گنجور

شمارهٔ ۷۹

چه شتابی از پی من تو که رنجه شد سمندت
که من آمدم در این دشت که اوفتم به بندت
تو نکو پسندی و من چه کنم که تا پسندت
نشوم، نگو نگردم من و لایق کمندت
تو اگر ملولی از من، سر خویشتن بگیرم
من و چشم اشکبارم، تو و لعل نوشخندت
دل زاهدان توانی ببری از آن نبردی
که نبود صید غافل زتو، در خور کمندت
تو که خسرو کریمی زمن گدا چه پرسی
من و دست کوته من تو و همت بلندت
دگر ای دل اوفتادی به بساط لعب طفلان
که بلطف می ستانند و بقهر می دهندت
تو چه غمفرا نشاطی و چه بیهنر غلامی
که بهیچ میفروشیم وز ما نمیخرندت

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه شتابی از پی من تو که رنجه شد سمندت
که من آمدم در این دشت که اوفتم به بندت
هوش مصنوعی: تو با چه سرعتی به دنبالم آمدی که اسب تو خسته و ناتوان شده است، من اکنون در این دشت حضور دارم و در دام تو گرفتار شدم.
تو نکو پسندی و من چه کنم که تا پسندت
نشوم، نگو نگردم من و لایق کمندت
هوش مصنوعی: تو انسانی پسندیده‌ای و من چه کار می‌توانم بکنم که نتوانم به آن اندازه که تو می‌خواهی، به پسندت برسم. نگو که من در تلاش نیستم و شایستهٔ عشق و توجه تو نیستم.
تو اگر ملولی از من، سر خویشتن بگیرم
من و چشم اشکبارم، تو و لعل نوشخندت
هوش مصنوعی: اگر از من دلگیر و ناراحت هستی، من هم از خودم دور می‌شوم، در حالی که چشم‌هایم پر از اشک است و تو با لبخند زیبا و دلنشینت به من نگاه می‌کنی.
دل زاهدان توانی ببری از آن نبردی
که نبود صید غافل زتو، در خور کمندت
هوش مصنوعی: دل زاهدان را می‌توانی به راحتی به تسخیر درآوری، اگر در این کار جدی و هوشیار باشی؛ چرا که شکار غافلانه از تو، برای کمند تو مناسب نیست.
تو که خسرو کریمی زمن گدا چه پرسی
من و دست کوته من تو و همت بلندت
هوش مصنوعی: تو که از خانواده و مقام بلندی برخورداری، چرا از من گدا و فقیر سوال می‌کنی؟ من که دستم کوتاه است و تو همت و اراده بلندی داری.
دگر ای دل اوفتادی به بساط لعب طفلان
که بلطف می ستانند و بقهر می دهندت
هوش مصنوعی: ای دل، تو اکنون در بازی‌های بیهوده غرق شده‌ای، مانند کودکان که با ناز و نوازش، نعمت‌ها را می‌گیرند و با خشمی کودکانه، از تو می‌گیرند.
تو چه غمفرا نشاطی و چه بیهنر غلامی
که بهیچ میفروشیم وز ما نمیخرندت
هوش مصنوعی: تو چه خوشحال و شاداب هستی و چه بی‌هنر و ناتوانی که ما هر چیزی را به فروش می‌گذاریم، اما هیچ‌کس تو را نمی‌خرد.