گنجور

بخش ۱ - سرآغاز

خداوندا در توفیق بگشای
نظامی را ره تحقیق بنمای
دلی ده کاو یقینت را بشاید
زبانی کافرینت را سراید
مده ناخوب را بر خاطر‌م راه
بدار از ناپسند‌م دست کوتاه
درونم را به نور خود برافروز
زبانم را ثنا‌ی خود درآموز
به داوود‌ی دلم را تازه گردان
زبور‌م را بلند‌آوازه گردان
عروسی را که پروردم به جانش
مبارک‌روی گردان در جهانش
چنان کز خواندنش فرخ شود رای
ز مشک افشاندنش خَلُّخ شود جای
سواد‌ش دیده را پر نور دارد
سماعش مغز را معمور دارد
مفرح‌نامهٔ دلهاش خوانند
کلید بند مشکل‌هاش دانند
معانی را بدو ده سربلندی
سعادت را بدو کن نقش‌بندی
به چشم شاهْ شیرین کن جمالش
که خود بر نام شیرین است فالش
نسیمی از عنایت یار او کن
ز فیضت قطره‌ای در کار او کن
چو فیاض عنایت کرد یاری
بیار ای کان معنی تا چه داری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خداوندا در توفیق بگشای
نظامی را ره تحقیق بنمای
خداوندا، توفیق و موفقیت را برای نظامی فراهم کن‌، و راه حقیقت‌جویی و راستی‌جویی را به نظامی بنمای.
دلی ده کاو یقینت را بشاید
زبانی کافرینت را سراید
دلی به او عطا کن که شایسته یقین و ایمان به تو باشد و زبانی که شایسته ثناگویی باشد و بتواند آفرین تو را بسراید.
مده ناخوب را بر خاطر‌م راه
بدار از ناپسند‌م دست کوتاه
نازیبا و ناشایسته را از یاد و فکرم دور نگه دار و از کارهایی که خیر و نیکو نیستند دستم را کوتاه کن.
درونم را به نور خود برافروز
زبانم را ثنا‌ی خود درآموز
درون و قلبم را به نور خود روشنایی بخش و زبان و سخنم را به شکر و آفرین گفتنت راهنمایی بفرما.
به داوود‌ی دلم را تازه گردان
زبور‌م را بلند‌آوازه گردان
دلم را همچون دل داوود شاد و تازه بگردان و کتاب مرا بلند‌آوازه و نام‌آور بگردان. (داوود به خوش‌آوازی معروف است چنانکه کوه و جماد نیز با آواز او به شادی و وجد و پایکوبی درمی‌آمده‌اند)
عروسی را که پروردم به جانش
مبارک‌روی گردان در جهانش
عروس و زیبایی که با جان و دل پروردم را در عالم‌، خوشبخت و خوش‌شگون بگردان.
چنان کز خواندنش فرخ شود رای
ز مشک افشاندنش خَلُّخ شود جای
چنانکه از خواندنش فکر و رای خواننده‌، فرخ و مبارک شود و هرجایی از خوش‌عطری‌اش همچون خلخ پرمشک شود. (خلخ ناحیه‌ای است که مشک خوب از آنجا آورند.‌)
سواد‌ش دیده را پر نور دارد
سماعش مغز را معمور دارد
کلماتش دیدگان را پرنور و بابصیرت بگرداند و وزن و آهنگش، مغز و فکر را تازه و آبادان کند. (در زیبانویسی؛ سواد قلم‌، سیاهی و کلمات نوشته است و سماع‌، ترکیب‌بندی یک نوشته است.)
مفرح‌نامهٔ دلهاش خوانند
کلید بند مشکل‌هاش دانند
چنان شود که کتاب و شعرم را «مفرح‌نامه دل‌ها» بنامند و نیز کلید گشاینده سختی‌ها و مشکل‌ها شود.
معانی را بدو ده سربلندی
سعادت را بدو کن نقش‌بندی
معانی و دانش را با آن رفیع و سربلند نما و نیکبختی و سعادت را با آن مزیّن و آراسته بگردان.
به چشم شاهْ شیرین کن جمالش
که خود بر نام شیرین است فالش
به چشم شاه، زیبایی او را دل‌انگیز و شیرین بنما که خودش بر نام شیرین است و طالع آن بر نام شیرین بوده است.
نسیمی از عنایت یار او کن
ز فیضت قطره‌ای در کار او کن
نسیمی از عنایت و لطف همراه و یار او کن و از فیض و بخششت قطره‌ای به او عطا کن.
چو فیاض عنایت کرد یاری
بیار ای کان معنی تا چه داری
وقتی که فیاض و بخشنده تو را یاری کرد و به‌تو بخشید‌، (اکنون) بیار ای گنج معنا و بنمای که چه به تو بخشیده است. (این بیت‌، خطاب به شاعر است)

خوانش ها

بخش ۱ - سرآغاز به خوانش فرهاد بشیریان
بخش ۱ - سرآغاز به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1393/11/10 13:02
احمد علی غلامی

منظور از کلمه "" بشاید "" در بیت دوم و مصرع اول { دلی ده کو یقینت را بشاید } دقیقا چیست ؟
1- باید شایسته شود (( مفهوم آماده سازی و پرورش )
یا
2- باید بودن (( مفهوم الزامی و اجباری ))
البته سعدی هم این کلمه رو بکار برده : { چند بشاید به صبر دیده فرودوختن }

1394/07/01 16:10
شایان

در بیت 8 در نسخه چاپ مسکو "مخمور" آمده است.

1394/09/22 19:11
مجتبی خراسانی

بسم الله الرحمن الرحیم
خسرو و شیرین دومین مثنوی (نخستین منظومه مخزن الاسرار است) از مثنوی های پنج گانۀ اوست. موضوع آن داستان عشق ورزی خسروپرویز ـ بیست و سومین پادشاه ساسانی ـ با شیرین ـ شاهزادۀ ارمنی ـ است. این داستان، چنان که از سخن شاعر برمی آید، در آن روزگار در میان مردم زمانه شهرتی داشته و بسیاری خواهان به نظم در آمدن آن بوده اند. نظامی دربارۀ چگونگی پرداختن به داستان خسرو و شیرین و به نظم کشیدن آن می گوید:
مرا چون هاتف دل دید دمساز/بر آورد از رواق همت آواز
که بشتاب ای نظامی زود، دیرست/فلک بد عهد و عالم زود سیرست
بهاری نو برآر از چشمۀ نوش/سخن را دست بافی تازه در پوش
نصیحت‌های هاتف چون شنیدم/چو هاتف روی در خلوت کشیدم
نهادم تکیه گاه افسانه‌ای را/بهشتی کردم آتش خانه‌ای را
ز تاریخ کهن سالان آن بوم/مرا این گنج نامه گشت معلوم
کهن سالان این کشور که هستند/مرا بر شقۀ این کار بستند...
داستان خسرو و شیرین هرچند تا اندازه ای جنبۀ تاریخی هم دارد اما روی هم رفته بیشتر آب و رنگ داستانی پیدا کرده و نظامی خود البته در این آب و رنگ بخشیدن بدان نقش قابل توجهی دارد. شاعر با آگاهی از علل عدم استقبال گسترده از ویس و رامین، (اگر عمری باشد به آن هم خواهم پرداخت) که آن هم یک داستان عاشقانه است که پیش از نظامی به وسیلۀ فخرالدین اسعد گرگانی به رشتۀ نظم درآمده و از نظر داستان پردازی هم قوی است، می کوشد تا داستان خود را آن گونه بپرورد که فرهنگ دینی حاکم بر عصر پذیرای آن باشد. از این روست که وی در این اثر خود به تصویر دو چهره گوناگون دست می زند: یکی خسرو با غرور و نخوت شاهانه که از عشق چیزی جز دست یابی به خواهش های نفسانی خود نمی شناسد و در تمام داستان همواره در پی آن است تا شیرین را تسلیم خواسته های خود کند، که البته آنچه مطلوب اوست حاصل نمی شود. و دیگر شیرین که مظهر عشق پاک و به دور از هرگونه آلایش نفسانی است. قهرمان اصلی نظامی در داستان خسرو و شیرین کسی نیست جز شیرین که شاعر پیوسته می کوشد تصویری هرچه نیکوتر از وی ترسیم کند. حتی ورود فرهاد به این داستان نیز به نظر می رسد از آن روست که ثابت قدمی شیرین در عشق، که لازمۀ یک عشق واقعی است، به تصویر کشیده شود. به هر روی این منظومۀ داستانی صرف نظر از وقایع داستانی آگنده از وصف های متنوع و رنگارنگ است که در جای خود از لطف و شیرینی خاصی برخوردار است.
منظومۀ خسرو و شیرین یکی از زیباترین آثار هنری در ادب فارسی است (مطالعه و خوانش آن را توصیه می کنم، حتما بخوانید.) و بی جهت نیست که شاعر وقتی چند بیت از آن را، که شیرین کاری شیرین خوانده، برای دوست مخلص خویش که به او اعتراض کرده و به نظم درآوردن داستان خسرو و شیرین را مغایر با مقام والای شاعر دانسته، می خواند وی را به تسلیم و تحسین شاعر برمی انگیزد:
ز شیرین کاری شیرین دلبند/فرو خواندم به گوشش نکته‌ای چند
وزان دیبا که می‌ کردم طرازش/نمودم نقش‌ های دلنوازش
چو صاحب سنگ دید آن نقش ارژنگ/فرو ماند از سخن چون نقش بر سنگ
بدو گفتم ز خاموشی چه جویی/زبانت کو که احسنتی بگویی
به صد تسلیم گفت ای من غلامت/زبانم وقف بر تسبیح نامت
چو بشنیدم ز شیرین داستان را/ز شیرینی فرو بردم زبان را...
به پایان بر چو این ره بر گشادی/تمامش کن چو بنیادش نهادی
بمنه و کرمه

1398/04/01 10:07
فرزاد فخری‌زاده

خَلُّخ شهری است که از آن مشک خطایی می‌آورند.
این چه بوییست که از ساحت خلخ بدمید؟
وین چه بادیست که از جانب یغما برخاست؟
سعدی

1402/07/23 22:09
بلال بحرانی

در این‌جا، به نظر می‌رسد که «خلّخ» مجازاً به معنای «خوشبو» است.

1398/04/01 10:07
فرزاد فخری‌زاده

در بیت آخر «بیارای» به معنای آرایش‌کن اشتباه است. باید بیار اِی کانِ معنی، تا چه داری؟ باشد.

1399/01/25 01:03
محبوبی

زمشک افشاندنش خلخ شود جای

1400/01/06 19:04
افسانه چراغی

در بیت هفتم، ز مشک افشاندنش درست است.

1400/08/28 06:10
سوزان مهدوی

این پادکست بسیار جالب هست.  داستان خسرو و شیرین را اینجا گوش بدید:

پیوند به وبگاه بیرونی

1402/12/10 10:03
بهنام محمدیان

سلام

بسیار ممنونم

 

1400/10/12 00:01
مرتضی

درود، 

چنانچه جناب فخری زاده اشاره کرده اند در بیت آخر‌: "بیار اِی کانِ معنی، تا چه داری" صحیح می باشد، به این مضمون کلی که حالا ای منشا معنا خود را نمایان کن تا درخشش ات را نظاره گر باشیم. 

بیارای پیش از هرچیز اشکال وزنی را سبب ساز می گردد.

با مهر

1402/09/26 20:11
سید محسن

درود بر ادیبان عزیز--در تاریخ پنجم اذر ماه سال 402 خورشیدی مطالعه خمسه نظامی را شروع کردم--از خداوند توفیق عمل می خواهم تا بتوانم در حد سواد و وسع خودم نسبت به تصحیح اشعار که احتمالا مشکلاتی دارند اقدام کنم

1403/09/08 16:12
افسانه چراغی

به نظر می‌رسد استفاده از هوش مصنوعی برای شرح کردن اشعار پارسی درست نباشد؛ چون هوش مصنوعی از درک آرایه‌های ادبی عاجز است و نمی‌تواند به تشبیه و کنایه پی‌ببرد؛ به‌خاطر همین، معنی لفظی می‌کند تازه در بسیاری از جمله‌ها آن را هم اشتباه بیان می‌کند؛ فاعل را درست شناسایی نمی‌کند و بسیاری اشتباهات دیگر.

ادامه این کار، به زیان گنجینه غنی ادبیات ماست و خوانندگان و علاقه‌مندان اشعار پرمعنی و پررمز و راز بزرگان ادبیات پارسی را به گمراهی می‌کشاند.

مثال: 《در مورد عروس دلش نیز دعا می‌کند که زندگی‌اش مبارک باشد》!!!