برگردان به زبان ساده
یکی شب از شب نوروز خوشتر
چه شب کز روز عید اندوهکشتر
شبی خوشتر از شب نوروز و شادیبخشتر از روز عید نوروز.
سماع خرگهی در خرگه شاه
ندیمی چند موزونطبع و دلخواه
موسیقی و رقص خرگاهی در خیمه شاه بر پا بود و چند کنیز خوشاندام و دوستداشتنی در حال رقص بودند.
مقالتهای حکمت باز کرده
سخنهای مضاحک ساز کرده
سخنان حکمتآمیز و آموزنده در گفتگو بود و همچنین لطیفههای خندهدار و شوخی شروع شدهبود.
به گرداگرد خرگاه کیانی
فرو هشته نمدهای الانی
اَلان یا آلان: نام ناحیه و قومی است در شمال قفقاز، امروزه در اوستیای شمالی.
دمه بر در کشیده تیغ فولاد
سر نامحرمان را داده بر باد
باد سرد و کولاک زمستانی بیرون از خرگاه در وزیدن بود، چنان سرد بود که همچون شمشیر سر نامحرمان را میبرید و کسی و نامحرمی بیرون از خرگاه نبود.
درون خرگه از بوی خجسته
بخور عود و عنبر کله بسته
درون خرگاه از بوی خوش عود و عنبر پر بود و لایهای از بخور در فضای آنجا مثل پرده دیده میشد.
نبیدِ خوشگوار و عشرت خوَش
نهاده منقل زرین پر آتش
شراب خوشگوار بود و بزمی خوش؛ و منقلی طلایی پر از آتش دیده میشد.
زگال ارمنی بر آتش تیز
سیاهانی چو زنگی عشرتانگیز
زغال جنگلهای ارمنستان آتشی تند و گرم ساختهبود و همچون مطرب زنگی که مجلس را گرم و شاد میکنند آنجا را پرحرارت کرده بود.
چو مشک نافه در نشو گیاهی
پس از سرخی همیگیرد سیاهی
زغالهای آتشین همچون مشک آهو بودند که در یک سو سرخ و در سویی سیاه هستند.
چرا آن مشک بید عود کردار
شود بعد از سیاهی سرخ رخسار
چرا آن خوشعطر عود کردار پس از سیاهی، سرخروی میگردد؟
سیه را سرخ چون کرد آذرنگی
چو بالای سیاهی نیست رنگی
آذرنگ، سیاه را چگونه سرخ کرد؟ چو بالای سیاهی نیست رنگی.
مگر کز روزگار آموخت نیرنگ
که از موی سیاه ما بَرَد رنگ
مگر نیرنگ و دورنگی را از روزگار آموخت؟ چونانکه که رنگ از موی ما میبرد؟
به باغ مشعله دهقان انگشت
بنفشه میدرود و لاله میکِشت
در آن آتشزار پرحرارت، باغبان زغال مشغول درو کردن بنفشهها و کاشتن لالهها بود.
سیه پوشیده چون زاغان کُهسار
گرفته خون خود در نای و منقار
زغال آتشین همچون زاغانِ کوهیِ سیاهپوش بود که منقارشان همچون خون، سرخرنگ است.
عقابی تیر خود کرده پر خویش
سیه ماری فکنده مهره در پیش
عقابی که از پر خود تیری ساخته و سیهماری که مُهرهاش را در مقابل خود گذارده.
مجوسی ملتی هندوستانی
چو زردشت آمده در زندخوانی
مجوسآیینی از هند همچون زرتشت به زندخوانی آمده (زندخوانی یعنی سرودهای نیایشی «زند» و گویا «مایه زند» در موسیقی ایرانی، برای خواندن «سرودهای زند» زیاد بهکار میرفتهاست)
دبیری از حبش رفته به بلغار
به شنگرفی مدادی کرده بر کار
دانشمندی از حبش به بلغار رفته و بهشنگرفی مدادی بر کار کرده (قلم سیاه حبش بر ورق سپید بلغار)
زمستان گشته چون ریحان ازو خوش
که ریحان زمستان آمد آتش
سرمای زمستان از آن ریحان، دلانگیز شده بود که ریحان زمستان آتش است. (ریحان اول خط کتابت ریحان است و ریحان دوم یعنی گل سرخ آتش)
صراحی چون خروسی ساز کرده
خروسی کاو به وقت آواز کرده
صراحی همچون خروسی میخواند خروسی که بجا و بهوقت بخواند
ز رَشکِ آن خروسِ آتشینتاج
گَهی تیهو بر آتش گاه دراج
هوش مصنوعی: آن خروس با تاجی از آتش، به دلیل حسادت در بعضی مواقع تیهو را به آتش میبرد و در مواقعی دیگر دراج را میگیرد.
روان گشته به نقلان کبابی
گَهی کبک دری گه مرغ آبی
هوش مصنوعی: روح انسان به سفرهایی میرود؛ گاهی به سوی پرندهای نادر مانند کبک دری و گاهی به سوی مرغ آبی، که نشاندهنده تنوع و زیبایی زندگی است.
ترنج و سیب لب بر لب نهاده
چو در زرینصراحی لعلِ باده
هوش مصنوعی: میوههای خوشبویی چون ترنج و سیب کنار هم قرار گرفتهاند، شبیه به گلابی که در ظرف طلایی نگهداری شده و زینت بخش آن است.
ز نرگس وز بنفشه صحن خرگاه
گلستانی نهاده در نظرگاه
هوش مصنوعی: از نرگس و بنفشه، در کوی خود به گلستانی زیبا توجه کردهام.
ز بس نارنج و نار مجلسافروز
شده در حقهبازی باد نوروز
هوش مصنوعی: به خاطر میوههای نارنج و رنگین بودن جو جشن، بازی با باد به مناسبت نوروز رونق یافته است.
جهان را تازهتر دادند روحی
به سر بردند صبحی در صبوحی
هوش مصنوعی: جهان را دوباره زنده کردند و روحی تازه به آن بخشیدند، در صبحی دلانگیز و شاداب به سر بردند.
ز چنگ ابریشم دستان نوازان
دریده پردههای عشقبازان
هوش مصنوعی: دستان نوازشگر، پردههای عشق را از هم گسسته و به لطافت ابریشم آسیب میزنند.
سرود پهلوی در نالهٔ چنگ
فکنده سوز آتش در دل سنگ
هوش مصنوعی: آواز پهلوی مانند نالهای از چنگ است که آتش را در دل سنگ روشن میکند.
کمانچه آه موسیوار میزد
مغنی راه موسیقار میزد
کمانچه موسیوار مینالید و مغنی راه موسیقار میزد.
غزل برداشته رامشگر رود
که بدرود ای نشاط و عیش بدرود!
نوازندهٔ رود آهنگی عاشقانه میزد که بدرود ای نشاط و عیش، بدرود!
چه خوش باغی است باغ زندگانی
گر ایمن بودی از باد خزانی
چه زیباست باغ زندگی، اگر از باد خزان ایمن میبود!
چه خرم کاخ شد کاخ زمانه
گرش بودی اساس جاودانه
هوش مصنوعی: چه خوشبخت و شاداب است کاخی که در زمانه بنا شده، اگر اساس آن از چیزهای پایدار و ابدی باشد.
از آن سرد آمد این کاخ دلآویز
که چون جا گرم کردی گویدت خیز
از آنرو کاخ زیبای زندگی، سرد و بینشاط است که همینکه جایگیر شوی بهتو میگوید برو.
چو هست این دیر خاکی سستبنیاد
به بادهاش داد باید زود بر باد
هوش مصنوعی: این دنیای مادی و فانی، که بنیانش ضعیف و ناپایدار است، به ما میآموزد که باید به زودی از لذتهای آن بهرهمند شویم و آنها را همچون باد رها کنیم.
ز فردا و ز دی کس را نشان نیست
که رفت آن از میان وین در میان نیست
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیداند که فردا چه خواهد شد و گذشته (دیروز) نیز مشخص نیست؛ زیرا آنچه که گذشته است، رفته و چیزی از آن باقی نمانده و اکنون تنها زمان حال وجود دارد.
یک امروز است ما را نقد ایام
بر او هم اعتمادی نیست تا شام
هوش مصنوعی: این روزی است که در حال حاضر داریم و نمیتوانیم به آینده اطمینان کامل داشته باشیم، حتی تا غروب.
بیا تا یک دهن پر خنده داریم
به می جان و جهان را زنده داریم
هوش مصنوعی: بیا تا با یک لبخند شیرین، با نوشیدن شراب جان تازهای به جهان ببخشیم.
به ترک خواب میباید شبی گفت
که زیر خاک میباید بسی خفت
(خوش باشیم که غم و اندوه، خود زیاد است) و شبی را بیدار باشیم و به می زندهداریم که در زیر خاک خفتن، خود فراوان خواهد بود.
ملک سرمست و ساقی باده در دست
نوای چنگ میشد شست در شست
هوش مصنوعی: پادشاه شاد و خوشحال بود و در دستش جام بادهای داشت. صدای چنگ هم به زیبایی در فضا میپیچید.
در آمد گلرخی چون سرو آزاد
ز دلداران خسرو با دل شاد
هوش مصنوعی: وقتی چهره زیبای او مانند درخت سرو آزاد به میان آمد، دل عاشقان خوشحال شد.
که بر دربار خواهد بنده شاپور
چه فرمایی در آید یا شود دور؟
هوش مصنوعی: آیا خواهی که بنده شاپور به دربار برود یا دور شود؟
ز شادی خواست جَستن خسرو از جای
دگر ره عقل را شد کارفرمای
هوش مصنوعی: خسرو از خوشحالی تصمیم گرفت که به جایی دیگر برود و در این مسیر، عقل و آگاهیاش او را هدایت کردند.
بفرمودش درآوردن به درگاه
ز دلگرمی به جوش آمد دل شاه
هوش مصنوعی: او به او دستور داد که به درگاه بیاید و از روی دلگرمی، دل شاه به جوش و خروش آمد.
که بد دل در برش ز امید و از بیم
به شمشیر خطر گشته به دو نیم
هوش مصنوعی: دل بد روی او دارد و به خاطر امید و ترس به دو بخش تقسیم شده است، مانند شمشیری که خطرناک است.
همیشه چشم بر ره دل دو نیم است
بلای چشم بر راهی عظیم است
بلای چشم بر راهی: درد انتظار و چشم به راه کسی بودن. بیت یعنی دل آدم چشم بر راه همیشه دو نیمه است (نیمی امید و نیمی بیم) و دردی بدتر از چشمبهراه بودن نیست.
اگر چه هیچ غم بیدردسر نیست
غمی از چشم بر راهی بتر نیست
هوش مصنوعی: زندگی همیشه با مشکلات همراه است و هیچ غمی بدون سختی و زحمت نیست؛ اما در بین تمامی غمها، انتظار یک نفر از دور و عدم حضور او، دلخراشتر و دردناکتر از دیگر غمهاست.
مبادا هیچکس را چشم بر راه
کز او رخ زرد گردد، عمر کوتاه
هوش مصنوعی: مبادا که کسی منتظر بماند و به خاطر غیبت دیگری، غمگین و پژمرده شود، چرا که عمر انسان محدود است و نباید به نگرانها و ناامیدیها سپری شود.
در آمد نقشبندِ مانویدست
زمین را نقشهای بوسه میبست
هوش مصنوعی: نقشبرگی که با دستان مانوی به زمین شکل میگرفت، با بوسههایی تزیین میشد.
زمین بوسید و خود بر جای میبود
به رسم بندگان بر پای میبود
هوش مصنوعی: زمین را بوسید و خود در مقام بندگی برپا ایستاد.
گرامی کردش از تمکین خود شاه
نشاند او را و خالی کرد خرگاه
هوش مصنوعی: به خاطر احترام و ارج نهادن به مقام او، شاه او را به خود نزدیک کرد و جایگاهش را خالی کرد.
بپرسید از نشان کوه و دشتش
شگفتیها که بود از سر گذشتش
هوش مصنوعی: از نشانههای کوه و دشت بپرسید که چه شگفتیهایی از سرگذشت او بوده است.
دعا برداشت اول مرد هشیار
که شه را زندگانی باد بسیار
هوش مصنوعی: دعای اولین فرد آگاه این است که برای پادشاه زندگی طولانی و پر برکتی را آرزو کند.
مظفر باد بر دشمن سپاهش
میفتاد از سر دولت کلاهش
میفتاد: مبادا افتادن، افتادن از او دور بادا.
مرادش با سعادت رهسپر باد
ز نو هر روزش اقبالی دگر باد
هوش مصنوعی: مراد او با خوشبختی و سعادتی که در زندگی دنبال میکند، هر روز با فضیلتی تازه و موقعیتی جدید همراه است.
حدیث بنده را در چارهسازی
بساطی هست با لَختی درازی
هوش مصنوعی: داستان بنده در پیدا کردن راه حل و چارهای برای مشکلش بسیار پیشرفته و عمیق است.
چو شه فرمود گفتن، چون نگویم؟
رضای شاه جویم، چون نجویم؟
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه دستور میدهد صحبت کنم، چگونه میتوانم ساکت بمانم؟ و وقتی که خواهان رضایت او هستم، چگونه میتوانم در این مورد سکوت کنم؟
وز اول تا به آخر آن چه دانست
فروخواند آن چه خواندن میتوانست
هوش مصنوعی: از ابتدا تا انتهای کار، آنچه را که میدانست، با صدای بلند خواند و تمام مطالبی را که قابل خواندن بودند، بیان کرد.
از آن پنهان شدن چون مرغ از انبوه
وز آن پیدا شدن چون چشمه در کوه
هوش مصنوعی: پنهان شدن مثل پرندهای است که در میان جمعیت مخفی میشود و آشکار شدن مانند چشمهای است که از دل کوه بیرون میجهد.
به هر چشمه شدن هر صبحگاهی
بر آوردن مُقنّعوار ماهی
مقنعوار: همچون المقنّع. حکیم بن عطا معروف به «المقنع» صاحب ماه نخشب.
وز آن صورت به صورت باز خوردن
به افسون فتنهای را فتنه کردن
هوش مصنوعی: از آن شکل و چهره به چهره دیگر بازگشتن، یعنی با جادو و فریب، ایجاد فتنه و نیرنگ کردن.
وز آن چون هندوان بردن ز راهش
فرستادن به ترکستان شاهش
هوش مصنوعی: و از آنجا چون مردمان هندی را به طریقی به ترکستان فرستادند.
سخن چون زآن بهار نوبر آمد
خروشی بیخود از خسرو برآمد
هوش مصنوعی: وقتی سخن تازه و دلنشین مانند بهار نو میرسد، احساس شوق و شادی از دل خسرو به طور طبیعی و بیاختیار بیرون میجوشد.
به خواهش گفت کآن خورشیدرخسار
بگو تا چون به دست آمد دگر بار؟
هوش مصنوعی: بخواست تا بگوید آن چهرهی زیبا کی دوباره به دست خواهد آمد؟
مهندس گفت کردم هوشیاری
دگر اقبال خسرو کرد یاری
هوش مصنوعی: مهندس گفت که در موقعیت جدید و با دقت بیشتری عمل کرده است و این باعث شده که شانس و اقبال به کمک او بیاید.
چو چشم تیرگر جاسوس گشتم
به دکان کمانگر برگذشتم
تیرگر یعنی کسیکه تیر میسازد و مدام با دیدن و چشم، راستی و راست بودن تیرها را میآزماید. کمانگر: کسی که کمان میسازد. بیت یعنی: با دقت چشم یک تیرگر به دنبال راستقدان و خوشقامتان گشتم و از قامتهایی که خوش نبودند گذشتم.
به دست آوردم آن سرو روان را
بت سنگیندل سیمینمیان را
هوش مصنوعی: به دست آوردم آن دختر زیبا و نحیف را که دلش سنگین و چهرهاش مانند نقره است.
چه دیدم؟ تیزرایی تازهرویی
مسیحی بسته در هر تار مویی
هوش مصنوعی: چه دیدم؟ یک جوان زیبا که مانند مسیحا در هر رشته مویش شکوه و طراوت خاصی دارد.
همه رخ گل چو بادامه ز نغزی
همه تن دل چو بادامِ دو مغزی
هوش مصنوعی: همه چهرهی گل مانند بادام خوشرنگ و زیباست، و همه وجود دل هم مثل بادام دو مغزی پر از محبت و عشق است.
میانی یافتم کز ساق تا روی
دو عالم را گره بسته به یک موی
هوش مصنوعی: در وسط راهی متوجه شدم که از ساق پا تا سر، دو جهان به یک رشته مو به هم متصل شدهاند.
دهانی کرده بر تنگیش زوری
چو خوزستانی اندر چشم موری
هوش مصنوعی: شخصی با قدرتی مانند خوزستانی، دهانش را بر روی تنگی قرار داده و مانند موری در چشم، به تنگی نگاه میکند.
نبوسیده لبش بر هیچ هستی
مگر آیینه را آن هم به مستی
هوش مصنوعی: لب او هیچ چیز را نبوسیده، مگر اینکه فقط در آینه دیده و آن هم در حالی که احساسی عمیق و شاداب دارد.
نکرده دست او با کس درازی
مگر با زلف خود وآن هم به بازی
هوش مصنوعی: او با هیچکس رابطهای نداشته، جز اینکه با موهای خود بازی کرده باشد.
بسی لاغرتر از مویش میانش
بسی شیرینتر از نامش دهانش
هوش مصنوعی: او بسیار لاغرتر از موی خود است، ولی درونش بسیار شیرینتر از نامش است.
اگر چه فتنهٔ عالم شد آن ماه
چو عالم فتنه شد بر صورت شاه
هوش مصنوعی: اگرچه دنیا پر از مشکلات و آشفتگی است، اما با وجود این پیچیدگیها، زیبایی و جذابیت آن ماه (دوست یا محبوب) در دل شاه همچنان تأثیرگذار و دلنشین باقی مانده است.
چو مه را دل به رفتن تیز کردم
پس آن گه چاره شبدیز کردم
هوش مصنوعی: زمانی که دلام را برای رفتن به سوی ماه آماده کردم، سپس به دنبال راهی برای بازگشت شدم.
رونده ماه را بر پشت شبرنگ
فرستادم به چندین رنگ و نیرنگ
هوش مصنوعی: من ماه را به سفر در شب تار فرستادم و او را با رنگها و نیرنگهای گوناگون آراستم.
من این جا مدتی رنجور ماندم
بدین عذر از رکابش دور ماندم
هوش مصنوعی: من مدتی در اینجا بیمار و رنجور بودم و به همین خاطر از همراهی او دور ماندم.
کنون دانم که آن سختی کشیده
به مشگوی ملک باشد رسیده
هوش مصنوعی: اکنون میدانم که آن مشکلاتی که تحمل کردهام، به خاطر قدرت و حکومت الهی بر من تأثیر گذاشته است.
شه از دلدادگی در بر گرفتش
قدم تا فرق در گوهر گرفتش
هوش مصنوعی: پادشاه از عشق و دلباختگی او را در آغوش گرفت و با هر قدمی که برداشت، مانند گوهری باارزش، او را در دل خود نگه داشت.
سپاسش را طراز آستین کرد
بر او بسیار بسیار آفرین کرد
هوش مصنوعی: با کمال تشکر و قدردانی، آستین خود را به علامت احترام بالا زد و بینهایت او را ستایش کرد.
حدیث چشمه و سر شستن ماه
درستی داد قولش را بر شاه
هوش مصنوعی: چشمه و شستشوی سر ماه حکایت کردند و قول او را به پادشاه رساندند.
ملک نیز آن چه در ره دید یکسر
یکایک باز گفت از خیر و از شر
هوش مصنوعی: فرشته ای که در راه میرفت، تمام خوبیها و بدیهایی را که مشاهده کرد، به طور کامل و جز به جز گزارش داد.
حقیقت گشتشان کآن مرغ دمساز
به اقصای مداین کرده پرواز
هوش مصنوعی: آن پرندهای که در خانهاش نشسته بود، اکنون به دوردستها پرواز کرده و حقیقت او را در سرزمینهای دور نشان میدهد.
قرار آن شد که دیگر باره شاپور
چو پروانه شود دنبال آن نور
هوش مصنوعی: تصمیم بر این شد که شاپور مانند پروانه، بار دیگر به دنبال آن نور برود.
زمرد را سوی کان آورد باز
ریاحین را به بستان آورد باز
هوش مصنوعی: زمرد را به معدن خود بازگرداندند و گلهای خوشبو را به باغ آوردند.