختی‌ها نباید ناامید و ضعیف شد.
چو برگردد مزاج از استقامت
به دشواری به دست آید سلامت
هوش مصنوعی: زمانی که حال فرد از ثبات و راحتی به سختی و دشواری تغییر کند، در نهایت بهبودی و سلامتی به دست می‌آید.
دهان چندان نماید نوش‌خندی
که یابد در طبیعت نوش‌مندی
هوش مصنوعی: انسان می‌تواند با خنده و لبخند به خوشحالی و لذت‌هایی که در طبیعت و زندگی وجود دارد، دست یابد.
چو گیرد ناامیدی مرد را گوش
کند راه رهایی را فراموش
هوش مصنوعی: وقتی که ناامیدی دست آدمی را بگیرد، او به‌طور ناخودآگاه به شنیدن سخنان امیدبخش و راه‌های نجات گوش نمی‌دهد.
جهان تلخ است خوی تلخ‌ناکش
به کم خوردن توان رست از هلاکش
هوش مصنوعی: دنیا پر از تلخی‌هاست و باید با کم خوردن و کمتر خواستن از این تلخی‌ها فاصله گرفت تا از خطرات آن نجات یابیم.
مشو پرخواره چون کرمان در این گور
به کم خوردن کمر دربند چون مور
هوش مصنوعی: در این گور مانند کرمان ولع و خوردن بیش از حد نداشته باش، بلکه باید مثل مور با احتیاط و اندکی غذا بخوری و کمر خود را در بند نگه‌داری.
ز کم خوردن کسی را تب نگیرد
ز پر خوردن به روزی صد بمیرد
هوش مصنوعی: اگر کسی کم بخورد، مریض نمی‌شود و از زیاده‌خوری، در یک روز ممکن است صد مشکل برای او پیش بیاید.
حرام آمد علف تاراج کردن
به دارو طبع را محتاج کردن
هوش مصنوعی: غارت کردن علف، نادرست و زشت است، زیرا نیازمندی به دارو و کمک را برای طبیعت ایجاد می‌کند.
چو باشد خوردن نان گل‌شکروار
نباشد طبع را با گل‌شکر کار
هوش مصنوعی: زمانی که نان شیرین و خوشمزه‌ای وجود داشته باشد، طبع و ذوق آدمی با شیرینی و لذت ارتباط نخواهد داشت.
چو گل‌بن هر چه بگذاری بخندد
چو خوردی گر شکر باشد بگندد
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دل بگذاری، مثل گل به آن زیبایی می‌بخشد و اگر هم شکر هم باشد، در صورت خوردن، ممکن است خراب شود.
چو دنیا را نخواهی، چند جویی؟
بِدو پویی، بَدِ او چند گویی؟
هوش مصنوعی: اگر به دنیا اهمیت ندهی، چه فایده‌ای در جستجوی آن داری؟ چرا دائما از او بدگویی کنی و به دنبال چیزهایی باشی که اصلاً نمی‌خواهی؟
غم دنیا کسی در دل ندارد
که در دنیا چو ما منزل ندارد
هوش مصنوعی: کسی در دلش غم دنیا را ندارد، زیرا در این دنیا مثل ما کسی نیست که اینقدر راحت و بی‌خیال زندگی کند.
درین صحرا کسی کاو جای‌گیر است
ز مُشتی آب و نانش ناگزیر است
هوش مصنوعی: در این بیابان، کسی که زندگی‌اش را اینجا گرفته، ناچار است برای تأمین نیازهایش به مقدار کمی آب و نان بسنده کند.
مکن دل‌تنگی ای شخصت گلی تنگ
که بد باشد دلی تنگ و گلی تنگ
هوش مصنوعی: نگران نباش، ای کسی که مانند گلی هستی که در تنگنا قرار گرفته، چون داشتن دلی تنگ و گل تنگ، خوب نیست.
جهان از نام آن کس ننگ دارد
که از بهر جهان دل تنگ دارد
هوش مصنوعی: دنیا از شخصی که به خاطر دنیا دلسرد و نگران است، بدمیاید و او را تحقیر می‌کند.
غم روزی مخور تا روز ماند
که خود روزی‌رسان روزی رساند
هوش مصنوعی: نگران غم و مشکلات روزهای آینده نباش؛ چرا که روزی که برایت مقدر شده، در وقت مناسب خودش به تو خواهد رسید و کسی هست که روزی‌ات را فراهم کند.
فلک با این همه ناموس و نیرنگ
شب و روز ابلقی دارد کهن لنگ
هوش مصنوعی: این دنیا با همه شگفتی‌ها و فریب‌ها، در حقیقت زمانی که گذر می‌کند، به نوعی کهن و فرسوده شده است.
بر این ابلق که آمد شد گزیند
چو این آمد فرود آن برنشیند
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که وقتی موجودی بر روی اسبی ابلق می‌آید، او باید تصمیم بگیرد که کجا فرود آید؛ اگر بر روی این اسب نیفتد، بر روی اسب دیگری نخواهد نشست. در واقع، همه چیز بر پایه انتخاب و قرار گرفتن در موقعیت مناسب است.
در این سیلاب غم کز ما پدر برد
پسر چون زنده مانَد چون پدر مرد؟
هوش مصنوعی: در این روزهای غم‌انگیز که پدر را از دست داده‌ایم، چگونه می‌توانیم زندگی کنیم و ادامه دهیم؟ وقتی که پدر از بین رفته، پسر چگونه می‌تواند به حیات خود ادامه دهد؟
کسی کاو خون هندویی بریزد
چو وارث باشد آن خون برنخیزد
هوش مصنوعی: اگر کسی خون فردی از قوم هندو را بریزد و خود وارث او باشد، آن خون (به معنای هنجارهای فرهنگی و اجتماعی) نمی‌تواند بر علیه او به قیام و انتقام برخیزد. این بدان معناست که ارتباطات خانوادگی و فرهنگی در بسیاری از موارد مانع از ایجاد تنش و دشمنی می‌شود.
چه فرزندی تو با این تُرک‌تازی؟
که هندوی پدرکش را نوازی
هوش مصنوعی: تو که این‌قدر در رفتار خود بی‌پروا و بی‌محابا هستی، با این حال چطور می‌توانی پدری را که از نژاد هند است، با محبت و نرمی مورد توجه قرار دهی؟
بزن تیری بدین کوژ کمان‌پشت
که چندین پشت بر پشت تو را کشت
هوش مصنوعی: تیر را به سوی کسی پرتاب کن که به خاطر او، پشت‌های زیادی را از دست داده‌ای.
فلک را تا کمان بی‌زه نگردد
شکار کس در او فربه نگردد
هوش مصنوعی: تا زمانی که قوس آسمان بدون تیر شود، هیچ‌کس در آنجا توانمند و پربار نخواهد شد.
گوزنی را که ره بر شیر باشد
گیا در زیر پی شمشیر باشد
هوش مصنوعی: اگر گوزنی در برابر شیر قرار بگیرد و مسیرش را درست انتخاب کند، به او هیچ آسیب نمی‌رسد و در زیر تیغه شمشیر نیز بایستد.
تو ایمن چون شدی بر ماندن خویش؟
که داری باد در پس چاه در پیش
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانی احساس امنیت کنی زمانی که به ماندن خود اطمینان داری؟ در حالی که باد در پشت تو و چاه خطرناک در جلویت قرار دارد.
مباش ایمن که این دریای خاموش
نکرده است آدمی خوردن فراموش
هوش مصنوعی: مراقب باشید که این دریا به ظاهر آرام است و انسان‌ها را فراموش کرده است، پس ایمنی نداشته باشید.
کدامین ربع را بینی ربیعی؟
کزان بُقعه برون ناید بقیعی
هوش مصنوعی: کدام منطقه را می‌توانی ببینی که مانند بهار باشد؟ که از آنجا جایی برای بزرگی و نفوذ نخواهد بود.
جهان آن به که دانا تلخ گیرد
که شیرین‌زندگانی تلخ میرد
هوش مصنوعی: دنیا بهتر است که فرد دانا با تلخی‌های آن کنار بیاید؛ زیرا زندگی خوش و شیرین در نهایت به تلخی پایان می‌رسد.
کسی کز زندگی با درد و داغ است
به وقت مرگ خندان چون چراغ است
هوش مصنوعی: کسی که در طول زندگی با مشکلات و رنج‌ها دست و پنجه نرم کرده، در لحظه مرگ چهره‌ای شاداب و آرام دارد، همچون نوری که در تاریکی می‌درخشد.
سرانی کز چنین سر پُرفسوسند
چو گل گردن‌زنان را دست‌بوسند
بزرگانی که زندگی را فهمیدند از آن بیزار شدند و مانند گًل دستِ آن‌ها که گردنشان را زد می‌بوسند.(وقتی که گل چیده می‌شود به دست برخورد می‌کند، نظامی این تصویر را به بوسیدن دست و آن بزرگان را به گل تشبیه کرده است)
اگر واعظ بود گوید که چون کاه
تو بفکن تا منش بردارم از راه
هوش مصنوعی: اگر واعظی صحبت کند، می‌گوید که مانند کاه خود را کنار بگذار تا من بتوانم از مسیر تو دور شوم.
و گر زاهد بود صد مرده کوشد
که تو بیرون کنی تا او بپوشد
هوش مصنوعی: اگر ده‌ها زاهد و عابد هم تلاش کنند که تو از گناه بپرهیزی و خودت را اصلاح کنی، باز هم نمی‌توانند تو را به این کار وادار کنند.
چو نامد در جهان پاینده چیزی
همه ملک جهان نَرزَد پشیزی
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این دنیا پایدار و دائمی نیست، ارزش و اهمیت دنیا را ندارد.
ره‌آورد عدم ره‌توشهٔ خاک
سرشت صافی آمد گوهر پاک
هوش مصنوعی: محصول عدم، توشه‌ای است که از سرشت خاکی به دست می‌آید و در آن، جواهری خالص و ناب نهفته است.
چنین گفتند دانایان هشیار
که نیک و بد به مرگ آید پدیدار
هوش مصنوعی: دانایان آگاه گفته‌اند که نیکی و بدی در پایان عمر مشخص می‌شود.
بسا زن‌نام کآن جا مرد یابی
بسا مردا که رویش زرد یابی
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که در برخی مکان‌ها ممکن است زنانی با نام مرد وجود داشته باشند و برخی مردان هم ممکن است با چهره‌ای زرد و بیمار به نظر بیایند. به عبارتی، ظواهر ممکن است فریبنده باشند و نباید به ظاهر افراد تکیه کرد.
خداوندا چو آید پای بر سنگ
فتد کشتی در آن گردآبهٔ تنگ
هوش مصنوعی: ای خداوند، اگر پای بر سنگی بیفتد، کشتی در آن گرداب تنگ غرق خواهد شد.
نظامی را به آسایش رسانی
ببخشی و به بخشایش رسانی
هوش مصنوعی: با نیکی و محبت به نظامی آرامش می‌دهی و او را به عفو و بخشش ترغیب می‌کنی.

حاشیه ها

1401/10/04 08:01
عبد

بسیار عالی   ادب تعلیمی در خلال  ادب غنایی    بسبار به دل نشست 

1402/09/26 03:11
فرهود

شیشه‌باز کسی است که برای نمایش در حین رقص، ساغرها یا گوی‌های شیشه‌ای را پیاپی به هوا اندازد و بگیرد.

1404/08/18 21:11
محسن عبدی

آستین افشاندن: پشت پا زدن، ترک گفتن

1404/08/18 21:11
محسن عبدی

باد در کلاه بودن کنایه از مغرور و متکبر بودن است.

1404/08/18 21:11
محسن عبدی

جوز: گردو

پوده: پوسیده