گنجور

بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده

ای جهان دیده بودِ خویش از تو
هیچ بودی نبوده پیش از تو
در بدایت بدایت همه چیز
در نهایت نهایت همه چیز
ای برآرنده سپهر بلند
انجم افروز و انجمن پیوند
آفرینندهٔ خزاین جود
مبدع و آفریدگار وجود
سازمند از تو گشته کار همه
ای همه و آفریدگار همه
هستی و نیست مثل و مانندت
عاقلان جز چنین ندانندت
روشنی پیش اهل بینا‌یی
نه به صورت به صورت‌آرایی
به حیات‌ست زنده موجودات
زنده لیک از وجود توست حیات
ای جهان را ز هیچ سازنده
هم نوا‌بخش و هم نوازنده
نام تو که‌ابتدای هر نام‌ست
اول آغاز و آخر انجام‌ست
اول الاولین به پیش شمار
و آخرالاخرین به آخر کار
هست بود‌ِ همه درست به تو
بازگشت همه به توست‌، به تو
بسته بر حضرت تو راه خیال
بر درت نانشسته گرد زوال
تو نزادی و دیگران زادند
تو خدایی و دیگران بادند
به یک اندیشه راه بنمایی
به یکی نکته کار بگشایی
وانکه نااهل‌ِ سجده شد سر او
قفل بر قفل بسته شد در او
تو دهی صبح را شب افروزی
روز را مرغ و مرغ را روزی
تو سپردی به آفتاب و به ماه
دو سرا پرده سپید و سیاه
روز و شب سالکانِ راه تواند
سفته‌گوشانِ بارگاه تواند
جز به حکم تو نیک و بد نکنند
هیچ کاری به حکم خود نکنند
تو بر افروختی درون دماغ
خردی تابناک‌تر ز چراغ
با همه زیرکی که در خرد‌ست
بی‌خودست از تو و به جای خودست
چون خرد در ره تو پی گردد
گرد این کار وهم کی گردد
جان که او جوهر‌ست و در تن ماست
کس نداند که جای او به کجاست
تو که جوهر نیی نداری جای
چون رسد در تو وهم شیفته‌رای؟
ره نمایی و رهنمایی‌ت نه
همه جایی و هیچ جایی‌ت نه
ما که جزیی ز سبع گردون‌یم
با تو بیرون هفت بیرونیم
عقل کلی که از تو یافته راه
هم ز هیبت نکرده در تو نگاه
ای ز روز سپید تا شب داج
به مدد‌های فیض تو محتاج
حال‌گردان تویی به هر سانی
نیست کس جز تو حال گردانی
تا نخواهی تو نیک و بد نبود
هستی کس به ذات خود نبود
تو دهی و تو آری از دل سنگ
آتش لعل و لعلِ آتش‌رنگ
گیتی و آسمانِ گیتی‌گَرد
بر درِ تو زنند بردابرد
هر کسی نقش‌بند پرده توست
همه هیچ‌ند کرده کرده توست
بد و نیک از ستاره چون آید؟
که خود از نیک و بد زبون آید
گر ستاره سعادتی دادی
کیقباد از منجمی زادی
کیست از مردم ستاره‌شناس
که به گنجینه ره برد به قیاس
تو دهی بی‌میانجی آنرا گنج
که نداند ستاره هفت از پنج
هر چه هست از دقیقه‌های نجوم
با یکایک نهفته‌های علوم
خواندم و سرّ هر ورق جستم
چون تو‌را یافتم ورق شستم
همه را روی در خدا دیدم
در خدا بر همه تورا دیدم
ای به تو زنده هر کجا جانی‌ست
وز تنور تو هر که‌را نانی‌ست
بر در خویش سر‌فراز‌م کن
وز در خلق بی‌نیاز‌م کن
نان من بی‌میانجی دگران
تو ده ای رزق‌بخش جانوران
چون به عهد جوانی از بر تو
بر در کس نرفتم از در تو
همه را بر درم فرستادی
من نمی‌خواستم تو می‌دادی
چون که بر درگه تو گشتم پیر
ز آنچه ترسیدنی‌ست دستم گیر
چه سخن کاین سخن خطاست همه
تو مرایی جهان مراست همه
من سرگشته را ز کار جهان
تو توانی رهاند‌، باز رهان
در که نالم‌؟ که دستگیر تویی
در پذیرم که درپذیر تویی
راز پوشیده گرچه هست بسی
بر تو پوشیده نیست راز کسی
غرضی کز تو نیست پنهانی
تو بر آور که هم تو می‌دانی
از تو نیز ار بدین غرض نرسم
با تو هم بی غرض بود نفسم
غرض آن به که از تو می‌جویم
سخن آن به که با تو می‌گویم
راز گویم به خلق خوار شوم
با تو گویم بزرگوار شوم
ای نظامی پناه‌پرور تو
به در کس مرانش از در تو
سر‌بلند‌ی ده از خداوندی
همّتش را به تاج خرسندی
تا به‌وقتی که عرض‌ِ کار بوَد
گرچه درویش‌، تاجدار بود

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای جهان دیده بودِ خویش از تو
هیچ بودی نبوده پیش از تو
هوش مصنوعی: ای جهان، همه چیزهایی که از تو دیده‌ام، از وجود خودت هیچ‌گونه وجودی نبود و قبل از تو هم هیچ‌چیز نبوده است.
در بدایت بدایت همه چیز
در نهایت نهایت همه چیز
هوش مصنوعی: در آغاز هر چیز، اوج و نهایت آن نیز وجود دارد.
ای برآرنده سپهر بلند
انجم افروز و انجمن پیوند
هوش مصنوعی: ای کسی که آسمان بلند را به وجود آورده‌ای و ستاره‌ها را درخشان کرده‌ای و سبب اتحاد و پیوند دل‌ها هستی.
آفرینندهٔ خزاین جود
مبدع و آفریدگار وجود
هوش مصنوعی: خالق نعمت‌های فراوان، آغازگر و صاحب اصلی وجود است.
سازمند از تو گشته کار همه
ای همه و آفریدگار همه
هوش مصنوعی: همه کارها به واسطه تو سامان گرفته است، تو همه چیز را خلق کرده‌ای.
هستی و نیست مثل و مانندت
عاقلان جز چنین ندانندت
هوش مصنوعی: عاقل‌ها تنها همین را دربارهٔ وجود و عدم تو می‌دانند و هیچ چیز دیگری نمی‌گویند.
روشنی پیش اهل بینا‌یی
نه به صورت به صورت‌آرایی
هوش مصنوعی: آشکار شدن حقیقت برای کسانی که بینا هستند، تنها به ظاهر و زیبایی نیست.
به حیات‌ست زنده موجودات
زنده لیک از وجود توست حیات
هوش مصنوعی: موجودات زنده به لطف حیات زنده‌اند، اما حیات واقعی از وجود تو نشأت می‌گیرد.
ای جهان را ز هیچ سازنده
هم نوا‌بخش و هم نوازنده
هوش مصنوعی: ای جهان، تو را هیچ کس ساخته و به نوعی می‌توانی همدل و همگون با دیگران باشی.
نام تو که‌ابتدای هر نام‌ست
اول آغاز و آخر انجام‌ست
هوش مصنوعی: نام تو آغاز همه نام‌هاست و شروع هر چیزی، همچنین پایان نهایی هر چیز نیز تویی.
اول الاولین به پیش شمار
و آخرالاخرین به آخر کار
هوش مصنوعی: یعنی در آغاز دنیا به یاد او باش و در پایان همه چیز، او را در نظر داشته باش.
هست بود‌ِ همه درست به تو
بازگشت همه به توست‌، به تو
هوش مصنوعی: همه چیز در این دنیا به تو مربوط می‌شود و در نهایت همه چیز به تو برمی‌گردد.
بسته بر حضرت تو راه خیال
بر درت نانشسته گرد زوال
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در حضور تو، تمام خیالات و آرزوها از دست رفته‌اند و در آستانه نابودی و زوال قرار دارند.
تو نزادی و دیگران زادند
تو خدایی و دیگران بادند
هوش مصنوعی: تو به دنیا نیامدید و دیگران به دنیا آمدند، تو دارای مقام الوهیت هستی و دیگران معمولی هستند.
به یک اندیشه راه بنمایی
به یکی نکته کار بگشایی
هوش مصنوعی: به یک فکر می‌توانی نشان دهی و با یک نکته می‌توانی گره‌ای از کار بگشایی.
وانکه نااهل‌ِ سجده شد سر او
قفل بر قفل بسته شد در او
هوش مصنوعی: کسی که به سجده لایق نیست، سرش همچون قفلی به قفل دیگر قفل شده است.
تو دهی صبح را شب افروزی
روز را مرغ و مرغ را روزی
هوش مصنوعی: تو صبح را به شب تبدیل می‌کنی و روز را روشن می‌کنی، و همچنین به پرنده‌ها روزی می‌دهی.
تو سپردی به آفتاب و به ماه
دو سرا پرده سپید و سیاه
هوش مصنوعی: تو به آفتاب و ماه دو جهان را با پرده‌ای سفید و سیاه سپرده‌ای.
روز و شب سالکانِ راه تواند
سفته‌گوشانِ بارگاه تواند
سفته‌گوش یعنی مطیع‌، فرمان‌بُردار‌، غلام حلقه‌به‌گوش‌.
جز به حکم تو نیک و بد نکنند
هیچ کاری به حکم خود نکنند
هوش مصنوعی: فقط بر اساس فرمان تو کارهای خوب و بد انجام می‌شود و هیچ کاری را بر اساس خواسته‌های خودشان نمی‌کنند.
تو بر افروختی درون دماغ
خردی تابناک‌تر ز چراغ
هوش مصنوعی: تو درون اندیشه‌ات نوری ایجاد کردی که از چراغ هم روشن‌تر است.
با همه زیرکی که در خرد‌ست
بی‌خودست از تو و به جای خودست
هوش مصنوعی: با وجود تمام هوشمندی‌ای که در عقیده و تفکر وجود دارد، اینها تنها به خودی خود ارزش ندارند و تنها به جایگاه واقعی خود می‌رسند.
چون خرد در ره تو پی گردد
گرد این کار وهم کی گردد
هوش مصنوعی: چون فکر و اندیشه‌ات تو را به سوی حقیقت هدایت شود، دیگر خیال و اوهام جایگاه نخواهند داشت.
جان که او جوهر‌ست و در تن ماست
کس نداند که جای او به کجاست
هوش مصنوعی: جان که ماهیت اصلی و درون ماست، هیچ‌کس نمی‌داند او کجا قرار دارد.
تو که جوهر نیی نداری جای
چون رسد در تو وهم شیفته‌رای؟
هوش مصنوعی: تو که هیچ جوهری نداری، چطور می‌توانی در تو خیال و تصور عاشقانه ایجاد شود؟
ره نمایی و رهنمایی‌ت نه
همه جایی و هیچ جایی‌ت نه
هوش مصنوعی: تو همیشه نمی‌توانی در همه جا راهنما و راهنمای خوبی باشی؛ بلکه در بعضی جاها ممکن است نتوانی درست عمل کنی.
ما که جزیی ز سبع گردون‌یم
با تو بیرون هفت بیرونیم
هوش مصنوعی: ما که جزئی از آسمان بزرگیم، با تو از هفت آسمان فراتر می‌رویم.
عقل کلی که از تو یافته راه
هم ز هیبت نکرده در تو نگاه
هوش مصنوعی: عقل جامع و کامل که از تو راهی را آموخته، به خاطر عظمت تو، به تو نگریسته است.
ای ز روز سپید تا شب داج
به مدد‌های فیض تو محتاج
هوش مصنوعی: ای موجودی که از صبح تا شب به کمک‌های پر برکت تو نیازمندیم.
حال‌گردان تویی به هر سانی
نیست کس جز تو حال گردانی
هوش مصنوعی: تو حال‌گردان و باعث شادابی و نشاط دل‌ها هستی، هیچ‌کس مانند تو وجود ندارد که بتواند حال دیگران را این‌گونه دگرگون کند.
تا نخواهی تو نیک و بد نبود
هستی کس به ذات خود نبود
هوش مصنوعی: اگر تو نخواهی، هیچ چیزی نه خوب است و نه بد؛ زیرا هیچ‌کس به ذات خود نیست.
تو دهی و تو آری از دل سنگ
آتش لعل و لعلِ آتش‌رنگ
هوش مصنوعی: تو به قلب سنگین و سخت جان می‌بخشی و از آن آتش و زیبایی به وجود می‌آوری.
گیتی و آسمانِ گیتی‌گَرد
بر درِ تو زنند بردابرد
هوش مصنوعی: جهان و آسمان به در خانه‌ات می‌کوبند و از تو درخواست می‌کنند.
هر کسی نقش‌بند پرده توست
همه هیچ‌ند کرده کرده توست
هوش مصنوعی: هر کس که در زندگی نقشی دارد، تحت تأثیر و شکل‌گیری توست و در واقع همه‌ی آن‌ها نشان‌دهنده تأثیرات تو هستند.
بد و نیک از ستاره چون آید؟
که خود از نیک و بد زبون آید
هوش مصنوعی: بد و نیک چگونه از ستاره‌ها نشأت می‌گیرد؟ که خود این نیک و بد از ویژگی‌های زبانی سرچشمه می‌گیرد.
گر ستاره سعادتی دادی
کیقباد از منجمی زادی
هوش مصنوعی: اگر ستاره‌ی خوشبختی را به کیقباد هدیه کرده‌ای، پس چه کسی تو را به عنوان منجم به دنیا آورده است؟
کیست از مردم ستاره‌شناس
که به گنجینه ره برد به قیاس
هوش مصنوعی: کیست از میان مردم که بتواند مانند یک ستاره‌شناس مکانی را که گنجینه‌ای در آن نهفته است، پیدا کند؟
تو دهی بی‌میانجی آنرا گنج
که نداند ستاره هفت از پنج
هوش مصنوعی: تو به تنهایی و بدون واسطه، چیزی با ارزش را به کسی می‌دهی که حتی نمی‌داند بین ستاره‌های هفت‌گانه و پنج‌گانه چه تفاوتی وجود دارد.
هر چه هست از دقیقه‌های نجوم
با یکایک نهفته‌های علوم
هوش مصنوعی: هر چه در جهان وجود دارد، به دقت‌های علمی و اسرار نهفته در علوم مربوط می‌شود.
خواندم و سرّ هر ورق جستم
چون تو‌را یافتم ورق شستم
هوش مصنوعی: وقتی کتاب را ورق زدم و به دنبال رمز و راز هر صفحه گشتم، وقتی تو را پیدا کردم، از آن صفحه عبور کردم.
همه را روی در خدا دیدم
در خدا بر همه تورا دیدم
هوش مصنوعی: من همه چیز را در خدا مشاهده کردم و در خدا، تو را در همه چیز دیدم.
ای به تو زنده هر کجا جانی‌ست
وز تنور تو هر که‌را نانی‌ست
هوش مصنوعی: تو موجب حیات و زندگی هر موجودی هستی و هر کسی که از تو سهمی بگیرد، از زحمات تو بهره‌مند می‌شود.
بر در خویش سر‌فراز‌م کن
وز در خلق بی‌نیاز‌م کن
هوش مصنوعی: به من عزت و سربلندی عطا کن و از نیاز به دیگران بی‌نیازم ساز.
نان من بی‌میانجی دگران
تو ده ای رزق‌بخش جانوران
هوش مصنوعی: خودت به من روزی بده، بدون اینکه کسی دیگر در این میان دخالت کند. ای روزی‌دهنده جانوران!
چون به عهد جوانی از بر تو
بر در کس نرفتم از در تو
هوش مصنوعی: در دوران جوانی، هیچ‌کس را جز تو در کنار خود ندیدم و هیچ‌گاه از در تو بیرون نرفتم.
همه را بر درم فرستادی
من نمی‌خواستم تو می‌دادی
هوش مصنوعی: تو همه را به سمت من فرستادی و من هرگز نمی‌خواستم که اینطور باشد، اما تو خودت این کار را کردی.
چون که بر درگه تو گشتم پیر
ز آنچه ترسیدنی‌ست دستم گیر
هوش مصنوعی: وقتی که به درگاه تو آمدم، از چیزهایی که باعث ترس است، کمکم کن.
چه سخن کاین سخن خطاست همه
تو مرایی جهان مراست همه
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که سخنانی که گفته می‌شود نادرست و بی‌معنا هستند و در واقع، همه چیز به تو مربوط است و تو نقش اصلی در جهان من را داری.
من سرگشته را ز کار جهان
تو توانی رهاند‌، باز رهان
هوش مصنوعی: تو می‌توانی مرا که در حال سردرگمی و گیجی هستم از مشکلات و سختی‌های دنیا نجات دهی، دوباره مرا آزاد کن.
در که نالم‌؟ که دستگیر تویی
در پذیرم که درپذیر تویی
هوش مصنوعی: کجا فریاد بزنم که تو هستی که کمکم می‌کنی؟ در کجا صدا بزنم که تو خودت، گوش‌کننده و پذیرای منی؟
راز پوشیده گرچه هست بسی
بر تو پوشیده نیست راز کسی
هوش مصنوعی: اگرچه رازهای زیادی وجود دارد، ولی هیچ یک از رازهای نهان شخصی بر تو پنهان نیست.
غرضی کز تو نیست پنهانی
تو بر آور که هم تو می‌دانی
هوش مصنوعی: هر چیزی که از تو وجود دارد، پنهان نیست، پس آن را برآورده کن، زیرا خودت هم این را می‌دانی.
از تو نیز ار بدین غرض نرسم
با تو هم بی غرض بود نفسم
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به هدفم از تو برسم، بدون هدف هم نفس من با تو خواهد بود.
غرض آن به که از تو می‌جویم
سخن آن به که با تو می‌گویم
هوش مصنوعی: من به دنبال چیزی هستم که از تو می‌خواهم و هدفم این است که با تو درباره‌اش صحبت کنم.
راز گویم به خلق خوار شوم
با تو گویم بزرگوار شوم
هوش مصنوعی: اگر راز خود را به دیگران بگویم، ممکن است بی‌احترامی شود و نظر منفی پیدا کنم، اما اگر با تو صحبت کنم، احساس بزرگی و احترام می‌کنم.
ای نظامی پناه‌پرور تو
به در کس مرانش از در تو
هوش مصنوعی: ای نظامی، که حامی و پناه‌دهنده‌ای، کسی را که به تو پناه آورده است، از در خود بیرون نراند.
سر‌بلند‌ی ده از خداوندی
همّتش را به تاج خرسندی
هوش مصنوعی: کسی که دارای بلندپروازی و عزت نفس است، از پروردگارش می‌خواهد تا موفقیت و شادابی را برای او فراهم کند.
تا به‌وقتی که عرض‌ِ کار بوَد
گرچه درویش‌، تاجدار بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که کار و شأن آدمی مشخص باشد، حتی اگر او درویش و بی‌پول باشد، این وضعیت اهمیت دارد.

خوانش ها

بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده به خوانش فرهاد بشیریان

حاشیه ها

1389/01/26 22:03
یه دوست

بسیار لذت بردم احساسی وصف ناشدنی

1392/05/01 15:08
ناشناس

درود بر بزرگ مرد زبان پارسی
حرفی برای گفتن باقی نمی گذارد .

1394/09/12 21:12
محمص یق نمدی

فقط میتوانم تحسین استاد بزرگوارا
جداًحق مطلب رااداکرده اند

1395/11/18 07:02
محمد نصیری

سلام علیکم
تو نزادی و آن دیگر زادند
تو خدائی و آن دیگر بادند
به نظر میاد بیت بالا باید به صورت زیر اصلاح بشه:
تو نزادی و دیگران زادند
تو خدایی و دیگران بادند
چون بیت اولی وزن متناسب با شعر نداره
از زحماتتون ممنون

1397/04/25 10:06
موسی روستایی

دکتر محمد روشن در کتاب نظامی گنجوی (تصحیح تحشیه و شرح) این دوبیت را به این صورت عرضه کرده:
اول الاولین به پیش شمار
و آخرالاخرین به آخر کار
تصحیح: اوّلِ اوّلی به سبق شمار
و آخر آخری به اخر کار
****
هست بود همه درست به تو
بازگشت همه به تست به تو
ویرایش: هست هر هستیی درست زتو
بازگشت همه به توست، به تو
نام تو که آغازگر هر نام و نشانی است نخستین آغازگر نیکویی ها و هم به پایان رساننده انجام همه کارها هستی در حساب وشمار سرآغاز ونخستین هرچیزی ودرپایان به پایان رساننده تمام کارهاهستی

1397/04/25 11:06
موسی روستایی

در همین منبع
بیت:
بسته بر حضرت تو راه خیال
بر درت نانشسته گرد زوال
این گونه بیان شده:
به وجود تو بسته راه خیال
بردرت نانشسته گرد زوال

1400/01/06 20:04
افسانه چراغی

به نظر می‌رسد در مصرع اول بیت هشتم، «به حیات است جمله موجودات» درست باشد. آوردن دو واژه حیات و زنده در کنار هم، معنی درستی نمی‌تواند به دست دهد.

1400/07/30 22:09
جهن یزداد

تو نزادی و ان دگر زادند - ان دگر  بجای دیگران  کاربدی باستانی دارد  همان بیت نخست درست است اما بجای دیگر باید دگر نوشت -