گنجور

بخش ۳۲ - بر تخت نشستن خسرو به جای پدر

چو شد معلوم کز حکم الهی
به هرمزبر تبه شد پادشاهی
به فرخ‌تر زمان شاه جوان‌بخت
به دارالملک خود شد بر سر تخت
دلش گر چه به شیرین مبتلا بود
به ترک مملکت گفتن خطا بود
ز یک سو ملک را بر کار می‌داشت
ز دیگر سو نظر بر یار می‌داشت
جهان را از عمارت داد یاری
ولایت را ز فتنه رستگاری
ز بس کافتادگان را داد می‌داد
جهان را عدل نوشروان شد از یاد
چو از شغل ولایت باز پرداخت
دگرباره به نوش و ناز پرداخت
شکار و عیش کردی شام و شب‌گیر
نبودی یک زمان بی‌جام و نخجیر
چو غالب شد هوای دل‌ستانش
بپرسید از رقیبان داستانش
خبر دادند کاکنون مدتی هست
کز این قصر آن نگارین رخت بر بست
نمی‌دانیم شاپورش کجا برد
چو شاهنشه نفرمودش چرا برد
شه از نیرنگ این گردنده دولاب
عجب در ماند و عاجز شد درین باب
ز شیرین بر طریق یادگاری
تک شبدیز کردش غم‌گساری
به یاد ماه با شب‌رنگ می‌ساخت
به امید گهر با سنگ می‌ساخت

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو شد معلوم کز حکم الهی
به هرمزبر تبه شد پادشاهی
هوش مصنوعی: وقتی مشخص شد که طبق فرمان خداوند، پادشاهی در هرمز نابود شده است.
به فرخ‌تر زمان شاه جوان‌بخت
به دارالملک خود شد بر سر تخت
هوش مصنوعی: در زمان خوش یمن و شادابی که شاه جوان و خوشبخت بر تخت سلطنت در پایتخت نشسته است، اوضاع به بهترین شکل ممکن است.
دلش گر چه به شیرین مبتلا بود
به ترک مملکت گفتن خطا بود
هوش مصنوعی: اگرچه دلش به عشق شیرین گرفتار بود، اما گفتن اینکه از وطن خارج شود، اشتباه بود.
ز یک سو ملک را بر کار می‌داشت
ز دیگر سو نظر بر یار می‌داشت
هوش مصنوعی: از یک طرف به امور سلطنت رسیدگی می‌کرد و از طرف دیگر به محبوب خود نیز توجه می‌کرد.
جهان را از عمارت داد یاری
ولایت را ز فتنه رستگاری
هوش مصنوعی: جهان را با عدالت بسازید و به کمک رهبری، از آشفتگی و مشکلات نجات یابید.
ز بس کافتادگان را داد می‌داد
جهان را عدل نوشروان شد از یاد
هوش مصنوعی: به دلیل بس‌یارانی که در دنیا به خاطر ظلم و ستم و سختی‌ها به زانو در آمدند، یاد عدالت و انصاف شاه نوشروان فراموش شده است.
چو از شغل ولایت باز پرداخت
دگرباره به نوش و ناز پرداخت
هوش مصنوعی: وقتی که از مسئولیت حکومتی کناره‌گیری کرد، دوباره به لذت و خوشی رسید.
شکار و عیش کردی شام و شب‌گیر
نبودی یک زمان بی‌جام و نخجیر
هوش مصنوعی: تو در طول روز و شب به خوش‌گذرانی و شکار مشغول بودی و هرگز لحظه‌ای بی‌شراب و ابزار شکار نبودی.
چو غالب شد هوای دل‌ستانش
بپرسید از رقیبان داستانش
هوش مصنوعی: وقتی که احساسات درونش غلبه کرد، از رقبایش درباره‌ی سرگذشت او سوال کرد.
خبر دادند کاکنون مدتی هست
کز این قصر آن نگارین رخت بر بست
هوش مصنوعی: به من خبر دادند که اینک مدتی است که آن معشوق با زیبایی‌اش از این قصر رفته است.
نمی‌دانیم شاپورش کجا برد
چو شاهنشه نفرمودش چرا برد
هوش مصنوعی: ما نمی‌دانیم شاپور (شخصیت تاریخی) چه سرنوشتی پیدا کرد و کجا رفته، چون شاهنشاه به او نگفت چرا رفته است.
شه از نیرنگ این گردنده دولاب
عجب در ماند و عاجز شد درین باب
هوش مصنوعی: پادشاه از حیله و ترفند این چرخ زمانه شگفت‌زده و ناتوان شد.
ز شیرین بر طریق یادگاری
تک شبدیز کردش غم‌گساری
هوش مصنوعی: از شیرین به یادگار، اسبی به نام شبدیز در حال حرکت است که غم‌ها را از دل می‌زداید.
به یاد ماه با شب‌رنگ می‌ساخت
به امید گهر با سنگ می‌ساخت
هوش مصنوعی: او به یاد ماه، شب را رنگین و زیبا می‌کرد و با امید به دست آوردن گوهر ارزشمند، بر روی سنگ‌ها کار می‌کرد.

حاشیه ها

1397/05/11 13:08
رضا

جهان هندوست تا رختت نگیرد
مگیرش سخت تا سختت نگیرد

1397/05/11 13:08
رضا

چو باید شد بدان گلگونه محتاج
که گردد بر در گرمابه تاراج (مواد آرایشی که در گرمابه به قیمت گزاف می فروخته اند)

1397/05/11 14:08
رضا

چو خر تازنده باشی بار می‌کش
که باشد گوش خر در زندگی خوش