گنجور

بخش ۳۸ - در ختم کتاب و دعای علاء الدین کرپ ارسلان

چون فروزنده شد به عکس و عیار
نقد این گنجه‌خیز رومی‌کار
نام شاهنشهی برو بستم
کاب گیرد ز نقش او دستم
شاه‌ِ رومی‌قبای‌ِ چینی‌تاج
جزیتش داده چین و روم خراج
یافته از ره اصول و فروع
بخت ایشوع و رای بختیشوع
بر زمین‌بوسش آسمان بر پای
و آفرینش ز جاه او بر جای
در نظامی که آسمان دارد
اجری مملکت دونان دارد
زان مروّت که بوی مشک دهد
لؤلؤ تر چو خاک خشک دهد
از زمین تا اثیر در دو کف است
صافی او شد که مایه شرف است
در ذهب دادنش به سائل خویش
زر مصری ز ریگ مکی بیش
تیغش آن کرده در صلابت سنگ
کاتش تیز با تراش خدنگ
بید‌برگش به نوک‌ِ موی‌شکاف
نافهٔ کوه را فکنده ز ناف
دِرعش از دست صبح نیزه‌گشای
نیزه‌ش از درع ماه حلقه‌ربای
شش جهت بر قبای او زرهی
هفت چرخ از کمند او گرهی
ای نظامی امیدوار به تو
نظم دوران روزگار به تو
زمی از قدرت آسمان داند
و آسمانت هم آسمان خواند
دور و نزدیگ چون در آب سپهر
تیز و آهسته چون در آینه مهر
قائم عهد عالمی به درست
قائم نامده فکندهٔ تست
با همه چون ملک بر آمده‌ای
وز همه چون فلک سر آمده‌ای
این چنین نامه بر تو شاید بست
کز تو جای بلند‌نامی هست
چونکه شد لعل بسته بر تاجش
بر تو بستم ز بیم تاراجش
گر به سمع تو دلپسند شود
چون سریر تو سربلند شود
خار کان انگبین بر او رانند
زیرکانش ترانگبین خوانند
میوه‌ای دادمت ز باغ ضمیر
چرب و شیرین چو انگبین در شیر
ذوق انجیر داده دانهٔ او
مغز بادام در میانهٔ او
پیش بیرونیان برونش نغز
وز درونش درونیان را مغز
حقه‌ای بسته پر ز در دارد
وز عبارت کلید پر دارد
در دران رشته سر گرای بود
که کلیدش گره گشای بود
هر چه در نظم او ز نیک و بد است
همه رمز و اشارت خرد است
هر یک افسانه‌ای جداگانه
خانهٔ گنج شد نه افسانه
آنچه کوتاه‌جامه شد جسدش
کردم از نظم خود دراز قدش
وآنچه بودش درازی از حد بیش
کوتهی دادمش به صنعت خویش
کردم این تحفه را گزارش نغز
اینت چرب استخوان شیرین مغز
تا در‌آری به حسن او نظری
جلوه‌ای دادمش به هر هنری
لطف بسیار دخل اندک خرج
کرده در هر دقیقه درجی درج
دست ناکرده دلستانی چند
بکر چون روی غنچه زیر پرند
مصرعی زر و مصرعی از در
تهی از دعوی و ز معنی پر
تا بدانند که‌ز ضمیر شگرف
هر‌چه خواهم در‌آورَم به دو حرف
و‌آنچه بر هفت کنج خانهٔ راز
بستم آرایشی فراخ و دراز
غرض آن شد که چشم از آرایش
در فراخی پذیرد آسایش
آنچه بینی که بر بساط فراخ
کرده‌ام چشم و گوش را گستاخ
تنگ‌چشمان معنی‌ام هستند
که رخ از چشم تنگ بربستند
هر عروسی چو گنج سر بسته
زیر زلفش کلید زر بسته
هر که این کان گشاد زر باید
بلکه در یابد آن که دریابد
من که نقاش نیشکر قلمم
رطب‌افشان نخل این حرمم
نی کلکم ز کشتزار هنر
به عطارد رساند سنبل تر
سنبله کرد سنبلم را خاص
گرچه القاص لایحب القاص
چون من از قلعه قناعت خویش
شاه را گنج زر کشیدم پیش
در ادا کردن زر جایز
وامدار من است رویین دز
وامداری نه کز تهی شکمی
دز رویین بود ز بی درمی
کاهن تیز آن گریوهٔ سنگ
لعل و الماس ریخت صد فرسنگ
لعل بر دست دوستان به قیاس
وز پی پای دشمنان الماس
آن نه دز کعبه مسلمانی‌ست
مقدس رهروان روحانی‌ست
میخ زرین و مرکز زمی است
نام رویین دزش ز محکمی است
یافت دریافت نارسیده او
زهره را هم زره دریده او
جبل الرحمه زان حریم دری‌ست
بو قبیس از کلاه او کمری‌ست
ابدی باد خط این پرگار
زان بلند آفتاب نقطه قرار
در دزی چون حصار پیوندند
نامه‌ای بر کبوتری بندند
تا برد نامه را کبوتر شاد
بر آنکس که او رسد فریاد
من که در شهر‌بند کشور خویش
بسته دارم گریز‌گه پس و پیش
نامه در مرغ نامه بربستم
کاو رساند به شاه‌، من رَستم
ای فلک بر در تو حلقه به گوش
هم خطا پوش و هم خطایی‌پوش
چون مرا دولت تو یاری کرد
طبع بین تا چه سحرکاری کرد
از پس پانصد و نود سه بران
گفتم این نامه را چو ناموران
روز بر چارده ز ماه صیام
چار ساعت ز روز رفته تمام
باد بر تو مبارک این پیوند
تا نشینی بر این سریر بلند
نوشی آب حیات ازین ابیات
زنده مانی چو خضر از آب حیات
ای که در ملک جاودان بادی
ملک با عمر و عمر با شادی
گر نرنجی ز راه معذوری
گویمت نکته‌ای به دستوری
بزم‌های تو گرچه رنگین است
آنچه بزم مخلد است این است
هر چه هست از حساب گوهر و گنج
راحت اینست و آن دگر همه رنج
آن اگر صد کشد به پانصد سال
دیر زی تو که هم رسد به زوال
وین خزینه که خاص درگاه‌ست
ابدالدهر با تو همراه‌ست
این سخن را که شد خرد پرورد
بر دعای تو ختم خواهی کرد
دولتی باش هر کجا باشی
در رکابت فلک به فراشی
دولتت را که بر زیارت باد
خاتم کار بر سعادت باد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون فروزنده شد به عکس و عیار
نقد این گنجه‌خیز رومی‌کار
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی و درخشش این رومی‌زاده به چهره و خوی او تجلی کرد، ارزش و عظمت او نمایان شد.
نام شاهنشهی برو بستم
کاب گیرد ز نقش او دستم
هوش مصنوعی: نامی از شاهنشاهی را بر خود گذاشتم که دستم را به خاطر تصویرش می‌گیرد و مرا به سوی خود می‌کشاند.
شاه‌ِ رومی‌قبای‌ِ چینی‌تاج
جزیتش داده چین و روم خراج
هوش مصنوعی: پادشاهی که لباس رومی به تن دارد و تاجش چینی است، برای اداره‌اش از چین و روم مالیات می‌گیرد.
یافته از ره اصول و فروع
بخت ایشوع و رای بختیشوع
هوش مصنوعی: بخت و اقبال خوب از راه‌های اصولی و شایسته به دست می‌آید.
بر زمین‌بوسش آسمان بر پای
و آفرینش ز جاه او بر جای
هوش مصنوعی: به خاطر احترامی که به او می‌گذارند، آسمان به پای او افتاده و تمام آفرینش به خاطر مقامش در جای خود ایستاده است.
در نظامی که آسمان دارد
اجری مملکت دونان دارد
هوش مصنوعی: در کشوری که آسمان است و فضایی عالی دارد، افراد پست و ناقص نمی‌توانند جایی داشته باشند.
زان مروّت که بوی مشک دهد
لؤلؤ تر چو خاک خشک دهد
هوش مصنوعی: از نیکویی و انسانیت، اگر مروت باشد، مانند عطر مشک است که درخشش لؤلؤ (مروارید) را می‌آفریند، ولی اگر خشک و بی‌روح باشد، مانند خاک بی‌فایده و بی‌خاصیت است.
از زمین تا اثیر در دو کف است
صافی او شد که مایه شرف است
هوش مصنوعی: همه چیز از زمین تا آسمان در دست اوست، و او به واسطه پاکی‌اش موجب عظمت و افتخار شده است.
در ذهب دادنش به سائل خویش
زر مصری ز ریگ مکی بیش
هوش مصنوعی: او در بخشش به سوال‌کننده‌اش، طلا و زر مصری را با خاک مکه مقایسه می‌کند و می‌گوید که بخشش او از آنچه در دست دارد، بیشتر و ارزشمندتر است.
تیغش آن کرده در صلابت سنگ
کاتش تیز با تراش خدنگ
هوش مصنوعی: تیغ او به قدری محکم و قوی است که مانند سنگ است و بر اساس این قدرت، تیزی و ظرافتی دارد که شبیه به تیر است.
بید‌برگش به نوک‌ِ موی‌شکاف
نافهٔ کوه را فکنده ز ناف
هوش مصنوعی: برگ بید به نوک موی نازک کوه آویزان شده و مانند ناف بلندی از آن آویخته است.
دِرعش از دست صبح نیزه‌گشای
نیزه‌ش از درع ماه حلقه‌ربای
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن صحنه‌ای از جنگ و نبرد می‌پردازد. صبح توانسته است درخشش و قوتش را به نمایش بگذارد و به نوعی نشان‌دهنده آغاز یک روز جدید و موقعیت تازه است. در عین حال، نیزه‌ای که در دست فردی است، به پیش رفتن و نبرد در این روز اشاره دارد. همچنین، اشاره به ماه و زیبایی آن به عنوان حلقه‌ای جذاب و دل‌ربا، بر زیبایی و شکوه این صحنه می‌افزاید. این ترکیب نشان‌دهنده تعادل و تضاد بین جنگ و زیبایی طبیعت است.
شش جهت بر قبای او زرهی
هفت چرخ از کمند او گرهی
هوش مصنوعی: شش طرف حول او زره‌ای وجود دارد و هفت آسمان به وسیله‌ی کمند او به هم پیوسته‌اند.
ای نظامی امیدوار به تو
نظم دوران روزگار به تو
هوش مصنوعی: ای نظامی، به تو امیدوارم که زندگی و روزگار بر خود تو نظم بیشتری خواهد یافت.
زمی از قدرت آسمان داند
و آسمانت هم آسمان خواند
هوش مصنوعی: زمین از توانایی آسمان آگاهی دارد و آسمان نیز خود را آسمان می‌نامد.
دور و نزدیگ چون در آب سپهر
تیز و آهسته چون در آینه مهر
هوش مصنوعی: دور و نزدیک مانند آب در آسمان است و با سرعت و آرامش مانند تصویر خورشید در آینه.
قائم عهد عالمی به درست
قائم نامده فکندهٔ تست
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که کسی که به عنوان منجی و منبع امید در میان مردم شناخته می‌شود، در واقع به دلیل وجود و وجود شما در این دنیا پا به عرصه وجود نگذارده است. به عبارت دیگر، وجود شما به او معنا و اهمیت می‌دهد.
با همه چون ملک بر آمده‌ای
وز همه چون فلک سر آمده‌ای
هوش مصنوعی: تو مانند یک پادشاه از میان همه به بلندای مقام رسیده‌ای و همچون آسمان از همه سر برآورده‌ای.
این چنین نامه بر تو شاید بست
کز تو جای بلند‌نامی هست
هوش مصنوعی: به این شکل می‌توان گفت که شاید این نامه برای تو نوشته شده، زیرا در تو نشانه‌ای از بزرگی و شهرت وجود دارد.
چونکه شد لعل بسته بر تاجش
بر تو بستم ز بیم تاراجش
هوش مصنوعی: وقتی دیدم که گوهر گرانبهایی بر سر اوست، از ترس دزدی آن را بر خود بستم.
گر به سمع تو دلپسند شود
چون سریر تو سربلند شود
هوش مصنوعی: اگر چیزی که می‌شنوی برایت خوشایند باشد، مانند آن است که مقام و شأن تو نیز به اوج می‌رسد و سربلند می‌شود.
خار کان انگبین بر او رانند
زیرکانش ترانگبین خوانند
هوش مصنوعی: برخی از افراد خود را به زحمت می‌اندازند تا به دیگران نشان دهند که کم و کاستی‌های آن‌ها را نمی‌بینند و به نوعی تلاش می‌کنند تا ارزش‌های مثبت آن‌ها را نمایان کنند، هرچند ممکن است رنج و دردهایی در این میان وجود داشته باشد.
میوه‌ای دادمت ز باغ ضمیر
چرب و شیرین چو انگبین در شیر
هوش مصنوعی: میوه‌ای به تو دادم که از درون ذهنم به دست آمده، شیرین و چرب مانند عسل در شیر.
ذوق انجیر داده دانهٔ او
مغز بادام در میانهٔ او
هوش مصنوعی: انجیر طعم و لذتی دارد که درون آن دانه‌ای شبیه به مغز بادام وجود دارد.
پیش بیرونیان برونش نغز
وز درونش درونیان را مغز
هوش مصنوعی: ظاهر انسان ممکن است برای دیگران زیبا و جذاب باشد، اما درون او شاید عمق و محتوای واقعی وجود داشته باشد که فقط برای کسانی که به درونش نزدیک‌ترند قابل‌دریافت است.
حقه‌ای بسته پر ز در دارد
وز عبارت کلید پر دارد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که یک شی یا موضوع که به نظر می‌رسد ساده و بی‌اهمیت باشد، در واقع دارای رازها و محتویات غنی و ارزشمندی است. به بیان دیگر، اگر به دقت نگریسته شود، می‌توان عمق و پیچیدگی آن را درک کرد.
در دران رشته سر گرای بود
که کلیدش گره گشای بود
هوش مصنوعی: در دل هر مشکل و مسأله‌ای، راه حلی وجود دارد که می‌تواند آن را باز کند و حل نماید.
هر چه در نظم او ز نیک و بد است
همه رمز و اشارت خرد است
هوش مصنوعی: هر چیزی که در شعر او وجود دارد، چه خوب و چه بد، همه نشانگر و اشاره‌ای به خرد و عقل است.
هر یک افسانه‌ای جداگانه
خانهٔ گنج شد نه افسانه
هوش مصنوعی: هر یک از داستان‌ها و داستان‌های جداگانه، به یک گنجینه تبدیل شده است و نه تنها یک افسانه.
آنچه کوتاه‌جامه شد جسدش
کردم از نظم خود دراز قدش
هوش مصنوعی: من از آنچه که به خاطر کمبود ویژگی‌ها و صفاتش بی‌ارزش شده، چیزی را به وجود آوردم که در قیاس با آن، بسیار بزرگ و پرافتخار است.
وآنچه بودش درازی از حد بیش
کوتهی دادمش به صنعت خویش
هوش مصنوعی: هر چیزی را که به اندازه کافی طولانی و بزرگ بود، با هنر خودم کوتاه و کوچک کردم.
کردم این تحفه را گزارش نغز
اینت چرب استخوان شیرین مغز
هوش مصنوعی: من این هدیه را با دقت به تو تقدیم می‌کنم، زیرا کلامم شیرین و دلنشین است.
تا در‌آری به حسن او نظری
جلوه‌ای دادمش به هر هنری
هوش مصنوعی: برای اینکه به زیبایی او نگاهی بیفکنم، هر زیبایی و هنری را به او نشان دادم.
لطف بسیار دخل اندک خرج
کرده در هر دقیقه درجی درج
هوش مصنوعی: محبت و مهربانی زیاد است، اما در عوض هزینه‌ای که برای آن می‌شود بسیار کم و محدود است. در هر لحظه از این احساسات زیبا، بهره‌ای خاص و ارزشمند وجود دارد.
دست ناکرده دلستانی چند
بکر چون روی غنچه زیر پرند
هوش مصنوعی: چندین دلبر زیبا وجود دارند که دست نخورده و بکر هستند، مانند غنچه‌ای که زیر بال پرنده‌ای قرار گرفته است.
مصرعی زر و مصرعی از در
تهی از دعوی و ز معنی پر
هوش مصنوعی: یک مصرع با طلا و مصرع دیگر خالی از ادعا و از نظر معنا پر و غنی است.
تا بدانند که‌ز ضمیر شگرف
هر‌چه خواهم در‌آورَم به دو حرف
هوش مصنوعی: من می‌خواهم با دو کلمه از عمق افکارم و اندیشه‌های بزرگم، آنچه را که می‌خواهم بیان کنم و دیگران بفهمند.
و‌آنچه بر هفت کنج خانهٔ راز
بستم آرایشی فراخ و دراز
هوش مصنوعی: آنچه که در هفت گوشهٔ پنهانی خانه‌ام قرار داده‌ام، زینتی وسیع و بلند است.
غرض آن شد که چشم از آرایش
در فراخی پذیرد آسایش
هوش مصنوعی: هدف این است که چشم از زیبایی‌ها فاصله بگیرد و در آرامش و راحتی زندگی کند.
آنچه بینی که بر بساط فراخ
کرده‌ام چشم و گوش را گستاخ
هوش مصنوعی: آنچه که می‌بینی، من به‌خوبی در این فضا تجلّی کرده‌ام و توانایی‌های خود را به نمایش گذاشته‌ام، به‌گونه‌ای که چشم و گوش را به تحسین واداشته‌ام.
تنگ‌چشمان معنی‌ام هستند
که رخ از چشم تنگ بربستند
هوش مصنوعی: کسانی که کم‌نظری دارند، مفهوم وجود من را نمی‌فهمند و به همین دلیل از نگاه کردن به من پرهیز می‌کنند.
هر عروسی چو گنج سر بسته
زیر زلفش کلید زر بسته
هوش مصنوعی: هر عروسی مانند گنجی پنهان و با ارزش است و زیبایی و جذابیت او به گونه‌ای است که به مانند کلید طلایی ارزشمند است، به طوری که کمتر به نظر می‌رسد و بیشتر از آنچه که در ظاهر دیده می‌شود، دارای عمق و معنای خاصی است.
هر که این کان گشاد زر باید
بلکه در یابد آن که دریابد
هوش مصنوعی: هر کس که در جستجوی ثروت و دنیای مادی است، باید بداند که این ثروت واقعی را نمی‌توان تنها از طریق مال و متاع پیدا کرد، بلکه باید به عمق مسائل توجه کند و به حقیقتی فراتر از ظواهر پی ببرد.
من که نقاش نیشکر قلمم
رطب‌افشان نخل این حرمم
هوش مصنوعی: من که هنرمند نیشکر هستم، آثارم مانند خرماهای آویزان از درختان این مکان مقدس است.
نی کلکم ز کشتزار هنر
به عطارد رساند سنبل تر
هوش مصنوعی: همه شما از باغ هنر به عطر و زیبایی عطارد رسیده‌اید.
سنبله کرد سنبلم را خاص
گرچه القاص لایحب القاص
هوش مصنوعی: سنبله‌ام را به زیبایی و خاصی به نمایش گذاشتم، هرچند که کسی که می‌بیند علاقه‌ای به آن ندارد.
چون من از قلعه قناعت خویش
شاه را گنج زر کشیدم پیش
هوش مصنوعی: من از قلعه‌ای که به قناعت و راضی بودن در آن سکونت دارم، به پادشاه ثروت و گنجی ارزشمند تقدیم کردم.
در ادا کردن زر جایز
وامدار من است رویین دز
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در بیان و بیان احساسات، شخصی که طلا (زر) را در نظر می‌گیرد و از آن استفاده می‌کند، باید مسئولیت آن را بپذیرد و در این امر به کسی وابسته نیست. به نوعی، اصالت و نزاکت در اقداماتی که انجام می‌دهیم از اهمیت بالایی برخوردار است و باید خود را به آن متعهد بدانیم.
وامداری نه کز تهی شکمی
دز رویین بود ز بی درمی
هوش مصنوعی: شخصی که از شکم خالی و نیازی که دارد، خود را مجبور به قرض گرفتن می‌کند، در واقع نشان‌دهنده‌ی ضعف و نا توانی اوست.
کاهن تیز آن گریوهٔ سنگ
لعل و الماس ریخت صد فرسنگ
هوش مصنوعی: کاهن با دقت آن سنگ‌های قیمتی و باارزش را که از دور به خوبی مشخص است، مورد بررسی قرار می‌دهد.
لعل بر دست دوستان به قیاس
وز پی پای دشمنان الماس
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ارزش و زیبایی چیزی که از دوستان به دست می‌آید، به مراتب بیشتر از همان چیزی است که ممکن است از دشمنان به دست آید. در واقع، دوستی و محبت، ارزش بیشتری نسبت به دشمنی و خصومت دارد. این پیوند عاطفی و دوستانه از هر نوع ثروت و جواهر باارزشی باارزش‌تر است.
آن نه دز کعبه مسلمانی‌ست
مقدس رهروان روحانی‌ست
هوش مصنوعی: این فرد نه تنها یک مسلمان واقعی نیست، بلکه راهی روحانی و مقدس را نیز طی نمی‌کند.
میخ زرین و مرکز زمی است
نام رویین دزش ز محکمی است
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف چیزی اشاره دارد که در زمین وجود دارد و به شدت محکم و استوار است. به نظر می‌رسد که اشاره به یک نقطه یا中心 برای ثبات و استحکام دارد، مانند میخی که در زمین فرو رفته و نمی‌تواند حرکت کند. این تصویر نشان‌دهندهٔ استقامت و قدرت آن چیز است.
یافت دریافت نارسیده او
زهره را هم زره دریده او
هوش مصنوعی: او از دست نیافتن به مقصودش، حتی زره‌ای که از زهره (سیاره) بر تن دارد، را نیز رها کرده است.
جبل الرحمه زان حریم دری‌ست
بو قبیس از کلاه او کمری‌ست
هوش مصنوعی: جبل الرحمه، مکان مقدسی است که مانند دری زیبا به نظر می‌رسد و کمر او همچون زینتی از قبای آن مکان است.
ابدی باد خط این پرگار
زان بلند آفتاب نقطه قرار
هوش مصنوعی: خطی که با پرگار کشیده شده، به بلندای خورشید ابدی است و نقطه‌ای که آن را مشخص می‌کند، قرار دارد.
در دزی چون حصار پیوندند
نامه‌ای بر کبوتری بندند
هوش مصنوعی: در دژی شبیه حصار، یک نامه را به پای کبوتر می‌بندند.
تا برد نامه را کبوتر شاد
بر آنکس که او رسد فریاد
هوش مصنوعی: تا زمانی که کبوتر خوشحال نامه را ببرد، بر آن کسی که نمی‌تواند به او کمک کند، فریاد می‌زند.
من که در شهر‌بند کشور خویش
بسته دارم گریز‌گه پس و پیش
هوش مصنوعی: من در کشور خودم در قید و بند و زندانی هستم، اما به فکر فرار از این شرایط هستم.
نامه در مرغ نامه بربستم
کاو رساند به شاه‌، من رَستم
هوش مصنوعی: من نامه‌ای را برای رساندن به شاه آماده کردم و آن را به کسی دادم که بتواند آن را به او برساند، بنابراین من خود را در این کار موفق می‌دانم.
ای فلک بر در تو حلقه به گوش
هم خطا پوش و هم خطایی‌پوش
خطایی‌: نوعی جامه قیمتی
چون مرا دولت تو یاری کرد
طبع بین تا چه سحرکاری کرد
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت خوشبختی تو به من کمک کرد، استعداد و خلاقیت من را به نمایش گذاشت و دیدی که چه کارهای شگفت‌انگیزی انجام دادم.
از پس پانصد و نود سه بران
گفتم این نامه را چو ناموران
هوش مصنوعی: پس از گذشت پانصد و نود و سه سال، تصمیم گرفتم این نامه را مانند بزرگان و مشهوران بنویسم.
روز بر چارده ز ماه صیام
چار ساعت ز روز رفته تمام
هوش مصنوعی: در روز چهاردهم ماه رمضان، چهار ساعت از روز گذشته است و روز به پایان خود نزدیک می‌شود.
باد بر تو مبارک این پیوند
تا نشینی بر این سریر بلند
هوش مصنوعی: باد خوشی بر تو باد که در این پیوند زیبنده‌ای و بر این تخت بلند نشسته‌ای.
نوشی آب حیات ازین ابیات
زنده مانی چو خضر از آب حیات
هوش مصنوعی: اگر از این اشعار زنده و پرمحتوا استفاده کنی، همانند خضر که از آب حیات نوشید و جاودانه شد، تو نیز زندگی تازه‌ای می‌یابی و زنده می‌مانی.
ای که در ملک جاودان بادی
ملک با عمر و عمر با شادی
هوش مصنوعی: ای کسی که در سرای ابدیت هستی و سلطنتت با زندگی و نشاط همراه است.
گر نرنجی ز راه معذوری
گویمت نکته‌ای به دستوری
هوش مصنوعی: اگر از من ناراحت نیستی، نکته‌یی به تو می‌گویم که شاید برایت مفید باشد.
بزم‌های تو گرچه رنگین است
آنچه بزم مخلد است این است
هوش مصنوعی: Although your gatherings are vibrant and شاداب، آنچه که واقعاً پایدار و ارزشمند است چیزی است که به زندگی جاودانی مربوط می‌شود.
هر چه هست از حساب گوهر و گنج
راحت اینست و آن دگر همه رنج
هوش مصنوعی: هر چیزی که در زندگی وجود دارد، در واقع نتیجه ارزش و دارایی‌های واقعی است. در مقابل، چیزهای دیگر تنها منجر به زحمت و سختی می‌شوند.
آن اگر صد کشد به پانصد سال
دیر زی تو که هم رسد به زوال
هوش مصنوعی: اگر او صد بار تلاش کند و حتی بعد از پانصد سال، به تو نرسد، در نهایت به زوال و نابودی خواهد رسید.
وین خزینه که خاص درگاه‌ست
ابدالدهر با تو همراه‌ست
هوش مصنوعی: این گنجینه‌ای که ویژه درگاه خداوند است، همیشه و در هر زمان با تو خواهد بود.
این سخن را که شد خرد پرورد
بر دعای تو ختم خواهی کرد
هوش مصنوعی: این سخن را که بر اثر تفکر و حکمت به دست آمده است، با دعای تو به نتیجه‌ای نیک خاتمه خواهی داد.
دولتی باش هر کجا باشی
در رکابت فلک به فراشی
هوش مصنوعی: هر جا که باشی، باید به گونه‌ای رفتار کنی که از گزند زمان و سرنوشت در امان باشی و همیشه با قدرت و استقامت حضور داشته باشی.
دولتت را که بر زیارت باد
خاتم کار بر سعادت باد
هوش مصنوعی: خوشبختی و موفقیتت را آرزو می‌کنم و امیدوارم همواره در مسیر درست و آرمانی قرار داشته باشی.

حاشیه ها

1404/03/29 18:05
مهرناز

خیلی زیاد بود و به نظر من یه سر و گردن از لیلی و مجنون بالاتر بود