بخش ۲۷ - ترتیب کردن کوشک برای شیرین
چو شیرین در مداین مهد بگشاد
ز شیرینلب طبقها شهد بگشاد
پس از ماهی کز آسایش اثر یافت
ز بیرون رفتن خسرو خبر یافت
که از بیم پدر شد سوی نخجیر
وز آنجا سوی ارمن کرد تدبیر
بهدرد آمد دلش زآن بیدوایی
که کارش داشت الحق بینوایی
چنین تا مدتی در خانه میبود
ز بیصبری دلش دیوانه میبود
حقیقت شد ورا کان یک سواره
که میکرد اندرو چندان نظاره
جهان آرای خسرو بود کز راه
نظر میکرد چون خورشید در ماه
بسی از خویشتن بر خویشتن زد
فرو خورد آن تغابن را و تن زد
صبوری کرد روزی چند در کار
نمود آنگه که خواهم گشت بیمار
مرا قصری به خرم مَرغزاری
بباید ساختن بر کوهساری
که کوهستانییام گلزارپرورد
شد از گرمی گل سرخم گل زرد
بدو گفتند بُترویان دمساز
که ای شمع بتان، چون شمع مگداز
تو را سالار ما فرمود جایی
مهیا ساختن در خوش هوایی
اگر فرمان دهی تا کارفرمای
به کوهستان تو را پیدا کند جای
بگفت آری بباید ساختن زود
چنان قصری که شاهنشاه فرمود
کنیزانی کزو در رشک ماندند
به خلوت مرد بنا را بخواندند
که جادویی است این جا کار دیده
ز کوهستان بابل نو رسیده
زمین را گر بگوید کاِی زمین خیز
هوا بینی گرفته ریز بر ریز
فلک را نیز اگر گوید بیآرام
بماند تا قیامت بر یکی گام
ز ما قصری طلب کرده است جایی
کز آن سوزندهتر نبوَد هوایی
بدان تا مردم آن جا کم شتابند
ز جادو جادوییها در نیابند
بدین جادو شبیخونی عجب کن
هوایی هر چه ناخوشتر طلب کن
بساز آنجا چنان قصری که باید
ز ما درخواست کن مزدی که شاید
پس آن گه از خز و دیبا و دینار
وجوه خرج دادندش به خروار
چو بنا شاد گشت از گنج بردن
جهانپیمای شد در رنج بردن
طلب میکرد جایی دور از انبوه
حوالی بر حوالی کوه بر کوه
به دست آورد جایی گرم و دلگیر
کز او طفلی شدی در هفتهای پیر
به دَه فرسنگ از کرمانشهان دور
نه از کرمانشهان بل از جهان دور
بِدآن جا رفت و آن جا کارگه ساخت
به دوزخدر چنان قصری بپرداخت
که داند هر که آن جا اسب تازد
که حوری را چنان دوزخ نسازد
چو از شب گشت مشگین روی آن عصر
ز مشگو رفت شیرین سوی آن قصر
کنیزی چند با او نارسیده
خیانتکاری شهوت ندیده
در آن زندانسرایِ تنگ میبود
چو گوهر شهربند سنگ میبود
غم خسرو رقیب خویش کرده
درِ دل بر دو عالم پیش کرده
بخش ۲۶ - رسیدن شیرین به مشگوی خسرو در مداین: فلک چون کار سازیها نمایدبخش ۲۸ - رسیدن خسرو به ارمن نزد مهین بانو: چو خسرو دور شد زآن چشمهٔ آب
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو شیرین در مداین مهد بگشاد
ز شیرینلب طبقها شهد بگشاد
هوش مصنوعی: زمانی که شیرین در مداین به دنیا آمد، مانند شیرینی لبانش، جعبههای شیرینی را باز کرد و شهد را آزاد ساخت.
پس از ماهی کز آسایش اثر یافت
ز بیرون رفتن خسرو خبر یافت
هوش مصنوعی: پس از مدتی که ماهی آرامش را از دست داد، خسرو از خروج او باخبر شد.
که از بیم پدر شد سوی نخجیر
وز آنجا سوی ارمن کرد تدبیر
هوش مصنوعی: بخاطر ترس از پدر، به سمت شکارگاه رفت و از آنجا تدبیری به سوی ارمن اندیشید.
بهدرد آمد دلش زآن بیدوایی
که کارش داشت الحق بینوایی
هوش مصنوعی: دلش به شدت از درد رنج میبرد و بیچاره است، زیرا درمانی برای این درد ندارد.
چنین تا مدتی در خانه میبود
ز بیصبری دلش دیوانه میبود
هوش مصنوعی: او مدتی را در خانه میگذرانید و از بیصبری، دلش به شدت دچار آشفتگی و پریشانی بود.
حقیقت شد ورا کان یک سواره
که میکرد اندرو چندان نظاره
هوش مصنوعی: او حقیقتی را مشاهده کرد که مانند یک سوارکار بود و به چشمان بینندهای که او را مینگریست، تأثیری عمیق میگذاشت.
جهان آرای خسرو بود کز راه
نظر میکرد چون خورشید در ماه
هوش مصنوعی: خسرو، با زیبایی و عظمت خود، جهان را تزئین کرده است و مانند خورشید که در آسمان میدرخشد، با نگاهش به زیباییهای پیرامونش توجه میکند.
بسی از خویشتن بر خویشتن زد
فرو خورد آن تغابن را و تن زد
هوش مصنوعی: بسیاری از خودشان بر خودشان آسیب زدند و آن تلخی و سختی را در درون خودشان تحمل کردند.
صبوری کرد روزی چند در کار
نمود آنگه که خواهم گشت بیمار
هوش مصنوعی: مدتی صبر کردم و کار کردم، اما حالا که میخواهم بیمار شوم، نتیجهاش را میبینم.
مرا قصری به خرم مَرغزاری
بباید ساختن بر کوهساری
هوش مصنوعی: باید برای خودم کاخی زیبا در جایی خوش آب و هوا و با مناظری دلفریب بسازم.
که کوهستانییام گلزارپرورد
شد از گرمی گل سرخم گل زرد
هوش مصنوعی: من مانند کوهستانی هستم که با گرمی گل، گلزارهایش رشد کردهاند و از سرخی گل، رنگ زرد به خود گرفتهام.
بدو گفتند بُترویان دمساز
که ای شمع بتان، چون شمع مگداز
هوش مصنوعی: به افرادی که زیبا و جذاب هستند گفتند: ای نور زندگی بتها، چرا مانند شمعی که در آتش میسوزد، نمیسوزید؟
تو را سالار ما فرمود جایی
مهیا ساختن در خوش هوایی
هوش مصنوعی: سالار ما به تو دستور داده که مکانی را در هوای خوب آماده کنی.
اگر فرمان دهی تا کارفرمای
به کوهستان تو را پیدا کند جای
هوش مصنوعی: اگر دستور بدهی، کارفرما میتواند تو را در کوهستان پیدا کند.
بگفت آری بباید ساختن زود
چنان قصری که شاهنشاه فرمود
هوش مصنوعی: باید هر چه زودتر قصر زیبایی بسازیم که شاهنشاه دستور داده است.
کنیزانی کزو در رشک ماندند
به خلوت مرد بنا را بخواندند
هوش مصنوعی: زنان در غیاب مرد، به او حسادت کردند و از او خواستند که با او خلوت کرده و به او توجه کنند.
که جادویی است این جا کار دیده
ز کوهستان بابل نو رسیده
هوش مصنوعی: این جا جادوگری وجود دارد که کار او از کوهستان بابل به اینجا رسیده است.
زمین را گر بگوید کاِی زمین خیز
هوا بینی گرفته ریز بر ریز
هوش مصنوعی: اگر زمین بگوید که بلند شو، باید بدانی که هوایی مه آلود و بارانی در راه است.
فلک را نیز اگر گوید بیآرام
بماند تا قیامت بر یکی گام
هوش مصنوعی: اگر آسمان به او بگوید که تا ابد بیحرکت بماند، این کار را خواهد کرد.
ز ما قصری طلب کرده است جایی
کز آن سوزندهتر نبوَد هوایی
هوش مصنوعی: او از ما خواسته است که مکانی را برگزینیم که هوای آن از لحاظ گرما و سوزش، بیشتر از دیگر جاها نباشد.
بدان تا مردم آن جا کم شتابند
ز جادو جادوییها در نیابند
هوش مصنوعی: بدان که مردم در آن جا آرام و بیتابی کم دارند، زیرا که جادو و جادوگری در آنجا به خوبی قابل درک نیست.
بدین جادو شبیخونی عجب کن
هوایی هر چه ناخوشتر طلب کن
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به جادویی اشاره دارد که به طور غیرمنتظره و ناگهانی به وجود میآید و میتواند تغییراتی در وضعیتها ایجاد کند. شاعر میگوید هر چه اوضاع بدتر باشد، مورد توجه بیشتری قرار میگیرد و به نوعی کنجکاوی و جستجو برای درک آن حالت ناخوشایند تحریک میشود.
بساز آنجا چنان قصری که باید
ز ما درخواست کن مزدی که شاید
هوش مصنوعی: برای خود قصر باشکوهی بساز که به خاطر آن از ما خواسته شود مزد و پاداشی که شایستهاش هستید.
پس آن گه از خز و دیبا و دینار
وجوه خرج دادندش به خروار
هوش مصنوعی: بعد از آن، از پارچههای گرانقیمت و سکههای طلا به وفور خرج کردند.
چو بنا شاد گشت از گنج بردن
جهانپیمای شد در رنج بردن
هوش مصنوعی: زمانی که سازنده از به دست آوردن ثروت خوشحال شد، آن گاه کسی که در جستجوی سفر و گردش است، در تلاش و زحمت میافتد.
طلب میکرد جایی دور از انبوه
حوالی بر حوالی کوه بر کوه
هوش مصنوعی: در جستجوی مکانی بود که از شلوغی دور باشد، جایی که دور از جمعیت و در نزدیکی کوهها قرار داشته باشد.
به دست آورد جایی گرم و دلگیر
کز او طفلی شدی در هفتهای پیر
هوش مصنوعی: به یک مکان راحت و دلنشین رسیدی، اما اینجا باعث شد که تو همچون کودکی در یک هفته به پیری برسیدی.
به دَه فرسنگ از کرمانشهان دور
نه از کرمانشهان بل از جهان دور
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به فاصلهای دارد که شخص از مکان خاصی به نام کرمانشاهان دارد. او میگوید که این فاصله نه تنها از کرمانشاهان، بلکه از کل جهان احساس میشود و به نوعی به دوری و تنهایی اشاره دارد. در واقع، او احساس میکند که از همهجا و ارتباطات جامعهاش دور است.
بِدآن جا رفت و آن جا کارگه ساخت
به دوزخدر چنان قصری بپرداخت
هوش مصنوعی: به آنجا رفت و در آن مکان، کارگاهی ایجاد کرد، در جهنم، در چنین قصر زیبایی به ساخت و ساز پرداخت.
که داند هر که آن جا اسب تازد
که حوری را چنان دوزخ نسازد
هوش مصنوعی: کسی که در آن مکان با شجاعت و سرعت تیراندازی میکند، میداند که حوریان را به طور خاص نمیتواند در جهنم قرار دهد.
چو از شب گشت مشگین روی آن عصر
ز مشگو رفت شیرین سوی آن قصر
هوش مصنوعی: وقتی شب به پایان رسید و چهرهاش تیره و تار شد، آن طرف از مشگ به سوی قصر شیرین رفت.
کنیزی چند با او نارسیده
خیانتکاری شهوت ندیده
نارسیده: تازهسال || باکره (برهان قاطع) (آنندراج)
در آن زندانسرایِ تنگ میبود
چو گوهر شهربند سنگ میبود
هوش مصنوعی: در آن زندان کوچک، اگرچه گوهرهایی وجود دارد، اما همچنان به مانند سنگی ارزشمند از دیگران جدا ماندهاند.
غم خسرو رقیب خویش کرده
درِ دل بر دو عالم پیش کرده
هوش مصنوعی: غم خسرو باعث شده است که رقیبش در دلش را به روی دو جهان باز کند.
حاشیه ها
1389/12/26 00:02
نیما
"طلب میکرد جایی دور از انبوه"
به نظر اشتباه تایپ شده
1398/03/04 15:06
Saha
بده فرسنگ از کرمانشهان دور
به صورت
به ده فرسنگ از کرمانشهان دور باید نوشته شود